واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تفاوت اينترنت و هفت سنگ مطهره پيوستهاول بايد ديد هفت سنگ چيه؛ هفت سنگ يه جور بازيه که از سنگ اول شروع مي شه و با سنگ هفتم به پايان مي رسه. در اين بازي، همکاري و دوست داشتن و هم بستگي موج مي زد اين چيزا رو از بازي ياد مي گرفتي، در اينترنت هم يه چيزاي ديگه ياد مي گيري .شباهت اينها در يه موضوعه؛ اينکه وقتي بي کار مي شي مي ري سراغشون، ولي تفاوتشون در خيلي چيزاس. اينترنت با اين همه تنوع کاربرد و وسعت پردازش اطلاعات، زمين تا آسمون با بازي هفت سنگ فرق مي کنه. در اينترنت ، هم مي توني اطلاعات بگيري هم اطلاعات بدي، هم مي توني دانلود کني و هم بازي، مي توني آهنگ گوش بدي، عکس ببيني، حرف بزني، خاطره بشنوي، بنويسي، بخوني.فرهنگ ارتباطات مدرن با همين اينترنت معني پيدا مي کنه. پشت ميز کارت مي شيني و از جايي که هستي کلي فاصله مي گيري . اما گستره بازي هفت سنگ، مثلاً 30-40 متر از يک کوچه رو در بر مي گيره و کلي طول مي کشه تا فقط در يک نقطه، هفت تا سنگ رو روي هم بالا ببري. آره، اسباب بازي هاي ما عوض شدن، مثل خيلي چيزهاي ديگه که به مرور زمان تغيير کردن. اون موقع ها، کوچه ها خاکي بود و وقتي بازي مي کردي لباست خاکي مي شد. اون موقع ها ، اين قدر شيطنت مي کردي که خسته و مونده مي رفتي خونه؛ با اين همه، اين قدر خوش مي گذشت که با دوستانت براي فردا ساعت چهار همون جا قرار مي ذاشتي. بعدش هم که مي رفتي خونه، توي حموم، لباساتو مي شستي تا به مامان زحمت نداده باشي. اون موقع ها اگه سربازي هفت سنگ، مامانت رو مي ديدي که داره از کوچه رد مي شه، و شصتت خبردار مي شد که مي خواد بره نون بخره ، خودت رو مي رسوندي و اين کار و انجام مي دادي. گاهي حتي دوستات هم باهات همکاري مي کردن و صبر مي کردن تا برگردي، بعد بازي رو ادامه بدن. اون موقع ها، وقتي بابا از سرکار مي اومد، اگه هنوز مشغول بازي هفت سنگ بودي، از سر کوچه که بابا رومي ديدي، مي دويدي طرفش و مي پريدي تو بغلش، سلام مي کردي و بقيه دوستان هم عرض ادب مي کردن. اون موقع ها وقتي از بازي هفت سنگ بر مي گشتي و مامان سفره شام رو پهن مي کرد، با همه خستگيت، مي پريدي کمکش مي کردي. بعد از غذا هم ازش تشکر مي کردي. واي که چقدر هم غذاي مامان خوش مزه بود.يادته وقتي دم دماي عيد مي شد، لباساتو يواشکي اتو مي کردي و کفشت رو شبونه واکس مي زدي که مامان و بابا نفهمن لباسات کهنه شدن يا وقتشه يه کفش نو برات بخرن. اون موقع ها حواست بود که اونا رو زير بار قرض نبري، تازه توي تعطيلات عيد هم مثل تابستونا مي رفتي سرکار. همه اينا رو سر هفت سنگت يادش مي ياد.تازه اون موقع ها يه قل دو قل و وسط بازي هم بود که خونواده رو دور هم جمع مي کرد و محبتا بيشتر مي شد. اون موقع ها ، حقوق بابا فوقش 500 تومان خالي بود، ولي چون چشم وهم چشمي نبود هيچ کس از مهموني دادن نمي ترسيد و از مهمون فراري نبود.اون موقع ها ، فاميل وآشنا، حتي سر زده خونه همديگه مي رفتن. اين جور موقع ها، خانم خونه هم هل نمي شد وخودش رو توي زحمت نمي انداخت، فوقش يه کم آب خورشت اضافه مي کرد و يه تخم مرغ ديگه هم بهش مي زد. تو هم مي رفتي دوتا نون ديگه مي گرفتي و از سر شادي و خوشي کلي مي خنديديد .همه همديگه رو دوست داشتن ومنتظر بودن عيد بشه تا براي عيد ديدني به خونه هم برن. خلاصه گذشت، تا اينکه کم کم سر و کله وسايل ارتباط جمعي پيدا شد و به جاي جمع کردن خونواده دور هم، همه رو دور خودش جمع کرد.تا اينجاش بد نيست، باز دست کم خونواده دور هم جمع بودن. اين رسانه ها چيزاي زيادي رو نشونت مي دادن؛ گاهي جذاب و فريبنده ، گاهي هم آموزنده. بعد هم تبليغات وسوسه کننده اينترنت و کامپيوتر شروع شد. اينترنت که تو رو حسابي محو خودش کرده؛ البته حقيقتاً هم جذاب و سرگرم کننده است، با اين تفاوت که روح بازي هفت سنگ رو نداره و به خاطر نشستن زياد روي صندلي، چاق مي شي. ديگه لباست هم خاکي نمي شه، توي خونه، لوکس و تميز مي موني. با بادي هم که کولر گازي مي زنه، ديگه عرق نمي کني. ديگه شيطنت هات جاشو به زيرکي داده و با دوستاي اينترنتي به جاي اينکه قرار فردا ساعت چهار رو بذاري، تا ساعت چهار فردا هم مي توني همون جا بشيني و به چت کردنت ادامه بدي. اين قدر اينترنت تو رو جذب خودش کرده که هر بار مامان صدات مي کنه که بيا ناهار بخور، مي گي شما بخوريد، من فعلاً کار دارم. لباساتو هم که ماشين لباس شوي مي شوره و خشک مي کنه چون همه چيز پيشرفت کرده، ولي محل باري جديدت يا همون کامپيوتر که تورو به اينترنت وصل مي کنه، محل خوبي نيست؛ چون وقتي مامان مي ره نون بخره، تو نمي بينيش تا بري براش نون بخري و از زحمتش کم کني. ديگه وقتي بابات مي ياد خونه، نمي بينيش تا بپري توي بغلش و سلام کني. ديگه دوستانت کنارت نيستن تا عرض ادب کنن و تو در يک انزواي پنهان، داري دوست يابي مي کني. از وقتي معتاد اينترنت شدي، کمتر با خونواده سر سفره غذا نشستي؛ اين قدر کم که يادت نمي ياد آخرين بار کي از مامان تشکر کردي .تازه همش دلت از اون پيتزاهايي مي خواد که وقتي وارد اينترنت مي شي، تصويرش بالاي مونيتور به تو چشمک مي زنه. کلي مدل هاي اينترنتي خوشگل و وسوسه کننده براي لباس پسنديدي، ديگه برات مهم نيست بابا چقدر حقوق مي گيره؛ با موبايلت به محل کارش زنگ مي زني و بعد از يه سلام و احوال پرسي خشک و رسمي ، مي گي بابا چي شد قرار بود يه تراول صدي برام بياري، يادت نره.. ديگه اصلاً حواست نيست که شايد بابا و مامان نداشته باشن، فقط حواست جمعه که توي مهموني هاي اعيوني و پرهزينه فاميل خوب بدرخشي و براي مسافرت عيد، که جاي عيد ديدني باب شده، تيپ جديد بزني. شرايط جديد اين قدر در تو اثر گذاشته که اصلا يادت نمي ياد هفت سنگ رو چه جوري بازي مي کردن...منبع:کتاب گلبرگ شماره 122/ن
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 329]