تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بار خدايا! حسن و حسين را دوست بدار و دوستداران آن دو را نيز دوست بدار.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835135920




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

(تحليل فيلمنامه غرامت مضاعف)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
 (تحليل فيلمنامه غرامت مضاعف)
(تحليل فيلمنامه غرامت مضاعف) نويسنده: کريستفر ونر ترجمه سعيد خاموش ريموند تورنتون چندلر، يکي از مهم ترين داستان نويسان آمريکايي در زمينه نگارش داستان هاي کارآگاهي است. او سال 1959 درگذشت. «فيليپ مارلو» کارآگاهي بود که توسط او خلق و در مجموعه اي از کارهاي او ظاهر شد. چندلر، فيلم نامه هاي با ارزشي چون غرامت مضاعف (1944) و بيگانگان در ترن (1951) را نوشته است. شش اثر از ميان داستان هاي او به فيلم هاي مهمي چون خواب بزرگ (1946) و خداحافظي طولاني (1973) تبديل شده اند.بن هکت که فيلم نامه طلسم شده و بد نام هيچکاک (و خيلي از فيلم هاي ديگر) را نوشته، زماني صحبت از گفت و گويي به ميان آورد که در دهه 1920 با هرمان منکيه ويچ (که فيلم نامه همشهري کين را همراه اورسن ولز نوشت) داشته است.منکيه ويچ به هکت مي گويد: «در يک رمان، قهرمان داستان مي تواند با زن هاي پخته زيادي سروکار داشته باشد ولي دست آخر برود با دختري چشم و گوش بسته ازدواج کند؛ اما در سينما چنين کاري مجاز نيست. در سينما، هم قهرمان مرد و هم قهرمان زن ماجرا بايد معصوم و پاک باشند. آدم بده ماجرا مي تواند با هرکس دل اش مي خواهد معاشرت داشته باشد و تا دل اش مي خواهد خوش بگذراند، حقه بازي کند و بدزدد، ثروتي به هم بزند و پيشخدمت ها را به شلاق ببندد. ولي در پايان چاره اي نيست و بايد او را بکشيد. در حالي که گلوله اي به پيشاني اش خورده و روي زمين افتاده، بهتر است که پرده برودري دوزي شده اي را هم چنگ بزند و مثل يک کفن نمادين، روي سرش بکشد.»اگر چه اين گفت و گو سال ها قبل از رايج شدن اصطلاح «فيلم نوآر» صورت گرفته است، ولي ريشه اش به خيلي قبل تر، به دوران سينماي صامت و حتي به بعضي از فيلم هاي ديويد وارک گريفيث برمي گردد. حالا البته شايد منکيه ويچ قدري هم اغراق کرده باشد، ولي انگشت روي نکته حساسي گذاشته. براي آن که تعريفي خيلي ساده از فيلم نوآر ارائه بدهيم، حرفي که او زده و مثالي که آورده کاملاً مناسب به نظر مي رسد.فيلم نوآر، بيانگر بي قراري و استيصال در داستاني است که شخصيت هايش احساس مي کنند گويي به تله افتاده اند و از بيرون که نگاه شان مي کنيد معلوم است پايان وحشتناکي انتظارشان را مي کشد، داستان هايي که آدم بدهاشان معمولاً نمي توانند از دست عدالت فرار کنند. که اين البته درست هم نيست چون در دنياي واقعي اتفاقاً آدم بدها هر روز دارند از دست عدالت فرار مي کنند و آب هم از آب تکان نمي خورد. بنابراين، «فيلم نوآر» درباره «دروغ» است. دروغ هايي که نوسينده ها و قصه نويس ها بايد تعريف مي کرده اند. در واقع، وقتي که دم و دستگاه مميزي (Hays office, production code) در دهه 1930 به راه مي افتد و مدام بالاي سر نويسنده ها ايستاده تا مبادا خطايي ازشان سر بزند، تک تک فيلم نامه ها ابتدا مي بايستي توسط مميزها تأييد مي شد و خود فيلم ها هم قبل از نمايش مي بايستي «مهر عفت و پاکدامني» به پاي شان مي خورد تا بعد مردم بتوانند آن ها را ببينند. همين موضوع، فيلم نامه نويس ها و فيلم سازها را مجبور کرد تا مثلاً براي نشان دادن روابط دو جنس، ترفندهاي هوشمندانه اي به کار ببرند. مميزي، برخلاف تصور، قوه خلاقيت و قدرت منحصر و مفيد گويي فيلم نامه نويس ها را افزايش داد. مميزي، ضمناً، يکي از دلايل «شسته. رفته» بودن ديالوگ هاي آن دوره است که باز يکي از عواملي بود که فيلم نامه نويس ها را مجبور مي کرد ديالوگ هايشان را خيلي خلاقانه تر پرورش دهند. شما براي آن که واقعاً بتوانيد از فيلم هاي دهه 1940، 1930 و 1950 لذت ببريد، مي بايد ابتدا دوره و زمانه اي که آن ها را خلق کرده، درک کنيد و بشناسيد. در سال 1946 مروري بر سينماي آمريکا در پاريس برپا شد. قبل از آن، وقوع جنگ جهاني دوم و اشغال فرانسه، باعث شده بود که خيلي از فيلم هاي آمريکايي در آن کشور اکران نشوند. تعدادي از فيلم هايي که در سال 1946 در پاريس به نمايش درآمدند عبارت بودند از شاهين مالت، جنايت، محبوب من و غرامت مضاعف. بعد از ديدن فيلم هاي مورد اشاره (و تعدادي فيلم هاي ديگر) منتقدان فرانسوي اسم اين آثار را گذاشتند «فيلم نوآر» يا «فيلم سياه». فرانسوي ها اين اصطلاح را به خاطر تغيير و تحولاتي که در سبک و درون مايه فيلم هاي آمريکايي رخ داده بود، روي آنها گذاشته بودند. نور پردازي اين فيلم ها متفاوت بود، فيلم برداري شان فرق داشت و به علاوه داستان هايي هم که تعريف مي کردند با فيلم هايي که فرانسوي ها قبل از جنگ ديده بودند، خيلي تفاوت مي کرد. حال و هوا و مضمون اين فيلم ها تيره و تار و داستان شان خشک، سرد و بي روح بود. محور داستان ها بر آدم هاي پريشان، بي قرار و ناآرام مي چرخيد.بيلي وايلدر در آلمان به دنيا آمد و وقتي هيتلر زمام امور را در دست گرفت، او از کشورش فرار کرد. وايلدر ابتدا يک «بدل» بود: يعني به نام ديگران و براي ديگران فيلم نامه مي نوشت و کارش را هم با فيلم هاي درجه «ب » شروع کرد (تنها فيلمي در اين رديف که نام او را در عنوان بندي دارد، فيلمي است به نام عاشق بخت آزمايي ساخته 1935).در سال 1937 وايلدر و چارلز براکت همکاري شان را در زمينه فيلم نامه نويسي شروع کردند و بيست سال هم به اين همکاري ادامه دادند. تعدادي از فيلم هاي وايلدر که تبديل به «کلاسيک» هم شده اند عبارت اند از سانست بولوار، بعضي ها داغشو دوست دارن و البته، همين غرامت مضاعف. وايلدر فيلم نامه غرامت مضاعف را به کمک ريموند چندلر نوشت. فيلم نامه اي که نوشته و فيلمي را هم که تحويل داده، ظاهراً با فيلم هاي ديگرش تفاوتي نداشته است. براکت در آن هنگام خودش را از پروژه کنار کشيد چون به نظر او اين داستان، زيادي تيره و تار و سياه بود. و همين موضوع بود که باعث شد چندلر وارد ميدان شود. چندلر به ورزآوردن حال و هواي کلي و لحن داستان کمک کرد. فراموش نکنيد که چندلر همان کسي است که خواب بزرگ (هاوارد هاکس) را نوشته. سهمي را هم که چندلر در نوشتن ديالوگ هاي غرامت مضاعف داشته به هيچ وجه دست کم نگيريد. تاريخ اتمام فيلم نامه اي که من در اينجا از آن نمونه مي آورم، 25 سپتامبر 1943 است. در اين فيلم نامه دو پايان متفاوت آورده شده که يکي از آن ها به تصوير در آمده است. اين فيلم نامه به همان شکل و صورت اصلي اش (همراه با تعدادي از تصحيحات ديالوگي با دست خط وايلدر) توسط انتشارات دانشگاه کاليفرنيا چاپ شده است و جفري مه يرز هم مقدمه فوق العاده اي بر آن نوشته که در اين جا به آن اشاره هايي خواهم کرد.فيلم نامه غرامت مضاعف در واقع ساختار منحصر به فردي دارد؛ به خصوص با در نظر داشتن اين نکته که در سال 1942 هم نوشته شده است. کل داستان به صورت «فلاش بک» تعريف مي شود. همشهري کين (1942) که از همين تکنيک ارجاع به گذشته/ ارجاع به زمان حال استفاده کرده است، سلف غرامت مضاعف محسوب مي شود ولي به هر حال هر کدام از آن ها، به گونه اي متفاوت از اين تکنيک استفاده کرده اند. ساختار همشهري کين خيلي پيچيده تر است. در واقع همشهري کين يک دفعه بيست سال جلو مي آيد.فيلم نامه غرامت مضاعف براساس کتابي به همين نام که توسط جيمزام.کين در سال 1936 نوشته شد، به روي کاغذ آمده. ماجرايي را هم که تعريف مي کند، حادثه اي است که واقعاً اتفاق افتاده؛ بنابراين به قول جفري مه يرز مشکلاتي قضايي در اين زمينه به وجود آمده بود که بيلي وايلدر مي بايست با ابتکاراتي هوشمندانه آن ها را از سر راه برمي داشته است. (غرامت مضاعف به ماده اي در بيمه عمر اشاره دارد که اگر آدم بيمه شده در حادثه اي بميرد، آدم ذي نفع حق و حقوق اش دو برابر مي شود، ولي اگر اين مسأله ثابت نشود، وارث، حق و حقوقي معمولي خواهد داشت.) بزرگ ترين مشکل فيلم، پايان اش بود. در کتاب کين، هر دو شخصيت اصلي خودکشي مي کنند، ولي اين مهم نيست: اين جور که چه طور کارشان به آن جا مي کشد، زياد با عقل و منطق جور در نمي آمده است. با آن که به قول مه يرز، فيلم نامه به بسياري از خطوط اصلي کتاب وفادار مانده، ولي بسياري ديگر از مهم ترين عناصر پيرنگي را خود وايلدر ابداع کرده است.فيلم نامه با معرفي شخصيت والترنف، يک مأمور بيمه شروع مي شود که سرگردان و پريشان، در شبي ظلماني به دفترش آمده است. به سختي راه مي رود، از نفس افتاده است و خود را به زحمت اين طرف و آن طرف کشاند. بالاخره خود را به دفتر کارش مي رساند. در آن جا متوجه مي شويم تيرخورده. پشت ميزش مي نشيند، سيگاري آتش مي زند و شروع مي کند به ضبط کردن اعترافات اش در مورد قتلي که مرتکب شده. از آن به بعد است که داستان را به صورت فلاش بک مي بينيم که خود نف به گونه اي روايت گر آن است؛ ولي گاهي هم –در عين حالي که به گناهي که مرتکب شده معترف است- انگار در مورد چون و چراي کاري که کرده توضيح مي دهد. اين تمهيد هوشمندانه اي است که به ما اجازه مي دهد شناخت کمي هم نسبت به آن چه رخ داده، پيدا کنيم و اين روش بديع و مبتکرانه اي بوده که به گونه اي، به داستان جيمز کيل دليل و منطق بدمد. سکانس هاي اعتراف و پايان فيلم از ابتکارات وايلدر بوده تا در عين حال که حکايتي را به طرز ساده و صميمانه تعريف مي کند، قدري هم به آن پيچيدگي و فراز و نشيب بدهد. فيلم نامه با صحنه اي شروع مي شود که در واقع سکانس پاياني فيلم خواهد بود. داستان همين طور با روايت نف جلو مي رود تا آن که ما به زمان حال برسيم و نف را در دفترش، پشت ميز و در حال تمام کردن اعتراف اش ببينيم. ساختاري که خيلي مدرن بود و براي آن دوره و زمانه به شدت تجربي.داستان غرامت مضاعف درباره جنايت نيست، درباره آدم هايي است که دست به آن جنايت زده اند؛ يعني مثل بسياري ديگر از فيلم هاي نوآر. چرا يک مأمور بيمه موفق که همه چيز زندگي اش بر وفق مراد پيش مي رود، بايد دست به جنايت بزند؟ مثل تقريباً هر فيلم نوآر ديگري، اين داستاني است که توضيح مجاب کننده اي درباره چون و چراهاي اعمال شخصيت داستان در اختيار ما نمي گذارد؛ البته اگر چرا وقتي خوب به حرف هاي نف گوش مي کنيد، دلايل نصفه نيمه اي در اين باره به دست تان مي آيد. اگر دلايلي منطقي در اين زمينه ارائه شود، به اين مي ماند که خواسته باشيم اعمال او را توجيه کنيم و مميزها در آن زمان به چنين فيلم نامه اي مجوز نمي دادند. يعني لااقل اگر بو مي بردند، اجازه نمي دادند! والتر نف (فرد مک موراي) با زني شوهردار به نام فيليس ديتريکس (باربارا استن و يک خارق العاده) رابطه دارد. يعني يک رابطه خاص فيلم نوآري. به محض آن که اين رابطه به وجود مي آيد، پي مي بريد که سرنوشت شومي براي خود رقم زده اند.يک روز بعد ازظهر نف زنگ خانه ديتريکسن را مي زند تا فرم هاي تجديد بيمه اتومبيل اش را به صاحب خانه ارائه کند. آقاي ديتريکسن در خانه نيست. بعد از آن که نف، برنامه آفتاب گيري فيليس را به هم مي زند، ديالوگ هاي دو پهلويي بين آن دو رد و بدل مي شود. شما چنين ديالوگ هايي را در فيلم هاي معاصر نمي شنويد:فيليس: فرمايشي داشتين؟نف: بيمه [ماشين] تون پانزدهم اين ماه تموم شده، به نظرم اصلاً درست نيامد در حالي که شما پوشش کامل [بيمه] ندارين، گل گير يا يک جاي ديگه [ماشين]تون خورده بشه و... (فيليس در حالي که جامه اي حوله اي به تن دارد به او نگاهي مي اندازد.)فيليس: (در حالي که لبخندي به لب دارد) آقاي نف، احتمالاً مي فهمم منظورتون چيه... خوب، من داشتم حموم آفتاب مي گرفتم. شما البته حس مي کنيد که فيليس دارد درباره چه موضوعي حرف مي زند. ولي، انگار نه انگار، ديالوگ ها پراند از اين اشارات دو پهلو. فيليس از نف مي پرسد که چه نوع بيمه اي مي فروشد. نف جواب مي دهد همه نوع، حتي بيمه عمر. در حالي که نف دارد توضيح مي دهد، فيليس بلافاصله خود را قاتي بازي نف مي کند و هم پايش جلو مي رود. هيچ نشده، مغز فيليس به چرتکه اندازي افتاده. آن ها قرار بعدي شان را مي گذارند براي شب، يعني وقتي که ديتريکسن به خانه برگشته. نف خانه را ترک مي کند ولي فکر آن زن از ذهن اش بيرون نمي رود.در فيلم، در حالي که نف خانه را ترک مي کند، صداي راوي را مي شنويم که موقع تدوين، بخشي از آن به آخر صحنه منتقل شد. در متن فيلم نامه اصلي هم اين بخش به همين ترتيب آمده. آن چه نف مي گويد، بعد از اين ملاقات تأثير بيش تري پيدا مي کند تا قبل از آن؛ بنابراين، کار، کار درستي بوده است.صداي نف: نيمه هاي بعدازظهر بود و جالب است که عطر پيچ هاي امين الدوله -که در تمامي آن ملک پيچيده بود- هنوز به مشام ام مي خورد. آن موقع امکان نداشت کسي بتواند به من بقبولاند که جنايت گاهي بوي پيچ هاي امين الدوله مي دهد.نف به دفترش برمي گردد و در آن جا کيز (keyes)، رئيس اش، را مي بيند؛ يعني همان کسي که اعترافات خود را دارد براي او ضبط مي کند. آن ها دوست هستند؛ رابطه اي که به طرزي ظريف و هوش مندانه در فيلم نامه توصيف شده است. بعد از جروبحث کوتاهي، با هم آشتي مي کنند؛ يعني حدوداً:کيز: والتر، ديگه بسه. قبل از اين که ميزرو تو سرت بزنم از اين جا برو بيرون.نف: من ام خيلي دوست ات دارم.نف به دفتر خودش برمي گردد و در آن جا پيامي از فيليس دريافت مي کند که پيشنهاد کرده است ساعت ملاقات بعدي شان از غروب بعدازظهر تغيير دهند. و بعد کات مي شود به صحنه ملاقات. فيليس خودش در را باز مي کند (مستخدمه خانه در مرخصي است). آن ها مي نشينند و گپ مي زنند. بار ديگر ديالوگ هاي شان پر از اشارات ظريف، دو پهلو و معني دار است. سپس زن نقشه خود را رو مي کند و مي خواهد «بي آن که وقت شوهرش را بي خود تلف کرده باشد»، او را بيمه کند. زن مي گويد که مي ترسد کار شوهرش باعث قتل اش شود. شوهرش با صنعت نفت سروکار دارد و اغلب مجبور است به مناطق نفت خيز برود.فيليس: اشکالي داره اين کار رو بکنيم؟نف: نه، اتفاقاً فکر مي کنم خيلي هم خوبه، تازه اصولاً امکان داره که در يک شب باراني و تاريک، اون کُنده درخت رويش بيفته.فيليس: کدوم کُنده درخت؟نف: مسأله فقط اينه که گاهي بايد يه کمي به اونا کمک کرد. خودشون به تنهايي از انجام اين کار بر نمي آن.فيليس: منظورتون رو دقيقاً نمي فهمم.نف: حالا البته الزاماً هم نبايد يه کُنده درخت باشه. مي تونه ماشيني باشه که از عقب زيرش مي گيره يا اين که مي تونه از بالاي پنجره طبقه دوم به بيرون پرت بشه... خلاصه اتفاقات کوچولويي از همين دست، فقط به شرط اين که سروکار من با مرده شور بيفته.در حالي که فيليس، نف را «فاسد» خطاب مي کند، نف از خانه خارج مي شود. بعد از آن شاهد نماهايي از نف در يک رستوران، يک سالن بولينگ و سرانجام در خانه اش هستيم. ابتدا به ما مي گويد: «درون ام کاملاً به هم ريخته بود و هنوز به آن تک خال چسبيده بودم.»شخصيت هاي فيلم نوآر، بسيار ملموس و واقعي هستند. گاهي احمق، بيمار، فاسد يا مستأصل هستند و تقريباً هميشه چيزي در درون شان به دلايلي نامعلوم -و يا به هر حال به دلايلي که هميشه قابل درک نيستند- آن ها را به سوي ارتکاب جنايتي «هل» مي دهد. آن ها پول مي دزدند ولي هرگز معلوم نمي شود که با اين پول چه کاري مي خواهند انجام دهند. اگر بدانند، منطقي به نظر نمي رسد. اين مسأله ارتکاب جنايت است که آن ها را حالي به حالي مي کند. حرص، خود بي زاري و ذهنيتي تقديرگرا است که آن ها را به پيش مي راند؛ و تمامي اين عناصر واقعي هستند. من عاشق شخصيت هاي فيلم هاي نوآر هستم ولي گاهي پايان آن ها را دوست ندارم. بعد از آن که نف را داخل آپارتمان اش مي بينيم، تقدير هم بلافاصله سراغ اش مي آيد.نف: بنابراين سر ساعت 8 زنگ در به صدا در آمد و من بي آن که زحمت حدس و گمان به خود بدهم -گويي طبيعي ترين چيز عالم دارد اتفاق مي افتد– مي دانستم کيست.سروکله فيليس پيدا مي شود. او شوهرش را مردي مستبد و دم دمي مزاج و عصبي معرفي مي کند. نف تسليم مي شود و مي گويد او را خواهند کشت و پول بيمه را به جيب خواهند زد. فيليس زن حقه بازي است که آدم ها را به بازي مي گيرد. او ابتدا نف را با اشاراتي ظريف و به بهانه بيمه تصادف، وامي دارد که مسأله قتل و جنايت را به ميان بکشد، بعد به خانه اش مي رود و دل از او مي برد و در مقابل، نف هم به او مي گويد که چه طور مي توانند جنايتي را بدون مکافات مرتکب شوند. فيليس حتي طوري القا مي کند که نمي خواهد شوهرش از ميان برداشته شود. ولي در همان حال در پس زمينه صداي نف را مي شنويم که تصوير زشتي از فيليس براي ما ترسيم مي کند؛ يا به عبارتي، تصوير مردي که فريب زني را که فکر مي کرده دوست اش دارد، مي خورد و جنايتي مرتکب مي شود، جنايتي به خاطر عشق و پول.بنابراين چند مسأله را بايد در نظر گرفت. آيا والتر نف يک راوي غيرقابل اعتماد است؟ استفاده از چنين تمهيد و تکنيکي در فيلم نامه نويسي در سال 1942 -يعني سالي که شروع به نوشتن فيلم نامه کرده اند- خيلي زود بوده است. ولي تا اين جاي فيلم نامه را که مي خوانيد، اين فکر فکري است که ذهن تان را به خود مشغول مي کند. تا اين جا هرچه مي بينيم و مي شنويم، از ديدگاه والتر است. فکر مي کنم مطرح کردن اين موضوع که خود وايلدر هم به اين مسأله فکر نمي کرده، گستاخانه به نظر برسد. او ثابت کرده بود که يک فيلم نامه نويس ماهر و مبتکر است. نف تمايل دارد که هم دردي تماشاگر را به سوي خود جلب کند. و تصويري که از فيليس ارائه مي دهد، تصوير زن بي شرم و سنگدلي است که او را به انجام اين جنايت ترغيب کرده. حال آن که همه چيز نشان از اين دارد که همه چيز زيرسر خودش بوده است.نف: فردا به من زنگ بزن. اما نه از خونه ات. از يه کيوسک باهام تماس بگير. و حسابي مواظب باش. لحظه به لحظه مراقب باش. کار ما بايد بي عيب و نقص باشه، و مو لاي درزش نره، مي فهمي؟راحت نمي شود قبول کرد که نف آدم ساده لوحي است که فريب خورده. نه او و نه فيليس، هيچ يک قرباني نيستند. چون وقتي نف را مي بينيم او را آدمي با اعتماد به نفس، حدوداً مبتکر و مملو از جذابيت و شوخ طبعي مي يابيم و نه از آن هايي که راحت بتوان سرشان را شيره ماليد و به ارتکاب جنايتي ترغيب شان کرد؛ ولي شايد هم لنگه خودش را پيدا کرده؟در همين حال، لولا، دخترآقاي ديتريکسن، نادختري فيليس، به ما معرفي مي شود. بديهي است که اين دو (لولا و فيليس) از هم خوش شان نمي آيد. لولا با آدم نادرستي ارتباط دارد؛ مردي که واقعاً توجهي به دخترک ندارد. حال آن که بعد مي فهميم لولا عاشقانه او را دوست دارد. در اين جا در يک پيرنگ فرعي، شاهد رابطه جالبي هستيم که بين نف و لولا به وجود مي آيد و نف تقريباً حالت و شمايلي پدرگونه را براي دخترک پيدا مي کند. رابطه آن ها دارد به بن بست مي رسد که ناگهان اتفاقي مي افتد که من آن را براي شما تعريف نمي کنم. بعداً همان طور که قرار گذاشته شده، نف به خانه ديتريکسن مي رود. او قرار است طوري وانمود کند که آقاي ديتريکسن دارد ورقه هاي تجديد بيمه اتومبيل اش را امضا مي کند. حال آن که در واقع «بيمه عمر»اش را امضا خواهد کرد. نف در کارش موفق مي شود ولي وقتي دارد از خانه خارج مي شود و ديتريکسن براي استراحت شبانه عذر مي خواهد و مي رود، نف و فيليس جلوي در خانه گفت وگوي کوتاهي رد و بدل مي کنند. يک بار ديگر اين نف است که دارد نقشه مي ريزد.نف : ببين عزيزم، در هر بيمه عمري يک ماده هست. يک بند کوچکي که اسم اش را گذاشته اند «غرامت مضاعف». کمپاني هاي بيمه اين بند را يک طوري براي اغواي مشتري هاي شان گذاشته اند. با اين ماده، يعني در مورد بعضي حوادث، کمپاني ها حق بيمه را دو برابر مي پردازند. موردي که تقريباً هيچ وقت پيش نمي آيد. مثلاً وقتي آدمي در تصادف با قطار کشته مي شود، کمپاني ها به جاي 50 هزار، 100 هزار دلار به وارث مي پردازند.و بدين گونه است که آن ها، يا بهتر گفته باشم، نف، نقشه قتل ديتريکسن را مي ريزد. آن ها مي خواهند طوري وانمود کنند که ديتريکسن از قطار به پايين افتاده. البته از آن جا که شما امکان دارد بخواهيد فيلم را ببينيد، بيش تر از اين توضيح نمي دهم، ولي قضيه در واقع پيچيده تر از اين ها است.اما مسأله جالب در باب فاش کردن قضيه «غرامت مضاعف» توسط نف اين است که چون حادثه همين طوري اتفاق مي افتد، بنابراين کمپاني بيمه هم (يعني کيز، رئيس نف) بيش از حد معمول پايش به اين پرونده باز مي شود و با وسواس بسيار بيش تري در اين باره تحقيق مي کند. کمپاني نمي خواهد دو برابر بپردازد. که اين در نهايت يعني شکست نقشه نف و فيليس. به روال شخصيت هاي فيلم هاي نوآر، خود آن ها بدترين دشمنان خودشان هستند.فيلم نامه مدام برخورد، تنش و هيجان رو مي کند و از همه مهم تر، تازه يکي دو تا «سورپريز» هم در آستين دارد. سرانجام به واسطه تحقيقاتي که انجام مي شود، توطئه نف و فيليس فاش مي شود ولي البته نه به طريقي که شما انتظار داريد. ما نصفه هاي شب دوباره به دفتر نف برمي گرديم. در ساختمان را در اصل، سرايدار روي نف باز کرده بود. در حالي که نف دارد اعترافات خود را تمام مي کند، آهسته جمله را تمام مي کند و برمي گردد. حضور کسي را در آن جا احساس کرده است. اين کس، همان کيز است. سرايدار موقع سررسيدن نف متوجه شده از او خون مي چکد و کيز را خبر کرده است. در اين جا است که کيز براي نخستين بار متوجه دخالت مستقيم نف در ماجرا مي شود. يک بار ديگر لحن و سبک ديالوگ نويسي فيلم نامه، به طرز ظريفي حالت دو پهلو دارد که بسيار هم موثر مي افتد:نف: حکايت ديوانه واريه و يه چرخش ديوانه وار هم داره. چرخشي که تو دقيقاً نمي تونستي تصورش رو بکني.کيز: والتر (خودت مي داني که) هيچ کس نمي تونه تصور هر چيزرو بکنه.نف: درسته، نمي شه،... نمي شه؟ و حالا حدس مي زنم بالاخره وقت اش رسيده به موعظه بزرگ زندگي ام گوش بدم؛ همون موعظه اي که کلمه به کلمه اش رو بايد آب طلا گرفت و به ديوار زد... برو بريم.کيز: والتر، کارت تمومه.نف: خيلي ممنون کيز. خوب شد که خلاصه اش کردي...والتر از جا بلند مي شود و مي خواهد از اداره بيرون برود. او مي خواهد فرار کند و از کيز که مي خواهد آمبولانس صدا بزند، تقاضا مي کند جلودارش نشود. کيز به او مي گويد که به هر حال موفق نخواهد شد (پليس خبردار شده است). نف اعتنايي نمي کند و به در نزديک مي شود و سعي مي کند روي پاي خود بايستد. اما تعادل اش را از دست مي دهد و کنار در به زمين مي افتد. کيز به او نزديک مي شود و جلويش زانو مي زند:کيز: حالت چطوره والتر؟نف: خوب ام. فقط يه نفر آسانسورو دو سه کيلومتر ازم دور کرده.و سپس در اين جاست که شاهد صحنه اي گيرا و متأثر کننده بين دو رفيق هستيم. يکي شان خطايي دهشتناک مرتکب شده و ديگري هم اين را مي داند، ولي کمکي نمي تواند به او بکند.نف: کيز، مي دوني چرا اين يکي ديگه به فکرت نرسيده بود؟ بذار بهت بگم. آدمي که دنبال اش مي گشتي، خيلي بهت نزديک بود. اون در واقع به اندازه يه ميز باهات فاصله داشت.کيز: از اون ام نزديک تر، والتر.فيلم کلمه به کلمه فيلم نامه را پياده کرده است؛ فقط قسمت هايي از ديالوگ ها به طور خيلي جزئي تغيير کرده و بخش هاي کوتاهي جاانداخته شده است. ولي فيلم نامه اي که بيلي وايلدر نوشته، دقيقاً هماني است که به فيلم تبديل کرده. او خوب مي دانسته که چه کار مي خواهد بکند و نيازي نداشته که موقع فيلم برداري، چيزهاي ديگري را سر هم کند. هر چه بر روي پرده مي بينيد در فيلم نامه هم وجود دارد. البته به چند نکته جالب هم برمي خوريم. به عنوان نمونه در مورد رابطه نف و کيز، در سه چهار صحنه شاهديم که نف سيگار کيز را روشن مي کند. ولي فقط يکي از اين صحنه ها در فيلم نامه وجود دارد و باقي، سر صحنه فيلم برداري اضافه شده اند. بنابراين در صحنه آخر -که والتر ظاهراً درحال مرگ است- مي فهميم چرا کيز سيگار والتر را روشن مي کند؛ ظرافتي که در بسياري از فيلم هاي معاصر غايب است.پايان فيلم، پاياني بي عيب و نقص است. ولي همين که دو پايان ديگر هم در فيلم نامه وجود دارد، نشان مي دهد وايلدر زياد در مورد پايان فيلم مطمئن نبوده است. اين ضمناً نشان مي دهد که گاهي آن چه روي کاغذ به نظر خوب مي رسد، شايد در تصوير خوب از کار در نيايد. ولي پايان فيلم شده، مؤثر و مناسب بود و جواب داد. آدم بده در پايان مي ميرد، بايد بميرد.«سکانس»D يعني يکي از دو سکانس پاياني که فيلم نشده، ظرافت کم تري دارد: نف به کيز مي گويد که دوست اش دارد و کيز واکنشي نشان نمي دهد و سپس نف يک خطا به خداحافظي کوتاه و آبکي تحويل کيز مي دهد؛ ضعيف و آبکي. و وايلدر آن قدر باهوش بوده که متوجه اين قضيه شده و آن را کنار گذاشته است. و اما در مورد سکانس پاياني ديگر (سکانس E) که وايلدر آن را فيلم نکرده: اين سکانس پرهزينه از کار در مي آمده و چند صفحه اي از فيلم نامه را هم اشغال کرده است. اين سکانس اتفاقاً نکات جالبي دارد. در آن جا نف را در بخش محکومين به اعدام در زندان سن کويينتين مي بينيم؛ يعني جايي که به اتاق گاز هدايت اش مي کنند و او را اعدام مي کنند. در اين صحنه، نماي جالبي هست از برخورد نگاه کيز و نف، درست قبل از اجراي مراسم اعدام. ولي باز هم، به چنين صحنه اي نياز نبوده. پاياني که وايلدر فيلم کرده، حق مطلب را ادا کرده است.وقتي خود کارگردان، فيلم نامه را هم مي نويسد (و يا در اين جا، يکي از نويسنده هاي فيلم نامه است) معمولاً بين فيلم نامه بازنويسي شده نهايي و خود فيلم، تفاوت زيادي ديده نمي شود. بينشي که نويسنده فيلم نامه/کارگردان نسبت به فيلم دارد، همان فيلم نامه اي است که نوشته. از اين نگرشِ مؤلفانه وقتي دور مي شويم که کارگردان هاي گيج، فيلم نامه ها را ضايع مي کنند؛ درون مايه از دست مي رود، و ظرافت فيلم نامه هاي بزرگ و دل چسب از ميان مي رود و محو مي شود. منتقدها هر حرفي دل شان مي خواهد بزنند، ولي يادتان باشد که «هيچ کارگرداني در تاريخ سينما فيلم خوبي براساس فيلم نامه اي بد، نساخته است.»کريستفر ونر از 1990 آموزش فيلم نامه نويسي را در اينترنت آغاز کرده است و راه اندازي سايت «اسکرين رايترز يوتوپيا» نيز کار اوست. وي در کنار اين کار، به فيلم نامه نويسي هم مشغول است.منبع: نشريه فيلم نگار، پيش شماره 2/ن
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 577]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن