تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834963969
پايان سه گانه مرگ
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
پايان سه گانه مرگ تحليل فيلم خاك آشنا ساخته بهمن فرمان آرا تحليل فيلمنامه:سحر عصرآزاد خاك آشنا چهارمين فيلم بهمن فرمان آرا در سينماي پس از انقلاب است كه همچون سه اثر ديگر بر اساس فيلمنامه اي از خودش ساخته شده است. بوي كافور عطر ياس ، خانه اي روي آب و يك بوس كوچولو سه فيلم قبلي اين فيلمساز هستند كه هر يك علاوه بر ويژگي هاي سبكي و ساختاري متفاوت ، يك ويژگي مشترك داشتند: برخي حرف هاي ناگفته كه به شكل شعر و شعار خودنمايي مي كنند. در كنار محوريت شخصيتي به انتها رسيده(در سطوح مختلف و با تعاريف مختلف) از وجوه مشترك اين سه فيلمنامه است كه متاثر از قصه ها در فيلم ها هم برجسته شده است. خاك آشنا به عنوان جديدترين تجربه سينمايي فرمان آرا نيز تابعي از همين وجوه مشترك است، هرچند اين بار فيلمساز بنا به شرايط و حال و هواي جامعه متأثر از مسائل و معضلات روز البته با نگاهي نوستالژيك به گذشته است و هر چند اين بار برخلاف درونمايه مركزي آن سه گانه يعني "مرگ" ، تا حدودي رنگ و بوي "عشق" و "اميد" دارد. نامدار نقاشي پير است كه سال ها در پيله ي خود فرو رفته است و با تنهايي و زخم هاي كهنه خود از عشق و زندگي خو گرفته است. شخصيتي كه وجه هنرمندي وي پس از شخصيت هاي محوري سه فيلم پيشين فرمان آرا رشد كرده و از پزشكي و ... به هنر روي آورده كه خود نوعي شخصيت پردازي نمايشي است، بخصوص كه اين وجوه نمايشي در لايه هاي مختلف شخصيت برجسته تر شده و خود را به گونه اي پررنگ مي نمايانند. نامدار در خانه اجدادي خود در روستايي مرزي از كردستان ترك يار و ديار كرده ، آن هم از وقتي عشقش به او پشت كرده و رقيب را به وي ترجيح داده است. در چنين شرايطي نامدار با علامت سوال هاي متعدد و قلبي شكسته به درون خود فرورفته و اين زندان خود خواسته را نه فقط به گونه تلويحي ، بلكه به صورت نمايشي نيز انتخاب كرده است. او در آتليه اي نقاشي مي كند كه در زيرزمين خانه اجدادي قرار دارد و نقاشي هايي مي كشد كه همچون غار تنهايي وي وهمناك و پر از ترس و ترديد و نااميدي است. جدا شدن نامدار از اطرافش به گونه اي هم در نوع زندگي و هم در بازتاب تلاطم دروني اوـ كه نقاشي باشدـ به تصوير در آمده و اين گونه است كه به تدريج مي توان نشانه هاي بيش از پيش نمايشي فيلمنامه و فيلم را بازنمايي كرد. آواي سمفوني كه تنها عامل ارتباطي نامدار با جهان اطرافش ـ صدا ـ را نيز مسدود مي كند، مكمل اين شرايط مي شود تا پيله انزواي اين شخصيت هر چه بيشتر ضخيم شود. اين ويژگي هاي نمايشي پررنگ همان طور كه اشاره شد علاوه بر شخصيت پردازي نامدار در پرداخت اتفاقات پيرامون وي در زمان محدود يك فيلمنامه سينمايي هم بيش از پيش خودنمايي كرده و به اين وجه دامن مي زنند. به اين ترتيب همه كُدهاي گذشته در حال و آن هم اين مقطع زماني كوتاه ارائه مي شوند تا علاوه بر تكميل تصوير ارائه شده از نامدار، شرايط پيرامون وي نيز در جهتي پيش برود كه شخصيت را به حركت از درون به جهان بيرون و ارتباط با اطرافش وادارد. اولين نشانه كه به نوعي آغازگر و محرك اين جريان پيش رونده است، با ورود خواهر نامدار شكل مي گيرد، خواهري كه با توجه به روحيات خاص و انزوا طلبي وي به اين دليل كه در مخمصه گير كرده و نمي خواهد با موقعيت زندگي در خارج از كشور (دوبي) همراه با شوهر جديدش را از دست بدهد، پسر نوجوانش را به اجبار سربار نامدار مي كند. اين همجواري كه طبق الگوهاي كلاسيك اجباري و از سر ناچاري است از موقعيت هاي مستعدي است كه كمك مي كند تا دو فرد با روحيات و خصوصيات متضاد در كنار هم به چالش ، تقابل و تعامل برسند. زنجيره اي از اتفاقات كه نامدار را به جهان اطراف و گذشته اش پيوند مي دهند با حضور ناگهاني عشق قديمي اوج مي گيرد، عشقي كه رفتن با رقيب را ترجيح داده تا خود را از باتلاق عشق نامدار كه او را در خود فرو برده ، نجات دهد. در واقع اين هواي تازه هر چند دير، اما همه آنچه را كه نامدار در طول ساليان تلاش كرده درون خود مدفون كند، بيدار مي كند، آن چه را او تنها در زيرزمين اجازه نمودش را بر بوم نقاشي داده و حالا اين راز سر به مهر و علامت سوال اصلي مقابل اوست، بي آن كه بداند عشق سودايي او تنها دليل بي وفايي يار بوده است. وقتي گذشته و عشق قديمي كالبد شكافي مي شود، ناگزير از ارائه نشانه اي از حس وحال و تفكرات نامدار در دوران پر سوداي جواني نيز هست . حضور نامحسوس رفيق و همفكر قديمي و اخباري كه در ارتباط با او مي رسد، شرايط را براي تكميل اين كالبد شكافي فراهم مي كند.در چنين شرايطي است كه رسيدن آخرالزمان تلويحي كه مرد مجنون مرتب از آن دم مي زند، غارتگراني كه ميراث كشور را به يغما مي برند ، زنبورهايي كه دركنتور برق لانه كرده اند، عشق سودايي خواهرزاده به دختر روستايي كه نشانكرده دارد و... دست به دست هم مي دهند تا نامدار اولين گام بوم نقاشي را از زيرزمين به ايوان خانه بياورد و به جاي صورتك هاي درون خود ، از طبيعت و جهان و آدم هاي اطرافش نقاشي بكشد. همين گام كافي است كه وقتي ضربه نهايي در ارتباط با بيماري لاعلاج عشق قديمي به گوش نامدار مي رسد ـ هر چند تمهيدي غيرهنرمندانه ـ او چمدان خاك گرفته خود را ببندد و در مسيري قدم بگذارد كه به اندازه فاصله خود از خودش است. فيلمنامه خاك آشنا را مي توان به عنوان قصه اي به شدت نمايشي و چيره شدن باهمان ويژگي داشتن حرف هاي بسياري براي گفتن و البته نقطه ديدي انتقادي به وجوه مختلف اجتماع روز دانست ، ويژگي اي كه شايد اگر با رويكردي متعادل تر و چه بسا كم كردن حجم ديالوگ هاي شعاري و مستقيم همراه مي شد ، تأثيرگذارتر و عميق تر مي شد. اما نكته مهم درباره نگارش و ساخت اين فيلم در مقطعي كه گيشه حرف اول و آخر را براي اكثريت در سينماي ايران مي زند، اين است كه دغدغه هاي فيلمسازي فرهنگي چون فرمان آرا و پافشاري او را در به تصوير درآوردن آن ها در اين فضاي نامطمئن وراي دغدغه گيشه و اكران بايد غنيمت شمرد. چهره پردازي/نيوشا صدر: خاك آشنا مانند ساير آثار بهمن فرمان آرا در طراحي لباس و چهره از دقت و ظرافت و جزئي نگري قابل تأملي برخوردار است . گويي گذشت زمان و دور بودن نامدار(رضا كيانيان) از شهر، گردي بر همه چيز پاشيده و اين گرد حتي بر سر و روي او هم نشسته است .سفيد شدن يك دست موهاي او درحالي كه بر صورتش، نشان چنداني از اين سن و سال نيست به نحوي بروز همين انديشه است . موهاي سفيدي كه تا حدي به سبك موهاي بِكِت به سمت بالا شانه مي شوند ، نشان از ذهني دارد كه در حين قانومندي و نظم پذيري، از نظم رايج تبعيت نمي كند و چارچوب خاص و فدري خودش را داراست و سبيل او هم كه از جواني آن را حفظ كرده (و شبنم هيچ گاه آن را دوست نداشته است).در كنار تضادي كه با شيوه آرايش موهايش دارد، نوعي وجه حمايتگر و پدرانه (از نوع كلاسيك اش) به او مي بخشد و به اين ترتيب وقتي در كنار بابك حميديان قرار مي گيرد ، حتي در تصوير نيز تمامي آن چه حميديان به علت سردردگمي و تنهايي ونداشتن تكيه گاه به آن نيازمند است، در اختيارش قرار مي گيرد. به نظر مي رسد كارگردان و طراح چهره پردازي به شكلي قصد داشته اند فصلي از زمان را براي شخصيت هاي داستان منجمد كنند. تمام چيزهايي كه در روستا نشان از گذشت زمان و ويراني و نابودي و تخريب دارند، مانند همان گرد هستند. دندان هاي خدمتكار خانه كاملا فاسد و سياه شده است، اما چندش آور و مهوع نيست . نامدار سال هاست كه شبنم را نديده است ، اما در ديدار اول تماشاگر حس نمي كند كه چهره شبنم در اين سال ها تغيير زيادي كرده باشد و با گذشت بيست سال (و حتي با وجود بيماري) همچنان زيبا و جوان است. در عمل نيز با ذكر اين نكته كه خواهر نامدار در طول اين سال ها اطلاعات مربوط به شبنم را به او مي رسانده ، حتي وجه بي خبري هم از ارتباط ظاهرا گسسته ميان آن دو حذف مي شود. خواهرزاده او كه از شهر مي آيد صورتي بسيار پژمرده تر و خسته تر از اهالي روستا دارد كه بخشي از اين گريم قطعا به خاطر تاثير آب و هواي كوهستان روي پوست اهالي و تاثير افسردگي و عادات مسموم شهرنشيني بر چهره جوان است و بخش ديگري از آن به همان تفاوت زماني باز مي گردد يا به زبان بهتر به كمك آن مي آيد. شايد اشاره فرمان آرا به آن غار و سگ نگهبان آن و اصحاب كهف(كه پس از سال ها به همان حال پيشين از خواب برمي خيزند) كنايه اي است به همين انجماد زمان براي نامدار و اطرافيانش . همه چيز به همان نحو حفظ شده و گريز چندين ساله نامدار از زندگي و وقايع سياسي و اجتماعي و پناه بردن او به درونيات و تخيلش كه به تمامي نشان از درد و زجر و كابوس هاي هميشگي او دارد و صورت هاي آن بي شباهت به شخصيت تابلوي فرياد ادوارد مونك نيست، راه به جايي نبرده و باعث نجات و رهايي او نشده است. فرمان آرا در فيلم اخيرش گريز و كناره گيري روشنفكران را در سال هاي اخير به چالش مي گيرد. نامدار بايد بازگردد و از نو شروع كند و با حقايق (شرايط شياسي ، اوضاع اجتماعي ، بيماري شبنم و...) دست و پنجه نرم كند كه البته بازگشت محبوب قديمي پس از سال ها و اين بار بيمار و رنجور هم تاكيد ديگري بر درگيري دروني نامدار با گذشته اش و علايق و وابستگي هايش (حتي علايق و وابستگي هاي سياسي اش) است. همان طور كه خود او در دقايق انتهايي فيلم و هنگام بستن ساك از قول دوست از دست رفته اش مي گويد:«نمي توان فقط كناري نشست و نظاره گر بود.» نقد / عزيرالله حاجي مشهدي: خاك آشنا ششمين فيلم بلند بهمن فرمان آرا، نويسنده ، كارگردان و تهيه كننده نام آشنايي است كه با سابقة نوشتن ، ترجمه و نقد و بررسي آثار سينمايي و هنري در دهه چهل و با پيشينه ساخت يك اثر اقتباسي قابل اعتنا همچون شازده احتجاب (1353) از سال 1376 در بازگشت به ايران ، پس از يك سفر 9 ساله ، بار ديگر به عرصه فيلمسازي روي آورد و در سال 1378 با ساخت بوي كافور عطر ياس كاري نظر گير و قابل اعتنا را به منتقدان و سينما دوستان ارائه داد كه در مقايسه با فيلم هايي كه در همان سال ها ساخته مي شد ، نوعي نگاه متفاوت در پرداخت آن ديده مي شد.فرمان آرا در سال هاي بعد نيز با ساختن دو فيلم ديگر خانه اي روي آب (1380) و يك بوس كوچولو(1384) در عمل ، سه گانه اي را در كارنامه فيلمسازي خود به ثبت مي رساند كه به لحاظ مضمون و درونمايه ، نوعي نگاه تازه به زندگي و مرگ به شمار مي آيد . شايد بتوان گفت كه فضاي شاعرانه ـ غمگينانه مجموعه فيلم هاي اين سه گانه ، به ويژه در بوي كافور عطر ياس نگاه به زندگي از دريچه مرگ انديشي ، بسيار پررنگ تر به نظر مي رسد. فرمان آرا كه در جايي آشكارا از شيفتگي خود به شعرهاي شاملو سخن به ميان آورده است ، گويي به اين فراز آشنا از شعر شاملو نظر داشته است كه:«هراس من از مرگ نيست.» در متن لايه هاي زيرين اين سه گانه فرمان آرا، به روشني مي توان تلاش آشكاري را براي يافتن معناي درست زندگي به تماشا نشست . بي آن كه بر خلاف فضاهاي سرد و سنگين فيلمي چون بوي كافور عطر ياس كه حال و هوايي يأس آلود را در نگاه اول به تماشاگر القا مي كند ، اما در همين اثر نيز با كمي دقت و جستجو مي توان نشانه هاي آشكاري از اميد و آينده و روشنايي را نيز شاهد بود. فرمان آرا از جمله نويسندگان و كارگردان هايي است كه حتي در كارهاي تأليفي و غيراقتباسي اش نيز مي توان رگه هايي از رسوب و نفوذ گرايش قلبي به آثار ادبي و هنري ـ به ويژه هنر و اداب ايراني ـ را به خوبي كشف كرد . اگر در كاري هم به گونه اي مستقيم نتوان به جست و جوي چنين معنايي در آثارش دست يافت، باز هم مي توان نشانه هايي كم رنگ و غيرمستقيم از همين نگرش را در كارهاي او شاهد بود. خاك آشنا ـ كه بسيار كسان نمي دانند كه يك تركيب شاعرانه از نوع "درد آشنا" و "مرگ آشنا" و نظاير آن هاست ـ نمايانگر شخصيت محوري هنرمندي است كه در اين اثر در هيأت يك نقاش هنرمند و دردآشناي جامعه خود ، به دليل مجموعه دل آزردگي ها و رنج هايي كه ديده است ، تصميم گرفته است تا از هياهوي شهر ـ آن هم يك شهر بزرگ و پرهياهو ـ بگريزد و در گريز از مركز نشيني و غرق شدن در هياهوي بسيار براي هيچ در زندگي پر آشوب روزگار نو، روزگار زوال ارزش ها و بي توجهي به ميراث كهن و ديرساله ، به كنج عزلتي در روستايي پرت و دورافتاده در خطه كردستان پناه ببرد. در نگاه اول، نامدار (رضا كيانيان) در مقام چنين هنرمندي كه در گريز از شهر و زندگي آدم هاي ديگر ، به خلوتي خود خواسته و خودساخته پناه مي برد، به ظاهر آدمي بريده از اجتماع و آشكارا بي توجه يا بي اعتنا به درد و داغ هاي جامعه خود، در ذهنِ ما نقش مي بندد،اما وقتي در آن زيرزمين به دور از هياهو ، او را با همراهي دلنشين ترين آواهاي موسيقي ـ ساخته ذهن و قلب و روح بزرگان موسيقي كلاسيك جهان ـ در حال كار و نقاشي مي بينيم ، در مي يابيم كه اين خلوت گزيني هم به نوعي براي يافتن فضايي مناسب تر به آدم هاي ديگر و انديشيدن به آن ها بوده است . درست با نگاه از چنين منظري است كه ديگر نامدار داغ اتهام آدم بريده از اجتماع ، گريخته از مصائب جامعه و ناشكيبايي در برابر دردها و داغ هاي آدم هاي اطراف خود را از پيشاني اش پاك مي كند. در مقابل اين چهره محوري عزلت گزيده و به ظاهر بريده از اجتماع ، با ورود ناگهاني خواهر زاده جوان نامدار(بابك حميديان) كه شبيه بسياري از جوانان بي هدف و سرگردان و به بن بست رسيده جامعه، انگار از خانه و از زندگي خود رانده مي شود ، يا به بيان ديگر ، در هيچ جمع و گروهي پذيرفته نمي شود، واكنش هاي نامدار بسيار پيش بيني نشده و گاه حتي تا حدودي نامتعارف و سنگدلانه و تهي از هر گونه حس و حال انساني و به ويژه فاقد هر گونه احساس و عاطفه به نظر مي رسد، چيزي كه درست در تقابل با حس و حال واقعي يك هنرمند قرار مي گيرد . اگر چنين پرداخت شخيتي را امري ناخواسته تلقي كنيم، بي ترديد شخصيت پردازي اصلي ترين چهره فيلم (شخصيت محوري اثر) دچار اشكال مي شود، ولي اگر چنين پرداختي را آگاهانه ، براي نمايش اوج دل بريدگي و عزلت گزيني يك هنرمند دردآشناي به بن بست رسيده به حساب آوريم، حتي در اوج بي عاطفگي ظاهري نامدار و بي اعتنايي هايش به خواهرزاده اش كه به وي پناه آورده و از وي كمك مي خواهد ، بايد به او حق بدهيم كه تا به اين اندازه از همه كس و از همه چيز دلخور باشد. فيلمنامه با رويكردي روشن به نوعي اميدآفريني ، مي كوشد تا با ورود به عرصه تازه اي از معناي زندگي براي جوان به بن بست رسيده و پناه آورده به خلوت نامدار، با رقه هايي تازه از اميد به زندگي را در زندگي اش به تماشا بگذارد. به همين روي در مرز ميان واقعيت و خيال و در فضايي كه البته به رؤيا بيشتر شبيه است ، گاه تصويري از خراميدن يك دختر جوان روستايي را در پوششي محلي و پر آب و رنگ ، به ما نشان مي دهد كه نه مي توان به عنوان واقعيتي مسلم آن را باور كرد و نه مي توان به عنوان خيالي زودگذر كه ريشه در وهم و خيال باطل جوان دارد، آن را به كناري نهاد و يك سره از خاطر بُرد. به ويژه در فصلي از فيلم كه جوان با شيفتگي بي همانندي ، بر سر راه دخترك ، قدم به قدم ، شاخه گل هاي وحشي ، مي گذارد و كمي بعدتر چند جوان بومي او را حسابي به باد كتك مي گيرند ، ديگر از فضاي رؤيا گونه و خيالي خارج مي شويم و تلخي حقيقتِ آشكاري كام شيرين مارا ـ در مقام تماشاگر چنين اثري ـ زهرآگين مي كند. دايه پيري (مريم بوباني) كه از نامدار ، خواهرانه ـ مادرانه پرستاري مي كند. با همه سادگي روستايي واري كه دارد ، انگار تنها كسي است كه بيش از ديگران به معناي عزلت گزيني او پي برده است. خيلي مسافرانِ آشنايي كه به عنوان خواهر و دوست و دلدار قديمي نامدار ـ از روزگار سپري شده سال هاي دور ـ يك باره بر سر او و زندگي آرام او ، آوار مي شوند، تضاد و تعارض آشكار روحي نامدار را در رويارويي با چنين نشست و برخاست هايي به خوبي نشان مي دهد! به نظر مي رسد كه نامدار ـ در مقام يك هنرمند ـ در آرماني ترين شرايط روحي خود ، وقتي احساس خوشايندي دارد كه كسي خلوت و آرامش او را بر هم نزند! در عين حال فيلم ، نامدار را در چنين فضايي رها نمي كند، چرا كه به سادگي مي تواند با ارائه چنين تصويري از يك هنرمند به كنج عافيت خزيده ، آشكارا مهر و انگ بي تعهدي و پشت كردن به جامعه زد. به همين روي است كه نامدار به بهانه مهمي و آن هم شنيدن خبري ناگوار دوباره يك دوست قديمي ، كفش و كلاه مي كند تا به جايي كه روزگاري از آن جا گريخته است ، برگردد. اين بازگشت را مي توان آغاز يك دگرگوني و تغيير بزرگ در زندگي او به حساب آورد. در جايي از فيلم كه نامدار خبر كشته شدن دوستش را مي شنود ، سخت به هم مي ريزد ، او حتي به نوعي خود را در كشته شدن دوستش گناهكار مي داند، چرا كه مي گويد:«ديشب ، دوستم بر اين در زد و من باز نكردم.» خاك آشنا با تركيبي مناسب از فيلمبرداري خوب محمود كلاري و استفاده به جا از موسيقي اثرگذار كارن همايونفر ، در مجموع كاري است كه مي كوشد تا در تلاقي دو جريان متفاوت از زندگي يك هنرمند كنج خلوت گزيده از يك سو و خواهرزاده جوانش به عنوان نمونه اي از نسل نوآمده اي كه از فرهنگ و گذشته درخشان زادگاه و سرزمين اجدادي خود ، خبر چنداني ندارد، از سوي ديگر ، نور اميدي دميده مي شود كه مي تواند به فرجامي اميدآفرين تعبير شود. منبع:نشريه صنعت سينما شماره84 /خ
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 422]
صفحات پیشنهادی
پايان سه گانه مرگ
پايان سه گانه مرگ تحليل فيلم خاك آشنا ساخته بهمن فرمان آرا تحليل فيلمنامه:سحر عصرآزاد خاك آشنا چهارمين فيلم بهمن فرمان آرا در سينماي پس از انقلاب است كه همچون سه ...
پايان سه گانه مرگ تحليل فيلم خاك آشنا ساخته بهمن فرمان آرا تحليل فيلمنامه:سحر عصرآزاد خاك آشنا چهارمين فيلم بهمن فرمان آرا در سينماي پس از انقلاب است كه همچون سه ...
سفر به سرزمين وحي رمي جمرات سه گانه امروز به پايان رسيد
سفر به سرزمين وحي رمي جمرات سه گانه امروز به پايان رسيد منا- حدودسه ميليون نفر از ... حدود يك هزار و 100 مورد مرگ طبيعي در كارنامه خود ثبت كرد كه اين رقم در مناسك حج ...
سفر به سرزمين وحي رمي جمرات سه گانه امروز به پايان رسيد منا- حدودسه ميليون نفر از ... حدود يك هزار و 100 مورد مرگ طبيعي در كارنامه خود ثبت كرد كه اين رقم در مناسك حج ...
بن لادن رفت اما ریشه های سه گانه تروریسم باقی مانده است
بن لادن رفت اما ریشه های سه گانه تروریسم باقی مانده است جعفر محمدی عصرایران - مرگ اسامه بن لادن ، هر چند فی نفسه خبر خوبی بود ، اما هرگز به معنای پایان تروریسم و ...
بن لادن رفت اما ریشه های سه گانه تروریسم باقی مانده است جعفر محمدی عصرایران - مرگ اسامه بن لادن ، هر چند فی نفسه خبر خوبی بود ، اما هرگز به معنای پایان تروریسم و ...
استانهاي سه گانه خراسان جايگاه خاصي در دوران دفاع مقدس داشتند
استانهاي سه گانه خراسان جايگاه خاصي در دوران دفاع مقدس داشتند-سردار سرتيپ پاسدار مرتضي ... استانهاي سه گانه خراسان جايگاه خاصي در دوران دفاع مقدس داشتند · مرگ 21 نفر بر اثر ازدحام جمعيت. ... بشر تا پايان قرن 21 ميلادي سه عصر را تجربه مي کند ...
استانهاي سه گانه خراسان جايگاه خاصي در دوران دفاع مقدس داشتند-سردار سرتيپ پاسدار مرتضي ... استانهاي سه گانه خراسان جايگاه خاصي در دوران دفاع مقدس داشتند · مرگ 21 نفر بر اثر ازدحام جمعيت. ... بشر تا پايان قرن 21 ميلادي سه عصر را تجربه مي کند ...
سفر به سرزمين وحي بارمي جمرات سه گانه نخستين بخش از ...
8 دسامبر 2008 – سفر به سرزمين وحي بارمي جمرات سه گانه نخستين بخش از عمليات حج به پايان ميرسد اجتماعي. حج. ۸۷مكه مكرمه منا- عزيمت گسترده زائران بيت الله ...
8 دسامبر 2008 – سفر به سرزمين وحي بارمي جمرات سه گانه نخستين بخش از عمليات حج به پايان ميرسد اجتماعي. حج. ۸۷مكه مكرمه منا- عزيمت گسترده زائران بيت الله ...
سفر به سرزمين وحي بارمي جمرات سه گانه نخستين بخش از ...
8 دسامبر 2008 – سفر به سرزمين وحي بارمي جمرات سه گانه نخستين بخش از عمليات حج به پايان مي رسد منا- عزيمت گسترده زائران بيت الله الحرام به صحراي عرفات ...
8 دسامبر 2008 – سفر به سرزمين وحي بارمي جمرات سه گانه نخستين بخش از عمليات حج به پايان مي رسد منا- عزيمت گسترده زائران بيت الله الحرام به صحراي عرفات ...
همه نوع بازی موجود است!!(سهگانه بلقیس سلیمانی)
(سهگانه بلقیس سلیمانی)-کتاب را که شروع میکنید، بدون آنکه بخواهید وارد «بازی» ... «من تا پایان عمر نویسندگی ام، آدمهایم را در بستر سیاسی و اجتماعی خواهم دید». .... که درون مایه «بازی عروس و داماد» را رنگ آمیزی کرده، موضوع مرگ باشد که تقریبا ً 40 ...
(سهگانه بلقیس سلیمانی)-کتاب را که شروع میکنید، بدون آنکه بخواهید وارد «بازی» ... «من تا پایان عمر نویسندگی ام، آدمهایم را در بستر سیاسی و اجتماعی خواهم دید». .... که درون مایه «بازی عروس و داماد» را رنگ آمیزی کرده، موضوع مرگ باشد که تقریبا ً 40 ...
امام (على ع) در دوران خلفاى سه گانه
امام (على ع) در دوران خلفاى سه گانه-[align=RIGHT] فصل شانزدهم خلافت ابى بكر حكم خدا جارى شد و پيامبر خدا حضرت ... مرگ پيامبر زيانبارترين مصيبتى بود كه به اولاد آدم وارد شد. ... اينك آن زندگى كه نزد او عزيزتر از زندگى خودش بود پايان يافته بود.
امام (على ع) در دوران خلفاى سه گانه-[align=RIGHT] فصل شانزدهم خلافت ابى بكر حكم خدا جارى شد و پيامبر خدا حضرت ... مرگ پيامبر زيانبارترين مصيبتى بود كه به اولاد آدم وارد شد. ... اينك آن زندگى كه نزد او عزيزتر از زندگى خودش بود پايان يافته بود.
«سهگانه هزاره» جلد پنجم هم دارد
«سهگانه هزاره» جلد پنجم هم دارد-فرهنگ > ادبیات - استیگ لارسون نویسنده فقید سوئدی ... «ساندی مورنینگ» شبکه سیبیاس گفت: «10 روز پیش از مرگ استیگ ای-میلی ... استعمارگران اروپايي بهويژه انگليس در پايان قرن بيستم و آغاز هزاره سوم است.
«سهگانه هزاره» جلد پنجم هم دارد-فرهنگ > ادبیات - استیگ لارسون نویسنده فقید سوئدی ... «ساندی مورنینگ» شبکه سیبیاس گفت: «10 روز پیش از مرگ استیگ ای-میلی ... استعمارگران اروپايي بهويژه انگليس در پايان قرن بيستم و آغاز هزاره سوم است.
نگاهي به آثار سه گانه عباس كيارستمي
نگاهي به آثار سه گانه عباس كيارستمي خودكشي از ديدگاههاي فلسفي و مذهبي زندگي، همانند يك قطار است كه ايستگاه آخرش مرگ ميباشد. از ديدگاه فلسفي، ... لازم به تذكر است كه در سكانس پايان فيلم، سربازان به جاي تفنگ، گل به دست دارند. و اين نشانگر ...
نگاهي به آثار سه گانه عباس كيارستمي خودكشي از ديدگاههاي فلسفي و مذهبي زندگي، همانند يك قطار است كه ايستگاه آخرش مرگ ميباشد. از ديدگاه فلسفي، ... لازم به تذكر است كه در سكانس پايان فيلم، سربازان به جاي تفنگ، گل به دست دارند. و اين نشانگر ...
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها