واضح آرشیو وب فارسی:آفتاب: از بررسي شخصيت حرفه اي «افشين قطبي» نبايد غفلت كرد ؛ مرد بي نقاب
------------
قرار بود اين يادداشت، دو سه هفته پيش از قهرماني پرسپوليس نوشته شود اما به دلايلي كه نام بردن از آنها هيچ دردي را دوا نمي كند، تا به امروز به تأخير افتاد.
قرار بود در آن يادداشت كه هم اينك در پيش روي خود داريد، به اين پرسش پاسخ داده شود كه افشين قطبي براي فوتبال ايران چه آورد و دستاورد حضورش چه بود؟
شايد اگر اين پرسش، همان دو سه هفته پيش بيان مي شد بسياري پاسخ آن را به عصر شنبه، بيست و هشتم ارديبهشت موكول مي كردند و شايد بسياري، امروز كه سرنوشت قهرماني ليگ برتر مشخص شده و پرسپوليس بر بام فوتبال ايران ايستاده است، بگويند قطبي در نخستين حضورش- و شايد آخرين آن- پرسپوليس را پس از سالها ناكامي به قهرماني كشور رساند و اين موفقيت كوچكي براي يك مربي نيست.
اما اين صرفاً مي تواند يك پاسخ و بخش اندكي از حقيقت باشد. خاصه اگر عينك قرمز و آبي را از چشم برداريم، شايد بتوانيم به قسمتهاي ديگر- و البته بزرگتر- حقيقت برسيم.
در اين كشف و شهود نه چندان پر مشقت، مي توانيم دريابيم كه افشين قطبي فوتبال پرسپوليس و كار گروهي اين تيم را چندان متحول نكرد و سبك جديدي را در اين زمينه بنا ننهاد.
چه اينكه اگر قرار باشد با اين معيار نمره اي بدهيم، شايد نام مصطفي دنيزلي بالاتر از قطبي قرار بگيرد.
حتي خنثي كردن حاشيه هاي تيم هم هنر بزرگ او نبود، زيرا همگان مي دانند در اين مسير پرسنگلاخ، يك دست صدا ندارد و قطبي نيز در اين راه، كاشاني را به تمام قامت پشت سر خود داشت، و همچنين بازيكنان هوشمندي مانند كريم باقري و پژمان نوري را در كنار خود (مراد نقش خارج از زمين بازيكنان است) و البته بايد به اين جمع، نام حميد استيلي را- بخصوص در هفته هاي پاياني- بيفزاييم كه مي بايست در پاسخ به برخي اتهامهاي ريز و درشت عليه خود اثبات مي كرد كه تا آخر با سر مربي تيم دست مردانگي داده است.
پس اگر قهرماني، ابداع شيوه نوين بازي و جمع كردن حاشيه ها- كه اين آخري براي خودش داستاني دارد- «كار بزرگ» و شق القمر قطبي نبود، پس فوتبال ايران از يك فصل حضور وي چه آموخت؟
اگر نگارنده به تعصب بر سر رنگ و ناديده انگاشتن شخصيت ديگر مربياني كه سالها در فوتبال كشور صادقانه زحمت كشيده اند، متهم نشود، بي ترديد پاسخ مي دهد: افشين قطبي با رفتار و كردار خود، در عمل، تعريف نويني را از شخصيت يك مربي حرفه اي وارد ادبيات فوتبال كشور كرد.
در هنگامه ورود قطبي به فوتبال ايران، بسياري مي گفتند كه او يك مربي سانتي مانتال و آزمايشگاهي است كه سروكارش با عدد و رقم و رايانه بوده و حاشيه هاي فوتبال ايران در نهايت، قامت وي را مي شكند، خاصه اينكه او به دليل سالها اقامت در خارج كشور با آداب و خرده فرهنگهاي وطنش نا آشنا بود.
اما قطبي نه تنها با هوش سرشار خود و البته با پشتيباني همراهاني كه دلسوزانه، راه و چاه را به او نشان دادند، با ريزه كاريهاي مربيگري در ايران- كه بيشتر مسايل غير فني و روحي و رواني اند- آشنا شد و آنها را به كار بست؛ بلكه كاراكتر جديدي از مربي حرفه اي را به جامعه فوتبال ايران معرفي كرد.در اين ميان، نبايد فراموش كرد كه مردم ما بسيار هوشيارند و به خوبي تشخيص مي دهند كه آيا صداقت و متانت در گوشت و پوست و خون و استخوان آدمها جاري است يا اينكه برخي نقش بازي مي كنند و به صدق و صفا تظاهر مي كنند.از اين منظر، بي هيچ گزافه گويي بايد قطبي را «مربي بي نقاب» ناميد.او براي هيچ كس نقش بازي نكرد، نه براي مديران باشگاه، نه براي همكارانش در كادر فني، نه براي بازيكنان و نه براي هواداران.
قطبي گرچه با حاشيه ها و زشت و زيباي فوتبال كشور آشنا شد، اما از آموخته هايش در راه مصونيت خود و تيمش بهره گرفت و هرگز وارد زد و بندها و بازيهاي پشت پرده نشد.
ادبيات گفتاري و كلام قطبي نيز منحصر به فرد بود. به ياد بياوريد پس از باخت سنگين پرسپوليس در برابر استقلال اهواز و زماني كه حاشيه هاي اين تيم به اوج رسيده بود، خبرنگار يكي از شبكه هاي تلويزيوني به سراغ قطبي در هم شكسته و مغبون از شكست سنگين رفت و از او درباره كم فروشي برخي بازيكنان تيمش در آن بازي پرسيد.شايد بسياري انتظار داشتند پاسخ قطبي دستكم درصدي - هرچند اندك- از اين فرضيه را تأييد كند، اما او به تمامي و بدون اندكي درنگ از تلاش صادقانه همه بازيكنانش سخن گفت و بر اين ديدگاه خط بطلان كشيد.
همچنين به خاطر آوريد، شيوه سخن گفتنش را درباره دو سه بازيكن جنجالي كه همواره با احترام از آنها ياد كرد و هرگز شخصيت فردي و حرفه اي آنها را زير سؤال نبرد، هر چند اقتدار جايگاه سرمربي را نيز حفظ كرد و حاكميت قانون و تشكيلات باشگاه را در رفع غائله مورد اشاره قرار داد.
قطبي حرفه اي بي آنكه مانند برخي مربيان پر دل و جرأت(!) به دهان به دهان شدن و رويارويي لفظي و حتي فيزيكي(!) با بازيكنان خاطي روبياورد، بدون اندك مسامحه اي جنجال ساز ها را كه به لحاظ فني نيز برايش ارزشمند بودند، كنار گذاشت اما چنانكه پيشتر گفته شد، هرگز كينه شان را به دل نگرفت و براي تخريب شخصيت و آينده حرفه اي آنها اقدام نكرد.
اهميت اين اقدام آنجا بيشتر آشكار مي شود كه بازيكنان جنجال (خاصه آنكه از مطلوبيت فني برخوردار باشند) همواره به مانند استخواني در گلوي مربيان هستند و به دليل فشارهاي بيروني، كنار گذاشتن آنها «گاو نر مي خواهد و مرد كهن» و در همين جا بد نيست، به ياد آوريد؛ مصائب فراوان علي پروين را كه با وجود آنكه يك چشم غره اش بسياري از بازيكنان تيمش را سرجاي خودشان مي نشاند اما اين اواخر، برخي از همان حاشيه سازها براي او نيز گربه مي رقصاندند و خونش را به جوش آورده بودند.اما اظهار نظر قطبي درباره علي پروين نيز درجاي خود قابل تأمل بود. آنجا كه برخي از اهالي رسانه به مقايسه محبوبيت او و پروين پرداختند و قطبي واكنشي نشان داد كه برخي آن را سياستمدارانه توصيف كردند اما شايد بهتر باشد، آن را پاسخي از سر صداقت و برآمده از دل او بناميم.
قطبي گفت كه هرگز نبايد او و علي پروين را با هم مقايسه كنند و آنگاه به بيان خدمات پروين به فوتبال ايران پرداخت تا باز هم نشان دهد كه هم مي شود حرفه اي بود و هم صادقانه رفتار كرد.
قطبي در يك فصل حضور خود در فوتبال ايران تلاش كرد ثبات شخصيت حرفه اي خود را حفظ كند و نگذارد ناملايمات و تنشهاي پيراموني، آن را دستخوش نوسان كند.
نتيجه اينكه ثبات شخصيتي سرمربي به تيم نيز سرايت كرد و موجب هم افزايي توان آن شد.
اما شايد قطبي، تنها در يك مورد به لبه پرتگاه نزديك شد (آن هم ناخواسته) و مي رفت كه شخصيت ورزشي او متزلزل شود اما تجربه حرفه اي وي و نيز همراهي اطرافيان دلسوز به كمكش آمد تا خود را بازيابد.در آن ماجراي منحصر به فرد و بي همتا از قطبي براي سرمربيگري تيم ملي برنامه خواسته شد و آنچنان با او صحبت و حضور او در رأس تيم ملي قطعي قلمداد گرديد كه او حتي با بازيكنان تيمش نيز خداحافظي كرد، اما زماني كه بر خلاف همه قول و قرارها در سه چهار ساعت ورق برگشت، قطبي ماند و سردرگمي و حيراني او از اينكه چرا اين گونه در كشورش به راحتي آب خوردن با شخصيت فردي و حرفه اي افراد بازي مي شود و هيچ كس نيز پاسخگوي اين بلبشو و نابساماني نيست.
قطبي هرچند از اينكه به بازي گرفته شد، دلشكسته بود اما بسرعت خود را احيا كرد تا به مأموريت اصلي خود در پرسپوليس برسد.
او سرانجام مأموريت اصلي خود را در تيمش به پايان رساند و آن گونه كه بارها وعده داده بود، پرسپوليس را قهرمان كرد اما چنانكه گفته شد، «هنر بزرگ» قطبي قهرماني تيمش نبود.
او حتي اگر بار ديگر با انبوهي از خاطرات شيرين و تلخ از ميهنش برود، بي هيچ ادعايي، الگويي از مربيگري حرفه اي همراه با صداقت را براي همه ما به يادگار گذاشت؛ الگويي از يك «مربي بي نقاب»، تا شايد سالهاي سال از «قلب شير» به نيكي و بزرگي ياد شود.
* بهروز فرهمند
چهارشنبه 1 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آفتاب]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 299]