واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
بزرگ کردن بيبي BRINGING UP BABY فيلم هاي 4 ستاره تاريخ سينما تهيه کننده و کارگردان: هاوارد هاکس. فيلمنامه: دادلي نيکولز، هاگاروايلد. بازيگران: کاترين هپيورن (سوزان)، کري گرانت (ديويد)، چارلز راگلز (ميجور اپلگيت)، والتر کتلت (اسلو کام)، مي رابسن (عمه)، استا (جورج). مدت: 102 دقيقه. برندگان اسکار سال 1938 * بهترين فيلم: نمي توني با خودت ببريش. * بهترين کارگردان: فرانک کاپرا (نمي توني با خودت ببريش). * بهترين بازيگر مرد: اسپنسر تريسي (شهر پسرها). * بهترين بازيگر زن: بت ديويس (جزه بل). * بهترين بازيگر مرد نقش دوم: والتر برنان (کنتاکي). * بهترين بازيگر زن نقش دوم: في بينتر (جز بل). عقل را کنار بگذار «ببين، سوزان، مسئله اين نيست که ازت خوشم نياد، چون راست اش در لحظات آرامش، به طرز عجيبي به طرفت کشيده مي شم؛ ولي مشکل اين جاست که اصلاً لحظات آرامشي وجود نداشته!» اين را با جوش و خروش، ديويد (کري گرانت)، ديرينه شناس بي حالي مي گويد که در برابر نيروي بي رحم و انصاف طبيعت، يعني جنس مخالف، مستأصل و تسليم است. در اين مورد، آن نيروي بي رحم و بي انصاف، سوزان (کاترين هپبورن) است که با باز کردن درهاي عشقي پر شور در برابر او، ديويد را به ديوانگي مي کشاند. شما در حالي مي توانيد از اين فيلم، بهترين کمدي اسکروبال تاريخ سينما، لذت ببريد که تعقل را بگذاريد کنار؛ چون در اين جا وارد دنياي ابسوردي مي شويد که مثل همان طور که دوست داريد، ويليام شکسپير، هيچ عقل و منطقي پشت اش نخوابيده است. بازيگران * کاترين هپبورن: توي زندان، سوزان براي آرام کردن ديويد مي گويد که پليس به محض آن که بفهمد ما که هستيم آزادمان خواهند کرد؛ و ديويد جواب مي دهد که اتفاقاً اگر بفهمد واقعاً که هستي، در اين جا را با بتن آرمه محکم خواهند کرد. کاترين هپبورن، با وجود هنرنمايي درخشان کميک اش، ضد گيشه تلقي شد و قراردادش را هم با کمپاني آر.کي.او لغو کردند. ولي او با جان سختي به کارش ادامه داد و به يکي از محبوب ترين ستارگان تاريخ سينماي آمريکا تبديل شد. چهار اسکار گرفت و هشت بار نامزد اين جايزه شد. او هرگز ازدواج نکرد ولي پيوند عاطفي اش با جان فورد و به خصوص، اسپنسر تريسي، از معروف ترين حکايت هاي عاشقانه هاليوودي است. (براي فيلموگرافي اش به قايق آفريکن کوئين مراجعه شود.) * کري گرانت: ديويد، شخصيت دست و پا چلفتي کري گرانت در بزرگ کردن بيبي، مي نالد که آخر چطور ممکن است اين همه بدبختي سر يک نفر بيايد؟! و اتفاقاً، کري گرانت، استاد ايفاي نقش همين مردهاي ظاهراً ناشي بود و چه خنده اي هم از تماشاگرش مي گرفت. شخصيت هپبورن هم به همان اندازه، احمق، ولي خب، حقه باز هم هست. گرانت و هپبورن در داستان فيلادلفيا نيز باز به هم افتادند و شاهکار کمدي ديگري آفريدند. گرانت نوري بود که بهترين کمدي هاي تاريخ سينما را روشن کرده است. (براي فيلموگرافي اش به شمال از شمال غربي رجوع شود.) پشت صحنه * موقعي که سوزان و ديويد وانمود مي کنند که گنگستراند، سوزان، ديويد را «جري د نيپر» صدا مي زند که همان اسم مستعار شخصيت گرانت است در حقيقت ناجور (1937). گرانت به پليس اعتراض مي کند و مي گويد: «سرکار، اين اسم رو داره از رو فيلمي که ديده، درمي آورد.» * بزرگ کردن بيبي، در گيشه فروش نکرد و چنان فاجعه اي تلقي شد که کمپاني آر.کي.او. هاکس را از کارگرداني توليد بعدي اش کنار گذاشت. * مدلي که هاکس براي زنده کردن شخصيت گرانت در ذهن داشت، هارولد لويد بود. هاکس دربار? کارگرداني * تنها در صورتي اکشن وجود دارد که خطري در ميان باشد. * يکي فيلم خوب عبارت است از سه صحنه خوب و هيچ صحن? بد. * وقتي قلقي پيدا مي کنيد که کارگر مي افتد و کارتان را جلو مي برد، مي توانيد تکرارش کنيد. جملات قصار «بازيگري، حرفه اي کودکانه است؛ وانمود مي کنيد کس ديگري هستيد و در همان حال، دستمزد را به خاطر خودتان مي گيريد.» «يک بار جمعيتي براي گرفتن امضا دنبالم افتادند؛ بهشان گفتم بزنيد به چاک. گفتند اين ما بوديم که تو را خلق کرديم. گفتم: مثل همين جهنمي که مرا درش گرفتار کرده ايد.» «همه مي خواهند کري گرانت باشند؛ حتي من هم مي خواهم کري گرانت باشم.» کري گرانت نظر منتقدها پالين کيل (نيويورکر): «احتمالاً، معادل آمريکايي و قرن بيستمي کمدي هاي قرن 17 و 18 انگليسي و فرانسوي.» فرانک اس. نوجنت (نيويورک تايمز): "فارس" اي که فقط صداي جيغ جيغِ کاترين هپبورن در آن به گوش مي رسد و شوخي هايي حساب شده. در بزرگ کردن بيبي، نقش کاترين هپبورن قرار بوده او را از نفس افتاده، بي عقل و به شدت خسته کننده نشان دهد. هپبورن موفق هم شده و ما مي توانيم آن قدر بي رحم باشيم که آن را صرفاً پاي بازي اش نگذاريم.» صحن? فراموش نشدني بزرگ کردن بيبي، يک کمدي اسکروبال است. يعني نوعي کمدي که در دهه 1930 در سينماي آمريکا معمول بود و اصل و اساسش را ديالوگ تشکيل مي داد که مثل مسلسل ادا مي شد. در اين جا يکي از ده ها نمونه ديالوگ هاي فوق العاده اين فيلم را مي آوريم. صحنه اي است که عمه خانم پولدار سوزان (کاترين هپبورن)، در مورد پيشينه و اسم و رسم شخصيت کري گرانت، از او سؤال مي کند: عمه خانم: اين ديويد ديگه کيه؟ سوزان: اوه، يکي از دوستاي مارک ئه. عمه خانم: همه اون چيزي که درباره اش مي دوني، همينه؟ سوزان: نه، مي دونم که مي خوام باهاش ازدواج کنم. البته اون خودش نمي دونه، ولي من مي دونم. عمه خانم: ببين، اگه به خاطر پول مي خواي باهاش ازدواج کني، از همين حالا بهت بگم که اشتباه مي کني. يه آدم خل و چل ديگه تو خانواده نمي خوام. خودمون به اندازه کافي خل و چل داريم. خب، کي مي خواي باهاش ازدواج کني؟ اسمش چيه؟ سوزان: آها، اسمش بون (استخوان)ئه. عمه خانم: بونز (استخوان ها). سوزان: نه، يه دونه "بون" (استخوان). عمه خانم: برام مهم نيست، يه دونه استخوانه يا دوتا. به هر حال، اسم مسخره يه. عمه: حالا چکار مي کنه؟ سوزان: شکارچي يه. عمه خانم: شکار؟ چي شکار مي کنه؟ سوزان: به گمونم، حيوون. کارگردان OWARD HAWKS وقتي با «فيلمي هاروارد هاکسي» روبه روئيد، يعني فيلمي است که حالا در هر ژانري ساخته شده، خيلي مردانه (حتي با داشتن قهرماني زن) است و خيلي هوشمندانه. هاکس مردها و به خصوص، زن هاي قوي را دوست داشت. از سوي ديگر، پيتر باگدانوويچ در گفتگوي طولاني اش با هاکس، از او پرسيد که فکر نمي کند نورپردازي بزرگ کردن بيبي، با در نظر داشتن کمدي بودنش قدري زيادي تيره است؟ که هاکس پاسخ داد که «بي شک، فيلم لاي? تيره و تاري دارد». و خب، اين ما را حوالت مي دهد به اين حکايت که شايد هاکس موقع ساختن فيلم، به يک تراژدي واقعي فکر مي کرده که در همان ايام رخ داد و الهام بخش ساختن بزرگ کردن بيبي شد؛ موقع فيلمبرداري مري اسکاتلند (1936)، کاترين هپبورن و جان فورد، کارگردان فيلم عاشق يکديگر شدند. شخصيت قوي هپبورن و شيطنت هايش با شخصيت فورد که فردي بسيار جدي بود، اصلاً نمي خواند. ولي فورد براي رسيدن به او نزديک بود خانواده اش را از هم فرو پاشد. هاکس در هر ژانري که سفارش گرفت، فيلم ساخت و بهترين نمونه هاي آن ژانر را هم ساخت. از مادر هم? فيلم هاي گنگستري، صورت زخمي (1932) تا کمدي اسکروبال قرن بيستم (1934) که از کارول لمبارد يک ستاره ساخت. از ديگر فيلم هايش تنها فرشته ها بال دارند (1939)، منشي محبوب اش (1940)، که بازسازي صفحه اول بود ولي اين بار با شخصيت اصلي زن؛ داشتن و نداشتن (1944) نخستين فيلم لورل باکال؛ خواب بزرگ (1946)، رودخانه سرخ (1948)، حقه بازي / ميمون بازي (1952)، آقايان موطلايي ها را ترجيح مي دهند (1953)، ريوبراوو (1959) و تنها فيلم اسکاري اش، سرگرد يورک (1941). خود هاکس، سرانجام در 1974 اسکاري افتخاري دريافت کرد. خلاصه داستان وارثه اي (کاترين هپبورن) مقاديري خل و چل و احمق ولي به شدت تو دل برو، همراه با سگ اش جورج، و بچه يوزپلنگي به نام بيبي، و عمه ثروتمندي که يک ميليون دلار دارايي دارد، شيفته و ديوان? ديرينه شناسي عينکي (کري گرانت) مي شود که تمام وجودش، تعارف و رودربايستي است و به تازگي هم تکه استخواني گيرش آمده که با آن مي تواند اسکلت دايناسور عزيزش را کامل کند. ديويد که نامزد هم کرده و قرار است فردا صبح ازدواج کند، ضمناً، روي يک ميليون دلاري حساب مي کند که مي تواند از عم? وارثه براي کار تحقيق اش بگيرد؛ اما هيه چيز خلاف نقشه پيش مي رود. ديرينه شناس نمي تواند وارثه را سر عقل بياورد. جورج (سگ مربوطه) که ذکر و فکرش، يک تکه استخوان است، استخوان دند? دايناسور را مي دزدد؛ و ديرينه شناس و وارثه به بيشه هاي کانکتيکات مي زنند تا سگ، و استخوان و بچه يوزپلنگ را که قلاده اش رها شده، پيدا کنند. ديرينه شناس، استخوان را مي يابد و با يافتن استخوان، تازه، سوزان ديوانه را کشف مي کند و، خود را سر از پا نشناخته، عاشق و شيداي سوزان مي يابد و رهايي يافته از تمامي قيد و بندهاي گذشته. منبع: نشريه دنياي تصوير شماره 196 /ج
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 500]