-
روزي ات توي نماز نيست نويسنده: علي باباجاني مرد زاهد سر به كوه و بيابان گذاشت و چشم خود را به مردم، بازار و همه چيز شهر بست. او كه از قوم بني اسرائيل بود غاري را براي زندگي در بيرون از شهر انتخاب كرد. چيزي هم كه نداشت با خود ببرد؛ خودش بود، زهدش و تمام سادگي اش. همين باعث تعجب مردم شهر شده بود. مردم از يكديگر مي پرسيدند: «اين مرد پارسا چگونه مي تواند بدون اين كه خورد و خوراكي داشته باشد، زنده بماند؟» - انسان هر چه قدر هم كه توانا باشد، باز