تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 9 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):سنگین ترین چیزی که روز قیامت در ترازوی اعمال قرار داده می شود صلوات بر محمد و اهل...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1813221883




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

از غربت غريب سهراب (3)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
از غربت غريب سهراب (3)
از غربت غريب سهراب (3)   نويسنده:حسين قربانيون   ب ).برجسته سازي: «يکي از اولين پيشگامان مکتب پراگ که سبک را انحراف از هنجار اعلام کرد جان،موکاروسکي بود. او در حدود سال 1930 سبک را به فورگراندنيگ تعريف کرد. به نظر او زبان روزمره و عادي، روان (جاري)و عرضي است به طوري که به کار برنده از زيبايي هاي آن غافل است. در حالي که در شعر (ادبيات) زبان داراي مکث يا نارواني و وقفه مي شود و اين به سبب آن است که در زبان؛فورگراندنيک يا برجستگي پيش مي آيد. به اين معني که وجود لغات و عبارت غريب و غير منتظر از رواني عادي کلام که خاص زبان عادي است، مي کاهد و قدرت پيش بيني کلمه يا کلمات بعدي را کم مي کنند و خواننده مجبور به مکث و تامل در زبان و در نتيجه وقوف به جنبه هاي هنري آن مي شود»(18) آفرينش تصاوير تازه - صور خيال - به لحاظ تازه بودن دستگاه فکري به ويژه از شرق اندوه به بعد در شعر سپهري، پديده ي مهم فورگراندنيگ را که از بسامد بالايي در تمامي اشعارش تا پايان -ما هيچ، ما نگاه که -آخرين مجموعه شعري اوست، به وجود آورده است. وجود استعارات بديع، تشبيهات تازه،پارادوکس هاي بي مانند و ... از مهم ترين فرايندهايي است که شعر او را نسبت به اشعار ديگر شاعران هم عصر خود ممتاز ساخته است. به صورتي که خواننده ناخودآگاه در هنگام مطالعه اي اشعار مي تواند «غريب سازي» سروده هاي سهراب را نسبت به ديگر شاعران هم عصرش که از ويژگي هاي سبک فردي اوست، کاملاً حس نمايد که به دليل عدم حوصله ي اين مقاله از ذکر شواهد متنوع صور خيالي تازه به جز مساله ي فورگراندنيگ خودداري شده است. ولي آنچه موضوع برجسته سازي و يا مکث رواني اشعاراو را غريب تر نموده،موضوع استفاده ي بي نظير هنري از مفاهيم انتزاعي تشخيص و حس آميز است که از شعر «مسافر» اولين طنين هاي آن با بسامدهاي بالايي در کلام او به گوش مي رسد و صور خيال او را حتي در طول تاريخ ادبيات معاصر بي مانند نموده است. مواردي چون: «حرفهايم مثل يک تکه چمن روشن بود» و يا «شب را نوشيده ام» و اين که «روشني را بچشيم» که گاه به قول دکتر شميسااين ويژگي ها سبک فردي و خلاقيت اشعار او را نسبت به ديگر شاعران معاصر بيشتر به اثبات مي رساند که البته همين روي کرد غريب در شعر او از سويي موجب پيچيدگي و ابهام در معني نيز گرديده است. به موارد ديگري از اين گونه ها دقت فرماييد: «و نسيمي خنک از حاشيه ي سبز پتو خواب مرا مي روبد بوي هجرت مي آيد بالش من پر آواز پر چلچله هاست. من در اين تاريکي فکر يک بره ي روشن هستم که بيايد علف خستگي ام را بچرد. بعد نشستيم حرف زديم از دقيقه هاي مشجر. و او را بگو نسيم سياه چشمانت را نوشيده ام. و روي ميز هياهوي چند ميوه ي نوبر به سمت مبهم ادراک مرگ جاري بود و بوي باغچه را باد روي فرش فراغت نثار حاشيه ي صاف زندگي مي کرد و مثل بادبزن، ذهن سطح روشن گل را گرفته بوده به دست و باد مي زد خود را. چه فکر نازک غمناکي و غم تبسم پوشيده ي نگاه گياه است و غم اشاره ي محوي به رد وحدت اشياست خوشا به حال گياهان که عاشق نورند و دست منبسط نور روي شانه ي آنهاست. و در مصاحبه باد و شيرواني ها اشاره ها به سر آغاز هوش بر مي گشت چه اتفاق افتاد که خواب سبز تو را سارها درو کردند. از شعر «تپش سايه ي دوست» مفاهيم انتزاعي تشخيص فراوانتر وارد شعر سهراب مي شوند به طوري که درک آنها نسبت به اشعار آغازين اين مجموعه اندکي دشوارتر مي شود چرا که وقفه ي بيشتري براي خواننده به همراه دارد: هر تکان دست ما با جنبش يک بال مجذوب سحر مي خواند جيب هاي ما صداي جيک جيک هر صبح هاي کودکي مي داد ميوه ها در آفتاب آواز مي خواندند در طبق ها،زندگي روي کمال پوستها خواب سطوح جاودان مي ديد اضطراب باغ ها در سايه ي هر ميوه روشن بود گاه مجهولي ميان تابش به ها شنا مي کرد هر اناري رنگ خود را تازمين پارسايان گسترش مي داد. اما در مجموعه ي آخرين سهراب - ما هيچ؛، ما نگاه - که به اتفاق اکثر منتقدان، پيچيده ترين و مبهم ترين مجموعه ي شعري اوست،تشخيص هاي انتزاعي نسبت به مجموعه هاي پيشين به مراتب رازناک تر و در نتيجه دشوارتر شده اند که همين روي نيز با توجه به تازگي صور خيال او پديده ي سبکي شخصي وي را استوارتر رقم زده است: باد به شکل لجاجت متواري بود من همه ي مشقهاي هندسي ام را روي زميني چيده بودم آن روز چند مثلث در آب غرق شدند اما گاهي آواز غريب رشد در مفصل ترد لذت مي پيچيد زانوي عروج خاکي مي شد آن وقت،انگشت تکامل در هندسه ي دقيق اندوه تنها مي ماند. وجود چنين تعابيري در روزگاري که اين پديده حتي در اشعار شاعراني چون فروغ و شاملو کمتر به وجود مي آمد، اگر چه موجب نمايش روي کرد شگرف هنري سهراب گرديد، ولي از سويي بيشتر شعر او را در معرض اتهام داشتن «زباني توخالي و گاه مضحکه» قرار داد، که اين نيز فرايندي ديگر از غريب او بود. هر چند آناني که بايد او را مي شناختند به خوبي شناختند که به قول فروغ «سپهري از بخش آخر کتاب (آوار آفتاب) شروع مي شود و به شکلي خيلي تازه و مسحور کننده اي هم شروع مي شود و همين طور ادامه دارد و پيش مي رود. دنياي فکري و حسي او براي من جالبترين دنياهاست.»(19) ج. همسويي رنگ و واژه تبين روي کرد «زيبايي» که هنر و ادبيات بيانگر آن است، مقوله اي است که هيچ گاه جز با زبانهاي خاص هنري قابل بيان نيست، همان گونه که هانريش هاينه - شاعر و نويسنده آلماني - گفت «هرجا که کلام در بيان مقوله اي هنري نتواند پبش رود ،موسيقي آغاز مي گردد»(20) و اين به آن معناست که تنها و تنها استفاده از ابزار هنري ديگر هنگامي که ابزار هنري قبل ناتوان باشد. کارساز است. اگر موضوع جبريت زباني را نيز به اين مساله بيفزاييم و بپذيريم که هر کسي مطابق ساخت زبان خود مي انديشد و خارج از آن نمي تواند فکري را ارائه دهد. بنابراين بايد بپذيريم که تنها هر فردي مطابق انديشه ي خود،کلمات و جملاتي را به زبان مي آورد که آنها مبين قوت و ضعف انديشه ي او هستند و شايد به همين دليل متفکران معتقدند که: «هميشه فيلسوفاني که فکري تازه داشته اند،به ناچار زباني تازه و مخصوص به خود نيز ساخته اند» (21) لذا بايد گفت وجود هر روي کردي غير از کلمه براي بيان هم چون استفاده از موسيقي کلامي و کاربرد رنگها و به کارگيري قوافي و رديف هاي مشکل و .... در شعر قابل تعمق است. چرا که ممکن است اين ابزارها صرفاً براي زيباسازي صوري کلام نباشد، بلکه مکمل کلامي ي شاعر و يا نويسنده اي باشد که واژه ها از بيان همه ي انديشه ي او ناتوان باشند. اين همسويي مکملي ابزاري - رنگ و واژه ها - در شعر سپهري مساله اي اتفاقي نيست.بلکه موضوعي هنري است که تنگاتنگي آن در عين ناخود آگاهي سورآليستي شاعرانه با آگاهي تمام شکل گرفته است. همچنان که موسيقي در اشعار خداوند گار عرفان - مولانا - و خواجه بزرگ حافظ چنين رفتاري را برعهده دارد. به طوري که اين همراهي موسيقي باکلام،نمايش حالت هاي مختلف دريافتي و حسي را از رازناک ترين مسائل ماندگاري شعر اين دو نابغه ي بزرگ است که اثبات آن فرصت اين مقاله نيست. در خصوص شعر سهراب نيز بايد گفت که رنگها و هماهنگي آگاهانه ي آنها با واژگاه دقيقاً همان نقشي را بازي مي کنند که انتخاب موسيقي اي آن گاه در سمفوني جادويي خواجه بزرگ. چرا که بدون همسويي رنگ و موسيقي در شعر اين دو و کلام ابتر مي ماند و واژه ها ناتوان از نمايش حجمه ي عظيم درون معنايي احساس و انديشه .شايد اشاره ي هنرمندانه ي حميد مصدق در خصوص شعر سهراب به همين مطلب باشد که : «سپهري درشعرش بيشتر نقاش بود، همان طور که در نقاشي شاعر بود»(22) هم چنان که بيشتر هم اشاره شد سير منطقي و آگاهانه ي تفکر مکتبي سهراب از رمانتيسم اروپايي به سوي سورآليسم شرق دور به ويژه از «شرق اندوه» به بعد نيازمند آفرينش هاي هنري کلامي ويژه اي بود که با ايجاد فورگراندنيگ هاي متعدد و غريبي در اشعار، او توانست صورت هاي خيالي ويژه اي را بيافريند تا بازگو کننده اندکي از آنچه در حس و فکر او مي گذشت، باشد. در طول اين حرکت آرامي ولي آگاه نيز رنگها همان وطيفه اي را دنبال نمودند که واژه ها. يعني همان گونه که از مجموعه کلامش در هشت کتاب مي توان به انديشه و احساس پر تب و تاب او دست يافت، مي توان از طريق تعمق در بکارگيري رنگها که از تيرگي به سوي روشني است به حرکت جوهري انديشه ي او موفق شد. همچنان که دکتر رضا براهني در اين خصوص مي گويد: «اگر براي رمبوي شاعر، صداها، علامات و حالات و رنگ ها بودند، براي نقاشان هميشه رنگ نماينده ي حالت و عاطفه و فکر بوده است و سپهري هم به عنوان نقاش و هم به عنوان شاعر حق دارد که عشق را آبي ببيند»(23) بنابراين وجود هر رنگي در سير منطقي شعر او علاوه بر اين که نماد و رمز پيامي خاص است،انتخابي آگاه براي تکميل معناي ادراکي شاعر از کل هستي،علاوه بر واژه هاست. لذا همانگونه که واژه ها در شعر او پيچيده مي شوند، رنگها نيز رازناک و سمبليک مي گردند و درست به همين دليل است که اين همسويي با بسامد بسيار بالا - در کنار هر واژه ي پيچيده - در توصيف حالات پديده هاي ملموس به عنوان صفت علاوه بر افزون به زيبايي کلام او موجب تازگي سبک وي در ادبيات معاصر گرديده است که مسلماً عدم آشنايي خواننده گرامي با فلسفه ي کاربرد آگاهانه ي رنگها به جاي کلمات و يادر کنار واژه ها بيشتر به «ابهام معنايي» افزون مي نمايد. به همين دليل به قول دکتر شميشا براي آشنايي هر چه بيشتر با شعر و آثار چنين شاعراني بايد: «به دنبال آن «رنگ» به دنبال آن «نسيم» و به دنبال آن «روح منتشر» در آثار رفت. مختصه اي پنهان اما فراگير که تنها با جستجوي بيش از حد معمول و با آشناي مستمر ناگهان چون پري اي پنهان رخ مي نمايد و در يک لحظه خود را نشان مي دهد»(24) به قسمتي از اين هارموني رنگها و واژه ها دقت فرماييد : اورا بگو نسيم سياه چشمانت را نوشيده ام در شب شفاف او طنين جام تنهايي است. و با نشستن يک سار روي شاخه ي يک سرو کتاب فصل ورق خورد و سطر اول اين بود حيات. غفلت رنگين يک دقيقه ي حواست. و بياريم سبد ببريم اين همه سرخ اين همه سبز. شب پرخواهش و پيکر گرم افق عريان بود رگه سپيد مرمر سبز زمزمه مي کرد و مهتاب از پلکان نيلي مشرق فرود مي آمد و هميشه کسي از باغ آمد و مرا نوبر وحشت هديه کرد و هميشه خوشه چيني از را هم گذشت و کنار من خوشه راز از تنش لغزيد و هميشه من ماندم و تاريک بزرگ، من ماندم و همهمه ي آفتاب و از سفر آفتاب، سرشار از تاريکي نور آمده ام. سايه تر شده ام و سايه وار برلب روشنايي ايستاده ام. من با تاب من با تب خانه اي در طرف ديگر شب ساخته ام من در اين خانه به گمنامي نمناک علف نزديکم من صداي نفس باغچه را مي شنوم و صداي ظلمت را وقتي از برگي مي ريزد صداي سرفه ي روشني از پشت درخت. باغ مادر طرف سايه ي دانايي بود باغ ما جاي گره خوردن احساس و گياه باغ ما نقطه اي برخورد نگاه و قفس و آينه بود باغ ما شايد قوسي از دايره اي سبز سعادت بود.(25) پی نوشت ها :   * گروه زبان و ادبيات فارسي دانشگاه آزاد اسلامي مشهد 1- سياه و سپيد (مقايسه و نقد تحليلي شعر سهراب سپهري و م. اميد) داوود هزاره، انتشارا پاژ، چاپ اول، مشهد 1383، ص23. 2- تاريخ تحليلي شعر نو، شمس لنگرودي، نشرمرکز، چاپ اول، تهران، 1377، جلد سوم، ص567. 3- ماخذ شماره ي يک، ص25. 4- مآخذ شماره 2، ص424. 5- چشم انداز شعر نوي فارسي، دکتر حميد زرين کوب، انتشارات توس، تهران، 1358، ص 122. 6- مآخذ شماره ي دو، ص 423. 7- مخزن الاسرار نظامي گنجوي، به تصحيح دکتر بهروز ثروتيان، انتشارات توس، چاپ اول، 1362، ص47. 8- همان مآخذ، ص 57. 9- مکتب هاي ادبي، رضا سيد حسيني، انتشارات نگاه، تهران 1366، ص128. 10- مآخذ شماره ي 7 ، ص58. 11- صور خيال در شعر فارسي ، دکتر محمد رضا شفيعي کدکني، انتشارات آگاه چاپ سوم، تهران ، 1366، صص27-126. 12- کليات سبک شناسي، دکتر سيروس شميسا، انتشارات فردوسي، چاپ اول،؛ تهران، 1372، ص61. 13- همان مآخذ، ص 41. 14- همان مآخذ، ص78. 15- زير سپهر آبي سراب، سيما وزيرنيا، غزل ايران دوست، نشر قطره، چاپ اول، تهران، 1379، ص 160. 16- همان مآخذ، ص196. 17- مآخذ شماره ي يک ، صص91-90. 18- مآخذ شماره 12، ص 60. 19- ديوان فروغ فرخزاد، به کوشش بهمن خليفه بنارواني ، انتشارات طلايه، تهران، 1381، ص61. 20- حقيقت و زيبايي ، بابک احمدي، انتشارات هيرمند، تهران، 1365، ص45. 21- مآخذ شماره ي 12، ص51. 22- شعر زمان ما (سهراب سپهري) دکتر محمد حقوقي، انتشارات نگاه، چاپ دوازدهم، تهران، 1381، ص32. 23- طلا در مس، رضا براهني، جلد 1، ص288. 24- کليات سبک شناسي، دکتر سيروس شميسا، ص78. 25- تمامي اشعار مندرج در اين مقاله از سهراب سپهري و از «هشت کتاب» چاپ بيست و دوم، انتشارات طهوري، تهران 1378 است که به دليل عدم اطاله ممل از ذکر ماخذ هرشعر به صورت ريزتر خودداري شده است.   منبع:نشريه پايگاه نور ،شماره 20.  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 763]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن