تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):در عمل مؤمن يقين ديده مى شود و در عمل منافق شك.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821084880




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نيما و شعر شکست (2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نيما و شعر شکست (2
نيما و شعر شکست (2)   نويسنده: دکتر سعيد قشقايي   دانشگاه آزاد اسلامي واحد فسا   محمد مختاري درباره اين برهه از زندگي نيما بيان مي دارد که: «چون چشم به باغ ديده غارت مي گشايد، ساحل شکسته را نيز مي بيند که تسليم گشته است. حرف خاموش درّه هاي خفته را مي شنود که براي ظلمت ميدان باز کرده اند. پس گرفتار اين اضطراب مي شود که کي برده است؟ کي باخته است؟ از چيست در شکسته و بگسسته پنجره ديگر چرا که اطاقي روشن نمي شود به چراغي؟ يک لحظه از رفيق رفيقي جويا نمانده، نمي پرسد؟ از سرگذشته اي و سراغي؟ و هنگامي که خود را در ميانه آشوبگراني باز مي يابد که کارشان کشتن و کشتار است، پرسش و اندوه جاي خود را به اين درد عميق و يأس آميز مي سپارد که همه چيز از کف رفته است، و خود او از هر کس غارتزده تر است.» (مختاري 1378: 9-258) اين فضاي فکري نيما که در اين سالها در آثار وي نمايان است شباهت زيادي به شاعران و نويسندگان و روشنفکراني دارد که بعد از کودتاي 1332 ش. تحت خفقان و فشار و سرکوب قرار گرفتند و يأس و نااميدي و سرخوردگي در آثار آنها نمايان است. بهترين نمونه مي توان به اشعار اخوان ثالث اشاره کرد. «بويژه که برخلاف اکثر نوپردازان آن سال ها که جوّ عمومي تيره و يأس پس از شکست بهانه دست يازيدنشان به انواع هرج و مرج و افکار خوشباشانه همه چيز شده و شعر را با اشعار احساساتي سکسي – سياسي به ابتذال و حضيض کشانده بودند، او از شکست، حماسه هاي بلند مي آفريد؛ حماسه – سرودهايي که بيان دقيق حالات روزگار شکست روشنفکران نوميد بود.» (لنگرودي 1377: 298) اخوان در مقدمه مجموعه زمستان، مي نويسد: «من نه اميدي را که برايم رسالت تاريخي اش را از دست داده – بر خود به دروغ تحميل کرده ام و نه يأسي را که از رنجش فارغ بوده ام. اما اين هم شکوه اي است به مصلوبي که چهار ميخ شده، فرمان آن کس که مي گويد: دل خوش دار! بخند! دست افشاني و پايکوبي کن، از فرمان آن کس که به چهار ميخ مي کشد، يعني زندگي، کمتر ظالمانه نيست. خواه اين فرمان از سوي شمال باشد يا خواه از جانب جنوب و مي پرسيم: اصلاً تقصير کسي که در اين ميانه ها زندگي مي کند و سمت و سويي ندارد چيست؟ به هر حال، نبود بر سر آتش ميسرم... اينجا مي خواهم از جراحتي ديگر هم گفتگو کنم. گفتگو براي آينه ام براي آب ها و سنگ ها و ديوار و زمين و براي هر کس و هر چيز. دنيا چنين مي نمايد که گويا ديگر نبايد از هيچ کس هيچ گونه توقّعي داشت دنيا چنين مي نمايد که کور خوانده بوديم آن طرف هم خبري نبود. آنچه دريا راست غرق است و نهنگ؛ و آنچه خشکي را، زهر بوته و لاله.» (اخوان 1377: مقدمه چاپ دوم) بيشتر نقّادان، اخوان را شاعر شکست مي دانند. تأثيري که زندگي پر کشاکش اخوان و شرايط زندگي و اجتماعي وي در ايّام جواني براي فراهم کرد و مسائل سياسي عصر اخوان به اين يأس و نااميدي دامن زد و کودتاي سال 1332 ش. و زندان و حبس، اخوان را به شاعر شکست مبدّل کرد. محمد مختاري در کتاب «انسان در شعر معاصر» راجع به اخوان مي گويد: «در دوره شکست است که اميد به انديشيدن مي نشيند. و از اين انديشيدنش گرايش نيرومند سر بر مي آورد که چهره ديگري از او مي آرايد. چهره اي متفاوت يا متناقض با چهره نخستين. يک نفي، يک حسّ نيرومند يأس، يک تأمّل همه جانبه در عدم کارايي آدمي، يک احساس پوک و پوچ بودن حرکتي که روزي انجام شد، يا هر حرکتي که بخواهد انجام شود. اين تار، اين لايه، اين پوسته، بر هر زاويه از ديد و ذهن و زبان او تنيده است.» (مختاري 1378: 499) شعرهاي زمستان، آخر شاهنامه، بازگشت زاغان، جراحت، قاصدک، کتيبه، قصه شهر سنگستان و آنگاه پس از تندر را مي توان به عنوان نمونه اي از شعر شکست او نام برد. فضاي اين شعرها تيره و تار و بغض آلود است. رنگ ها تماماً تيره است و غم و يأس و شکست مهمترين موضوع قابل توجّه اين اشعار است. نيما يوشيج نيز پس از جريان شکست جنگل و روي کار آمدن رضاخان و آن سالهاي خفقان از سال 1300 ش. به مدت سه الي چهار سال داراي همين فضاي ذهني شکست است و اين قالب ذهني در شعرش نمايان است. فضاي اشعار نيما در اين سالها غمگين، شکست خورده، دل آزرده مي باشد و رنگها تيره و به لحاظ محتوايي غمگرا و درونگرا و انزواجو است. ژان پل سارتر در رابطه با شعر شکست مي گويد: «آدمي براي رسيدن به هدف هايش چه بسا که از هستي خود باز بماند. در واقع آدمي به سبب طرح هايي که افکنده است نيز ممکن است با خود بيگانه شود و آنگاه فقط شکست مي تواند او را به خود باز آورد و با هستي يگانه کند. اين وظيفه خطير را شعر بر عهده دارد، زيرا که شعر نمايشگر شکست است و شاعر نمايشگر شکست خوردگي.» (سارتر 1371: 34) اگر چه شعر نيما در اين سالها آکنده از غم و اندوه شکست است امّا شاعر جوان در اين ايام در ميان بهت و اندوه به تفکّر مي نشيند و مروري بر گذشته و حال خود مي کند و در اين انزوا به راهکارهايي مي انديشد که فرداها را پيش پايش روشن سازد. شکست عاملي مي شود براي يافتن پيروزيها و دريافتن خود، در اين دوران اگر چه درونگرا و منزوي است امّا به انديشه مي پردازد تا گام در راه کمال بگذارد و سير تکاملي خود را آغاز مي کند. محمد مختاري در کتاب "انسان در شعر معاصر" در همين ارتباط چنين مي آورد: «نيما برخلاف بسياري از شاعران دهه سي، به رغم شکست سياسي بزرگ، هرگز شکست گرا نشد. و از چنان شکست سياسي، در يک مرحله معيّن تاريخي، يک شکست فلسفي براي کل هستي انساني ارمغان نياورد.» (مختاري 1378: 262) از اشعار نيما که در اين سالها سروده شده و فضاي آن مأيوس کننده، غم آلود و تيره و تار است مي توان به عنوان نمونه به شعرهاي اي شب (1301)، افسانه (دي ماه 1301)، شير (1301)، يادگار فروردين (1302)، محبس (فروردين 1303) اشاره نمود. اي شب (1301) اي شب فضاي اختناق و استبداد پس از سرکوب انقلابيون است که اين فضا براي شاعر جوان مملو از غم و درد است و او را به جان مي آورد. هان اي شب شوم وحشت انگيز! تا چند زني به جانم آتش؟ يا چشم مرا زجاي برکن، يا پرده زروي خود فروکش، يا باز گذار تا بميرم کز ديدن روزگار سيرم و ظلمت و سياهي روزگار را خطاب مي کند و مي گويد: تو چيستي اي شب غم انگيز در جست و جوي چه کاري آخر؟ بس وقت گذشت و تو همانطور استاده به شکل خوف آور تاريخچه ي گذشتگاني يا رازگشاي مردگاني؟ و در پايان شاعر آرزوي خواب مي کند تا از سياهي شب و شومي گردش زمانه در امان ماند و از غم و اندوه افسانه و ماجرايي که بر او و مرز و بوم او گذشته است آزاد گردد. بگذار بخواب اندر آيم کز شومي گردش زمانه يکدم کمتر به ياد آرم و آزاد شوم زهر فسانه بگذار که چشمها ببندد کمتر به من اين جهان بخندد. افسانه (1301) افسانه حکايت و ماجرايي است که بر نيما و روزگار او گذشته است و مي توان گفت نمادي از گذشته پرماجرا و غم آلود و احساسات و عواطف و غرور لگدمال شده نيما است. در ابتدا شاعر به بيان حالات روحي خود مي پردازد و از سويي خود را ديوانه اي مي بيند و از سوي ديگر چون ساقه گياهي فسرده که به حکايت داستان غم آور خود مي پردازد. تا از غم درون خود با ديگران سخن بگويد و از پريشاني خيال و دل بي قرار خود حکايت کند. در شب تيره، ديوانه اي کاو دل به رنگي گريزان سپرده در درّه ي سرد و خلوت نشسته همچون ساقه ي گياهي فسرده مي کند داستاني غم آور. در ميان بس آشفته مانده، قصّه ي دانه اش هست و دامي. وز همه گفته ناگفته مانده از دلي رفته دارد پيامي داستان از خيالي پريشان: - «اي دل من، دل من، دل من! بينوا، مضطّرا، قابل من! با همه خوبي و قدر و دعوي از تو آخر چه شد حاصل من، جز سرشکي به رخساره ي غم؟... در بسياري از ابيات افسانه، نيما با برادر خود لادبن سخن مي گويد و از او ياد مي کند او يکي نيز از رهروان بود در بر اين خرابه مغازه وين بلند آسمان و ستاره سالها با هم افسرده بوديد و ز حوادث به دل پاره پاره، او تو را بوسه مي زد، تو او را عاشق: «سالها با هم افسرده بوديم» سالها همچو واماندگي ليک موجي که آشفته مي رفت بودش از تو به لب داستاني مي زدت لب، در آن موج، لبخند» افسانه: من بر آن موج آشفته ديدم يکّه تازي سراسيمه» در اين منظومه در بعضي از ابيات افسانه، سرزمين و وطن شاعر مي باشد که با او سخن مي گويد. چون ز گهواره بيرونم آورد مادرم، سرگذشت تو مي گفت، بر من از رنگ و روي تو مي زد، ديده از جاذبه هاي تو مي خفت مي شدم بيهش و محو مفتون ... سرگذشت مني – اي فسانه! که پريشاني و غمگساري؟ يا دل من به تشويق بسته يا که دو ديده ي اشکباري؟ يا که شيطان رانده زهر جاي قلب پرگير و دار مني تو که چنين ناشناسي و گمنام؟ يا سرشت مني، که نگشتي در پي رونق و شهرت و نام؟ يا تو بختي که از من گريزي در منظومه افسانه که در سالهاي انزواي نيما سروده شده رنگها تيره، غم و اندوه حاکم بر فضاي شعر، دلها تنگ و چشمها اشکبار است. بسامد واژگان و ترکيبهايي که حاکي از درد و رنج درون شاعر است فراوان ديده مي شود. واژگان و ترکيباتي از قبيل: صورت مردگان جهان، شيطان رانده ز هر جاي، قصه بي سر و بن، زاده اضطراب، عشق فاني کننده، زاده اشک، دروغ دلاويز، بر مزاري نشسته، نغمه ساز ناکرده، سرشک پر از خون، صورت ابرخونين، خواندن جغد، ريختن خانه شوق، دل افسردگان، وحشت انگيز، دل آزاد، غم، نااميد، پراضطراب، اندوه، انزوا، بيم، مهيب، تاريک، حزين، تندباد، خس. منبع:نشريه پايگاه نور شماره 11 /ن  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 387]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن