تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 23 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):به خدايى كه جانم در اختيار اوست، وارد بهشت نمى شويد مگر مؤمن شويد و مؤمن نمى شو...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1828705093




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

روزي ات توي نماز نيست


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
روزي ات توي نماز نيست
روزي ات توي نماز نيست   نويسنده: علي باباجاني   مرد زاهد سر به كوه و بيابان گذاشت و چشم خود را به مردم، بازار و همه چيز شهر بست. او كه از قوم بني اسرائيل بود غاري را براي زندگي در بيرون از شهر انتخاب كرد. چيزي هم كه نداشت با خود ببرد؛ خودش بود، زهدش و تمام سادگي اش. همين باعث تعجب مردم شهر شده بود. مردم از يكديگر مي پرسيدند: «اين مرد پارسا چگونه مي تواند بدون اين كه خورد و خوراكي داشته باشد، زنده بماند؟» - انسان هر چه قدر هم كه توانا باشد، باز به غذا احتياج دارد. - آري! به راستي او چگونه مي تواند غذاي خود را تأمين كند؟ - كاري، ثروت و مالي هم كه ندارد! همه ي اين سؤال هاي مردم به گوش زاهد كه از شهر خارج مي شد، رسيد. مرد زاهد لبخندي زد و گفت: «غصه ي روزي مرا نخوريد. من به خدا توكل مي كنم تا روزي ام برسد.» مردم كه انگار چيز تازه اي ياد گرفته باشند، سرتكان دادند و حرف زاهد را تأييد كردند! آري، توكل چيز خوبي است. - با توكل مي توانيم به هر چه مي خواهيم برسيم. - واقعا چه زاهد با ايماني! چه قدر با اعتقاد قوي از توكل حرف مي زند. زاهد روزها را به شب مي رساند و شب ها را هم به روز؛ بي آن كه خورد و خوراكي داشته باشد. دل بسته بود به تنهايي خودش و راز و نياز با خدا. فضاي نيمه روشن غار برايش دل نشين بود. روز اول را با شوق شروع كرد و خوش حال بود كه ديگر از مردمان دور است و با خدا بهتر مي تواند راز و نياز كند. چند روز گذشت. احساس گرسنگي كرد. همان طور كه رو به قبله نشسته بود، گاهي حواسش هم به در غار بود، تا كسي چيزي به او برساند. منتظر روزي بود. منتظر غذايي كه بتواند از گرسنگي اش بكاهد. گاهي از پاي بساط عبادت بلند مي شد و به عقب بر مي گشت تا شايد كسي را ببيند و غذايي را بيابد؛ اما نه، خبري نبود. سرش گيج مي رفت و دلش ضعف. كم كم عبادت داشت برايش سخت مي شد. در شهر كه بود، لااقل مردم برايش قوت و غذا مي آوردند و او با پندهايش مردم را آگاه مي كرد؛ اما در اين غار از همه جا بي خبر بود. از تشنگي و گرسنگي نزديك بود بميرد. يك هفته همين طور به او سخت گذشت تا او ضعيف و درمانده، روي زمين افتاد. پيامبر روزگار زاهد مشغول عبادت بود كه وحي به او نازل شد: «اي پيامبر! به زاهد بگو، به عزتم قسم تا او به شهر نيايد و در ميان مردم نباشد، به او روزي نمي دهم.» پيامبر وقتي اين پيام را از طرف خدا شنيد، زاهد را به شهر دعوت كرد و كسي را فرستاد تا او را از غارنشيني و عزلت برهاند. مرد زاهد با كمك دوستان و همراهان، از غار بيرون آمد و به شهر رفت. يارانش برايش غذا آوردند و مردم هر كدام چيزي به او دادند. حالا زاهد در شهر بود و مردم به او كمك مي كردند. روزها گذشت و زاهد همه اش مي پرسيد: «عيب كار كجا بود! چرا در حالي كه در غار بودم، روزي به من نمي رسيد؟ مگر عبادت آن جا با عبادت اين جا فرق دارد؟» اين سؤال ها باعث شد كه فكر كند و فكر كند؛ اما به نتيجه اي نمي رسيد. تا اين كه از پيامبر عصر خود پرسيد: «اي پيام آور خدا! حكمت اين كار در چه بود؟» به پيامبر وحي آمد كه: «به او بگو تو مي خواستي كه با زهد خودت، حکمت خدا را باطل كني؛ اما نمي داني كه خدا دوست دارد روزي بنده اش را از دست ديگران بدهد، نه از قدرت خودش. تو بندگي كن، كار خدايي و روزي را به خدا واگذار كن.» مرد زاهد حرف ها را به گوش جان خريد و دريافت كه اسراري در اين دنياست كه او بي خبر است. مردم هم بايد در زندگي وجود داشته باشند. منبع: نشريه سلام بچه ها شماره 5. /ج  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 341]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن