تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834955726
گر قدحهاي صبوحي شد ز دست
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
گر قدحهاي صبوحي شد ز دستشاعر : خاقاني هم به رطلي عذر آن درخواستندگر قدحهاي صبوحي شد ز دستساغر کشتي نشان درخواستندچون نهنگان از پي دريا کشيکتشين دريا چنان درخواستندکوه زهره عاشقانند اين چنينمفلسان گنج روان درخواستنداز زکات جرعهي درياکشانکز خود انصاف جهان درخواستندجور خواران را جهان انصاف دادبا زر تر نقد جان درخواستندساقيان نيز از پي يک بوس خشکصد بهاي کاويان درخواستندچون کناري را بها گفتيم چندکنيت شاه اخستان درخواستندچرخ و انجم بر طراز روز نومالک الملک جهان در شرق و غرببوالمظفر ظل حق چون آفتاببانگ مرغ زند خوان ياد آوريدپند آن پير مغان ياد آوريدمي دهيد و از کيان ياد آورددجله دجله تا خط بغداد جامپيل را هندوستان ياد آوريدخفتگان را در صبوح آگه کنيدمرغ جان را ز آشيان ياد آوريددانهي مرغ بهشتي در دهيدخاکيان را در ميان ياد آوريدبر شما بادا که خون رز خوريدبيخودان را زير خوان يادآوريدخوان نهيد و خوانچهي مستان کنيدهم به بوئي ز آسمان ياد آوريدچون ز جرعه خاک را رنگي دهيدعام را بر آستان ياد آوريدخاص را در آستين جا کردهايدنام رندان بر زبان يادآوريدکعبتين را گر سه شش خواهيد نقشاز نسيم جرعه دان ياد آوريددوستان تشنه لب را زير خاکاز شبيخون زمان يادآوريددر شبستان چون زماني خوش بويدچون در اين باشيد از آن ياد آوريدروز شادي را شب غم درقفاستخاطرش را درفشان ياد آوريدجام زر افشان به خاقاني دهيدمدحت شاه اخستان ياد آوريدراويان را بر زبان تهنيتخسرو سلطان نشان در شرق و غربکسري اسلام، خاقان کبيرالصبوح آواز آن بيرون فتادراز مستان از ميان بيرون فتادطشت زرين ز آسمان بيرون فتادساقي از قيفال خم ميراند خونمشک جو جو از دهان بنمود صبحجو به جو راز جهان بنمود صبحکز دم عاشق نشان بنمود صبحصبح گوئي زلف شب را عاشق استروي خون آلود از آن بنمود صبحدر وداع شب همانا خون گريستکاتش موسي عيان بنمود صبحجام فرعوني خبر ده تا کجاستچون عمود زرفشان بنمود صبحمرغ تيز آهنگ لختي پر فشاندچون کليد هندوان بنمود صبحقفل رومي برگرفت از درج روزخرقه بازي در نهان بنمود صبحبر سماع کوس و بر رقص خروسمشک تر در پرنيان بنمود صبحنافهي شب را چو زد سيمين کليدچون عيار آسمان بنمود صبحبر محک شب سپيدي شد پديددلو سيمين ريسمان بنمود صبحتا برآرد يوسفي از چاه شبپر عنقا ديدبان بنمود صبحدر کمين شرق زال زر هنوزحلقهي مه همچنان بنمود صبححلقه ديدستي به پشت آينهخنجر شاه اخستان بنمود صبحگوئي اندر بر حمايل چرخ راخضر اسکندر نشان در شرق و غربسام کيخسرو مکان در شرق و غربداد عمري ز آسمان درخواستندصبح خيزان وام جان درخواستنددر صبوح عيش جان در خواستندپيش کان قرا شود سبوح خوانجرم آن سبوح خوان در خواستنددر مناجاتي که سرمستان کنندزود جام زرفشان درخواستندنازنيناني که دير آگه شدندروز را رطل گران درخواستندچون به خوابي صبح ازيشان فوت شدز او کليد خمستان بيرون فتادزاهد کوه آستيني برفشاندساغريش از بادبان بيرون فتادصوفي قرا کبودي چاک زدکعبتيني از ميان بيرون فتادباد، دستار مذن در ربودبانگ ناقوس مغان بيرون فتادسبحه در کف ميگذشتم بامدادمي فروشي از دکان بيرون فتادمصحفي در بر حمايل داشتمبستد و راز نهان بيرون فتادبند زر از مصحفم در وجه ميخوردم و هوش از روان بيرون فتادپشت خم در خم شدم وز درد خامدوستي ديد و نشان بيرون فتاديک نشان از درد بر دراعه مانداين حديث از دوستان بيرون فتاددشمنان بيرون ندادند اين حديثخاصه کانصاف از جهان بيرون فتادجور ميکش همچنين خاقانيابر در شاه اخستان بيرون فتادکشتي بهروزي از درياي غيببل دوم مهديش خوان در شرق و غربچار ملت را سوم جمشيد دانبانگ مرغان بين چنان برخاستهکوس را ديدي فغان برخاستهاز رخ گردون نشان برخاستهاختران آبله مانند راوز عذار آسمان برخاستهشب چو جعد زنگيان کوته شدهخال نقصان از ميان برخاستهروز چون رخسار ترکان از کمالباد و آتش زاين و آن برخاستهمجلس از جام و تنوره گرم و خوشروم از هندوستان برخاستهآتش از انگشت بين سر بر زدهتا قيامت در جهان برخاستهنغمهي مطرب شده چون نفخ صورغنهي انجيلخوان برخاستهمي چو عيسي و ز رومي ارغنوننالهش از راه زبان برخاستهگوش بربط تا به چوب انباشتهاز ره چشمش فغان برخاستهناي بيگوش و زبان بسته گلوبانگ مجنون هر زمان برخاستهچنگ بين چون ناقهي ليلي وز اوزر و بسد رايگان برخاستهبهر دستينه رباب از جام و ميبر در شاه اخستان برخاستهلحن زهره بر دف سيمين ماهصبح و شام آسمان در شرق و غربرايت و چتر جلال الدين سزدسلسله است از آسمان آويختهآن نه زلف است آنچنان آويختهبهر ظلم است او چنان آويختهسلسله گر بهر عدل آويختندزير زلفت بين نهان آويختهحلقهي گوشت چو عياران به حلقبيگناهان را روان آويختهدر سر زلف گنه کارت نگرکوهي از مويي روان آويختهتا سرينت با ميان درساخته استمويي از کوه گران آويختهدل که با بار غمت پيوست، هستآئي از بازو کمان آويختههر زمان ياسج زنان صياد وارجان شيران جهان آويختهآهوي چشمت بدان زنجير زلفطوق غبغب در ميان آويختهعنبرين دستارچه گرد رختداد خواهان در عنان آويختهفتنه در فتراک تو بسته عنانبر سر من هر زمان آويختهاي به موئي آسمان را از جفاشد به مويي کار جان آويختهدر تو آويزم چو مويي کز غمتشاه زنجير امان آويختهجور بس کن خاصه چون کسري به عدلابر جودش ميزبان در شرق و غرببرق تيغش ديدبان در ملک و دينخدمت غم را ميان در بستهامنامرادي را به جان در بستهامبر حقم گر چشم جان در بستهامعالمي پر تير باران جفاستديدهي اميد از آن در بستهامآمدم تسليم در هرچه آيدمدر به روي دوستان در بستهامسر به تيغ دشمنان در دادهامروزن دل ز آسمان در بستهامروز همجنسان فرو شد لاجرمآن چنان چشم از جهان در بستهامسايهي خود هم نبينم تا زيمسوي لب راه فغان در بستهامتا دم من گوش من هم نشنودگريه را راه نهان در بستهامتا نيايد غور اين غمها پديدکز مکن گفتن زبان در بستهامهرچه خواهد چرخ گو ميکن ز جورپيش ديوان ز آن دهان در بستهامراز مرغان را سليماني نماندهمچو طفلان گفت از آن در بستهامبر زبانم مهر مردان کردهانددر فروشي را دکان در بستهامخاک در لب کرد خاقاني و گفتدل به شاه شهنشان دربستهامهمت از کار جهان برداشتهقندهار و قيروان در شرق و غربکمترين اقطاع سگبانان اوستآسمان هم آسمان ميخواندشگر جهان شاه جهان ميخواندشمهدي آخر زمان ميخواندشمفخر اول بشر خوانش که دهرآدم مهدي مکان ميخواندشز آنکه شيطان سوز و دجال افکن استهم فلک کيوان نشان ميخواندشور صدائي آيد از طاق فلکمردم، آهن خاي از آن ميخواندشآهن تيغش دل اعدا بخوردکادمي هم استخوان ميخواندشديدهاي دندان که خايد استخوانمشتري حرز امان ميخواندشخطبهي مدحش چو برخواند آفتابماه لوح غيب دان ميخواندشسکهي قدرش چو بنوشت آسمانملک محراب کيان ميخواندشتيغ شه ماند به لوحي کز دو رويچرخ طفل لوحخوان ميخواندشنصرت نو زاده تا با تيغ اوستطفل نصرت چون روان ميخواندشابجد تاييد بين کز لوح ملکوحي پيروزي رسان ميخواندشرنگ جبريل است تيغش را که عقلعاقل آبستن نشان ميخواندشخصم شه تا عدهيدار آرزوستجوهر اين و عنبر آن در شرق و غربدر شب و روزش دو خادم روز و شبکفتاب و آسمان بيني به همدست و شمشيرش چنان بيني به همهفت سلطان پاسبان بيني به همشاه ملت پاسبان را بر فلکچار طوفان هر زمان بيني به هماز نهيبش در چهار ارکان خصمعزم و حزمش زين و آن بيني به همآب خضر و نار موسي يافت شاهخضر و موسي همعنان بيني به همشه سکندر قدر و اندر موکبشدر کف و تيغش عيان بيني به همحکم عزرائيل و برهان مسيحعمر بخش و جان ستان بيني به همدوست و دشمن را رضا و خشم اوزهر و پازهر روان بيني به همچون دو نفخ صور در خشم و رضاشحصرم و مي را نشان بيني به همخنجر سبزش چو سرخ آيد به خونمصر و ري در شابران بيني به همتا نه بس دير از کمال عدل شاهچار ملت را امان بيني به هماز نسيم عدل او هر پنج وقتهفت مردان يک زبان بيني به همبر دعاي دولتش در شش جهتهشت جنت نقلدان بيني به همدر رياض عشرتش در هفت روزنه فلک را حرز جان بيني به همکنيتش چون بشمري هر هشت حرفترک و هندو ديدبان در شرق و غربخاص بهر لشکرش برساخت چرخمعجز نوح از سنان خواهد نمودرمحش از طوفان نشان خواهد نموددر خزر هندوستان خواهد نمودتيغ هنديش از مخالف سوختنجنبش عدلش نشان خواهد نمودبر ثبات دولت او تا ابدتيغ چون خور خونفشان خواهد نمودصبحگاهي کز شبيخون ران گشادروز خوشي در جهان خواهد نمودسرخي شام آگهي داده است از آنکهمچو شاهين کامران خواهد نمودشبروي کرده کلنگ آسا به روزکو تمطي بر کمان خواهد نمودحلق خصمت در تثاوب جان دهدنشرهي فتح اين و آن خواهد نمودچون کمان و تير شد نون والقلمتن چو ناخن ز استخوان خواهد نمودجوشن ناخن تنش بدخواه رازير ران طوري روان خواهد نمودشاه موسي کف چو خنجر برکشددو کدان در زير ران خواهد نمودخصم فرعوني نسب همچون زنانکو ز ترکش دو کدان خواهد نمودپنبه کن اي جان دشمن ز آن تنيکتش مرگش عيان خواهد نمودسگ گزيده خصم و تيغ شه چو آبوحش و طير انس و جان در شرق و غربزلهخوار تيغ و مور خوان اوستعلم جزوي ز آسمان دانستهاندزيرکان کاسرار جان دانستهاندخسف بادي در جهان دانستهانداز رصدها سيزده سال دگرتا قرانها در ميان دانستهاندقرنها را حکم پيشي کردهاندبيست و يک نوع از قران دانستهانددر سر ميزان ز جمع اخترانبرج باديشان مکان دانستهاندنابريده برج خاکي را تمامجاي کيوان بر کران دانستهاندگرچه هفت اختر به يک جا ديدهاندکاين حکيمان از گمان دانستهاندمن يقين دانم که ضد آن بودکاختران را کامران دانستهاندحکمشان باطلتر است از علمشاناز چهسان فرمان روان دانستهاندهفت هارون بر در سلطان غيباز چهشان لجلاج سان دانستهاندهفت بيدق عاجز شاه قدرهفت پيک رايگان دانستهاندعارفان اجرام را در راه امرپيک را کي نامهخوان دانستهاندکار پيکان نامه بردن دان و بسدولت شاه اخستان دانستهانددفع اين طوفان بادي را سببجاي سوگند کيان در شرق و غربخاک درگاهش به عرض مصحف استآفتاب خاندان ملک بادشاه مغرب کامران ملک بادپشت خم بر آستان ملک بادپيش او هر تاجداري همچو تاجتير حکمش بر کمان ملک باداز پي طغراي منشور ظفرناگزير آسمان ملک بادخطي او همچو خط استوازاد سرو بوستان ملک بادظل کعبش کاوفتد بر ساق عرشسايهي بالاش جان ملک بادتا به جان بينند جنبش سايه رااسم اعظم در زبان ملک بادبهر تعويذ سلاطين از ثناشدر اجابت همعنان ملک بادکام بختش چون دعاي مادرانران شيران را نشان ملک باداز سر تيغش چو داغ تازيانآب حيوان در دهان ملک بادبر زبان ملک چون نامش رودنجم سعدين در قران ملک باداز شعاع طلعتش در جام ميکو چو قائم در جهان ملک بادبس بقائم ريخت با عدلش جهانعمر او هم در ضمان ملک بادفضل يزدان در ضمان عمر اوستباس عدل پاسبان در شرق و غرببخت بادش پاسبان و اسلام را
#سرگرمی#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 578]
صفحات پیشنهادی
گر قدحهاي صبوحي شد ز دست
گر قدحهاي صبوحي شد ز دستشاعر : خاقاني هم به رطلي عذر آن درخواستندگر قدحهاي صبوحي شد ز دستساغر کشتي نشان درخواستندچون نهنگان از پي دريا کشيکتشين ...
گر قدحهاي صبوحي شد ز دستشاعر : خاقاني هم به رطلي عذر آن درخواستندگر قدحهاي صبوحي شد ز دستساغر کشتي نشان درخواستندچون نهنگان از پي دريا کشيکتشين ...
عکس : خنجر شاه جهان
گر قدحهاي صبوحي شد ز دست ... گفتيم چندکنيت شاه اخستان درخواستندچرخ و انجم بر طراز روز نومالک الملک جهان .... کف چو خنجر برکشددو کدان در زير ران خواهد نمودخصم ...
گر قدحهاي صبوحي شد ز دست ... گفتيم چندکنيت شاه اخستان درخواستندچرخ و انجم بر طراز روز نومالک الملک جهان .... کف چو خنجر برکشددو کدان در زير ران خواهد نمودخصم ...
دلا از جان چه برخيزد؟ يکي جوياي جانان شو
يکي جوياي جانان شوشاعر : خاقاني بلاي عشق را گر دوست داري دشمن جان شودلا از جان چه برخيزد؟ يکي جوياي جانان شوهوا را ... مطالب پیشین. گر قدحهاي صبوحي شد ز دست ...
يکي جوياي جانان شوشاعر : خاقاني بلاي عشق را گر دوست داري دشمن جان شودلا از جان چه برخيزد؟ يکي جوياي جانان شوهوا را ... مطالب پیشین. گر قدحهاي صبوحي شد ز دست ...
کارم از دست پايمرد گذشت
کارم از دست پايمرد گذشتشاعر : خاقاني آهم از چرخ لاجورد گذشتکارم از دست پايمرد گذشتروزم از آفتاب زرد گذشتهمه عالم شب است خاصه ... گر قدحهاي صبوحي شد ز دست ...
کارم از دست پايمرد گذشتشاعر : خاقاني آهم از چرخ لاجورد گذشتکارم از دست پايمرد گذشتروزم از آفتاب زرد گذشتهمه عالم شب است خاصه ... گر قدحهاي صبوحي شد ز دست ...
اي ظلم تو مخرب ملک يزيديان
گر قدحهاي صبوحي شد ز دست · دلا از جان چه برخيزد؟ يکي جوياي جانان شو · خوش خوش به روي ساقيان ديدند خندان صبح را. . مطالب پیشین. رشيدکا ز تهي مغزي و سبک خردي ...
گر قدحهاي صبوحي شد ز دست · دلا از جان چه برخيزد؟ يکي جوياي جانان شو · خوش خوش به روي ساقيان ديدند خندان صبح را. . مطالب پیشین. رشيدکا ز تهي مغزي و سبک خردي ...
رشيدکا ز تهي مغزي و سبک خردي
رشيدکا ز تهي مغزي و سبک خرديشاعر : خاقاني پري به پوست همي دان که بس گران جانيرشيدکا ز تهي مغزي و سبک خرديگه تميز قبل از ... گر قدحهاي صبوحي شد ز دست ...
رشيدکا ز تهي مغزي و سبک خرديشاعر : خاقاني پري به پوست همي دان که بس گران جانيرشيدکا ز تهي مغزي و سبک خرديگه تميز قبل از ... گر قدحهاي صبوحي شد ز دست ...
چون آينه گون خنجر در شانهي دست آري
چون آينه گون خنجر در شانهي دست آريشاعر : خاقاني از نور مصور بين رخسار جهانداريچون آينه گون خنجر در شانهي دست آريتا درس کند پيشت ... گر قدحهاي صبوحي شد ز دست ...
چون آينه گون خنجر در شانهي دست آريشاعر : خاقاني از نور مصور بين رخسار جهانداريچون آينه گون خنجر در شانهي دست آريتا درس کند پيشت ... گر قدحهاي صبوحي شد ز دست ...
اهل بغداد را زنان بيني
اهل بغداد را زنان بينيشاعر : خاقاني طبقات طبق ز نان بينياهل بغداد را زنان بينيفارغ از دستهي گران بينيهاون سيم زعفران سايانتنگ ... گر قدحهاي صبوحي شد ز دست ...
اهل بغداد را زنان بينيشاعر : خاقاني طبقات طبق ز نان بينياهل بغداد را زنان بينيفارغ از دستهي گران بينيهاون سيم زعفران سايانتنگ ... گر قدحهاي صبوحي شد ز دست ...
رضيت بما قسم الله لي
گر قدحهاي صبوحي شد ز دست. . مطالب پیشین. چراغ کيان کشته شد کاش من · گويند کز تبي ملک الشرق درگذشت · اي جهان داوري که دوران را · به تعريض گفتي که خاقانيا ...
گر قدحهاي صبوحي شد ز دست. . مطالب پیشین. چراغ کيان کشته شد کاش من · گويند کز تبي ملک الشرق درگذشت · اي جهان داوري که دوران را · به تعريض گفتي که خاقانيا ...
بي زحمت تو با تو وصالي است مرا
بي زحمت تو با تو وصالي است مراشاعر : خاقاني فارغ ز تو با تو حسب حالي است مرابي زحمت تو با تو وصالي است مراپيوند خيال با ... گر قدحهاي صبوحي شد ز دست ...
بي زحمت تو با تو وصالي است مراشاعر : خاقاني فارغ ز تو با تو حسب حالي است مرابي زحمت تو با تو وصالي است مراپيوند خيال با ... گر قدحهاي صبوحي شد ز دست ...
-
سرگرمی
پربازدیدترینها