تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 27 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):اى على! از ارجمندى مؤمن در نزد خدا اين است كه برايش وقت مرگ، معيّن نفرموده است...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816264487




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

درميان گمشدگان


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
درميان گمشدگان
درميان گمشدگان   نويسندگان:احمد فرهنگ‌نيا- مسعود كرمي- داوود زادمهر   لاست با چه ترفندهايي مخاطبان با سليقه‌هاي متفاوته را در نقاط مختلف دنيا به خود جذب كرده است؟  

پديده‌اي چون سريال لاست موفق شد با قدرتي عجيب، مرزهاي هيجان را براي مخاطباني كرخت‌شده در نقاط مختلف دنيا گسترش دهد. راز اين قدرت بزرگ در كجاست؟ جواب يك كلمه‌اي‌اش اين است: فيلمنامه. اما بياييد اين جواب ساده را كمي بسط دهيم. سرزمين هيچ‌كس:   يكي از مهمترين نكات هر فيلمنامه‌اي ايده اوليه است. ايده مركزي لاست چيز عجيب و دور از ذهني نيست؛ هواپيمايي سقوط مي‌كند و تعدادي شخصيت سرگردان در ناكجاآبادي رها مي‌شوند. اما همين ايده ساده، بستري بسيار منعطف براي انبوهي از شخصيت‌ها و ماجراهاست. در ابتداي راه، مخاطب هم مثل تك‌تك شخصيت‌ها هيچ شناختي از فضا و آدم‌هاي دور و بر ندارد؛ بنابراين هيچ پيش‌فرضي ندارد. اين يك فرصت استثنايي است؛ دست نويسنده باز است تا هر بلايي دلش مي‌خواهد سر هر كاراكتري بياورد؛ همان «شخصيت‌پردازين خودمان. نويسندگان اين سريال هم بهترين بهره را برده‌اند، شخصيت‌هايي عميق و چندبعدي ساخته‌اند و داستانشان را با كمك همين شكل شخصيت‌پردازي به صورت لايه‌لايه پيش برده‌اند. به حلاوت بخورم زهر:   اتفاقي كه بنيان اين فيلمنامه شده، در شكل عادي و بي‌پيرايه‌اش يك تراژدي كامل است اما نويسندگان، مخاطبشان را صاف به ورطه تلخ تراژدي پرت نمي‌كنند بلكه تلخي و شيريني را متعادل مي‌كنند. فرض كنيد اگر در سه قسمت پشت سرهم، شخصيت‌ها مدام دچار موقعيت‌هاي تراژيك بشوند، بيننده خسته مي‌شود. پس در هر قسمت، وقتي قرار است سه داستان كنار هم پيش بروند (مثلاً يك داستان نزديك غار، ديگري لب ساحل و ديگري در فلش‌بك)، يكي غم‌انگيز است، آن‌يكي لحن مفرحي دارد و سومي بينابين است. داستان براي مخاطب زهر نمي‌شود. اگر بپرسيم «لاست سريال تلخي است؟» جواب منفي است. شيرين است؟ بازهم خير. اساساً «تعادل» در همه جزئيات فيلمنامه رعايت شده است؛ چه در ميزان اطلاعاتي كه داده مي‌شود، چه در شخصيت‌پردازي و چه در ميزان تلخي و شيريني داستان. صد دانه ياقوت:   هميشه يك سؤال مهم در فيلمنامه‌نويسي وجود دارد: يك داستان جذّاب يا معمولي را چه‌جوري مي‌شود «جذّاب» تعريف كرد؟ آخر، يك داستان جذّاب را مي‌توان جوري تعريف كرد كه حال مخاطب به هم بخورد! درواقع، شيوه روايت يك داستان، اهميت حياتي دارد. لاست داستان‌هاي پرملاط و جذّابي دارد اما همين‌ها را هم جوري تعريف مي‌كند كه آدم ميخكوب مي‌شود. فيلمنامه‌نويسان درميان انبوهي سرنخ و شخصيت و داستان ريزودرشت، تماشاگر تشنه را لب چشمه مي‌برند و با يك ترفند استادانه دوباره تشنه برش مي‌گردانند اما نه خبري از آشفتگي و درهم‌جوشي داستان‌هاست و نه رها شدن بي‌دليل شخصيت‌ها. مخاطب تشنه، شش‌دانگ مي‌نشيند و جزئيات خرده داستان‌ها را به خاطر مي‌سپارد و به هيچ‌وجه خط قصه را گم نمي‌كند. اما اين چگونه ممكن است؟ هر مخاطب، يك كارآگاه:   داستانش مفصل است اما خيلي مختصر بايد بگوييم كه در هرقسمت از سريال، يكي از شخصيت ها محور قصه مي‌شود. با تكنيك «فلش‌بك» يك سري اطلاعات درباره گذشته آن شخصيت داده مي‌شود و همزمان داستان اصلي در جزيره با تمركز بر همان شخصيت پيش مي‌رود. بيننده از اينكه به تدريج و همزمان شخصيت گمشده و جزيره ناشناخته را كشف مي‌كند غرق در لذت مي‌شود. اين به نوعي مشاركت فعالانه بيننده در روند رمزگشايي و گره‌گشايي داستان است. در بسياري از محصولات تلويزيوني، اين فرآيند آن‌قدر ابلهانه است كه بيننده سر خورده مي‌شود؛ به ويژه وقتي قضيه را جدّي گرفته باشد. علاوه بر آن در لاست، هر دو خط داستاني- اتفاقات حال و گذشته كاراكترها- به يك اندازه قوت دارند و ازجهت حس و حال و فضا فوق‌العاده هماهنگ و همخوان هستند. اگر اين ظرافت روايي در داستان رعايت نمي‌شد، كنتراست موجود در فضاي سريال، حس مخاطب را دوپاره مي‌كرد. قتل مخاطب به دست فيلمنامه نامرد:   اما ببخشيد، در لاست هميشه «تازه اول كار است!» در هر قسمت به همان ميزان كه به مخاطب اطلاعات داده مي‌شود، سؤالات و ابهامات جديدي درباره گذشته شخصيت و ماجراهاي جزيره مطرح مي‌شود. هر گره‌اي كه باز مي‌شود، گره‌اي تازه زده مي‌شود و تا مخاطب مي‌آيد خيال خودش را بابت موضوعي راحت كند، ناگهان وضعيت‌هايي جديد، همه پيش‌فرض‌هاي او را به هم مي‌ريزند. كم‌كم بعد از دو، سه قسمت، مخاطب دستش را بالا مي‌برد و مي‌پذيرد كه مدام رودست بخورد و دم بر نياورد. هر تصور مخاطب ناگهان به هم مي‌ريزد تا بفهمد با فيلمنامه فرمول‌ناپذيري روبروست. لاست حتي به قواعدي كه خودش از ابتدا بنا كرده هم وفادار نيست و اين بازيگوشي را در منطق روايتداستان هم وارد مي کند؛مثلا در فصل سوم ,فلش‌بكي داستان- كه بيننده كاملاً با آن اُنس گرفته- ناگهان طوري نقض مي‌شود كه يا بيننده هوار مي‌كشد يا در سكوت مطلق فرو مي‌رود؛ بعيد است كسي بتواند واكنش نرمال نشان دهد. رهرو آن است كه آهسته و پيوسته رود:   لاست مثل پازل چندهزار تكه‌اي است كه مخاطب آرام‌آرام قطعات آن را مي‌چيند و درست زماني‌كه گمان مي‌كند پازل را تكميل كرده، دوربين كمي عقب مي‌كشد و گستره ديد وسيع‌تري به مخاطب مي‌دهد: او شيرفهم مي‌شود كه تا اينجا فقط تكه بزرگي از يك پازل بزرگ‌تر را چيده است.جالب اينجاست كه اين ساختار مبتني بر عدم قطعيت، نه تنها بيننده را اذيت نمي‌كند بلكه او از جان به سر شدن و سر و كله زدن با شخصيت‌هاي چندلايه و تلاش بي‌وقفه براي حلّ معماهاي پيچيده لذت هم مي‌برد. نفس پازل درست كردن اصلاً جذّاب است و روايت لاست هم دقيقاً پازل‌وار است. اين شيوه روايت در تمام سكانس‌ها، بعد در تمام قسمت‌ها، بعد در تمام فصل‌ها و نهايتاً در كلّ سريال رعايت شده است. موضوع جالب‌تر اين است كه احتمالاً اگر ميانگين بگيريم، بعيد نيست به اين نتيجه برسيم كه تعداد پازل‌هاي موجود در هر دقيقه سريال مساوي است! من كي هستم؟   داستان بخش عمده‌اي از تأثيرگذاري‌اش را از شخصيت‌هايش مي‌گيرد. شخصيت‌ها چنان مفصل و قدرتمند پرداخت مي‌شوند كه از يك زاويه مي‌توان گفت داستان اصلي، وقايع جزيره نيستند بلكه داستان، داستان اين شخصيت‌هاست (البته تا پيش از فصل پنج كه شكل روايت به كل تغيير مي‌كند). هركدام از اين شخصيت‌ها ويژگي‌هايي دارند كه باعث مي‌شود بيننده بتواند درباره تك‌تكشان ساعت‌ها حرف بزند. سريال، درباره شخصيت‌ها آن‌قدر اطلاعات مي‌دهد و ايده‌هاي شخصيت‌پردازانه‌اش آن‌قدر باورپذيرند كه بعد از تماشاي نيمي از فصل اول بيننده كاملاً درگير كاراكترها مي‌شود و آنها را «درك» مي‌كند. در چنين وضعيتي، به شكلي درخشان از ويژگي‌هاي اين شخصيت‌هاي پيچيده براي پيشبرد داستان اصلي استفاده مي‌شود. داستان شخصيت‌محور است و اتفاقات جورواجور جزيره هم در يك بده‌بستان كامل با تك‌تك شخصيت‌ها رخ مي‌دهند. وقتي آدم در يك موقعيت كاملاً ناآشنا و جديد قرار مي‌گيرد، دوباره به خودش برمي‌گردد كه ببيندت اصلاً چي و كي هست. اين يكي از مايه‌هاي اصلي داستاني است كه در تمام قسمت‌هاي لاست مي‌بينيم: كشف خود. لاست درواقع داستان آدم‌هايي است كه انگار تازه دارند خودشان را پيدا مي‌كنند. خاكستري‌ها:   همين الآن اگر حتي از كساني‌كه تمام قسمت‌هاي سريال را تا اينجا ديده‌اند بپرسيد «يك شخصيت منفي جزيره را نام ببريد»، هيچ‌چيز نمي‌توانند بگويند! بله، همه شخصيت‌ها كاملاً گناهكارند اما اصلاً منفي نيستند و اين پاشنه آشيل مخاب است. شخصيت‌ها همه پيش بيننده‌ها مقصرند اما نه اينكه عمداً اشتباهي مرتكب شده‌اند. اين درست مثل وضعيت خود بيننده است. سريال شخصيت مثبت هم ندارد؛ بالأخره هركدامشان يك ريگي به كفش دارند! تماشاي اين تعداد شخصيت خاكستري به شدّت آدم را وسوسه مي‌كند. اساساً وقتي بيننده‌اي لاست را مي‌بيند، درصدي از خودش را در يك كاراكتر مي‌بيند، درصدي را در ديگري و همين‌طور الي آخر. بحث‌هاي عميق، حرف‌هاي لطيف:   بياييد كمي هم بحث محتوايي پيش بكشيم. لاست علاوه بر تمام ويژگي‌هاي ساختاري‌اش، سؤالاتي فوق‌العاده بنيادين طرح مي‌كند؛ يعني علاوه بر داستان، معما و... موضوعاتي در اين سريال مطرح مي‌شوند كه ذهن بيننده را مدّت‌ها درگير خودشان مي‌كنند؛ سؤالاتي اساسي درباره زندگي، انسان و روابطش. علاوه بر آن، شخصيت‌هاي سريال به شدّت پايبند به بعضي مسائل اخلاقي هستند؛ مثل آن قرارداد دوطرفه "have my word give me a word/you" بين كاراكترها. اينجا تنها جايي در سريال است كه بيننده مي‌تواند حدس بزند چه پيش مي‌آيد: يعني وقتي كاراكترها به هم قول مي‌دهند. چون در اين سريال هيچ‌كس زير «قول» خودش نمي‌زند. ان جور جاها تنها مرزهايي هستند كه سريال قراردادهاي خودش را نمي‌شكند. اشتباه نشود؛ سريال شعار دفاع از اخلاقيات نمي‌دهد؛ فقط بين حوادث جورواجور و ملتهب، ناگهان بيننده را متوجه يك اتفاق انساني مي‌كند. براي تمام فصول:   داستان لاست يك داستان جهاني بي‌زمان و بي‌مكان است. اگرچه قطعاً ويژگي‌هاي منطقه‌اي دارد و شايد بيننده غيرآمريكايي نتواند به اندازه يك آمريكايي آنها را درك كند- مثل قصه عامه‌پسند تارانتينو- اما ماجرا اين است كه آن بيننده هم اتفاقات و روابط ميان آدم‌هاي اين سريال را درك مي‌كند. لاست مي‌تواند در رده فيلم‌هايي باشد كه در هر زمان و مكاني ديده و فهميده مي‌شوند.از رسانه تلويزيون بعيد است اما لاست يكي از سريال‌هاي نمونه‌اي دوران ماست كه در چنين ابعاد غول‌آسايي برگزار مي‌شود.

منبع:نشريه همشهري جوان؛ ش245 /ن  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 386]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن