واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
بازيگري در محاكمه در خيابان نويسنده:جواد طوسي اگر تشخيص بازيگري را در سينماي مسعود كيميايي يك اصل انكارناپذير بدانيم، بايد به نقش و اهميت «فيلمنوشت» نيز توجه داشته باشيم. هر جا بافت كلي «فيلمنوشت» از انسجام و استحكام بيشتري برخوردار بوده و عنصر «روايت» به دنياي شناخته شده كيميايي نزديكتر بوده، با بازيهاي جاندار و پر كششتري مواجهيم. قدر مسلم اگر اين روايتپردازي با دنياي تراژيك و نگاه حسي و معترضانة كيميايي سازگارتر باشد، شاهد بازيهاي چشمگيرتري هستيم كه نمونههايش را در «قيصر»، «داش آكل»، «خاك»، «گوزنها»، «دندان مار»، «سرب» و «اعتراض»ميبينيم. البته هر گاه او آگاهانه و به شكلي هوشمندانه از روايتپردازي كلاسيكش فاصله گرفته و به نوعي شالودهشكني در روايت (با حفظ اصول و خصايل آدمهايش) متمايل شده، باز ميدان عمل براي بازيگر فراهم بوده كه دو نمونة عيني پيش و بعد از انقلابش، فيلمهاي «رضا موتوري» و «ردپاي گرگ» هستند. در واقع، آدمهاي كيميايي بايد فرصت مناسب براي اثبات وجود و بيان عاشقانههايشان و نشستن سر سفره يكديگر داشته باشند. اينجاست كه حتي فيلمهاي «غزل»، «خط قرمز»، «تيغ و ابريشم»، «ضيافت»، «سلان» و «حكم» نيز از وجوه مثبت و ارزشهاي لازم در زمينة بازيگري برخوردار ميشوند. ساختار اپيزوديك فيلم «محاكمه در خيابان» و كمرنگ بودن خط قصه در آن شايد وصف حال آن جملة معروف «قيصر» باشد كه «ديگه تو اين دوره زمونه كسي حال و حوصلة قصه گوش دادنو نداره». اما مسعود كيميايي در همين فضاي تلخ و بيروح و خالي از آن اجراهاي دلخواه كلاسيك و آميخته «با ستيز»، اصول و قواعد نمايشي خودش را برگزار ميكند. مهمترين عاملي كه مجموعة بازيگران اصلي اين دنياي به شدت جا افتاده را جذاب و ديدني ساخته، تنهايي و قافيه باختگيشان است. آنها هم حسرتخوار يا بازي خورده عشقند. كيميايي در اين هواي ابري و دنياي خاكستري و غبارآلود، ميخواهد تصويري واقعبينانه از اين روزگار را با آدمهايش در چند برش كوتاه ارائه دهد. البته بايد توجه داشت كه طرح اولية اصغر فرهادي كه در سه چهار صفحه نگاشته شده، نوعي شمايلنگاري متفاوت را به فيلمسازي از جنس كيميايي توصيه ميكند. در اين ميان بر اساس سلايق كيميايي و اصرار او در خلق دنياي مستقل خود اتفاقاتي در مراحل نگارش «فيلمنوشت» و كارگرداني رخ داده كه بيش از همه در مورد نقشهاي نوشته شده براي «پولاد كيميايي» (امير) و محمدرضا فروتن (شكوهي) بازتاب دارد. خصايص حسي و غريزي امير، از همان دنياي آشنا و قديمي كيميايي ميآيد. «پولاد كيميايي» در يكي از متفاوتترين نقشهايش ميبايد يك تنه سنگ اصول و مباني ارزشي خود را در جامعهاي تغيير يافته به سينه بزند. در جنس بازي او بايد جوان پرجوش و خروشي را ببينيم كه با دلش زندگي ميكند نه با عقلش و رفتهرفته از آن خوشبيني اوليه، به نوعي ترديد و كشمكش دروني ميرسد. از آنجا كه امير قرار است الگو و واسطهاي براي تقابل با يك دوران هويتباخته باشد، بيشترين بار كلام به عهده اوست. در بطن اين واكنش كنشمندانه و لهجه و كلام بر گرفته «از فرهنگ كوچه»، نگاه كنايهآميز و اندوهبار فيلمسازي چون كيميايي نسبت به دوران معاصرش را ميبينيم. او واقعبينانه ميخواهد ميزان جولاندهي اين خاستگاه ريشه يافته در سنت را در اين زمانه نشان دهد. «پولاد كيميايي» در ايفاي چنين نقش دشواري تلاش خودش را كرده است. عدم دستعيابي او به نقطهاي ايدهآل در ايفاي اين نقش پر اوج و فرود را بايد در چند عامل جستجو كرد: 1. ابعاد چند وجهي اين نقش كه آميزهاي از وجوه رئاليستي و نمايشي است. 2. اجرا و بيان دغدغهها و اصول ريشهيافته در وجود كيميايي كه براي نسل «پولاد»، غريب و انتزاعي به نظر ميآيد. 3. رابطة پدر و فرزندي كه آن نگاه كنترل شده و صراحت لهجة ميان كارگردان و بازيگرش را تاحدي تحتالشعاع قرار ميدهد. با اين همه، پولاد در امتداد بازي خوبش در «حكم» در خلق برخي از لحظات حسي و عاطفي موفق نشان ميدهد. سرانجام «حامد بهداد» اين فرصت را بدست آورد تا در فيلمي از مسعود كيميايي حضور يابد. هر چند اين نقش در آن حدي نيست كه او بتواند در يك بازي حيثيتي ابراز وجود كند، اما به هر حال انعطافپذيرياش در ايفاي نقشي كه تكيه بر يك رابطة عميق دوستانه دارد را نميتوان ناديده گرفت. بخشي از جذابيت اين نقش كوتاه او به شيوه ديالوگنويسي كيميايي ربط پيدا ميكند كه شناسنامة خاص يك «قشر» يا «طبقه» ميشود. اين نكته را هم بايد يادآور شد كه مسعود كيميايي در «محاكمه در خيابان» مجدداً به نقشهاي فرعي در كارش اهميت ميدهد. بازي «اكبر معززي» در نقش مباشري كه هواي رئيس بازنشسته و از اصل افتادهاش را دارد و براي او يك پاي عاطفي است، حسابي به دل مينشيند. يكي ديگر از ويژگيهاي مثبت فيلم «محاكمه در خيابان»، دستيابي به استانداردهاي خوب و قابلقبول در مجموعه بازيهاست. اگر از اين حيث، بعضي از فيلمهاي اين دوران كيميايي مانند (تجارت، مرسدس، فرياد، سربازهاي جمعه و رئيس) را قابل ايراد بدانيم، در اينجا شاهد بازي ضعيف و بد نيستيم. در مجموعه نقشهاي اجراء شده ازسوي بازيگران شناخته شدهاي چون «محمدرضا فروتن» و «نيكي كريمي» و «شقايق فراهاني» و «نگار فروزنده» و دو بازيگر تازهكار (شبنم درويش و محمد مؤيد) و بازيگري كه در سينما حضور چندان مؤثري نداشته (حميدرضا افشار)، با سه بازي چشمگير از محمدرضا فروتن و نيكي كريمي و حميدرضا افشار مواجهيم. محمدرضا فروتن در نقش نكويي، قالب دوگانهاي را به موازات هم به تصوير كشيده است. وجه ظاهري و روبنايي او (كلاه و لباس مشكي يكدست و تلخي و كمحرف بودنش)، از سينماي موردعلاقه كيميايي (فيلم نوآر) ميآيد. اما در اعمال و رفتار و گفتار خود، دنياي يكي از همان آدمهاي به آخر خط رسيدهاي را برگزار ميكند كه در عين حال واسطهاي محرم براي بيان نگاه تلخانديشانه (يا واقعبينانه) خود كيميايي است. با آنكه نقش «محمدرضا فروتن» در اين فيلم زياد نيست، ولي در مقايسه با «اعتراض»، «فرياد» و «سربازهاي جمعه» حضور گرمتر و دلنشين تري دارد. «نيكي كريمي» نيز (در نقش نسيم) در مقايسه با حضور خنثي و كمرنگش در «ردپاي گرگ»، يكي از بهترين بازيهايش را ارائه ميدهد. بازي او در اينجا بيانگر اين واقعيت است كه گستردگي و محوريت نقش محوله در همه حال نميتواند عاملي تعيين كننده در شخص يك بازيگر باشد. وجه مشخصة بازي نيكي كريمي (در نقش يك زن شكست خورده و ناموفق در زندگي زناشويي)، نوع نگاههايش است كه در كنار آن كلام موجز و خوب نوشته شده، موقعيت ايجاد ميكند و از او يك شخصيت متفاوت ميسازد. مثلاً توجه كنيم به صحنهاي كه راننده آژانس (عبد با بازي حميدرضا افشار) پس از تماس تلفني تهديدآميز امير (پولاد كيميايي)، از آينه به «نسيم» نگاه ميكند و به او ميگويد: «ميگه گوشاتو ميبرم» نسيم در حالتي مضطرب كه نشان ميدهد حواسش جاي ديگري است. با بيتفاوتي ميگويد: «خوب لابد ميبره ديگه». يا به ياد بياوريم آن نگاه فراموش نشدني او به محراب (محمد مؤيد) را در سالن انتظار فرودگاه، حميدرضا افشار (عبد)، نشانههاي عيني انسان پنهانكار و قابل ترحم اين زمانه را كه قبلاً در فيلم «چهارشنبه سوري» (با بازي حميد فرخنژاد) نمونهاش را شاهد بوديم، ارائه ميدهد. خوب ادا كردن كلام و آن نگاه آميخته با بغض پاياني به عكس همسر امير (شبنم درويش)، از نقاط مثبت بازي اوست. «محاكمه در خيابان» با اين مجموعة جذاب و قابل استناد و تعلق خاطر به ساخت سينما، يكي از نمونههاي شاخص و ارزشمند «سينماي شهري» معاصر است. منبع:نشريه نقشآفرينان، شماره 60
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 391]