تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 11 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):كسى كه بهره‏اى از دانش ندارد معنا ندارد كه ديگران او را سعادتمند بدانند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1847217221




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

عنوان:گزارش تهيه «يک مرد جدي» (A Serious Man) ساخته برادران کوئن


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
عنوان:گزارش تهيه «يک مرد جدي» (A Serious Man) ساخته برادران کوئن
عنوان:گزارش تهيه «يک مرد جدي» (A Serious Man) ساخته برادران کوئن يک مرد جدي درباره مردي است که سعي دارد گليم زندگي خود را از آب بيرون بکشد،اما مشکلات چنين اجازه اي به او نمي دهند.سال 1967است.لري گاپنيک(مايکل استالبارگ)استاد فيزيک است. همسر لري،جوديت،در تماسي تلفني به او مي گويد که جوديت به تازگي به مردي ديگر به نام ساي آبلمان (فرد ملامد) دل باخته است. ساي در نظر جوديت،فردي قوي و جذاب است.درحالي که لري از ديد او،مردي است سست عنصر وبي عرضه،لري در خانواده با مشکلات ديگري نيز روبه رو است. برادر بي کارش آرتور (ريچارد کايند) با آن ها زندگي مي کند و روي کاناپه مي خوابد؛ پسرش دني (آرون ولف) در مدرسه مشکل انضباطي دارد و دخترش سارا (جسيکا مک مانس)ازجيب پدر،پول کش مي رود تا بتواند پول عمل زيبايي بيني اش را جور کند. جوديت و ساي زندگي خوشي را شروع کرده اند،اما زندگي لري روز به روز خراب ترمي شود.او علاوه بر مشکلات خانوادگي،درکارش هم با مشکل مواجه مي شود؛يک فرد ناشناس درنامه اي تهديد آميز، مي گويد که کاري خواهد کرد که لري را از دانشگاه اخراج کنند ازطرف ديگر،يکي از دانشجويانش، درعين اين که براي نمره به او پيشنهاد رشوه مي کند، او را تهديد مي کند که به خاطر توهين و افترا، از او شکايت خواهد کرد. مشکل ديگر لري، زن زيبايي است که در همسايگي او زندگي مي کند. اين زن با انجام حرکات غيرعادي مقابل چشمان لري،او را از نظر روحي شکنجه مي دهد لري که يک يهودي است، براي مقابله با اين مشکلات به سراغ سه خاخام مختلف مي رود و از آنها مي خواهد کمکش کنند تا بتواند بر اين مسائل چيره شود و فردي خوب و درستکار در زندگي باشد؛ فردي محکم و جدي.آن طور که مديرتوليد فيلم، رابرت گراف مي گويد،يک مرد جدي داستاني است که از منظر مکاني که جوئل و ايتن کوئن، کارگردانان فيلم در آن بزرگ شده اند. گفته مي شود.ايتن کوئن مي گويد:«ماجراي فيلم در سال 1967 و در يک جامعه يهودي که در حومه شهر ميدوست درغرب آمريکا زندگي مي کنند مي گذرد.من و جوئل نيز اهل ميدوست هستيم و اين فيلم به نوعي انعکاسي است از خاطرات زمان کودکي مان،مکان و لوکيشن هايي که در فيلم ديده مي شوند،سهم زيادي در واداشتن ما به ساختن اين فيلم داشتند. زادگاه شما، بخشي جدايي ناپذير از هويت شماست، حتي اگراين زادگاه را ترک کرده و مدت زيادي ازآن دور بوده باشيد.»جوئل هم گفته هاي برادرش را تاييد مي کند:«طبيعت مکاني که داستان در آن مي گذرد ازاهميت زيادي برخورداراست. ما اول مي خواستيم يک فيلم کوتاه درباره يک پسر يهودي که مي خواهد به ديدار يک خاخام پير برود بسازيم شخصيت اين خاخام تا حدي شبيه يکي از خاخام هايي است که مادر زمان بچگي مي شناختيم.» آيتن مي گويد: «خاخامي که ما مي شناختيم يک مرد دنياديده و فهيم بود.مردي که زياد حرف نمي زد،اما جذبه اي عظيم داشت.»جوئل مي گويد:«فيلمي که اکنون مي بينيد، با آن فيلم کوتاهي که ما ابتدا قصد ساختنش را داشتيم فرق دارد و عناصر و شخصيت هاي جديدي به آن اضافه شده اند.البته شخصيت اصلي فيلم،يعني لري گاپنيک، شباهت هاي زيادي برافرادي که دور و بر ما بودند دارد. مثلاً لري يک فرد دانشگاهي است، پدر و مادر ماهم هر دو دانشگاهي بودند و ما از طريق آن ها با تعداد زيادي از استادان دانشگاه برخورد داشتيم و مي توانستيم شخصيت آن ها را از نزديک کم وبيش بررسي کنيم.نقش ديگر لري در زندگي،نقش پدر بودن است. يک پدر ميانسال که با مشکلات زيادي براي اداره تربيت بچه هايش مواجه شده.درجايي که ما بزرگ شديم،ازاين نوع پدرها کم نبود.» ايتن درادامه صحبت هاي برادرش مي گويد:«در خانواده گاپينک،همه داراي يک برنامه نسبتاً مشخص هستند و به دنبال چيزهايي خاصي مي روند پسر خانواده،به دنبال چيزهاي خاصي مي روند. پسر خانواده،به دنبال ماري جواناو صفحات موسيقي است.خواهراو،مي خواهد بيني اش را عمل کند .جوديت مادر خانواده،مي خواهد با مرد ديگري ازدواج کند،مردي به نام ساي که از نظر جوديت يک مرد جدي و با عرضه است،يعني دقيقاً داراي همان صفتي است که جوديت فکر مي کند لري ندارد.»لري رئيس خانواده است و سعي اش اين است که اوضاع را به نحو مطلوبي بچرخاند،درابتداي فيلم مي بينيم که او از شرايط راضي است،اما وقتي داستان جلو مي رود، مصيبت هاي لري هم يکي يکي سرباز مي کنند.لري ،مستاصل و بيچاره مي شود و نمي تواند باورکند که شرايطي که خوب مي پنداشت، چقدر سريع عوض مي شود و او را قله خوشبختي به دره بيچارگي پرتاب مي کند.ايتن و جوئل کوئن،درمراحل اوليه نوشتن فيلمنامه فقط روي شخصيت لري و پسرش دني تمرکز کرده بودند،اما به تدريج و با پيشرفت کار،شخصيت هاي ديگر هم وارد ماجرا شدند و به عنوان مرکز بخشي از قصه مطرح شدند.ايتن دراين باره مي گويد:« ما شخصيت هاي جديد وارد داستان کرديم تا بر شکنجه لري بيفزاييم. يعني در واقع اين شخصيت ها نقش شکنجه گر را براي لري بازي مي کنند و ما از اين که او را با استفاده از اين افراد اذيت مي کرديم، لذت مي برديم! هر چه داستان جلوتر مي رود،زندگي لري به صورت تصاعدي بدتر مي شود.البته بخشي از فيلم معطوف به دني است و دو تجربه مهمي که او پشت سر مي گذارد،اما در کل فيلم بيشتر راجع به لري و بدبختي هايش و نيز تلاش او براي فائق آمدن بر اين بدبختي ها.»اکثرزمان فيلم در حومه شهر ميدوست و در سال 1967 مي گذرد،اما فيلم با يک مقدمه از نظر زماني نامرتبط شروع مي شود: سکانسي از يک روستاي يهودي نشين در لهستان و مربوط به حدود دهه 1870. اين سکانس به زبان ايديش است.(ايديش: زبان عبري مخصوص يهوديان روسيه و لهستان که با آلماني مخلوط است).جوئل درباره فصل آغازين فيلم مي گويد:«اين سکانس ارتباطي با ماجرايي که در ادامه فيلم شاهدش هستيم ندارد. هدف ما از گذاشتن اين سکانس اين بود که فضايي ايجاد کنيم که تفکر تماشاگر را راجع به فيلمي که خواهد ديد،پيشاپيش برانگيزيم.»نقش اصلي فيلم را مايکل استالبارگ بازي مي کند جوئل کوئن درباره دليل انتخاب اين بازيگر مي گويد:«ما براي نقش اصلي به دنبال بازيگري بودم که براي تماشاگر ناشناخته باشد.مايل استالبارگ براي آن هايي که در نيويورک به تئاتر مي روند چهره ناشناخته اي نيست،اما براي سينماروها نسبتاً گمنام است. ما کارهاي تئاتري او را ديديم و فهميديم که بازيگر توانايي است.»نحوه انتخاب استالبارگ هم در نوع خود جالب است.او ابتدا براي خواندن روايت ابتدايي فيلم، يعني همان سکانس آغازين که حکم مقدمه را براي فيلم داشت، وارد پروژه شد.اين روايت به زبان اديش بود و استالبرگ که يک بار نامزد دريافت جايزه توني بوده، مجبور شد براي درست خواندن آن،مدتي را نزد يک استاد زبان ايديش صرف تمرين اين زبان عبري کند. کارگردانان فيلم در ضمني که از استالبارگ تست مي گرفتند،کلي از دست او و نحوه کارش خنديدند و شايد همين باعث شد تا در آخر او را براي بازي در نقش اصلي فيلم انتخاب کنند.استالبرگ مي گويد:« يک روز کوئن ها به من زنگ زدند و گفتند که مي خواهند من، علاوه بر گويندگي،درفيلمشان بازي هم بکنم، البته هنوز نقش مشخصي برايم در نظر نگرفته بودند و نمي دانستند چه نقشي را بايد به من بدهند.تا اين که روزي در حين تمرين تئاتر در تئاتر "ورمونت"، جوئل زنگ زد و گفت: "تو نقش لري را بازي مي کني". بايد بگويم که من وقتي فيلمنامه را خواندم، شيفته آن شدم.از داستان و نحوه پرداخت پيچ و خم هاي آن شگفت زده شدم. اين فيلمنامه واقعاً هنرمندانه نوشته شده بود».استالبرگ کاربا برادران کوئن را بسيار آموزنده توصيف مي کند:«من تقريباً در همه جلسات فيلم برداري حضور داشتم و بايد بگويم که کار با کوئن ها واقعاً يک موهبت است و من چيزهاي زيادي از آن ها ياد گرفتم.وقتي خودتان سر صحنه باشيد مي فهميد که چرا نتيجه کار آن ها آن قدر درخشان و زيبا از کار در مي آيد. همچنين فهميدم که براي خلق شخصيت لري و درک پيچيدگي هاي اين نقش، بايد وقت زيادي صرف کنم.»بازيگر نقش لري در مورد اين شخصيت مي گويد:«لري درابتدا بسيار عادي با مسائل زندگي اش برخورد مي کند، کارهاي عادي روزانه اش را انجام مي دهد و مشکلي هم حس نمي کند و به طور کلي از زندگي اش راضي است. سرگرم تدريس رياضيات و فيزيک است،خانواده اش را دوست دارد و داشتن اين نعمت ها را ازآن حباب خوشي و راحتي کاذب بيرون مي کشد و ايمانش و کلا وجودش را دستخوش بحران مي کند. او که يک يهودي معتقد است،به اين فکر مي افتد که شايد يک روحاني يهودي،با قدرت معنوي اش،بتواند به او بفهماند که چرا گرفتار اين مشکلات شده و راه حل آنها را به او نشان دهد.ازطرف ديگر،مشکلات روز به روز اضافه مي شوند .مشکل اصلي او، يعني مسئله دل باختن همسرش به يک مرد ديگر کم نبود که مشکل برادرش آرتور هم اضافه مي شود،البته لري، به خاطر رابطه نزديکي که با برادرش دارد، تا حدي زيادي مي تواند از پس مسائل او برآيد.»برادران کوئن در انتخاب ساير بازيگران فيلم هم از شيوه انتخاب بازيگران نسبتاً ناشناخته استفاده کردند.آن ها بازيگران نقش همسر و بچه هاي لري را از ميان بازيگران محلي شهر مينه آپوليس انتخاب کردند. آن ها براي انتخاب بازيگران فارگو نيز از همين شيوه استفاده کرده بودند.البته راشل تنر و الن چنووث هم درانتخاب بازيگران فيلم با برادران کوئن همکاري کردند.ايتن درباره فاکتورهاي انتخاب بازيگر مي گويد:«ما مي خواستيم بازيگرانمان،واقعاً يهودي باشند.يعني به همان جامعه اي تعلق داشته باشند که شخصيت هاي فيلم تعلق دارند.جامعه يهوديان در شهرهاي کوچک؛ متمرکزتر و سنتي تر است و بيشتر به فرهنگ اصيل يهودي پايبند است. ما به دنبال اين دسته از يهوديان بوديم. جامعه يهوديان مثلاً در نيويورک يا لس آنجلس با آن جوامع يهوديان شهرهاي کوچک که سنتي تر هستند، فرق دارند» جوئل هم از تمايل خود و برادرش به بازسازي زندگي واقعي در فيلمشان صحبت مي کند:«ما مي خواستيم تا حد امکان يک جامعه يهودي واقعي را در فيلم داشته باشيم.جالب است که خاخام هايي که ما به دنبالشان رفتيم،همگي داستان را خوب درک مي کردند و از آن خوششان مي آمد.»ساري لنيک که نقش جوديت را در فيلم بازي مي کند،مي گويد:«ايتن و جوئل يک فيلمنامه فوق العاده اي نوشته بودند.من در حين کارمي رفتم و فيلمنامه را مي خواندم،البته نه فقط قسمت هايي را که مربوط به خودم مي شد» لنيک درباره شخصيت جوديت مي گويد:«جوديت از آن زن هايي است که هر روز سر ساعت غذا را حاضر مي کنند و سر ميز مي آورند و خلاصه همه کارهاي خانه را به نحو احسنت انجام مي دهند. اما آشنا شدن او با ساي باعث مي شود که خصوصياتي را در يک مرد تجربه کند که از همسرخودش،لري،نديده بود.ساي از نظر او يک مرد جدي است.مردي که با مسائل درست و مردانه برخورد مي کند.صفتي که لري فاقد آن است.» لنيک نحوه بازي گرفتن برادران کوئن را تحسين مي کند:« آنها کاملاً به من اعتماد کردند. درست است که نقش را آن ها نوشتند و حتي مدل موي من را آن ها تعيين کردند،اما سر صحنه طوري با من برخورد کردند و طوري به من قوت قلب مي دادند که گويي من بهتر از آن ها اين شخصيت را مي شناسم. آن ها شخصيت جوديت را کاملاً در اختيار خود گذاشتند و اجازه دادند تاخودم به آن تجسم ببخشم.»نقش فرزندان لري وجوديت را دو بازيگر نوجوان محلي بازي کردند: آرون ولف و جسيکا مک مانس،مک مانس از طريق مادربزرگش از اين پروژه مطلع شد.مادر بزرگ يک روز يک آگهي درروزنامه محلي مينه آپوليس ديد که در آن از کساني که مي خواهند در اين فيلم بازي کنند دعوت شده بود تا در تست بازيگري شرکت کنند.او نوه اش را تشويق کرد تا در اين تست شرکت کند. مک مانس مي گويد:«من هيچ سابقه کاري نداشتم و بنابراين فکر نمي کردم بعد از دادن تست،کسي بهم زنگ بزند،اما در کمال ناباوري ديدم که براي نقش انتخاب شدم.ازاين خبر آن قدر خوشحال شدم که اشکم درآمد!»او در مورد شخصيت سارا مي گويد:«سارا فقط به دنبال به دست آوردن چيزي ست که مي خواهد؛ سريع و همان طور که دلش مي خواهد.اين تا حدي تحسين برانگيز است. اين که کسي بتواند براي به دست آوردن خواسته هايش سر بقيه داد بزند بي آن که عکس العملي به او نشان دهد برايم جالب بود.سارا چنين شخصيتي داشت.»آرون ولف هم از طريق تست براي بازي در نقش دني انتخاب شد.او مي گويد:«فيلم نامه را خواندم و صحنه ها مجسم کردم، اما وقتي سر صحنه رفتم، ديدم چيزها صحنه ها ده برابر بهتر از آن چيزي است که من تصور مي کردم. بازي در اين فيلم تجربه عالي اي بود.» سخت ترين صحنه فيلم براي ولف،صحنه اي بود که او در روز اول فيلم برداري بازي کرد و در آن مجبور بود سيگار بکشد.در ميان بازيگران يک مرد جدي،ريچارد کايند از بقيه نام آشناتراست.کايند در فيلم قبلي کوئن ها بعد از خواندن بسوزانش، براي دادن تست رفته بود و همين باعث آشنايي آن ها با او شد.دراين فيلم آن ها اول مي خواستند از کايند براي بازي در اين فيلم در نقش يکي از خاخام هاي فيلم دعوت کنند، اما بعد به اين نتيجه رسيدند که نقش آرتور را به او بدهند. آرتور برادر لري است؛ مردي بي کار و بي خانمان اما باهوش. مشکل اصلي او يک کيست چربي است که پشت گردنش سبز شده، و او با دستگاه خاصي،مدام آن را تخليه مي کند، اما کيست دوباره توليد مي شود و اين چرخه آزاردهنده ادامه پيدا مي کند.»استالبرگ درباره آرتور مي گويد:«من و ريچارد درباره رابطه اي که مي توانست بين لري و آرتور وجود داشته باشد و سابقه اين رابطه، صحبت کرديم. آرتور از لري بزرگ تراست و هميشه از او باهوش تر بوده؛اما ازنظراجتماعي نسبت به او گوشه گيرتر و بي عرضه تر است. اما با گذشت زمان لري قوي تر و داراي اعتماد به نفس مي شود،ولي آرتور تحليل مي رود وضعيت بدي پيدا مي کند.»اما رقيب لري در اين داستان مردي است به نام ساي آبلمان، همسر لري قصد دارد از او جدا شود و با ساي ازدواج کند، چون فکر مي کند ساي داراي صفاتي برتر نسبت به شوهرش است.البته به گفته ايتن،ساي از آن دسته از مردهايي که وارد زندگي يک خانواده مي شوندو با اغفال زن، آن خانواده را نابود مي کند نيست.نقش ساي را فرد ملامدبازي مي کند.او مي گويد از اين که اين نقش را به او سپردند بسيار خوشحال شده:«بازي در نقش اين شخصيت اغواگر و از خود راضي و نسبتاً زورگو که با لحن خاخام ها صحبت مي کند تجربه بسيار گرانبهايي بود.»اين اولين فيلمي است که ملامد براي کوئن ها بازي کرده،البته سابقه آشنايي او با برادران کوئن به حدود بيست سال پيش بر مي گردد.درآن زمان او براي بازي در نقش اصلي بارتون فينگ تست داد که البته پذيرفته نشد و آن نقش به مايکل لرنر رسيد. ملامد اين بار اما به نقش رسيد« اين که کوئن ها مرابه ياد داشتند و من اولين گزينه شان براي اين نقش بودم برايم بسيار هيجان انگيز بود.وقتي فيلمنامه يک مرد جدي را خواندم فهميدم که اين فيلم جزو بهترين کارهاي برادران کوئن خواهد شد؛ جزو آن دسته از فيلم هاي کوئن ها که مثل آثار شاخص قبلي شان،با تاثير گذاشتن روي ضمير خودآگاه و نيمه خودآگاه تماشاگر، او را درگير مي کند.»او در مورد شخصيت ساي و احساس جوديت راجع به او مي گويد:«جوديت به ساي علاقمند مي شود.البته ساي از او بزرگ تر است و از نظر تيپ و قيافه، در سطح ستاره هاي سينما نيست،اما جوديت فکر مي کند که ساي گزينه بهتري از لري است.جوديت لري را شريک مناسبي نمي داند چون حس مي کند که او فرد مهم و شاخصي نيست. ايتن به من گفت ساي از آن دسته آدم هاست که هيچ شکي نسبت به خود ندارد و گفت که آن ها در زندگي واقعي شان،وقتي بچه بودند،چنين شخصي را ديده بودند. ساي جزو افرادي است که کارهاي ظالمانه اي انجام مي دهند واقعاً فکر مي کنند که کارشنان بهترين کار ممکن و به نفع همه است. اين افراد که در تاريخ زياد ديده مي شوند،به اين خاطر که بيش ازحد به خود مطمئن هستند و مکانيزم شک در آن ها فعال نيست،ناخواسته کارهايي مي کنند که با نابودي بقيه منجر مي شود. ساي هم نسبت به کارهايش بي خيال است.»ملامد در مورد روش کار کردن کوئن ها با بازيگران مي گويد:«بعضي کارگردان ها خيلي نگران از دست دادن کنترلشان روي اعضاي گروه در هنگام فيلمبرداري هستند و دوست دارند همه را تحت سيطره خود داشته باشند،اما ايتن و جوئل اين چنين نيستند.آن ها عاشق همه مراحل کار فيلم سازي هستند؛نوشتن فيلم نام،فيلمبرداري، مرحله بعد از توليد و کلا همه مراحلي که به ساختن فيلم منجر مي شود.اين شايد به اين خاطرباشد که آن ها کاملاً مي دانند چه داستاني مي خواهد تعريف کنند و داستانشان را هم از همان فصل آغازين تا پايان، کاملاً مي شناسند.بنابراين نسبت به ايده ها و دخالت هاي ديگران احساس خطر نمي کنند و همه در کارشان شريک مي کنند.»داستان فيلم در اواخر دهه 1960 و در يک محله يهودي نشين مي گذرد،بنابراين پيدا کردن چنين محله اي،يکي از مراحل اصلي کار بود.طراحي صحنه فيلم بر عهده جس گونچور بود. او در مورد يافتن مکاني مناسب براي فيلم مي گويد: «ما خيلي گشتيم تا بتوانيم مکاني مناسب براي فيلم برداري پيدا کنيم،مسلماً نمي شد همين طور رفت به يک محله و شروع به فيلم گرفتن کرد. داستان در حومه شهر ميدوست مي گذرد. ما بايد محله اي دراين شهر پيدا مي کرديم که بافت و شکل کلي اش در طول اين چهل سال نسبتاً دست نخورده باقي مانده باشد» رابرت گراف (مديرتوليد) دراين باره مي گويد:«محله هاي زيادي بود که تقريباً دست نخورده باقي مانده بود،اما مشکل اين بود که اين محله ها،واقعاً کهنه و از کارافتاده بودند و درخت هاي بسيار بزرگي در آن ها قرار داشت».گرنچور مي گويد که آن ها به دنبال مکاني مي گشتند که در عين قديمي بودن، امروزي هم باشد:«چيزي که ما واقعا مي خواستيم اين بود که محله اي زنده را تصور کنيم،نه جايي کهنه و متروک را.» گراف مي گويد:«ما سرانجام توانستيم محله اي را در حومه منطقه مينه پوليس پيدا کنيم که به خاطر توفان هاي هشت سال پيش، بخش هايي از آن خراب شده بود.»آن ها درختان جديدي را در آن جا کاشتند و خانه ها را به شکلي در آوردند که محله، حال و هواي دهه شصت را پيدا کند گونچور مي گويد:«ما بخش هايي از فضاي سبز جلوي خانه ها را برداشتيم و خيابان هاي محله را هم باريک تر کرديم. در حال حاضر اين خيابان ها دو طرف هستند و عرض شان طوري است که دو اتومبيل مي توانند همزمان از آن رد شوند، اما در دهه شصت،عرض آن ها فقط به اندازه يک اتومبيل بود.ما همچنين چمن هاي محله را با چمن هاي جديد تعويض کرديم.»يک مدرسه يهودي هم در اين محله وجود داشت.اعضاي گروه براي اين که حداکثر استفاده از اين مدرسه بکنند،سه چهار مکان مختلف از دل آن بيرون کشيدند.آن ها کافه مدرسه را تبديل کردند با کلاس درس، گوچنر در اين باره مي گويد:«در فيلم صحنه هايي داشتيم که 20 تا 24 دانش آموز را در نماي باز نشان مي دادند. بنابراين به يک کلاس بزرگ احتياج داشتيم که در مدرسه هاي عادي نمي شد پيدا کرد و بايد آن را مي ساختيم.بنابراين خيلي خوش شانس بوديم که مدرسه آن کافه بزرگ را داشت.» او اضافه مي کند:«ايتن و جوئل همه چيز را از قبل روي استوري برد مي کشند و اين کار من راحت تر مي کند و باعث مي شود دقيقاً بفهمم چه مي خواهند.»گوچنر يکي از ويژگي هاي طراحي صحنه اين فيلم را وجود مکان هاي بسته زياد مي داند:«در فيلم فضاهاي بسته و گرفته زيادي وجود دارد. کلاس دني،محل کارلري، متل جولي راجر و... يکي از هدف هاي اصلي شخصيت هاي فيلم اين است که از اين مکان هاي بسته بيرون بزنند و در واقع فرار کنند و ويژگي مثبت اين فيلم اين است که داستان ريشه در يک دنياي واقعي دارد.اصولاً واقعيت وجودي بارز دراين فيلم دارد.»يکي از عناصر مهم که سهم زيادي در قديمي نماياندن داستان دارد،اتومبيل است. اتومبيل هاي قديمي هميشه جزو اولين نشانه هايي بودند که نشان مي دادند داستان يک فيلم درزمان گذشته اتفاق مي افتد.اتومبيل در يک مرد جدي نيز چنين کارکردي داشت. بخصوص اين که يکي از سکانس هاي مهم فيلم هم مربوط به صحنه هايي با تدوين موازي از دو اتومبيل در حال حرکت بود. جوئل مي گويد:«اتومبيل نقش مهمي در اين فيلم داشت،البته نمي خواستيم صحنه ها را پر از اتومبيل هايي کنيم که خيلي نو به نظر مي رسند.اکثر اتومبيل هاي قديمي که دست کلکسيونرها پيدا مي کنيد،بسيار تر و تميز و پرزرق وبرق هستند ما اتومبيل هايي مي خواستيم که در عين قديمي بودن،کارکرده و واقعي به نظر برسند،نه اين که شبيه اتومبيل هاي موزه باشند.»وظيفه تامين اتومبيل هاي فيلم بر عهده مايک آرنولد بود.او در فارگو نيز چنين وظيفه اي داشت. در نهايت يک اتومبيل دوج کرونت براي شخصيت اصلي فيلم در نظر گرفته شد. آرنولد مي گويد:«اين اتومبيل واقعاً با شخصيت لري جور در مي آمد يک اتومبيل ساده و نسبتاً جمع و جور عادي.لري شخصيت جلوه گر ومتظاهري ندارد و اتومبيلش هم پرزرق و برق لوکس نيست. اما اتومبيلي که براي شخصيت ساي در نظر گرفته شد،يک کوچ دو ويل بود که اتومبيل نسبتاً لوکس و با شخصيت او متناسب بود.» يکي از شخصيت هاي فرعي فيلم،زني است به نام سامسکي،آرنولد مي گويد:«کوئن ها گفته بودند که رنگ اتومبيل لري و ساي به هيچ عنوان سفيد يا قرمز نباشد.اما در مورد اتومبيل خانم سامسکي از اين نظرعقب نشيني کردند. من براي اين شخصيت يک اتومبيل موستانگ پيشنهاد کردم و گفتم که بهتراست رنگش قرمز باشد و وقتي عکسش را به کارگردانان نشان دادم، آن ها ازآن خوششان آمد. خانم سامسکي شخصيت بامزه اي است و ما حس کرديم که رنگ قرمز اتومبيل،با شخصيتش متناسب است.»ايتن کوئن اين برداشت را که آن ها با فيلمشان به يهوديان توهين کرده اند رد مي کند:«بعضي ها از ما مي پرسند که آيا در فيلم يهوديان را مسخره مي کنيم؟ جواب منفي است.البته بعضي ها به محض اين که مي بينند يک فيلم با زبان چابلوسي با يک قوميت برخورد نمي کند،چنين نتيجه مي گيرند که فيلم درصدد خطاکار نشان دادن آن قوم است.»جوئل صحبت برادرش را تاييد مي کند:«بعضي وقت ها مردم از اين که مي بينند روي يک مساله،مثلاً در اين جا مساله جامعه يهودي زوم مي کنيد، دچار سوء تفاهم مي شوند و ممکن است ناراحت شوند. اما از نظر ما، يک مرد جدي فيلمي است گرم و دلنشين درباره جامعه يهوديان، فيلمي که به ابعادي از اين جامعه که تاکنون کم تر مورد توجه بوده مي پردازد.»ريچارد کايند در مورد فيلم مي گويد:« اين فيلم کميک،نشان دهنده نگاه برادران کوئن به دنيا و وضعيت بشر است.» ملامد هم مي گويد:« دراين فيلم هم شاهد اتفاقات خوب هستيم و هم بد در مورد خيلي از اين اتفاقات هم توضيحي داده نمي شود.لري مي خواهد بداند چه اشتباهي در زندگي کرده که چنين بلاهايي سرش مي آيد او فکر مي کند که مرتکب خطا شده و مي خواهد تا آن کارخطا را جبران کند تا زندگي اش دوباره سر و سامان پيداکند. ولي واقعيت اين است که او مرتکب خطاي خاصي نشده.او فقط زندگي کرده و خودش را به زندگي سپرده.» در ابتداي فيلم اين نقل قول روي پرده ظاهر مي شود:«هر اتفاقي را به سادگي پذيرا باشيد.» مايلک استالبرگ به اين جمله اشاره مي کند و مي گويد:«اين جمله را بايد هميشه در زندگي به خاطر داشته باشيم.»منبع : (Cinema Review (Oct.2009نشريه صنعت سينما،شماره 88. /ج
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 496]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن