واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: کتاب - هنوز ننشسته بودم که در اتاق را زدند. گفتند امام می فرمایند: بیا! میخواهیم قیام کنیم و شما را به جایی بفرستیم... گفتم: به امام بگو امشب را صبر کنید! به گزارش خبرآنلاین، کتاب «میرمهر» جلوههای محبّت امام زمان (عج) کتابی است به قلم حجت الاسلام سید مسعود پورسیدآقایی، مشتمل بر 43 جلوه و نیز ضمائمی که به قول نویسنده در آن جلوههای محبّت امام عصر از بعد شخصیتی آن بزرگوار، آمده است. یاد کردن امام از برخی دوستان، پاسداری، غمخواری، دفع بلا، مسجد ها و مقام ها، حضور در مراسم حج، همسفره شدن، درس آموزی، حکمت، انس و هم نشینی و تربیت از جمله عناوین و اضطرار به امام، معرفت و محبت به امام، نامه به شیخ مفید، تشییع جنازه شیعیان، تشرف در عرفات، لاف عشق، دعای شفا، دعای فرج و برآورده شدن حاجات، اهتمام به امور محرومین و تشرف سید مهدی قزوینی برخی از ضمائم این کتاب است. این کتاب مروری دارد به گوشه هایی از جلوه های مهر و محبت آن امام همام و هر یک از این جلوه ها پیام دعوت و هدایتی است که در لحظه لحظه تاریخ آدم هایی را بیدار می سازد و به خود می خواند و از جام دیدار سرشار می سازد. این کتاب برای سومین بار به همت انتشارات حضور منتشر شده است. نویسنده در اهمیت پرداختن به موضوع جلوه های محبت حضرت حجت (عج) می گوید: در گوش ما همواره، از قهر مهدی(عج) گفته اند و ما را از شمشیر و جوی خون او ترسانده اند و از مهر و عشق او به انسان ها و تلاش و فریادرسی او به عاشقان و منتظران خود کم تر گفته اند! هیچ کس به ما نگفت که اگر او بیاید، فقیران را دستگیری، بی خانمان ها را سامان، بی کسان را همدم، بی همسران را همراه، غافلان را تذکر، گم گشتگان را راه، دردمندان را درمان و در یک کلام، خاک نشینان عالم را تاک نشین می کند. به گفته پورسیدآقایی، «امام» مظهر اسمای حسنای الهی و تجلی رحمت واسع حق است. کسی که تربیت شده خدای رحمان باشد، مظهر رحمت بی کران الهی است. در وسعت سینه او که دریاها هم به چشم نمی آید، کران تا کران عشق به همه انسان ها موج می زند. بسیار سخت است مولای مهربانی را که رحمت واسع حق است و در دلش عشق به انسان ها موج می زند، به اتهام نامهربانی خواندن و «میرمهر» را «میر قهر» نشان دادن. در بخشی از این کتاب با عنوان «لاف عشق» مطلبی آمده است تا شیفتگان حضرت با تدبر در آن سر تاخیر در ظهور را دریابند. در این بخش از کتاب می خوانیم: حدود دویست، سیصد سال پیش جمعی از صلحا از آدم های خوب و مقدس در نجف اشرف مجتمع بودند. روزی با خودشان نشستند و گفتند: چرا امام نمی آیند؟ در صورتی که ما بیش از 313 نفر که او لازم دارد، هستیم. به این فکر افتادند که سر تاخیر در ظهور را به دست آوردند. تصمیمشان بر این شد که از بین خودشان یک نفر را که به تایید همه، خوب ترینشان هست، انتخاب کنند و او را بفرستند در مسجد کوفه یا سهله تا اعتکاف کند و از خود امام بخواهد که سر تاخیر در ظهور را بیان بفرمایند. جمعیت خودشان را به دو قسمت تقسیم کردند و قسمت بهتر را باز به دو قسمت و همچنین تا آن فرد آخر را که از همه بهتر و مقدس تر و زاهدتر بود انتخاب کردند که او به مسجد سهله یا مسجد کوفه برود. او هم رفت و بعد از دو سه روزی برگشت. پرسیدند چطور شد؟ گفت: راست مطلب اینکه من وقتی از نجف بیرون رفتم و رو به مسجد سهله راه افتادم با کمال تعجب دیدم شهری بسیار آباد و خرم در مقابل من ظاهر شد. جلو رفتم. پرسیدم: اینجا کجاست؟ گفتند: این شهر صاحب الزمان است و امام ظهور کرده است. بسیار خوشحال شدم و شتابان به در خانه امام رفتم. کسی آمد و گفتم: به امام بگو فلانی آمده و اذن ملاقات می خواهد. او رفت و برگشت و گفت: آقا می فرمایند: شما فعلا خسته ای، از راه رسیده ای. برو فلان خانه (نشانی دادند) آنجا مرد بزرگی هست. ما دختر او را برای شما تزویج کردیم. آنجا باش و هر وقت احضار کردیم، بیا. من خوشحال شدم. به آن آدرس رفتم و خانه را پیدا کردم. از من خیلی پذیرایی کردند و آن دختر را به اتاق من آوردند، هنوز ننشسته بودم که در اتاق را زدند. گفتم: کیست؟ گفت: مامور از طرف امام. می فرمایند: بیا! می خواهیم قیام کنیم و شما را به جایی بفرستیم. گفتم: به امام بگو امشب را صبرکنید. گفت: فرموده اند: همین الان بیا. گفتم: بگو من امشب نمی آیم. تا این را گفتم. دیدم هیچ خبری نیست. نه شهری هست، نه خانه ای هست و نه عروسی. من هستم و صحرای نجف. 191/60
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 535]