تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 24 اسفند 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):از چند رنگى و اختلاف در دين خدا بپرهيزيد، زيرا يكپارچگى در آنچه حق است ولى شما ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

مبل کلاسیک

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

کفش ایمنی و کار

دفترچه تبلیغاتی

خرید سی پی

قالیشویی کرج

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

ویزای توریستی ژاپن

قالیشویی اسلامشهر

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1865135382




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تقديري نامهربان


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تقديري نامهربان
تقديري نامهربان     «آخرخدا را خوش نمي‌آيد، مگر اين زن بيچاره چه گناهي كرده كه اينطور عذابش مي‌دهي، چرا مي‌خواهي تيشه بزني به ريشه‌ي بيست سال زندگي؟» اينها را مرد سالخورده‌اي به پسر نسبتاً جوانش مي‌گويد. پس از چندلحظه، زنش ادامه مي‌دهد: «مادر جان، بيا اين كار را نكن، اعظم زن خوبي است‌ها...» مرد اما كلافه رويش را برمي‌گرداند و نگاه به زني ميانسال مي‌كند كه آرام كمي آن‌طرفتر نشسته است. مي‌گويد: «اعظم، به آنها بگو كه تو هم راضي هستي!» زن، سرش را بالا مي‌كند و بدون آنكه حرفي بزند، سرش را به علامت تأييد تكان مي‌دهد. با اين‌حال، پيرمرد و پيرزن دست بردار نيستند و دوباره شروع به نصيحت‌كردن پسرشان مي‌كنند. كنار زن كه مي‌نشينم، خودش انگار كه دنبال يك گوش شنوا بگردد، بي‌مقدمه شروع مي‌كند: نمي‌دانم از اينكه آمدم دادگاه بايد خوشحال باشم يا ناراحت؛ بهرحال، 20سال اداي زندگي كردن را درآوردن، كار آساني نيست. اينكه مي‌گويند گليم بخت كسي را سياه بافتن، با آب زمزم هم نتوان شست، حكايت من است. از بچگي، غم و غصه، هميشه جلوتر از من راه مي‌رفت. هشت سالم بود كه پدرم مرد و مادرم با چهارتا بچه‌ي قد و نيم‌قد، ماند كه آخري‌شان من بودم. بيچاره، هيچ‌وقت رنگ خورشيد را نمي‌ديد. براي اينكه خرج زندگي‌مان را درآورد، قبل از طلوع مي‌رفت سر كار و بعد از غروب برمي‌گشت. تو رخت‌شوي خانه‌ي يك بيمارستان كار مي‌كرد و درآمد زيادي نداشت! از همان‌موقع، ياد گرفتم آرزوي خيلي چيزها را نداشته باشم. زندگي‌مان اينطور مي‌گذشت تا اينكه رسيدم به 18سالگي و محمودآقا، آمد وخواستگاري .آن‌موقع ها مثل حالا نبود كه دختري براي مرد آينده‌اش هزار جور معيار داشته باشد، يا حداقل من اينطورنبودم. همين‌كه ديدم اهل كار و زندگي است و حُسن شهرت دارد، بله را گرفتم و خيلي زود، ازدواج كرديم. مرد خيلي خوبي بود. خوش‌اخلاق، دست و دلباز، و جوانمرد. آن‌قدر كه بعد از عروسي‌مان ديگر نگذاشت مادر برود سر كار و خواست تا با ما زندگي كند. خانواده‌اش هم بامحبت بودند. مادرم هميشه مي‌گفت: «خدا را شكر كه خوشبخت شدي.» ولي طفلك آنقدر زنده نماند تا ببيند عمر خوشبختي‌ام چقدر كوتاه بود. 12سال از زندگيم با محمودآقا مي‌گذشت كه سردردهايش شروع شود. اوائل اهميتي نمي‌داد، اما وقتي از پا افتاد، به اصرار من رفتيم دكتر و... يك تومور بدخيم خيلي زودتر از آنچه كه فكر مي کردم، خانه‌ام را ويران كرد. سه ماه نكشيد كه همسرم بر اثر بيماري فوت شد و من ماندم تا بازيگر، نقش تكراري مادرم شوم. فكرش را بكنيد يك زن جوان با دو تا بچه‌ي كوچك بي‌هيچ پشت و پناهي، غم از دست دادن شوهرم از يك طرف و ترس از آينده و سرنوشت بچه‌ها ازطرف ديگر، كاملاً درمانده‌ام كرده بود. اين سرنوشت برايم غريب نبود، اما زندگي هميشه سخت‌تر از طاقت آدمهاست. چهلم محمودآقا كه تمام شد، پدر شوهرم خواست دست بچه‌ها را بگيرم و بروم با آنها زندگي كنم. اولش نمي‌خواستم قبول كنم، اما بعد جز اين چاره‌اي نديدم. در آن شرايط، نه توان پرداخت اجاره‌خانه را داشتم، و نه كسي را كه بتوانم رويش حساب بكنم. براي همين، وسايلم را جمع كردم و رفتم به خانه‌اي كه تقدير نامرادم، آنجا منتظرم بود. پدر و مادر همسرم، سعي داشتند تا حدّ امكان، راحتي من و بچه‌ها را فراهم كنند، اما مگر با يك حقوق بازنشستگي مي‌شد خرج پنج‌نفر را تأمين كرد؟ بنابراين، خودم راه افتادم دنبال كار، اما هرچه بيشتر مي‌گشتم، كمتر پيدا مي‌كردم. خودتان مي‌دانيد، در اين جامعه، يك زن بيوه چه حال و روزي دارد. بالأخره در يك توليدي پوشاك، كاري پيدا كردم، اما از آن طرف نمي‌توانستم به بچه‌ها برسم. پدر و مادر محمودآقا هم پيرتر از آن بودند كه از پسِ دو تا بچه‌ي كوچك و شيطان بربيايند. حرف و حديث مردم هم مشكل ديگري بود. نمي‌دانم، شايد همه‌ي اينها باعث شد يك روز مادرشوهرم مرا كناري بكشد و بعد از كلي مقدمه‌چيني، بگويد: «اعظم‌جان، تو هنوز جواني، دير يا زود بايد ازدواج كني. پس بهتر است به جاي اينكه يك غريبه بشود آقا بالاسرت، زن احمد بشو كه محرم بچه‌هايت هم هست و از گل نازك‌تر به آنها نمي‌گويد.» جا خوردم از اين حرف، احمد برادر كوچكتر آن خدا بيامرز بود. هميشه به من احترام مي‌گذاشت و به بچه‌ها محبت مي‌كرد. از قضا، محمود هم وقتي زنده بود، برادرش را خيلي دوست داشت و تا جايي‌كه مي‌شد، هوايش را داشت. قبول نكردم. احمد 7-6سال از من كوچك‌تر بود تازه دانشگاهش را تمام كرده بود. درحالي‌كه من يك زن بيوه بودم با دنيايي تلخ و پر از سختي، اما اصرارهاي پدر و مادرش، مشكلات زندگي، حرف و حديث مردم، و مهمتر ازهمه، سكوت خودش كه به نظر مي‌آمد مخالفتي ندارد، براي اين ازدواج، راضي‌ام كرد. همه چيز خيلي ساده اتفاق افتاد. پس ازسال محمودآقا، رفتيم محضر وعقد كرديم. احمد، مهرباني برادرش را نداشت، اما مرد بدي نبود. هيچ‌وقت با من رفتار گرمي نداشت، اما درعوض، بچه‌ها را خيلي دوست داشت. به اخلاق و تربيت‌شان اهميت مي‌داد و ازلحاظ مالي هم، كم‌وكسري نمي‌گذاشت. اوائل، فكر مي‌كردم با مهر و محبت از سردي رفتارش كم مي‌كنم، اما روزي كه از من خواست هرگز بچه‌دار نشويم، دلم گرفت، چون مطمئن شدم اوهم از روي اجبار و مصلحت، تن به اين ازدواج داده و دلگرمي به اين زندگي ندارد، و صد البته كه حق داشت. با اين‌حال، به روي خودم نياوردم. همين كه اسمش رويم بود و بچه‌ها دوستش داشتند، همه‌ي دلخوشي‌ام. در تمام اين سالها، به بچه‌ها ياد دادم احترامش را داشته باشند و خودم در برابر سكوت سنگينش، صبر كردم و حالا بيست‌سال گذشته نمي‌گويم بد، اما رنجي كه هردوي ما كشيديم براي كسي قابل درك نيست. براي همين، وقتي احمد گفت چندسالي است كه زندگي ديگري دارد، پيشنهاد جدايي دادم. او جواني‌اش را، آرزوهايش را فداي آينده‌ي ما كرد. مي‌دانم مي‌توانست اين كار را نكند و برود دنبال دلش، اما نكرد و حالا كه زمانش رسيده من بايد از اين زنداني كه سالهاست اسيرش شده رهايش كنم. او هنوز جوان است و مي‌تواند آنطور كه دلش مي‌خواهد زندگي كند. حالا ديگر بچه‌هايم بزرگ شده‌اند. پسرم دانشجوي پزشكي است و دخترم به خانه‌ي بخت رفته. من هم ديگر آن زن جوان و درمانده‌ي گذشته نيستم. آن‌قدر سختي كشيده‌ام كه مي‌دانم چطور بايد به تنهايي زندگي كنم. تحليل كارشناسي ماجرا:   ازدواج تحميلي، عاقبتي جز ماجراي مذكور ندارد. آنچه كه در زندگي اين خانم كاملاً مشهود است، سراسر رنج و اندوه است، اما ايثاره فداكاري و عشق به فرزندان در سراسر زندگي او موج مي‌زند. به هرحال، زندگي فراز و نشيب‌هاي فراوان دارد و او از اين مرحله به بعد بايد به فرزندان بيشتر توجه كند ولي نبايد حسرت زندگي را بخورد بلكه بايد به خود اميدواري بدهد و زندگي را سراسر شور و محبت ببيند گرچه گاهي اوقات، مشكل است. منبع:مجله 7 روز زندگي شماره 78  
#پزشکی#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 477]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


پزشکی و سلامت

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن