تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 5 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس دوست دارد خداوند هنگام سختى ها و گرفتارى ها دعاى او را اجابت كند، در هنگام آ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833561389




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مالک اشتر (1)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مالک اشتر (1)
مالک اشتر (1)   تهیه کننده : محمود کریمی شرودانی منبع : راسخون   زماني که دين اسلام توسط رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) ارائه شد و جاهليت را از ميان برداشت، عده اي که تشنه اين حقيقت بودند، اسلام را قبول کردند که در پيشاپيش آنان علي (عليه السلام )بود. او دست پيامبر را به گرمي فشرد و از صحابه نمونه پيامبر شد تا جايي که شايستگي وصايت و خلافت پيدا کرد و قدم جاي رسول خدا گذاشت و بعد از او شاگردان لايق و پرهيزگاري را تربيت کرد. مرداني چون ميثم تمار، اويس قرني، کميل بن زياد، مالک اشتر و ... که همگي صاحب علوم و به دور از هرگونه ناپاکي بودند ولي بدون ترديد مالک اشتر در ميان آنها امتياز خاصي داشت چون هم استادي لايق داشت و هم شاگردي آماده بود تا اينکه رفته رفته نمونه استادش شد. مالک اشتر در غالب جنگهاي بين اسلام و کفر، حق و باطل ، شرکت فعالانه داشته است و همچنين بعد از وفات پيامبر(ص) در جنگهاي بين اسلام و ايران و دولت ساساني و بين اسلام و روم حضور داشت و پس از اتمام جنگ با روميان به شام رفت و در آنجا اقامت گزيد. پس از مدتي با خاندان نخع وارد کوفه شد و در اين شهر اقامت کرد. وي در زمان کوتاه خلافت علي (ع) جزو بهترين فرماندهان ارتش و از وفادارترين و نزديکترين ياران آن حضرت به شمار مي رفت و در جنگهاي فتنه انگيز ناکثين ، مارقين و قاسطين به طور فعال شرکت داشت و بزرگترين خدمات و پيروزي ها را براي لشکر اسلام به ارمغان آورد. وی بر قوم خود ریاست داشت و در جنگ یرموک شرکت کرد و یک چشم خود را از دست داد. از شیعیان مخلص امیرالمؤمنین و از فرماندهان بزرگ و شجاع آن حضرت بود که در جنگ جمل و جنگ صفین امام را همراهی می‌کرد و رشادت‌ها و جانفشانی‌های او در این پیکارها در تاریخ مضبوط است . رشادتهاى مالك در جنگ صفين غير قابل توصيف است و معاويه او را دست راست على ميناميد،پس از مراجعت از صفين، على عليه السلام او را به فرماندارى مصر اعزام نمود و در قلزم بوسيله نافع مسموم گرديد. شرح حال مالك اشتر   مالک اشتر از جمله مردان بزرگ انسانيت است که در عين رزمندگي و شجاعت ، در قله هاي مرتفع علم و فضيلت است که شايستگي درک بزرگ بزرگان ، يعني امير مومنان علي (ع) را داشت و در وجود علي (ع) ذوب شده بود و عاشق واقعي و دلداده آن حضرت بود. مالک اشتر از جمله شخصيت هايي بود که اگر در دنيا، صدها بار کشته مي شد و دوباره زنده مي گشت ، دست از دامان علي برنمي داشت ؛ چون مالک ، حقيقت را در شخصيت ، منش ، رفتار ، گفتار و کردار علي (ع) يافته بود و مانند پروانه اي دور شمع وجود آن حضرت مي گشت. تمام زندگي مالک اشتر، به خصوص از ابتداي امامت علي (عليه السلام) تا هنگامي که شهيد شد، توام با حوادث بود زيرا مرام بي طرفي و سست عنصري از وجود مالک دور بود. از اين رو همواره دست به گريبان حوادث مي شد. او در اين حوادث لحظه اي غفلت نکرد و همواره وفادار و گوش به فرمان علي (عليه السلام) بود. امام شناسي و معرفت شناسي او به حضرت علي (ع) کامل بود و چون پروانه به دور چراغ انسانيت مي گشت و در اين ميدان هاي خطير حوادث يکه تاز بود و در آزمايش هاي مرموز و فراز و نشيب هاي زندگي پايش نلغزيد و شعارش اين بود که علي برحق است و حق با علي است و بايد در راه حق جان فدا کرد. هنگامي كه امیرالمؤمنین او را به حکومت مصر منصوب فرمود و منشور حکومتی‌ای که به مالک عطا فرمود از نفیس‌ترین و ارزنده‌ترین مطالب حکمرانی و مردم‌داری و حکومت‌داری است که در نهج البلاغه نیز آمده است نسب   به اتفاق واقعه نگاران نام اصلي وي مالک است ولي در سلسله نسب او اختلاف کرده اند. بيشتر مورخان و ترجمه نويسان معتبر، سلسله نسب او را به اين ترتيب يادآور شده اند: مالک بن حارث بن عبد يغوث بن مسلمه بن ربيعه بن خزيمه بن سعد مالک بن نخع بن عمر و بن عله بن خالدبن مالک بن ادد معروف به مالک اشتر از قبيله بزرگ مذحج و از خاندان نخع ، کمي پيش از ظهور اسلام در يمن به دنيا آمد. وي در قريه اي به نام بيشه زندگي مي کرد و هنگامي که اسلام در سرتاسر جزيره العرب گسترش يافت و در هر گوشه و کنار، مردم درباره آيين تازه و پيامبرش سخن مي گفتند ، مالک هم بدقت اين سخنان را مي شنيد و در انديشه فرو مي رفت. معروف است وي از خاندان نخعي برخاست و نسب او به مردي به نام نخع منتهي مي شود. نام اصلي نخع، جسر بود. او از قوم خود دور شد و عرب به کسي که از قوم خود دور مي شود، مي گويند “انتخع من قومه” به اين حساب وي را نخع خواندند. اين دودمان به نام، که در يمن از شريف ترين قبايل به شمار مي آمدند، به خاندان نخعي و مذحج معروف بودند و تاريخ درخشان اين طايفه در اسلام بسيار مورد توجه است و اصالت اين خانواده و برومندي و برازندگي اين دودمان به حدي است که رسول خدا (ص) فرمودند: اکثر القبائل في الجنه مذحج (نخع.) مالک اشتر نيز در يکي از اشعار رجزي خود به نسبت خويشاوندي خويش افتخار مي کند و مي گويد: من از دودمان ربيعه و مضر نيستم بلکه من از خاندان شريف و برجسته مذحج هستم. خاندان بزرگ نخع قبل از اسلام يعني در زمان جاهليت در قريه بزرگ و معروفي آن روز يمن به نام بيشه و برخي از آنها در قريه ديگري به نام دشينه سکونت داشتند. بيشه در آنروز قريه اي آباد و پر درخت بود و بخصوص درخت هاي خرما زياد داشت و افرادي با شخصيت از آنجا به پا خاستند. اين خانواده اصيل عرب، پس از اسلام به کوفه آمده و در آنجا ساکن شدند. رفته رفته طوايفي عظيم به نام بنومالک و بنو ابراهيم و ... در کربلا و نجف اشرف و ساير بلاد مسکن گزيدند و هم اکنون در عراق خانواده هاي شريفي چون خاندان آل کاشف الغطاء و ال شيخ راضي و غيره به مالک اشتر منتسب هستند. تولد   به اتفاق سيره نويسان، مالک اشتر در عصر جاهليت متولد گشت ولي روز تولد وي معلوم نيست زيرا واضح است که در زمان جاهليت به موضوع تاريخ نويسي و نگارش واقعه اهتمام نداشتند و اين موضوع به خوبي روشن نيست که آيا مالک اشتر، پيش از بعثت پيامبر متولد شده يا بعد از بعثت آن حضرت ديده به جهان گشوده است. مثلا در کتاب تهذيب التهذيب در شرح حال مالک اشتر نوشته شده “ادرک الجاهليه” و در کتاب اصاله نوشته شده “لم ادرک و کان رئيس قومه” يعني او اول زمان بعثت پيامبر را درک کرده و در خاندان خود رئيس بوده است و بيش از اين توضيح نداده اند. بنابراين مالک اشتر پس از تولد در زادگاه خود در ميان قوم خود نشو و نما کرد و پس از رشد و بلوغ در زمان رسول اکرم صلي الله مسلمان شد و در زمان خلافت ابوبکر به شام آمد و در جنگ قادسيه به عراق آمد و بالاخره وقتي که به کوفه آمد، در همانجا با قوم خود ساکن شد و آنجا را وطن خويش قرار داد. همسر و فرزندان   او دو فرزند داشت؛ اسحق يکي از فرزندان برومند و رشيد مالک است. او همانند پدرش مردي با اخلاص و رشيد و مجاهد بود و در کربلا از ياران امام حسين (ع) به شمار مي رفت و پس از آنکه حبيب بن مظاهر به ميدان رفت و شهيد شد، صداي مبارک امام حسين (ع) بلند شد “من يبرزالي هولاء الملعونين” کيس که به جنگ آن مرد ملعون رود؟ اسحق نداي امام را لبيک گفت و آماده جنگ شد. هنگامي که به طرف ميدان رفت، شجاعت عجيبي از خود نشان داد و پس از مجاهدت و جانبازي هاي عاشقانه، شهيد شد. پسر ديگر او ابراهيم بود که به درستي جاي پاي پدر گذاشت و در تمام جهات به خصوص در شجاعت و دليري نمونه کاملي از پدرش بود. وقتي که به حد رشد رسيد، در جنگ صفين با اينکه نورس بود، دوش به دوش پدر مي جنگيد. او در قيام مختار نقش بسزايي داشت و ابن زياد به دست او کشته شد و مختار با کمک ابراهيم بر دشمنان پيروز گشت. ابراهيم دو فرزند داشت يکي به نام نعمان و ديگري خولان که هر يک از آنها نيز مرداني با شخصيت و با ايمان بودند. ابراهيم در سال 72 هجري، هنگامي که با سپاه عبدالملک مي جنگيد کشته شد و بنابر نقلي جسد مبارک وي را نزد عبدالملک آوردند. غلام او هيزمي تهيه کرد و آن را آتش زد. کنيه و القاب   کنيه مالک اشتر ابو ابراهيم بود و اما القاب او بسيار است، ولي دو لقب آن بزرگوار مشهود و معروف مي باشد و خود او نيز در اشعاري که به عنوان رجز در ميدان هاي نبرد گفته است، گاهي از اين دو لقب اسم مي برد؛ يکي اشتر و ديگري کبش العراق. اينکه او را به کنيه ابوابراهيم خواندند زيرا فرزند برومند او ابراهيم اسم داشت از اين رو او را ابوابراهيم (پدر ابراهيم) گفتند، اما علت اينکه به او اشتر گفتند اين بود که در يکي از جنگ ها بر اثر ضرباتي که از ناحيه دشمن به او رسيد، پلک هاي چشم او شکافته شد و کسي که چشم هاي او اينگونه صدمه ببيند، به زبان عربي گفته مي شود “شتر عينه” از اين رو به او اشتر گفتند. اما علت اينکه به او کبش العراق مي گفتند، از اين رو بود که کبش عبارت است از قوچ شاخدار که معمولا “گله” گوسفند دنباله روي قوچ هستند و او جلودار آنهاست. اين لقب براي مالک، کنايه و اشاره به آن است که وي جلودار و سپهسالار لشکريان علي (ع) در عراق بوده است و او پس از نشان دادن دلاوري و شجاعت عجيب در نبرد صفين به اين لقب نايل شد. بنابراين مالک اشتر از خاندان بزرگ و معروف يمن که در سراسر حجاز و جزيره العرب به نام بودند، به نام قوم مذحج و خاندان نخع برخاست و پس از آنکه با گروهي از افراد طايفه اش به نبرد با روميان رفتند، سرانجام کوفه را به عنوان مسکن انتخاب نمودند. مالک با آن ظرفيت و لياقت و کمال و پاکي اي که داشت، رئيس و سرپرست طايفه خود گرديد و اين دودمان اصيل در کوفه و عراق نيز مشهور و معروف به خوبي و شجاعت بود. مالك كارگزاري شايسته   یکی از برنامه های اصلاحی حضرت علی علیه السلام در دوره زمامداری ایشان، گماشتن نیروهای صالح و کارآمد در مصادر امور حکومت بود، زیرا پایه ریزی و دوام حکومت دین محور و عدالت گستر بدون کارگزاران شایسته، عملی نخواهد بود. چگونگی گزینش و به کارگیری این نیروها در پست های گوناگون سیاسی، نظامی، مالی، قضایی و اداری، آشنا ساختن آنها با دستورالعمل های مدیریتی، شیوه رفتار با مردم، و نظارت بر عملکرد و مدیریت آنان، به منظور حسن اجرای امور، از مسائلی است که امام علی علیه السلام بدان ها توجه داشته است. شایسته سالاری بهترین شیوه اجرای حکومت است. در چنین وضعیتي، کارگزاران لایق امیدوار می شوند و اشخاص بی کفایت با ناامیدی، از صحنه حکومت کنار می روند. بدین ترتیب، مردم بیشترین بهره مادی و معنوی را از این نوع حکومت خواهند برد. علی علیه السلام درباره شایسته سالاری، به مالک اشتر چنین فرمان می دهد: کارگزاران دولتی را از میان مردمی باتجربه و با حیا، از خاندان های پاکیزه و باتقوی که در مسلمانی سابقه درخشانی دارند، انتخاب کن؛ زیرا اخلاق آنان گرامی تر، آبروی شان محفوظ تر، طمع ورزی شان کمتر و آینده نگری آنان، بیشتر است. امام علی(ع):   ای مالک! اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش مکن ، شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی. جنگ صفین ؛ رشادتهای مالک اشتر   پس از آنکه کارشکنی های معاویه بر علی(ع) ثابت شد، نامه ها و نصایح علی(ع) در آن دنیاپرست مغرور موثر واقع نشد، بلکه همواره بسیاری سپاه خود را به پیش می کشید و امیرالمومنان را به جنگ دعوت می نمود و مدعی خلافت بود و سرانجام علی(ع) سپاهیان خود را منظم نمود و به سوی صفین برای کوبیدن سپاه معاویه رهسپار شد. مالک قبل از جنگ   هنگامی که حضرت علی(ع) با یارانش برای جنگ صفین حرکت کردند، به منطقه رقه که اکثریت مردم آن طرفدار عثمان و معاویه بودند رسیدند و به مردم فرمودند: کشتی های خود را به هم پیوست دهید و راه عبور را برای من و سپاهیانم فراهم کنید. ولی اهل رقه از این کار امتناع ورزیدند، در حالی که کشتی های خود را جمع کرده بودند. اشتر به مردم رقه گفت: ای مردم سوگند به خدا اگر امیرالمومنین از رودخانه بگذرد و شما برای او پل نسازید با شمشیر شما را درو خواهم کرد و زمین های شما را ویران خواهم ساخت و اموال شما را خواهم گرفت. آنها به یکدیگر نگریستند و گفتند باید بدانیم که اشتر هرچه بگوید عمل می کند، علی او را بر ما گماشته تا ما را آزار برساند. از این رو دنبال اشتر فرستادند که بازگردد، ما برای شما پل خواهیم ساخت. اشتر به امیرالمومنین خبر داد و او بازگشت و مردم آن دیار پلی بر پا ساختند. پس از افراشته شدن پل نفرات و ساز و برگها و جنگ افزارها را از روی آن رد کردند سپس علی(ع) اشتر را با سه هزار سوار گمارد تا همه بگذرند، آخرین کسی که از روی پل گذشت اشتر بود. فرماندهی مالک   حضرت علی(ع) دوازده هزار نفر از سپاهیان خود را به فرماندهی زیاد بن نضر و شریح بن هانی به پیش فرستاد. ایشان به استقبال سپاه معاویه رفتند و در سرزمین “سورالروم” سپاه انبوه معاویه را ملاقات نمودند. زیاد و شریح ابوالااعورسلمی فرمانده سپاه معاویه را با سپاهش دعوت به پیروی از علی(ع) نمودند، اما آنها نپذیرفتند. فرماندهان طی نامه ای به آن حضرت نوشتند: ما ابوالاعوارسلمی را در سورالروم ملاقات کردیم، وی همراه گروهی از مردم شام بود. آنها را به اطاعت از تو دعوت کردیم اما نپذیرفتند لطفا دستور لازم را صادر فرمایید. حضرت طی نامه ای که به زیاد و شریح نوشت، آنها را از حدود اختیارات فرمانده جدید مطلع ساخت. از آنها خواست که از وی اطاعت نمایند در اینجا ابتدای نامه را از نهج البلاغه و ذیل آن را از واقعه صفین نقل می کنیم: من مالک اشتر پسر حارث را بر شما و سپاهیانی که تحت فرمان شماست فرماندهی دادم. گفته او بشنوید و از وی اطاعت کنید. او را چون زره و سپر نگهبان خود کنید. زیرا مالک کسی است که نه بیم سستی و لغزش بر او می رود و نه کندی مي کند، آنجا که شتاب باید و نه شتاب گیرد آنجا که کندی شاید. و به او همان دستوری را داده ام که به آن قوم آغاز به جنگ نکنید مگر آنکه با آنها دیدار کند و دعوتشان کند و حجت اتمام کرده باشد . انشاالله. امیرالمومنین طی پیامی که به مالک اشتر فرستاد وی را به عنوان پیشقراولان لشکر منصوب کرد و دستورات لازم را به وی داد و فرمود: ای مالک! زیاد و شریح برای من نامه فرستاده اند و نگاشته اند که ابوالاعوار سلمی را با انبوهی از سپاه شام در سرزمین “سور الروم” ملاقات نموده اند. و هم اکنون در همانجا توقف کرده و در انتشار فرمان هستند. پس به جانب آنها بشتاب و چون به ایشان رسیدی فرماندهی آنها با توست. مبادا جنگ را آغاز کنی مگر آنکه آنان جنگ را شروع کنند. آن هم بعد از دیدار با آنان و شنیدن گفته هایشان . دشمنی، تو را به جنگ با آنها سوق ندهد. زیاد را بر جناح راست و شریح را بر جناح چپ بگمار و خود در قلب سپاه قرار بگیر. آن قدر به آنها نزدیک مشو که گویی قصد افروختن آتش جنگ را داری و آن اندازه دور مشو که گویی از جنگ بیمناکی. در آنجا بمان تا من به تو برسم. اشتر رهسپار شد تا بدان قوم رسید از فرمان علی(ع) چنان کرد که فرموده بود پیروی کرد و از جنگ خودداری کرد. دو لشکر همچنان در برابر یکدیگر ایستادند تا هنگام عصر که ابوالاعوار سلمی بر آنها حمله ور شد. شبانه روزی که در صفین به هریر شهرت یافت شدیدترین درگیری ها و کشته ها را به خود دید. معاویه احساس کرد نمی تواند در مقابل لشکریان امیرالمومنین مقاومت کند. بنابراین با مشورت عمرو عاص قرآنها را سر نیزه کردند و لشکریان علی(ع) را به حکم قرآن دعوت کردند. عده ای از یاران علی(ع) فریب نیرنگ معاویه را خورده و خواهان آتش بس شدند. امیرالمومنین آن را نپذیرفت و فرمود من قرآن ناطقم، ما اول آنان را به قرآن دعوت “کردیم اما آنها نپذیرفتند حال که می بینند در حال شکست هستند به این نیرنگ دست زدند آنها را نپذیرفتند و به حضرت گفتندباید دستو دهی مالک برگردد. این در حالی بود که اشتر می خواست وارد اردوگاه معاویه شود، امام به یزید بن هانی گفت: به اشتر بگو برگردد. یزید نزد مالک رفت و به او گفت: حضرت پیغام داده که نزد من آی. اشتر گفت: به امیرالمومنین بگو حال وقت آن نیست که جایگاهم را ترک کنم. امیدوارم که به پیروزی دست یابم. پس شتاب مدار. یزید بازگشت و حضرت را از گفته مالک آگاه ساخت. فریاد و خروش لشکر به اوج رسید و گفتند یا به مالک بگو برگردد یا تو را همانند عثمان خواهیم کشت یا تو را تسلیم دشمن می کنیم. حضرت دوباره یزید را فرستاد و گفت: به اشتر بگو باز گردد که فتنه واقع شده است. یزید رفت و مالک را مطلع ساخت. اشتر گفت: با افراشتن قرآنها بر نیزه فتنه برپا شده است؟ گفت: آری. اشتر گفت: سوگند به خدا می اندیشم که اگر قرآنها افراشته شود اختلاف و تفرقه رخ می نماید این طرح و نقشه فرزند نابغه، عمروعاص است. سپس به یزید گفت: وای برتو آیا فرصت پیروزی را رها کنم و باز گردم. یزید گفت: آیا دوست داری در این جبهه پیروز شوی و از آن سو علی(ع) را به دشمن تسلیم کنند. گفت؛ سبحان الله سوگند به خدا این را نمی پسندم. اشتر با ناراحتی تمام به سوی لشکر بازگشت و فریاد زد: سست عنصران خار آیا وقتی که دشمن، شما را قاهر و غالب می بیند دعوت به حکمیت قرآن می کند؟ سوگند به خدا که آنها اوامر الهی و سنن پیامبر را فرو نهاده اند، پس نباید به این دعوت پاسخ دهید. اندکی مهلت دهید تا پیروز شویم. آنها گفتند ما هرگز نمی خواهیم در گناه تو شریک شویم. اشتر گفت: سوگند به خدا که شما فریب خورده اید. شما را به ترک پیکار خواند، پس پذیرفتید. ای روسیاهان گمان می کردم که نماز و نیایش شما به خاطر ترک دنیا و شوق به دیدار خداوند است. اینک روشن است که گریز شما به خاطر هراسیدن از مرگ است. ننگتان باد ای شبه مهتران! پس از این عزتمند نخواهید شد، گم شوید و دور شوید همانسان که ستمکاران دور شدند. آن جمع مالک را ناسزا گفتند و او هم پاسخ داد. علی(ع) فریاد زد بس کنید. آنها نیز دست از مناقشه کشیدند. مردم خروشیدند که حضرت حکمیت را پذیرفته و به حکم قرآن خرسند شده. اشتر گفت: اگر امیرالمومنین به حکمیت رضا داده من نیز راضی و خشنود هستم. مردم گفتند: امیرالمومنین خرسند است. در این لحظات که گفتگوها میان اشتر و آنها مبادله می شد، علی(ع) خاموش بود سخن نمی گفت و نگاهش به زمین دوخته بود. بالاخره حضرت علی(ع) ناگزیر شد از جنگ دست بکشد و مالک اشتر را نیز از جنگ باز دارد. اشعث که ریاست جناح افراطی خوارج را داشت با اذن امیرالمومنین نزد معاویه رفت. معاویه به او گفت: شما یک نفر را به نمایندگی تعیین کنید و ما نیز کسی را معین می نماییم تا آنها مطابق قرآن حکم کنند و تکلیف مسلمانها را روشن سازد. حضرت که از نقشه های شیطانی معاویه مطلع بود در برابر گروه تندرو اشعث راهی جز قبول نداشت. سرانجام اهل شام عمروعاص را تعیین کرد و علی(ع) ابن عباس را تعیین کرد ولی خوارج گفتند: ابن عباس خویش توست. حضرت مالک اشتر را تعیین کرد، اشعث گفت: آیا می شود ما در حکم او باشیم؟ حضرت فرمود: مگر حکم او چیست. گفت: حکم او این است که به جان همدیگر بیفتیم و با شمشیر خون هم را بریزیم. بالاخره اشعث هیچ یک از حکمین پیشنهادی امام را نپذیرفت و مرد نحیف و سست عنصری را که حتی در جنگ هم شرکت نکرده بود یعنی ابو موسی اشعری را برای این کار انتخاب کرد. مذاکرات حکمین شروع شد و قرار شد که هر دو معاویه و علی(ع) را از خلافت خلع کنند و کار مسلمانان را به شورایی مرکب از بزرگان مسلمین واگذارند. عمروعاص با نیرنگ مخصوص خود اول ابوموسی را واداشت که خلافت علی(ع) و معاویه را خلع کند و این کار را انجام داد و بعد خودش برخاست و گفت: اینک من هم خلافت علی را خلع می کنم ولی معاویه را به خلافت نصب می کنم. به این ترتیب اختلافات ریشه دار تر شد. گروهی از سپاهیان با علی(ع) مخالفت کردند و به نام خوارج معروف گشتند و در نتیجه معاویه به حکومت رسید و حکومت مصر را به مشاور خود یعنی عمروعاص داد. نامه امام علی (ع) به مالک اشتر ( عهد نامه مالک )   وقتی حضرت امیرالمومنین علی (ع) ، مالک اشتر نخعی از یاران خود را به امارت مصر منصوب نمود، به او فرمانی در قالب یک نامه نوشت. این نامه بی تردید از مهمترین اسناد سیاسی حقوق اسلامی و خصوصا شعبه شیعی آن است. این نامه به روشنی نشان می دهد رویکرد مترقی امام علی (ع) به مساله حکومت را در عصر جاهلیت عرب و در دوران حکومت های الیگارشی. در این نامه که به نوعی به قانون اساسی اسلامی ایشان می ماند ویژگی های حکومت اسلامی، حاکم اسلامی، حقوق شهروندان، رابطه دولت با شهروند و … بیان شده است. توصیه به علاقه مندان، خصوصا دانشجویان و دوستداران مباحث حقوق، آنرا با دقت کامل مطالعه کنند. این ترجمه از ترجمه نهج البلاغه انجام شده توسط دکتر آیتی می باشد. توضیح سید رضی (قدس سره) مولف نهج البلاغه: این فرمان را برای مالک اشتر نخعی نوشت، هنگامی که او را امارت مصر و توابع آن داد.در آن‌هنگام که کار بر محمد بن ابی بکر آشفته شده بود.این فرمان از پرمحتواترین فرمانهاست و از دیگرنامه‌های او محاسن بیشتری در بردارد. متن نامه   به نام خداوند بخشاینده مهربان ‌این فرمانی است از بنده خدا، علی امیر المؤمنین، به مالک بن حارث اشترنخعی در پیمانی که با او می‌نهد، هنگامی که او را فرمانروایی مصر داد تا خراج آنجا را گرد آورد و با دشمنانش پیکار کند و کار مردمش را به صلاح آورد و شهرهایش را آباد سازد. او را به ترس از خدا و برگزیدن طاعت او بر دیگر کارها و پیروی از هر چه درکتاب خود بدان فرمان داده، از واجبات و سنتهایی که کس به سعادت نرسد مگر به پیروی از آنها، و به شقاوت نیفتد، مگر به انکار آنها و ضایع گذاشتن آنها. و باید که خدای سبحان را یاری نماید به دل و دست و زبان خود، که خدای جل اسمه، یاری‌کردن هر کس را که یاریش کند و عزیز داشتن هر کس را که عزیزش دارد بر عهده گرفته‌است. و او را فرمان می‌دهد که زمام نفس خویش در برابر شهوتها به دست گیرد و ازسرکشی هایش باز دارد، زیرا نفس همواره به بدی فرمان دهد، مگر آنکه خداوند رحمت آورد. ای مالک، بدان که تو را به بلادی فرستاده‌ام که پیش از تو دولتها دیده، برخی دادگر و برخی ستمگر. و مردم در کارهای تو به همان چشم می‌نگرند که تو درکارهای والیان پیش از خود می‌نگری و درباره تو همان گویند که تو درباره آنها می‌گویی و نیکوکاران را از آنچه خداوند درباره آنها بر زبان مردم جاری ساخته، توان شناخت. باید بهترین اندوخته‌ها در نزد تو، اندوخته کار نیک باشد. پس زمام هواهای نفس خویش فروگیر و بر نفس خود، در آنچه برای او روا نیست، بخل بورز که بخل ورزیدن بر نفس، انصاف دادن است در آنچه دوست دارد یا ناخوش می‌شمارد.مهربانی به رعیت و دوست داشتن آنها و لطف در حق ایشان را شعار دل خود ساز. چونان حیوانی درنده مباش که خوردنشان را غنیمت‌شماری، زیراآنان دو گروهند یا همکیشان تو هستند یا همانندان تو در آفرینش. از آنها خطاها سر خواهد زد و علتهایی عارضشان خواهد شد و به عمد یا خطا، لغزشهایی کنند، پس، از عفو و بخشایش خویش نصیبشان ده، همانگونه که دوست داری که خداوند نیز از عفو و بخشایش خود تو را نصیب دهد. زیرا تو برتر از آنها هستی و آنکه تو را بر آن سرزمین ولایت داده، برتر از توست و خداوند برتر از کسی است که تو را ولایت داده است. ساختن کارشان را از تو خواسته و تو را به آنها آزموده است. ای مالک، خود را برای جنگ با خدا بسیج مکن که تو را در برابر خشم او توانی‌نیست و از عفو و بخشایش او هرگز بی‌نیاز نخواهی بود.هرگاه کسی را بخشودی، ازکرده خود پشیمان مشو و هرگاه کسی را عقوبت نمودی، از کرده خود شادمان مباش. هرگز به خشمی، که از آنت امکان رهایی هست، مشتاب و مگوی که مرا بر شما امیرساخته‌اند و باید فرمان من اطاعت‌شود. زیرا، چنین پنداری سبب فساد دل و سستی دین و نزدیک شدن دگرگونیها در نعمتهاست. هرگاه، از سلطه و قدرتی که در آن هستی در تو نخوتی یا غروری پدید آمد به عظمت ملک خداوند بنگر که برتر از توست و بر کارهایی تواناست که تو را بر آنها توانایی نیست. این نگریستن سرکشی تو را تسکین می‌دهد و تندی و سرافرازی را فرو می‌کاهد و خردی را که از تو گریخته‌است به تو باز می‌گرداند. بپرهیز از اینکه خود را در عظمت با خدا برابر داری یا در کبریا و جبروت، خود را به او همانند سازی که خدا هر جباری را خوار کند و هر خودکامه‌ای را پست و بیمقدار سازد. هر چه خدا بر تو فریضه کرده است، ادا کن و درباره خواص خویشاوندانت و از افراد رعیت، هر کس را که دوستش می‌داری، انصاف را رعایت‌نمای که اگر نه چنین کنی، ستم کرده‌ای و هر که بر بندگان خدا ستم کند، افزون بر بندگان، خدا نیز خصم او بود. و خدا با هر که خصومت کند، حجتش را نادرست سازد و همواره با او در جنگ باشد تا از این کار باز ایستد و توبه کند. هیچ چیز چون ستمکاری، نعمت‌خدا را دگرگون نکند و خشم خدا را برنینگیزد، زیرا خدا دعای ستمدیدگان را می‌شنود و در کمین ستمکاران است. باید که محبوبترین کارها در نزد تو، کارهایی باشد که با میانه‌روی سازگارتر بود و با عدالت دم سازتر و خشنودی رعیت را در پی داشته باشد زیرا خشم توده‌های مردم، خشنودی نزدیکان را زیر پای بسپرد و حال آنکه، خشم نزدیکان اگر توده‌های مردم از تو خشنود باشند، ناچیز گردد. خواص و نزدیکان کسانی هستند که به هنگام فراخی و آسایش بر دوش والی باری گران‌اند و چون حادثه‌ای پیش آید کمتر از هر کس به یاریش برخیزند و خوش ندارند که به انصاف درباره آنان قضاوت شود. اینان همه چیز را به اصرار از والی می‌طلبند و اگر عطایی یابند، کمتر از همه سپاس می‌گویند و اگر به آنان ندهند، دیرتر از دیگران پوزش می‌پذیرند. در برابر سختیهای روزگار، شکیباییشان بس اندک است. اما ستون دین و انبوهی مسلمانان و ساز و برگ در برابر دشمنان، عامه مردم هستند، پس، باید توجه تو به آنان بیشتر و میل تو به ایشان افزونتر باشد. و باید که دورترین افراد رعیت از تو و دشمنترین آنان در نزد تو، کسی باشد که بیش از دیگران عیبجوی مردم است. زیرا در مردم عیبهایی است و والی از هر کس دیگر به پوشیدن آنها سزاوارتر است. از عیبهای مردم آنچه از نظرت پنهان است، مخواه که آشکار شود، زیرا آنچه بر عهده توست، پاکیزه ساختن چیزهایی است که بر تو آشکار است و خداست که بر آنچه از نظرت پوشیده است، داوری کند. تا توانی‌عیبهای دیگران را بپوشان، تا خداوند عیبهای تو را که خواهی از رعیت مستور بماند، بپوشاند. و از مردم گره هر کینه‌ای را بگشای و از دل بیرون کن و رشته هر عداوت را بگسل و خود را از آنچه از تو پوشیده داشته‌اند، به تغافل زن و گفته سخن‌چین را تصدیق مکن. زیرا سخن چین، خیانتکار است، هر چند، خود را چون نیکخواهان وانماید. با بخیلان رای مزن که تو را از جود و بخشش باز دارند و نه با حریصان، زیراحرص و طمع را در چشم تو می‌آرایند که بخل و ترس و آزمندی، خصلتهایی‌گوناگون هستند که سوء ظن به خدا همه را دربر دارد.بدترین وزیران تو، وزیری است‌که وزیر بدکاران پیش از تو بوده است و شریک گناهان ایشان.مبادا که اینان همراز وهمدم تو شوند، زیرا یاور گناهکاران و مددکار ستم پیشگان بوده‌اند.در حالی که، تومی‌توانی بهترین جانشین را برایشان بیابی از کسانی که در رای و اندیشه و کاردانی‌همانند ایشان باشند ولی بار گناهی چون بار گناه آنان بر دوش ندارند، از کسانی که‌ستمگری را در ستمش و بزهکاری را در بزهش یاری نکرده باشند.رنج اینان بر توکمتر است و یاریشان بهتر و مهربانیشان بیشتر و دوستیشان با غیر تو کمتر است. اینان را در خلوت و جلوت به دوستی برگزین.و باید که برگزیده‌ترین وزیران توکسانی باشند که سخن حق بر زبان آرند، هر چند، حق تلخ باشد و در کارهایی‌که خداوند بر دوستانش نمی‌پسندد کمتر تو را یاری کنند، هر چند، که این سخنان‌و کارها تو را ناخوش آید.به پرهیزگاران و راست گویان بپیوند، سپس، از آنان‌بخواه که تو را فراوان نستایند و به باطلی که مرتکب آن نشده‌ای، شادمانت‌ندارند، زیرا ستایش آمیخته به تملق، سبب خودپسندی شود و آدمی را به سرکشی‌وادارد. و نباید که نیکوکار و بدکار در نزد تو برابر باشند، زیرا این کار سبب شود که‌نیکوکاران را به نیکوکاری رغبتی نماند، ولی بدکاران را به بدکاری رغبت‌بیفزاید.باهر یک چنان رفتار کن که او خود را بدان ملزم ساخته است.و بدان، بهترین چیزی که‌حسن ظن والی را نسبت‌به رعیتش سبب می‌شود، نیکی کردن والی است در حق رعیت و کاستن است از بار رنج آنان و به اکراه وادار نکردنشان به انجام دادن کارهایی‌که بدان ملزم نیستند.و تو باید در این باره چنان باشی که حسن ظن رعیت‌برای توفراهم آید.زیرا حسن ظن آنان، رنج‌بسیاری را از تو دور می‌سازد.به حسن ظن تو، کسی سزاوارتر است که در حق او بیشتر احسان کرده باشی و به بدگمانی، آن‌سزاوارتر که در حق او بدی کرده باشی. سنت نیکویی را که بزرگان این امت‌به آن عمل کرده‌اند و رعیت‌بر آن سنت‌به‌نظام آمده و حالش نیکو شده است، مشکن و سنتی میاور که به سنتهای نیکوی‌گذشته زیان رساند، آنگاه پاداش نیک بهره کسانی شود که آن سنتهای نیکو نهاده‌اند وگناه بر تو ماند که آنها را شکسته‌ای.تا کار کشورت به سامان آید و نظامهای نیکویی، که پیش از تو مردم برپای داشته بودند برقرار بماند، با دانشمندان و حکیمان، فراوان، گفتگو کن در تثبیت آنچه امور بلاد تو را به صلاح می‌آورد و آن نظم و آیین که مردم‌پیش از تو بر پای داشته‌اند. بدان، که رعیت را صنفهایی است که کارشان جز به یکدیگر اصلاح نشود و ازیکدیگر بی‌نیاز نباشند.صنفی از ایشان لشکرهای خدای‌اند و صنفی، دبیران خاص‌یا عام و صنفی قاضیان عدالت گسترند و صنفی، کارگزاران‌اند که باید در کار خودانصاف و مدارا را به کار دارند و صنفی جزیه دهندگان و خراجگزارانند، چه ذمی وچه مسلمان و صنفی بازرگانان‌اند و صنعتگران و صنفی فرودین که حاجتمندان ومستمندان باشند.هر یک را خداوند سهمی معین کرده و میزان آن را در کتاب خود وسنت پیامبرش(صلی الله علیه و آله)بیان فرموده و دستوری داده که در نزد مانگهداری می‌شود. اما لشکرها، به فرمان خدا دژهای استوار رعیت‌اند و زینت والیان.دین به آنهاعزت یابد و راهها به آنها امن گردد و کار رعیت جز به آنها استقامت نپذیرد.و کارلشکر سامان نیابد، جز به خراجی که خداوند برای ایشان مقرر داشته تا در جهاد بادشمنانشان نیرو گیرند و به آن در به سامان آوردن کارهای خویش اعتماد کنند و نیازهایشان را برآورد.این دو صنف، برپای نمانند مگر به صنف سوم که قاضیان وکارگزاران و دبیران‌اند، اینان عقدها و معاهده‌ها را می‌بندند و منافع حکومت را گردمی‌آورند و در هر کار، چه خصوصی و چه عمومی، به آنها متکی توان بود. و اینها که‌برشمردم، استوار نمانند مگر به بازرگانان و صنعتگران که گردهم می‌آیند و تا سودی‌حاصل کنند، بازارها را برپای می‌دارند و به کارهایی که دیگران در انجام دادن آنهاناتوان‌اند امور رعیت را سامان می‌دهند.آنگاه، صنف فرودین، یعنی نیازمندان ومسکینان‌اند و سزاوار است که والی آنان را به بخشش خود بنوازد و یاریشان کند.درنزد خداوند، برای هر یک از این اصناف، گشایشی است.و هر یک را بر والی حقی‌است، آن قدر که حال او نیکو دارد و کارش را به صلاح آورد.و والی از عهده آنچه‌خدا بر او مقرر داشته، بر نیاید مگر، به کوشش و یاری خواستن از خدای و ملزم‌ساختن خویش به اجرای حق و شکیبایی ورزیدن در کارها، خواه بر او دشوار آید یاآسان نماید. آنگاه از لشکریان خود آن را که در نظرت نیکخواه‌ترین آنها به خدا و پیامبر اوو امام توست، به کار برگمار.اینان باید پاکدامن‌ترین و شکیباترین افراد سپاه باشند، دیر خشمناک شوند و چون از آنها پوزش خواهند، آرامش یابند.به ناتوانان، مهربان‌و بر زورمندان، سختگیر باشند. درشتیشان به ستم بر نینگیرد و نرمیشان برجای‌ننشاند.آنگاه به مردم صاحب حسب و خوشنام بپیوند، از خاندانهای صالح که‌سابقه‌ای نیکو دارند و نیز پیوند خود با سلحشوران و دلیران و سخاوتمندان‌و جوانمردان استوار نمای، زیرا اینان مجموعه‌های کرم‌اند و شاخه‌های احسان وخوبی.آنگاه به کارهایشان آنچنان بپرداز که پدر و مادر به کار فرزند خویش‌می‌پردازند.اگر کاری کرده‌ای که سبب نیرومندی آنها شده است، نباید در نظرت بزرگ‌آید و نیز نباید لطف و احسان تو در حق آنان هر چند خرد باشد، در نظرت اندک‌جلوه کند.زیرا لطف و احسان تو سبب می‌شود که نصیحت‌خود از تو دریغ ندارند وبه تو حسن ظن یابند.نباید بدین بهانه، که به کارهای بزرگ می‌پردازی، از کارهای کوچکشان غافل مانی، زیرا الطاف کوچک را جایی است که از آن بهره‌مند می‌شوندو توجه به کارهای بزرگ را هم جایی است که از آن بی‌نیاز نخواهند بود. باید برگزیده‌ترین سران سپاه تو، در نزد تو، کسی باشد که در بخشش به افراد سپاه‌قصور نورزد و به آنان یاری رساند و از مال خویش چندان بهره‌مندشان سازد که‌هزینه خود و خانواده‌شان را، که بر جای نهاده‌اند، کفایت کند، تا یکدل و یک رای روی‌به جهاد دشمن آورند، زیرا مهربانی تو به آنها دلهایشان را به تو مهربان سازد.و بایدکه بهترین مایه شادمانی والیان برپای‌داشتن عدالت در بلاد باشد و پدید آمدن‌دوستی در میان افراد رعیت.و این دوستی پدید نیاید، مگر به سلامت دلهاشان.ونیکخواهیشان درست نبود، مگر آنگاه که برای کارهای خود بر گرد والیان خود باشندو بار دولت ایشان را بر دوش خویش سنگین نشمارند و از دیر کشیدن‌فرمانرواییشان ملول نشوند.پس امیدهایشان را نیک برآور و پیوسته به نیکیشان‌بستای و رنجهایی را که تحمل کرده‌اند، همواره بر زبان آر، زیرا یاد کردن از کارهای‌نیکشان، دلیران را برمی‌انگیزد و از کارماندگان را به کار ترغیب می‌کند.ان شاء الله. وهمواره در نظر دار که هر یک در چه کاری تحمل رنجی کرده‌اند، تا رنجی را که یکی‌تحمل کرده به حساب دیگری نگذاری و کمتر از رنج و محنتی که تحمل کرده، پاداشش مده.شرف و بزرگی کسی تو را واندارد که رنج اندکش را بزرگ شمری وفرودستی کسی تو را واندارد که رنج‌بزرگش را خرد به حساب آوری. چون کاری بر تو دشوار گردد و شبهه آمیز شود در آن کار به خدا و رسولش‌رجوع کن.زیرا خدای تعالی به قومی که دوستدار هدایتشان بود، گفته است:«ای‌کسانی که ایمان آورده‌اید از خدا اطاعت کنید و از رسول و الوالامر خویش فرمان‌برید و چون در امری اختلاف کردید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید به خدا وپیامبر رجوع کنید.» رجوع به خدا، گرفتن محکمات کتاب اوست و رجوع به رسول، گرفتن سنت‌جامع اوست، سنتی که مسلمانان را گرد می‌آورد و پراکنده نمی‌سازد.و برای داوری‌در میان مردم، یکی از افراد رعیت را بگزین که در نزد تو برتر از دیگران بود.از آن‌کسان، که کارها بر او دشوار نمی‌آید و از عهده کار قضا برمی‌آید.مردی که مدعیان باستیزه و لجاج، رای خود را بر او تحمیل نتوانند کرد و اگر مرتکب خطایی شد، بر آن‌اصرار نورزد و چون حقیقت را شناخت در گرایش به آن درنگ ننماید و نفسش به‌آزمندی متمایل نگردد و به اندک فهم، بی‌آنکه به عمق حقیقت رسد، بسنده نکند. قاضی تو باید، از هر کس دیگر موارد شبهه را بهتر بشناسد و بیش از همه به‌دلیل متکی باشد و از مراجعه صاحبان دعوا کمتر از دیگران ملول شود و درکشف حقیقت، شکیباتر از همه باشد و چون حکم آشکار شد، قاطع رای دهد. چرب‌زبانی و ستایش به خودپسندیش نکشاند.از تشویق و ترغیب دیگران به یکی‌از دو طرف دعوا متمایل نشود.چنین کسان اندک به دست آیند، پس داوری مردی‌چون او را نیکو تعهد کن و نیکو نگهدار.و در بذل مال به او، گشاده دستی به‌خرج ده تا گرفتاریش برطرف شود و نیازش به مردم نیفتد.و او را در نزد خود چنان‌منزلتی ده که نزدیکانت درباره او طمع نکنند و در نزد تو از آسیب دیگران در امان‌ماند. در این کار، نیکو نظر کن که این دین در دست‌بدکاران اسیر است.از روی هوا وهوس در آن عمل می‌کنند و آن را وسیله طلب دنیا قرار داده‌اند. در کار کارگزارانت ‌بنگر و پس از آزمایش به کارشان برگمار، نه به سبب دوستی باآنها.و بی‌مشورت دیگران به کارشان مگمار، زیرا به رای خود کار کردن و از دیگران‌مشورت نخواستن، گونه‌ای از ستم و خیانت است.کارگزاران شایسته را در میان‌گروهی بجوی که اهل تجربت و حیا هستند و از خاندانهای صالح، آنها که در اسلام‌سابقه‌ای دیرین دارند.اینان به اخلاق شایسته‌ترند و آبرویشان محفوظتر است و ازطمعکاری بیشتر رویگردان‌اند و در عواقب کارها بیشتر می‌نگرند. در ارزاقشان بیفزای، زیرا فراوانی ارزاق، آنان را بر اصلاح خود نیرو دهد و ازدست اندازی به مالی که در تصرف دارند، باز می‌دارد.و نیز برای آنها حجت است، اگر فرمانت را مخالفت کنند یا در امانت تو‌خللی پدید آورند.پس در کارهایشان تفقدکن و کاوش نمای و جاسوسانی از مردم راستگوی و وفادار به خود بر آنان بگمار. زیرا مراقبت نهانی تو در کارهایشان آنان را به رعایت امانت و مدارا در حق رعیت‌وامی‌دارد.و بنگر تا یاران کارگزارانت تو را به خیانت نیالایند.هر گاه یکی از ایشان‌دست‌به خیانت گشود و اخبار جاسوسان در نزد تو به خیانت او گرد آمد و همه بدان‌گواهی دادند، همین خبرها تو را بس بود.باید به سبب خیانتی که کرده تنش را به ‌تنبیه بیازاری و از کاری که کرده است، بازخواست نمایی.سپس، خوار و ذلیلش‌سازی و مهر خیانت‌بر او زنی و ننگ تهمت را بر گردنش آویزی. در کار خراج نیکو نظر کن، به گونه‌ای که به صلاح خراجگزاران باشد.زیرا صلاح‌کار خراج و خراجگزاران، صلاح کار دیگران است و دیگران حالشان نیکو نشود، مگربه نیکوشدن حال خراجگزاران، زیرا همه مردم روزی خوار خراج و خراج گزارانند‌. ولی باید بیش از تحصیل خراج در اندیشه زمین باشی، زیرا خراج حاصل نشود، مگربه آبادانی زمین و هر که خراج طلبد و زمین را آباد نسازد، شهرها و مردم را هلاک کرده‌است و کارش استقامت نیابد، مگر اندکی.هرگاه از سنگینی خراج یا آفت محصول یابریدن آب یا نیامدن باران یا دگرگون شدن زمین، چون در آب فرو رفتن آن یا بی‌آبی، شکایت نزد تو آوردند، از هزینه و رنجشان بکاه، آنقدر که امید می‌داری که کارشان راسامان دهد.و کاستن از خراج بر تو گران نیاید، زیرا اندوخته‌ای شود برای آبادانی بلادتو و زیور حکومت تو باشد، که ستایش آنها را به خود جلب کرده‌ای و سبب‌شادمانی دل تو گردد، که عدالت را در میانشان گسترده‌ای و به افزودن ارزاقشان و به‌آنچه در نزد ایشان اندوخته‌ای از آسایش خاطرشان و اعتمادشان به دادگری خود ومدارا در حق ایشان، برای خود تکیه‌گاهی استوار ساخته‌ای.چه بسا کارها پیش آیدکه اگر رفع مشکل را بر عهده آنها گذاری، به خوشدلی به انجامش رسانند.زیرا چون‌بلاد آباد گردد، هر چه بر عهده مردمش نهی، انجام دهند که ویرانی زمین را تنگدستی‌مردم آن سبب شود و مردم زمانی تنگدست گردند که همت والیان، همه گردآوردن مال بود و به ماندن خود بر سر کار اطمینان نداشته باشند و از آنچه مایه عبرت است، سود برنگیرند. سپس، به دبیرانت نظر کن و بهترین آنان را بر کارهای خود بگمار و نامه‌هایی راکه در آن تدبیرها و اسرار حکومتت آمده است، از جمع دبیران، به کسی اختصاص ده‌که به اخلاق از دیگران شایسته‌تر باشد.از آن گروه که اکرام تو سرمستش نسازدیا چنان دلیرش نکند که در مخالفت‌با تو، بر سر جمع سخن گوید و غفلتش سبب‌نشود که نامه‌های عاملانت را به تو نرساند یا در نوشتن پاسخ درست تو به آنها درنگ‌روا دارد، یا در آنچه برای تو می‌ستاند یا از سوی تو می‌دهد، سهل‌انگاری کند، یاپیمانی را که به سود تو بسته، سست گرداند و از فسخ پیمانی که به زیان توست، ناتوان باشد.دبیر باید به پایگاه و مقام خویش در کارها آگاه باشد زیرا کسی که مقدارخویش را نداند، به طریق اولی، مقدار دیگران را نتواند شناخت.مباد که در گزینش‌آنها بر فراست و اعتماد و حسن ظن خود تکیه کنی.زیرا مردان با ظاهر آرایی و نیکوخدمتی، خویشتن را در چشم والیان عزیز گردانند.ولی، در پس این ظاهر آراسته وخدمت نیکو، نه نشانی از نیکخواهی است و نه امانت. دبیرانت را به کارهایی که برای حکام پیش از تو بر عهده داشته‌اند، بیازمای و از آن‌میان، بهترین آنها را که در میان مردم اثری نیکوتر نهاده‌اند و به امانت چهره‌ای‌شناخته‌اند، اختیار کن.که اگر چنین کنی این کار دلیل نیکخواهی تو برای خداونداست و هم به آن کس که کار خود را بر عهده تو نهاده.بر سر هر کاری از کارهای خوداز میان ایشان، رئیسی برگمار.کسی که بزرگی کار مقهورش نسازد و بسیاری آنهاسبب پراکندگی خاطرش نشود.اگر در دبیران تو عیبی یافته شود و تو از آن غفلت‌کرده باشی، تو را به آن بازخواست کنند. اینک سفارش مرا در حق بازرگانان و پیشه‌وران بپذیر و درباره آنها به کارگزارانت‌نیکو سفارش کن.خواه آنها که بر یک جای مقیم‌اند و خواه آنها که با سرمایه خویش‌این سو و آن سو سفر کنند و با دسترنج‌خود زندگی نمایند.زیرا این گروه، خود مایه‌های منافع‌اند و اسباب رفاه و آسودگی و به دست آورندگان آن از راههای دشوارو دور و خشکی و دریا و دشتها و کوهساران و جایهایی که مردم در آن جایها گردنیایند و جرئت رفتن به آن جایها ننمایند.اینان مردمی مسالمت‌جوی‌اند که نه ازفتنه‌گریهایشان بیمی است و نه از شر و فسادشان وحشتی.در کارشان نظر کن، خواه‌در حضرت تو باشند یا در شهرهای تو.با اینهمه بدان که بسیاری از ایشان را روشی‌ناشایسته است و حریص‌اند و بخیل.احتکار می‌کنند و به میل خود برای کالای خودبها می‌گذارند، با این کار به مردم زیان می‌رسانند و برای والیان هم مایه ننگ و عیب‌هستند. پس از احتکار منع کن که رسول الله(صلی الله علیه و آله)از آن منع کرده است وباید خرید و فروش به آسانی صورت گیرد و بر موازین عدل، به گونه‌ای که در بها، نه ‌فروشنده زیان بیند و نه بر خریدار اجحاف شود.پس از آنکه احتکار را ممنوع‌داشتی، اگر کسی باز هم دست‌به احتکار کالا زد، کیفرش ده و عقوبتش کن تا سبب‌عبرت دیگران گردد ولی کار به اسراف نکشد. خدا را، خدا را، در باب طبقه فرودین:کسانی که بیچارگان‌اند از مساکین ونیازمندان و بینوایان و زمینگیران.در این طبقه، مردمی هستند سائل و مردمی‌هستند، که در عین نیاز روی سؤال ندارند.خداوند حقی برای ایشان مقرر داشته و ازتو خواسته است که آن را رعایت کنی، پس، در نگهداشت آن بکوش.برای اینان دربیت المال خود حقی مقرر دار و نیز بخشی از غلات اراضی خالصه اسلام را، در هرشهری، به آنان اختصاص ده.زیرا برای دورترینشان همان حقی است که‌نزدیکترینشان از آن برخوردارند.و از تو خواسته‌اند که حق همه را، اعم از دور ونزدیک، نیکو رعایت کنی.سرمستی و غرور، تو را از ایشان غافل نسازد، زیرا این‌بهانه که کارهای خرد را به سبب پرداختن به کارهای مهم و بزرگ از دست هشتن، هرگز پذیرفته نخواهد شد. پس مت‌خود را از پرداختن به نیازهایشان دریغ مدار و به تکبر بر آنان چهره‌دژم منمای و کارهای کسانی را که به تو دست نتوانند یافت، خود، تفقد و بازجست‌نمای.اینان مردمی هستند که در نظر دیگران بیمقدارند و مورد تحقیر رجال‌حکومت.کسانی از امینان خود را که خدای ترس و فروتن باشند، برای نگریستن درکارهایشان برگمار تا نیازهایشان را به تو گزارش کنند. با مردم چنان باش، که در روز حساب که خدا را دیدار می‌کنی، عذرت پذیرفته‌آید که گروه ناتوانان و بینوایان به عدالت تو نیازمندتر از دیگران‌اند و چنان باش که‌برای یک یک آنان در پیشگاه خداوندی، در ادای حق ایشان، عذری توانی داشت. تیمار دار یتیمان باش و غمخوار پیران از کار افتاده که بیچاره‌اند و دست‌سؤال پیش‌کس دراز نکنند و این کار بر والیان دشوار و گران است و هرگونه حقی دشوار و گران‌آید.و گاه باشد که خداوند این دشواریها را برای کسانی که خواستار عاقبت نیک‌هستند، آسان می‌سازد.آنان خود را به شکیبایی وامی‌دارند و به وعده راست‌خداوند، درباره خود اطمینان دارند. برای کسانی که به تو نیاز دارند، زمانی معین کن که در آن فارغ از هر کاری به آنان‌پردازی. برای دیدار با ایشان به مجلس عام بنشین، مجلسی که همگان در آن حاضرتوانند شد و، برای خدایی که آفریدگار توست، در برابرشان فروتنی نمایی





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 547]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن