واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
فقط مي خواهم دوستم بدارند ترجمه: آيدا طائف «دختري در قطار» (The Girl on the Train) به روايت آندره تشينه، كارگردان دختري در قطار درامي جالب به كارگرداني آندره تشينه و برگرفته از داستان واقعي زندگي يك زن جوان پاريسي است كه به دروغ ادعا مي كند از قربانيان حملات يهودستيزي است. ژَن (اميلي دكوان) 21 ساله است و شغلي ندارد و سرگردان و بي خيال، مادرش (كاترين دونوو) را ترك كرده است كه نگران بيكاري دخترش است. او خيلي زود با يك كشتيگير جوياي نام (نيكلاس دوواشل) آشنا مي شود و به تدريج رابطه ي احساسي و عزت نفسش ضعيف مي شود. تماشاي فيلم كوتاهي از وقايع هولوكاست و پذيرفته نشدن در يك مصاحبه شغلي كه با عشق سابق مادرش (ميشل بلان) كه يك وكيل فعال يهودي است، انجام مي دهد. چنان روي او تأثير مي گذارد كه تصميم مي گيرد با يك ماژيك و قيچي روي بدنش كارهايي انجام دهد. فيلم جديد تشينه ساختاري كاملاً مخالف فيلم قبلياش شاهدان دارد. داستان فيلم گاهي به خانواده ي دونوو و گاهي هم به خانواده ي بلان مي پردازد تا اينكه داستان ساختگي دختر، اين دو خانواده را به هم نزديكتر مي كند. ژن آدم ابلهي است كه در مركز داستاني شلوغ با شخصيت هاي مختلف قرار دارد. جايي از فيلم، نامزد ياغي و خلافكار ژن به او مي گويد: «كله ات از گچ پر شده است» شخصيت ژن يك شخصيت مرموز يا دروغگويي اسرارآميز نيست، بلكه فقط همان نياز كليشهاي «فقط مي خواهم مرا دوست بدارند» را دارد. آندره تيشنه كارگرداني باهوش و بدون زرق و برق است. زماني كه تصميم مي گيرد فيلمي بسازد، مانند اين فيلم و شاهدان سعي مي كند آن را از ميان لحظه هاي آرام انساني بيرون بكشد. فيلم جديد او خيلي بهتر از آن است كه ممكن است به نظر برسد و اميلي دكوان با گونه هاي استخواني و موهاي تاب دار قرمزش در آن مي درخشد. دختري بيست و چند ساله كه در پاريس دنبال كار مي گردد، در حالي كه تجربه چنداني ندارد. او با مادرش زندگي مي كند و به خوبي با او (لوئيز) كنار آمده است. لوئيز باخبر مي شود كه يك دوست قديمي به نام بليستاين به عنوان وكيل در شركتي كار مي كند و ژن براي مصاحبه شغلي نزد او مي رود. در همين زمان با مردي پرخاشگر به نام فرانك آشنا مي شود و رابطه ي جدياي با او پيدا مي كند. از اينجا به بعد همه چيز كمي پيچيده مي شود. فرانك براي هر دو نفرشان كار سرايداري پيدا مي كند، اما مسائل ديگري هم پيش مي آيد. الكس (متيو دمي) پسر بليستاين، همسر سابق او جوديت (رانيت الكابتز) كه براي بليستاين كار مي كند و پسر دوازده ساله شان ناتان، شخصيت هاي فرعي فيلم هستند كه البته بيشتر براي ايجاد يك محيط خاص درون داستان قرار گرفته اند. ژن بعد از از دست دادن فرانك، نااميد و افسرده تصميم مي گيرد وانمود كند كه در مترو هدف يك حمله ضد يهودي واقع شده است درحالي كه اصلاً يهودي نيست (داستان اين فيلم بر پايه يك اتفاق واقعي و نمايشنامه برگرفته از آن شكل گرفته است). كارهاي تشينه كمي خاص هستند ولي او خوشبختانه چندان بر روي طرح داستاني تمركز نمي كند و در عوض در عكس العمل هاي صادقانه ي شخصيت ها و غم و شاديشان در كنار يكديگر علاقمند است. اولين صحنهاي كه ژن را در فيلم مي بينيم با اسكيت اين طرف و آن طرف مي رود و با غريبهها رقابت مي كند و وارد يك تونل تاريك مي شود و به سوي روشنايي و آيندهاي كه كنترل چنداني بر آن ندارد پيش مي رود. تشينه با فيلم گرفتن توسط دوربين دستي و صداگذاري خوب توانسته است دنياي نوجواني را به خوبي نشان دهد. ژن وارد فروشگاه مي شود و قصد دارد چيزي كه خريده را مخفي كند تا پول كمتري بپردازد. فرانك نيز سعي دارد فروشنده را فريب دهد تا پول كمتري بپردازد. اين جزئيات چيزهايي هستند كه تشينه در مورد اين دو نفر ارائه مي دهد تا سرگشتگي و نيازشان به عشق را نشان دهد. اما سؤال اصلياي كه در اين فيلم مطرح است، اين نيست كه اين دو چطور در كنار هم قرار گرفتند، بلكه اين است كه چرا تصميم گرفتهاند چنين كاري بكنند. ژَن خارج از شهر و با مادري زندگي مي كند كه با بچه ها سرو كار دارد. آينده اي براي خود متصور نيست و منتظر كسي يا چيزي است كه اتفاق بيفتد و بالاخره مي افتد. رابطه ژن با مادرش به طرز عجيبي نزديك است و حتي كمكش مي كند تا در فرم درخواست كارش دست ببرد. ژن در مصاحبهاش رفتار مناسبي با عروس بليستاين كه همسر سابقش در چين است، ندارد. وقتي مادر ژن، فرانك را در مسابقه كشتي مي بيند اول شك مي كند و بعد نگران مي شود. همانطور كه از قبل مي شد پيش بيني كرد، شغل آن ها خطراتي به دنبال خود دارد. يك سرقت مسلحانه فرانك را راهي بيمارستان مي كند و ژن را به زندان مي اندازد. لوئيز به سراغ نامزد سابقش مي رود تا از او كمك بخواهد. در اين موقعيت است كه ژن تصميم مي گيرد يك كار توجيه ناپذير انجام دهد. او داستاني دروغين از حمله هفت عرب و آفريقايي ضديهودي در ايستگاه مترو به خود مي سازد. ادعا مي كند به او آسيب رسانده اند و بدرفتاري كرده اند و علامت صليب شكسته بر روي بدن او كنده اند اما پليس با بازنگري در فيلم هاي دوربين هيچ شاهدي دال بر اين ادعا نمي يابد. بليستاين خيلي زود دست ژن را رو مي كند. اما خود بليستاين با پسر و عروسش مشكلات خانوادگي خودش را دارد. ژن در خانه بليستاين براي ناتان نوه سيزده ساله او، در لحظه اي شگفت انگيز اعتراف مي كند. تشينه درباره ي مشتركات فيلمنامه اش با نمايشنامه RER [سيستم حمل و نقل مترو در پاريس و حومه]. نوشته ي ژان ماري باست مي گويد: «چيزي كه بين نمايشنامه و فيلم مشترك هستند، اين است كه هر دو برگرفته از داستاني واقعي هستند. داستان در مورد دروغي است كه در واقعيت اتفاق افتاده است. اما قهرمان فيلم با قهرمان نمايشنامه فرق دارد. انگيزه ي ژن در نمايشنامه مشهور شدن است. دروغ مي گويد تا در رسانه ها تبديل به ستاره شود. اما در فيلم من او زني است كه اغلب اوقات دروغ مي گويد و بعد يك مرتبه مي ترسد و از عواقب دروغ گويي بزرگي كه گفته است بر خود مي لرزد. البته سعي مي كند جلوي ماجرا را بگيرد، اما ديگر همه چيز از كنترل او خارج شده است.» تشينه درباره ي اينكه فيلم از نظر روانشناسي براي كارهاي قهرمان داستان دلايلي ارائه نمي كند و از انگيزه هاي او نيز چيزي نمي گويد، توضيح مي دهد: «مطلقاً نمي توان يك توضيح ساده و عادي ارائه كرد. در عين حال مي توان ضربه سنگين عاطفي او را درك كرد. مادري دارد كه شديداً او را تحت نظر دارد و او قصد دارد او را ترك كند. در دنيايي كودكانه زندگي ميكند. اطرافش را بچه ها محاصره كرده اند. چون كار مادرش طوري است كه با بچه ها سرو كار دارد و مادرش هميشه دارد از داستان هاي بچه ها برايش تعريف مي كند. به نظر من دروغ پردازي او در همان ابتداي فيلم مشخص مي شود. او از نظر موقعيت اجتماعي جايگاه خوبي ندارد و حتي نمي تواند كاري كه ادعا مي كند مي تواند را انجام دهد. فكر مي كنم صحنه هاي اوليه فيلم انگيزه او را نشان مي دهند و عواملي را كه باعث مي شوند او چنين دروغي را بگويد سعي كردم صداها و تصاوير تا جاي ممكن زنده باشند. فيلم بايد طوري باشد كه قابل تماشا كردن باشد نه اينكه مانند پايان نامه دانشگاهي باشد. مي خواهم تا جاي ممكن شبيه زندگي آدم ها باشد.» اين فيلم، پنجمين فيلم تشينه با كاترين دونوو است. تشينه درباره ي او مي گويد: «بعد از پنج فيلمي كه با هم كار كرده ايم، حس هاي مشترك زيادي از كاري كه مي خواهيم انجام دهيم، داريم. البته هر بار هم كاملاً متفاوت است و بستگي به نقشي دارد كه قرار است بازي كند. چيزي كه در موردش مطمئن هستم اين است كه تكراري نخواهد بود. اين اولين باري است كه از او خواستم نقش يك مادر قوي را بازي كند كه از دخترش حمايت مي كند. بازي در نقش مادر براي او تجربه ي جديدي بود.» تشينه درباره ي استقبال از فيلم مي گويد: «منتقدان خوب از آن استقبال كردند، حتي بايد بگويم خيلي خوب. اما مخاطب عام آن را به موفقيت در گيشه نرساند. رسانه ها هم از آن استقبال كردند. موضوع فيلم كمي اضطراب آور بود، زيرا سوژه ي دختري كه اين رسوايي را به بار مي آورد كمي غير عادي است و ممكن است مخاطب آن را زياد نپسندد. اما در حقيقت اين مسائل چيزهايي هستند كه اتفاق مي افتند و دنياي ما را زير سوال مي برند، دنيايي كه رسانه ها بدون بررسي صحت و سقم يك داستان موضوع را بزرگ مي كنند. اين اتفاقي است كه واقعاً مي افتد.» تشينه درباره ميشل بلان مي گويد: «او به عنوان بازيگر توانايي هاي فوق العاده و انرژي زيادي دارد. به رغم جثه ي كوچكش كارش عميق و عالي است. در گذشته بيشتر كار كمدي مي كرد و به خاطر حس طنزش معروف شده است. به همين دليل هم دوست داشتم به او نقش يك آدم خود رأي را بدهم كه خيلي هم باهوش است. به همان اندازه كه او ماجراجوست من هم دوست دارم تجربيات پر ريسك داشته باشم. او در اين فيلم يك شخصيت كاملاً جديد خلق كرد.» و بالاخره درباره ي درگذشت اخير اريك رومر، فيلمساز پيشكسوت سينماي فرانسه مي افزايد: «يك فيلمساز فوق العاده كه در وصف نمي آيد را از دست داديم. اين نكته ي اول است و نكته ي دوم اين كه يك سبك مستقل فيلمسازي را كه خيلي هم اقتصادي بود از دست داديم. البته اميدوارم كه با مرگ او اين موارد كلاً از بين نرفته باشند. او كاملاً مستقل بود و من هميشه او را تحسين كرده ام. محبوب ترين اثر رومر براي من فيلم شب من در مود است. به نظر مي رسد در اين فيلم، بازيگرها از نقششان جداشدني نيستند. منظورم اين است كه بازيگرهاي كاملاً مناسبي براي اين نقش ها انتخاب شده اند. به نظرم اين فيلم خاطرات فرانسه را تجديد كرده است. داستان فيلم خيلي پيچيده و دروغ استً اما چيزي كه در اين فيلم و ساير فيلم هاي او بيش از هر چيز دوست دارم، شفافيت موجود بين بازيگرها و نقش هايشان است، طوري كه آدم فكر مي كند اين نقش ها را تنها براي همين بازيگرها نوشته اند.» Slant Magazine (May 2010) منبع:مجله ي صنعت سينما، شماره ي 95 /ن
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1065]