واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ماجرای ده شلمرود زنده یاد منوچهر احترامی متولد کوچه شترداران
منوچهر احترامی سال 1320 در شرق تهران به دنیا آمد. پدرش کارمند وزارت دارایی بود و مادرش روحانیزاده. به گفته خود وی، پیشینه سکونت اجداد پدری و مادری او در تهران دست کم تا قرن نهم هجری میرسد. او از کودکی هوش، استعداد، حافظه و ذوق ادبی خاصی داشت اما بسیار بازیگوش بود به نحوی که به گفته خودش نمره اخلاق کلاس چهارم ابتداییاش 3 شد؛ اما در عین حال همیشه شاگرد اول بود. در تمام کارهای منوچهر رگههایی از فکاهی هم وجود داشت. او در سال 1337 نخستین کار فکاهیاش را برای مجله توفیق فرستاد. این سال، نخستین سال فعالیت دور سوم روزنامه فکاهی توفیق با مدیریت برادران (حسن، حسین و عباس) توفیق بود که تا سال 1350 ادامه یافت و بهترین دوران عمر این نشریه دیرپا محسوب میشود. بعدها با سرودن اشعاری چون «حسنی نگو یه دسته گل» و «گربه من ناز نازیه» بر روی بسیاری از کودکان دهه 60 تاثیر گذاشت.برخی از مشهورترین نامهای مستعار منوچهر احترامی در آن دوران که تا به امروز ماندهاند «م. پسرخاله» و «الف. اینکاره» بود. او بلافاصله پس از اخذ دیپلم و به راحتی در رشته حقوق قضایی دانشگاه تهران پذیرفته شد و در کنار کار در توفیق، نوشتن، مطالعه و ورزش؛ به تحصیل در این رشته پرداخت. پس از اخذ لیسانس به سربازی رفت و پس از آن به استخدام مرکز آمار ایران درآمد.شعار معروف «حسنی» که «حسنی نگو یه دسته گل» و «حسنی ما یه بره داشت» و نیز «دزده و مرغ فلفلی» از جمله مشهورترین آثار او هستند که تا کنون میلیونها نسخه از آنان به فروش رفته است.قصه «حسنی نگو یه دستهگل» را لابد همهتان شنیدهاید؛ این قصه را احترامی اوایل دهه شصت نوشته.حدود 45 سال نوشتن و خواندن، ثمرهای آنقدر قوی داشته که «کیومرث صابری» ( گلآقا ) میگوید، به نثر و شعر او رشک میبرم؛ ابوالفضل زرویی نصرآباد، قصاید او را به قوت قصاید کلاسیک ایران میداند و طنزش را از بهترین و ماندگارترین نوشتهها. کتاب را هنوز دارند چاپ میکنند.نام منوچهر احترامی برای علاقهمندان ادبیات کودک و طنز آشناست و گلآقاییها هم او را با مجموعه بچهها من هم بازی و جامعالحکایات و پیر ما گفت میشناسند، حالا بعد از گذشت دو سال از درگذشت او، تاسیس بنیاد منوچهر احترامی با هدف جمعآوری و انتشار آثار ایشان بهصورت یکپارچه، هنوز امکان پذیر نشده است.بنیاد منوچهر احترامی همچنان در انتظار مجوز:خانه احترامی نگو یه دسته گلنام منوچهر احترامی برای علاقهمندان ادبیات کودک و طنز آشناست و گلآقاییها هم او را با مجموعه بچهها من هم بازی و جامعالحکایات و پیر ما گفت میشناسند، حالا بعد از گذشت دو سال از درگذشت او، تاسیس بنیاد منوچهر احترامی با هدف جمعآوری و انتشار آثار ایشان بهصورت یکپارچه، هنوز امکان پذیر نشده است.نگاه استاد منوچهر احترامی در چشمهای زنی که در خانه پلاک 14 خیابان سوم نیروی هوایی است، لانه کرده. رد خطوط صورت استاد در گونههای خواهری که هنوز هم چشم هایش در داغ برادر به نم مینشیند. زنی که هنوزهم استاد را داداش صدا میزند.در هوای نمناک این خانه باید سراغ ده شلمرود را بگیریم. سراغ حسنی را که انگار بد جوری تک و تنها مانده بود.خانه در تصرف نام و تصاویر استاد احترامی است. از فرش تابلویی با چهره او که آقای ضرغامی اهدا کرده تا عکسهای کوچک و بزرگی که گوشهاش نوشته شده توی ده شلمرود حسنی تک و تنها بود.گودبرداری ساختمان کناری خانه احترامی ترکهای عمیقی را روی دیوارها به وجود آورده و به گفته شهین خانم اگر شهرداری همکاری نکند ممکن است به تخریب خانه بینجامد.شهین خانم معلم ابتدایی بازنشستهای است که اشکهای جاری روی گونه هایش هنگام یاد آوری خاطرات برادر نشان میدهد که با نبودن استاد هنوز کنار نیامده. میگوید:«توی ارشاد هم گفتهام تا این خانه را به سرانجام نرسانم و اینجا را تبدیل به بنیاد احترامی نکنم حتی اگر بمیرم آرامش نخواهم داشت.»حسنی خانه احترامی خواهری داردکه با وجود مشکلات پیشرو قصد کرده حسنی و خانهاش را از تنهایی بیرون بیاورد و تبدیل به جایی کند تا مخاطبان کوچک کتابهایش بتوانند لحظهای در همان هوایی تنفس کنند که او میکرده و جایی را که نشسته و شخصیت حسنی را خلق کرده ببینند.«همه وسایل و لوازم شخصی ایشان را دسته بندی کردم و یاداشت برداشتهام که مثلا فلان کتابشان کدام سمت میز تحریر روی زمین قرار گرفته تا وقتی که قرار شد گوشهای از این خانه تبدیل به موزهکوچکی برای ایشان شود بتوانیم همه وسایل را مثل موقعی که حضور داشتند قرار دهیم و حس واقعیاش را منتقل کنیم.همه این کارها بستگی دارد به اینکه جواز بنیاد احترامی توسط وزارت ارشاد داده شود.جوازی که از دوسال پیش دنبال آن بودهایم اما هنوز موفق به گرفتن آن نشدهایم.»خالق حسنی نگو یه دست گل در همین خیابان و در این خانه سالها دنبال شخصیت کتابهایش گشت و توی همین محله و خانه آنها را یافت. حالا نیروی هوایی،خیابان سوم، خیابان 3/35 چه نام غریبی است برای خیابانی که میتوانست به نام احترامی خوانده شود.تا هر کس که از آن میگذرد بداند که پا به ده شلمرود گذاشته است. پورنگ فیروزفر خواهرزاده استاد احترامی: عاشق محلههای تهران بودپورنگ فیروزفر خواهرزاده منوچهر احترامی است و همان کسی است که اسم مستعار پورنگ از نام او گرفته شده. پورنگ هم اکنون در خارج از کشور است اما هنوز هم نگران خانهبه جای مانده از داییاش است. دایی که او را داداش صدا میکرد.پورنگ فیروزفرمی گوید که با وجود اینکه مدارک و منابع لازم برای راهاندازی این بنیاد از همان سال درگذشت (بهمن87) به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تحویل داده شده است، هنوز پاسخی از سوی ارشاد دریافت نشده و این موضوع هنوز درگیر مسائل اداری است، قصد داریم منزل خود ایشان را برای این موضوع اختصاص دهیم، هنوز هیچکدام از وسایل ایشان تغییر نکرده و به همان صورت نگهداری شده، در واقع کنج خاطرهای از ایشان در منزل هنوز به جا مانده است امیدواریم که وزارت ارشاد با توجه به این مسئله، گام مثبتی در برای ارج نهادن به یاد و نام منوچهر احترامی و اهمیت دادن به ایجاد نهادهای فرهنگی در عرصه طنز و کار کودک و نوجوان، بردارد. همکار قدیمی استاد در مرکز آمار ایران: به شوخیهایش افتخار میکردیمعلی رضا سحرخیز همکار قدیمی استاد احترامی در مرکز آمار ایران بوده و خودش هم تا چند سال دیگر باز نشسته میشود.می گوید که از او درس زندگی گرفته و معتقد است دانش او حتی در ادارهای مثل مرکز آمار هم که ممکن است به نظر بیاید چندان به هم ارتباطی نداشته باشند کارایی داشته است. - من از ایشان درس زندگی میگرفتم.در موارد مختلف وقتی مشکلی پیش میآمد و من با عصبانیت در مورد کارهای انجام نشده ناراحت و دلخور و حرف میزدم ایشان با صحبت به من میفهماند که این موضوع آنقدر که من تصور میکنم مهم نیست ومن خودم را شاگرد ایشان میدانستم. خودش در جایی نوشته بود که در سالهای 24 و 25 در بحبوحه جنگ دوم جهانی که ایران در اشغال متفقین بود. روسها میخواستند ما را بدزدند. اگر موفق شده بودند ما هم اکنون به جای اینکه در منزل میرزاده مشغول خدمات فلورانس نایتینگلی باشیم یا بالا دست آقای پوتین بودیم یا لای دست مرحوم تروتسکس. در همان سالها 24 و 25 به مکتب رفتیم و تابستانهای گرم و طولانی زیر درخت کم سایه سنجد ملاباجیساعتها نشستیم و شیطانی کردیم. فرآوری: مهسا رضاییبخش ادبیات تبیانمنبع: تهران امروز
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 995]