تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836117754
گفت وگو با سعید نیك پور؛ بازیگر مجموعه «در چشم باد»
واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: اگر از بالابه داخل این تونل نگاه كنی چیزی میبینی مثل چشم است كه به آن میگویند «چشم باد» هركس و هر چیز در آن چشم قرار بگیرد چنان میچرخد كه نابود میشود. در چشم باد قرار گرفتن یعنی... «در چشم باد» شبیه «بر باد رفته» است «سعید نیك پور» نقشش در «در چشم باد» را نقطه عطفی در زندگی كاری اش میداند و البته اضافه میكند بعد از سریال «امیركبیر»_ كه نقش امیركبیر را در سریال خودش بازی كرده بود _ حالا بعد از گذشت بیشتر از نیم قرن در نقشی بازی كرده كه آن را نقطه عطف كارنامه كاریاش میداند و در هر دوی آنها حكایت رنجی است كه بر این ملت رفته است. با سعید نیكپور از كارهای اولیه اش هم گفتیم؛ از زمانی كه با كارگردانی و بازیگری در تله تئاترها كارش را آغاز كرد و از پایه گذاران سریالهای تلویزیونی بعد از انقلاب شد. شما بازیگری هستید كه خصوصا در نقشهای تاریخی، خیلی جا افتاده اید و فكر میكنم آقای جوزانی هم برای اینكه شما را انتخاب كند، خیلی با اما و اگر مواجه نشده باشد... ... آن موقع تهیه كننده كار رضا انصاریان بود و از آنجایی كه او با من آشنا بود این اتفاق افتاد. من آن موقع هنوز آقای جوزانی را ندیده بودم. انصاریان به من تلفن كرد و راجع به این مجموعه با من صحبت كرد و گفت كه كارگردان و نویسنده كارهای جوزانی است و من هم طبیعتا خوشحال شدم از اینكه او نویسنده و كارگردان است. رفتم دفتر جوزانی و همان برخورد اول انتخاب شدم. البته ایشان من را به عنوان امیركبیر میشناخت اما آنجا صحبت كردیم و متن را دادند به من. دو كتاب بزرگ بود. من یك هفته فرصت خواستم و آن را خواندم و برای من تمام لحظات و صحنهها آشنا بود چون من در مورد همین دوره تاریخی تحقیق زیادی داشتم و اتفاقا خودم یك كار به اجرا درنیامده در مورد همین دوره داشتم. اتفاقا جوزانی آن كار به اجرا در نیامده را خوانده بود. خودش بعدها این را به من گفت. یعنی فیلمنامه كار در صدا و سیما بود؟ بله. هفت سال قبل از آن من رفته بودم خارج از كشور، آن سناریو را نوشته بودم و تصویب شده بود و سناریو هم در تلویزیون بود و اسمش هم «دوران خاكستری» بود. یكی از كسانی كه پیشنهاد شده بود این سناریو را بسازد جوزانی بود. یعنی سناریو را به ایشان داده بودند كه بسازد و همانطوری كه گفتم آقای جوزانی راجع به آن با من صحبت كرد. «در چشم باد» هم در همان مقطع زمانی است. قصه كه آن قصه نیست؟ نه. قصه ربطی به این قصه نداشت و همانطوری كه گفتم فقط در همان مقطع زمانی میگذشت. میخواستم بگویم فضای نوشته شده «در چشم باد» برایم آشنا بوده همینطور دیالوگها و نقش میرزا حسن ایرانی. خودم وقتی این نقش را خواندم خیلی پسندیدم. یعنی شما انتخاب آقای انصاریان بودید؟ نه. انتخاب آقای جوزانی بودم منتها انصاریان به من زنگ زد چون با من آشنا بود. آن موقع آقای انصاریان تهیه كننده كار بود و با من تماس گرفت و من رفتم و همانطوری كه گفتم خیلی زود هم به نتیجه رسیدیم. و چون شما با توجه به مطالعات و كارهایتان، تاریخ آن دوره را خوب میشناسید، احتمالا آقای جوزانی در هنگام كار هم خیلی با شما راحت بود. بله. علاوه بر این از لحاظ اخلاقی، هم دوره بودن، همسن بودن و همه اینها خیلی روی من تاثیر داشت. ضمن همه اینها اوایل انقلاب یك ملاقات با آقای جوزانی داشتم كه یادمان نبود ولی بعدا وقتی با هم صحبت كردیم یادمان آمد. حدود سالهای 60 او از آمریكا آمده بود و من در تلویزیون بودم و «شاه شكار» را ساخته بودم. این كار اولین كار جدی تلویزیون در بعد از انقلاب بود. مجموعه «شاه شكار» كه درباره میرزا رضای كرمانی بود. در اتاقی نشسته بودیم و داشتیم كار را با مسوولان تلویزیون نگاه میكردیم كه دیدیم جوزانی، كیف در دست وارد اتاق شد و با بقیه شاه شكار را نگاه كرد. او مسعود جعفری جوزانی بود. وقتی با هم حرف زدیم یادمان آمد كه ما یك ملاقات در سال 60 داشتیم. شما آن موقع در تئاتر كار كرده بودید اما آقای جوزانی چون در ایران نبود احتمالابا شما به عنوان یك هنرمند مطرح در این زمینه، آشنا نبود. ایشان تازه از آمریكا آمده بود. بعدها من «شاه شكار»، «امیركبیر» و «در مسیر مختار» را به عنوان كارگردان و كارهای دیگری را به عنوان بازیگر كار كردم. البته در كارهایی را كه خودتان كارگردانی میكردید، بازی هم میكردید و همه میدانند كه هم در نقش میرزا رضای كرمانی و هم در نقش امیركبیر را بازی كرده اید و امیركبیر شما هم كه هنوز در یادها مانده است... بله. جوزانی از این طریق مرا میشناخت و من هم كارهایش را دیده بودم و «جادههای سرد»، «شیر سنگی» و «در مسیر تند باد» را و از اینكه یك نفر دیگر هم هست كه دوست دارد كه در این زمینههای تاریخ معاصر كار كند خوشحال بودم و دوست داشتم با ایشان كار كنم. به خصوص «در مسیر تند باد» كه نشان میدهد جوزانی یك دغدغه ملی دارد و دورادور، بدون آنكه بشناسمش از او خوشم میآمد. اصولاهر كس كه در این زمینهها كار میكند، حتی اگر كار بد هم كند، از او خوشم میآید (میخندد) البته شما این شانس را داشتید كه با سه نفر كارگردان جدی كه دغدغه تاریخی دارند كار كنید؛ مرحوم علی حاتمی، آقای جوزانی و داوود میرباقری كه البته آقای میرباقری بیشتر كارهای تاریخی مذهبی انجام میدهد. حتی نسلهای بعدی هم كه میخواهند كار تاریخی میكنند میآیند سراغ شما. این خوشحال تان میكند؟ فكر میكنید این قضیه به چه علت اتفاق میافتد نوع سخن گفتن تان، نوع نگاه تان یا شیوه ای كه در بازیگری دارید؟ این برمیگردد به دوران دبیرستان من. من تئاتر را با شكسپیر شروع كردم. این شانس یا موقعیت من بود كه معلمینی در دبیرستان داشتم كه وقتی احساس میكردند من علاقه مند به این كار هستم شكسپیر را به من معرفی كردند. من هاملت، اتللو، شاه لیر و مكبث را در كلاس چهارم دبیرستان خواندم و اتللو را حفظ كرده بودم و هنوز هم قسمت دادگاه اتللو را میتوانم از حفظ بخوانم. من اینها را برای خودم اجرا و بازی میكردم. اولین نمایشی كه در عمرم بازی كردم مربوط به وقتی بود كه در كلاس 12 دبیرستان بودم و این نمایشنامه، نمایشنامه «راهزنان» نوشته فردریش شیلر بود. شیلر درام نویس آلمانی و به قولی شكسپیر آلمانیهاست. این نمایش را به كمك معلم خودم كه در «هنرهای زیبا»ی آن زمان كار میكرد، كار كردم. اسم شان چه بود؟ آقای صالحی، دبیر ما بود و علاقه مند به نمایش و تئاتر. كلاسهای دانشگاه شبانه هنرهای دراماتیك را دیده بود و مرا برد «هنرهای دراماتیك» آن زمانی كه در خیابان ژاله، چهار راه آبسردار بود و دكور و لباس و... را از آنها برای مدرسه گرفت و ما آنجا بازی كردیم. من با این كار كلاسیك رفتم روی صحنه. اتفاقا اولین تئاتر حرفه ای ام بود كه در لباس دانشجویی بازی كردم، نمایشنامه «آنتیگونه» اثر ژان آنوی بود. آن موقع سال دوم دانشكده تئاتر بودم و این نمایشنامه را به همراه خانم ثریا قاسمی و محدعلی كشاورز بازی كردم. این اولین كار حرفه ای دانشجویی من بود. سال 1346. بعد در سال 56 با «سوته دلان» اولین كار سینمایی تان را انجام دادید. در این 10 سال فقط كار تئاتر میكردید؟ یك كار تصویر هم كردم و در سال 53 در «سلطان صاحب قران» نقش میرزا رضای كرمانی را بازی كردم. غیر از این فقط در تئاتر تلویزیونی كار میكردم. قبل از انقلاب در تئاتر تلویزیونی خیلی كار كردم. از انقلاب به این طرف طرح سریالهای تلویزیونی را دادم و اسم كارهایی را كه انجام دادم هم كه گفتم. من بیشتر با تلویزیون كار میكردم. دومین تئاترصحنه ای كه بازی كردم هم «یرما» بود كه در تئاتر رودكی و به كارگردانی پری صابری كار كردم. این نمایش را با خانم خوروش بازی كردم. بعد هم یك كار با آقای سمندریان انجام دادم به اسم «هركول و طویله اوژیاس» و بعد زدم به تلویزیون، از تلویزیون خیلی خوشم میآمد. شروع كردم به تئاتر تلویزیونی كار كردن. كارگردانی میكردید؟ هم كارگردانی میكردم هم بازی. تا مقطع انقلاب. شاید آخرین تئاتر تلویزیونی را هم من كار كردم به نام «مهتابی برای محرومین» كه مال اونیل بود و با خوروش، محمدعلی كشاورز، فیروز بهجت محمدی بازی كردم. دقیقا قبل از انقلاب بود. اواخر 56. خانم فخری خوروش در اكثر كارهایی كه ساختید، بود. به نوعی یك تیم داشتید؟ بله. سال 60 ما تقریبا یك تیم بودیم كه آن سه كار بزرگ را انجام دادیم و متاسفانه نشد كه ادامه بدهیم. در همان دهه 60 قبل از آنكه ساخت سریالها را آغاز كنم سه تئاتر تلویزیونی كار كرده بودم كه تئاتر روز بود. آن موقع هنوز در تلویزیون سریال سازی راه نیفتاده بود. اولین كار تلویزیونی من تئاتری بود به نام «پهلوان و حراج» كه تئاتر كوچكی بود و آن را هوشنگ مرادی كرمانی نوشته بود. این تئاتر در جای خودش یكی از كارهای درجه یك تلویزیونی است و حرفه ای ترین آدمهای تلویزیون در آن حضور داشتند. بهترین صدابردار، بهترین نورپرداز، كمرامنها، دكور، منوگرافی و همه چیز. میخواهم بگویم كه من كار تلویزیون را به صورت پایه ای و در حد استاندارد بالایی كار میكردم كه به سریال سازی پا گذاشتم. دومین كار من، «خدا را هجی كن» بود كه یك كار یونانی بود و آن موقع خیلی سرو صدا به پا كرد و حتی در نماز جمعه صحبتش شد. این كار مربوط به سال 59 بود. آن موقع شورای انقلاب بود و گروههای چپ و راست، همه در حال فعالیت بودند و این كارها انجام میشد. كار دیگر من «آخرین پایگاه بیلی» بود كه یك كار انگلیسی بود و تلویزیون آن را پخش كرد. قضیه خیلی حاد بود یك بزرگ نماییهایی میشد و به اسم اینكه تم كارگری دارد و مربوط به طبقه كارگر است پخش نشد. البته همین تله تئاتر را سال گذشته شبكه چهار بالاخره پخش كرد... همان اجرا را. بله. با توصیه خود من. اصرار كردم و گفتم ببینید، هر جایش اشكال دارد به من بگویید. گفتند اشكالی ندارد و پخشش كردند. این كار ساخته سال 59 بود و در آن اكبر زنجان پور بازی میكرد. باید میدیدیش. خیلی آكتور خوبی است. الان البته از ایشان سنی گذشته است. این پایه و مایه تئاتری كارهای شما باعث شده بود كه بعدا «شاه شكار» و «امیركبیر» هم مایه تئاتری داشته باشند. از لحاظ صحنه و از لحاظ تصویربرداری و كارگردانی... باید اینجور میبود به خاطر اینكه محور اصلی مدیومی به اسم تلویزیون همان تله تئاتر است. یعنی سه دوربین، مونتاژ سر صحنه با میزانسن و اصولاكار اساسی تلویزیون همین است. ساختن فیلم و فیلم سینمایی كار مدیوم دیگری به اسم سینماست و بنابراین ما باید در تلویزیون خودمان این را تقویت كنیم. در دهه 60 این نوع كار تلویزیون به اوج خودش رسید.من مدعی این هستم كه كاری مثل« امیركبیر»، هم سطح كارهایی است كه در بی بی سی پخش میشود. بی بی سی به این روش كار میكرد و هنوز هم دارد ادامه میدهد چون آنها میدانند تلویزیون بدون این كار، تلویزیون نیست. تلویزیون ما متاسفانه این روش برنامه سازی تلویزیونی را فراموش كرد و آن روش تبدیل شد به این تله فیلمها با كیفیتی كه الان داریم میبینیم. خوب جلو آمده بودید اما چرا كارگردانی را رها كردید؟ در تلویزیون برای من مشكلاتی پیش آمد كه نتوانستم كار كنم. شش، هفت سال نتوانستم كار كنم چون ادامه پروژه ای كه داشتم متوقف ماند. اسم آن پروژه من «قرن سرنوشت» بود كه جلوگیری كردند. بعد از امیركبیر قرار بود مشروطیت را كار كنم اما جلوگیری كردند. جناحهای سیاسی كه در تلویزیون بودند، با هم مشكل داشتند. آنها با هم مخالف بودند جلوی مشروطیت را میگرفتند. آن سریال هم نوشته خودتان بود؟ بله. آنها با هم مخالف بودند اما جلوی «دوران خاكستری» را میگرفتند كه مربوط به دوران پهلوی و قضیه ارتشبد فردوست و ساواك و این حرفها بود. نتیجه چنددستگی در تلویزیون، نساختن برنامههایی بود كه باید ساخته میشدند و در نتیجه من بیكار شدم. البته بازی كه میكردید؟ بازی میكردم اما به ناچار. من رعنا را برای داوود میرباقری بازی كردم، امام علی(ع) را بازی كردم كه خوب بودند و بعد از آن رفتم خارج از كشور. سال 72 خسته شدم و از ایران رفتم. هفت سال نبودم و در سال 80 برگشتم و از آن موقع مدام در حال بازی هستم. از آن موقع تا حالا لااقل 30 تا كار انجام دادهام. همان سالهای اول بازگشت تان هم قضیه بازی «در چشم باد» پیش آمد. بله. در سال 82 قرارداد بستم و در 28 مهر سال 82 سریال كلید خورد. و شما از اصلی ترین بازیگران آن هستید كه از اول تا آخر آن حضور دارید؟ در دوران پیری، منظور دوران پیری بیژن است، كه پنج، شش قسمت است و مربوط به آمدن بیژن از آمریكا و جنگ است من دیگر نیستم چون این شخصیت در سال 30 مرده است. ضمن آنكه در بخشی كه مربوط به شما میشود چند بازیگر اصلی بودند كه حالا البته بازیگران مطرحی هستند اما آن موقع تازه كار بودند مثل ماه چهره خلیلی و نیوشا ضیغمی و بچهها. بله. نیوشا ضیغمی كار اولش بود و خانم خلیلی هم گویا نقشهای اولش بود. البته اینها بازیگران با استعدادی بودند و این فیلم برایشان تجربه و نقش بزرگی بود. به خصوص خانم خلیلی كه باید از جوانی تا پیری را بازی كند. خوب هم بود. البته دو هنرپیشه حرفه ای تاجیك هم با ما همبازی بودند: یكی حبیب اللـه عبدالرزاق كه یكی از هنرپیشههای خوب تاجیكستان است و یكی دیگر هم خانم لطافت یوسفی كه نقش همسرش را بازی میكند و او هم یكی از بازیگران خوب تاجیكستان است. خود آقای جوزانی در كار چطور بود؟ در این مدت با اخلاقش آشنا شدم. اوایل كمی جا خوردم چون با عوامل و بازیگران با شدت عمل برخورد میكرد ولی به تدریج همه میدانستند كه همه این عصبانیتهای آقای جوزانی به خاطر خلوص نیت و دلسوزی برای كار است و واقعا هم حق داشت عصبانی باشد. همیشه در سر صحنه كمبود بود و همیشه از نظر تداركات هم مشكل داشتیم و این باعث عصبانیت او میشد. من به ایشان حق میدادم و سعی هم میكردم در جهت آرام كردنش قدم بردارم، گاهی موفق میشدم و گاهی هم موفق نمیشدم ولی دیدم همین است. غیر از آن نمیشد كاریش كرد. جوزانی آدمی است به شدت عاطفی و احساساتی و از سراحساسات زیاد عصبانی میشد از این كمبودها و از این نواقص كه در سر صحنه میدید. آدم واقعا دلش میسوخت و او هم از سر دلسوزی اینجور عصبانی میشد. كار هم كار مشكل و طاقت فرسایی بود و اصولاكار خوب، سخت است. من برای همان امیركبیر 10 ماه كار كردم، 10 ماه كار سخت و طاقت فرسا. آن موقع من احساس میكردم این كار كاری است كه ممكن است یك بار برای همیشه باشد. سعی میكردم برای هیچ جای آن كوتاه نیایم. در مورد جوزانی و «در چشم باد» هم این اتفاق دقیقا داشت میافتاد. دلسوزی، زحمت و مرارت زیاد از طرف سازندگان و از آن طرف حمایت كم از طرف تلویزیون و این فشار كه آقا زودتر تمامش كنید. چرا اینقدر طول میكشد؟ چرا اینقدر وسواس دارید در نشان دادن صحنهها، در حالی كه نباید اینطور باشد. باید وسواس داشت، باید زمان برد مثل نوزادی كه باید برسد تا متولد شود. اگر شما بخواهید زودتر تمام شود ناقص به دنیا آید. در بین كارهایی كه تاكنون كرده اید، «در چشم باد» چه جایگاهی دارد؟ من بعد از «امیركبیر»، «در چشم باد» را یك نقطه عطف در كارهایم میدانم. این را از نظر حسی شخصی و اغناشدن یك بازیگر در كار میگویم خارج از بحث بازیگری یا كارگردانی. بین این دو من كارهای زیادی كرده ام اما این كار چیز دیگری است. در «شهریار» در نقش ملك الشعرای بهار كار كردم و در «شهرآشوب» یدالله صمدی هم كار كردم و در هشت سال گذشته زیاد كار كردم اما «امیركبیر» و «در چشم باد» دو نقطه عطف در زندگی من هستند. خیلی خوشحالم از اینكه بالاخره امیركبیر را در ذهن خود جابه جا كردم چون هر كار میكردم جابه جا نمیشد. برای مردم هم همین حالت بود و هر كس مرا میدید و میبیند میگویند: «سلام آقای امیركبیر» (خنده) فكر میكنم اثری كه نقش امیركبیر روی ذهن مردم داشت آنقدر زیاد بود كه این حالت را در نقشهای دیگرم هم احساس میكنم. از آنجایی هم كه تمام نقشهایی هم كه بازی كردم مثبت بوده این حالت تشدید شده. شما خودتان در زمینه تاریخ مطالعه كرده اید و متنهای زیادی نوشته اید از جمله حتی «ستارخان» را هم نوشته اید. با توجه به شناخت شما از تاریخ معاصر، واقعی گرایی در خود قصه چه اندازه است؟ چقدر از آنچه در این سریال نشان داده میشود با اصل واقعیت تاریخی سریال مطابقت دارد؟ «در چشم باد» یك كار تاریخی، به آن معنا كه شخصیتهای مشهور تاریخی را بگیرد و زندگی آنها را بسازد نیست. «در چشم باد» یك برداشت از تاریخ، از سال 1300 تا 1359 است كه توفانی زندگی خانواده «ایرانی» را در نوردید. اسم رئیس این خانواده هم ایرانی است كه یك اسم سمبولیك است. ایرانی یعنی همه ایران. بگذارید معنی «در چشم باد» را بگویم. موقعی كه گردباد میآید و شروع به چرخیدن میكند وسط این گردباد تونلی ایجاد میشود كه اگر از بالابه داخل این تونل نگاه كنی چیزی میبینی مثل چشم است كه به آن میگویند «چشم باد» هركس و هر چیز در آن چشم قرار بگیرد چنان میچرخد كه نابود میشود. در چشم باد قرار گرفتن یعنی نابودی و رفتن به جایی كه در آن سرنوشت پیدا نیست. ببینید چه كسانی «در چشم باد» قرار میگیرند؟ خانواده ایرانی. آقای ایرانی و خانواده اش در چشم باد هستند. یعنی توفانی كه وزش آن از 1300 شروع شد تا سال 59 طول كشید و حاصلش سه جنگ بود، جنگ میرزا كوچك خان، جنگ دوم جهانی و جنگ ایران و عراق، طومار زندگی ایرانی را در هم پیچید و هنوز هم دارد میچرخد. وقتی چنین مفهومی داریم نویسنده آزاد است تا این در هم پیچیدن را هر آنگونه كه میخواهد، بنویسد. شما نباید انتظار داشته باشید كه بیژن و نادر و اینها آدمهایی باشند كه شما آنها را به اسم بشناسید. آنها را به اسم نمیشناسید اما آنها سمبلی از خانواده ایرانی هستند. منظورم این است كه وقتی قصه با آدمهایی كه در تاریخ وجود داشتند اورلپ میشود چه اتفاقی میافتد؟ زیبایی تاریخ هم همین است كه شما شخصیتهای ناشناخته جامعه را میگیرید و آنها را اورلپ میكنید با شخصیتهای تاریخی مثل دكتر مصدق. مثل آنچه كه الان میبینم، دكتر حشمت و میرزا كوچك خان. بله. مثل رضاخان كه بعدا میآید و خیلیهای دیگر. این از نظر دراماتیك و نمایش كار قشنگی است كه شخصیتهای تاریخی بنام و مشهور را بگیریم اما براساس زندگی و ارتباط جامعه با آنها قصه بسازیم. همان كاری كه در «برباد رفته» شد. داستان بزرگ فیلم «برباد رفته» هم همینطور است. اما به هر حال یك جا هست كه میشود آزادانه نوشت و یك جای دیگر هم نمیشود. مثلا شاید نشود مصدق یا رضاخان را به صورت واقعی و درست نشان داد. رضاخان را ممكن است در «در چشم باد» یك جور ببینیم و در «عمارت فرنگی» یك نوع دیگر. آنچه كه در «عمارت فرنگی» نشان داده شد كه شما هم در آنجا نقش فروغی بازی كردید شاید با رضاشاه حقیقی خیلی فاصله دارد. آفرین. آنچه در سریال «عمارت فرنگی» اتفاق افتاد غلط است و سازنده آن این كاره نیست. شخصیتهای تاریخی مثل رضاشاه، فروغی، تیمورتاش و... همه واقعی هستند و به هر حال برایشان اتفاقاتی افتاده كه همه ما میدانیم اما آمده زندگی آنها را عوض كرده و یك چیز دیگر شده اند. مثلا اگر فروغی سه تا بچه داشت، كرده یك بچه این غلط است. اسم این كار نه نگاه تاریخی است و نه روایت تاریخ بلكه اسم آن غلط گفتن تاریخ است. ولی «در چشم باد» فرق میكند. این سریال خانواده ایرانی را محور كار كرده و شما نمیدانید آنها كیستند. «در چشم باد» از این لحاظ چطور بود؟ «در چشم باد» درست همان چیزی است كه به آن میگویند «نگاه هنرمند به تاریخ». شخصیتهای واقعی را به صورت واقعی آورده، مثل رضاشاه، مثل دكتر حشمت و مثل دیگران و البته شخصیتهای خودش را هم آورده تا قصه دراماتیزه شود. روند رشد شخصیت میرزاحسن ایرانی در خود قصه چگونه است؟ درجه یك. عالی است. این آدم را شما در نهضت جنگل میبینید كه تفنگ به دست گرفته و همپای میرزا میجنگد و بعد زن و بچه اش را برمیدارد میآورد تهران و آنجا اولین دوتكه زمین كه پشت قباله زنش هست را میفروشد به یك آدم خورده بورژوا كه تازه دارند در خیابان لاله زار جان میگیرند و هی زمینهای شمال را میخرند. به تقلید از خود رضاشاه كه هی زمین میخرد خورده بورژواهای دورو برش هم هی شروع میكنند به خرید زمین و ملك میرزاحسن را هم به ثمن بخس میخرند. او این پول را میگیرد و در لاله زار یك چاپخانه راه میاندازد و در آن روزنامه و شبنامه چاپ میكند. یعنی آن كاری را كه در نهضت جنگل با تفنگ میكرد الان با قلم انجام میدهد. هم درس تاریخی به آیندگان میدهد و هم حرفه ای را برمیگزیند كه یك حركت انقلابی است. شخصیت، شخصیتی است كه در جامعه شهری رشد میكند همانطوری كه در جامعه روستایی و جنگل بود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 907]
صفحات پیشنهادی
با ماهچهره خلیلی بازیگر نقش گل نسا در سریال «در چشم باد»
با ماهچهره خلیلی بازیگر نقش گل نسا در سریال «در چشم باد» ... گفتگو با ماهچهره خلیلی در روزهایی انجام شد كه او برای حضور در مقابل دوربین ... برایم جذاب بود كه در كنار بازیگر خوبی مثل سعید نیكپور و در برابر دوربین زریندست قرار بگیرم. ...
با ماهچهره خلیلی بازیگر نقش گل نسا در سریال «در چشم باد» ... گفتگو با ماهچهره خلیلی در روزهایی انجام شد كه او برای حضور در مقابل دوربین ... برایم جذاب بود كه در كنار بازیگر خوبی مثل سعید نیكپور و در برابر دوربین زریندست قرار بگیرم. ...
با آرش تاج، بازیگر نقش پدربزرگ سریال «در چشم باد»
با آرش تاج، بازیگر نقش پدربزرگ سریال «در چشم باد» ... با او به گفتگو نشستیم تا خاطراتش را از سالهای دور و نزدیك مرور كنیم تا به چشم باد برسیم. .... ارتباطتان با سعید نیكپور چطور بود؟ نیكپور در دانشكده همكلاسی من بود و سالهای سال است كه ...
با آرش تاج، بازیگر نقش پدربزرگ سریال «در چشم باد» ... با او به گفتگو نشستیم تا خاطراتش را از سالهای دور و نزدیك مرور كنیم تا به چشم باد برسیم. .... ارتباطتان با سعید نیكپور چطور بود؟ نیكپور در دانشكده همكلاسی من بود و سالهای سال است كه ...
گفتگو با هافبك خلاق پرسپولیس
گفتگو با هافبك خلاق پرسپولیس. ... گفت وگو با سعید نیك پور؛ بازیگر مجموعه «در چشم باد» · پيكرهاي 13 شهيد گمنام دفاع مقدس امروز در هفت استان كشور تشييع مي شود ...
گفتگو با هافبك خلاق پرسپولیس. ... گفت وگو با سعید نیك پور؛ بازیگر مجموعه «در چشم باد» · پيكرهاي 13 شهيد گمنام دفاع مقدس امروز در هفت استان كشور تشييع مي شود ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها