واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نمونهاي از انشاي وقف نامه از قرن دوازدهم هجري نويسنده: محمد رضا انصاري قمي نمونهاي از انشاي وقف نامه از قرن دوازدهم هجري مقدمه در کتابخانه آستان قدس رضوي مجموعهاي به شماره 16830 با مشخصات زير وجود دارد: قطع: پالتويي (5 /7 در 9سانتيمتر)؛تعداد سطور: گوناگون؛سال تحرير: 1109 قمري.اين مجموعه داراي چهار رساله است که ظاهرا همه از يک مؤلف است. اين چهار عبارت است از: 1ـ خطبه نکاح؛ 2ـ سواد يک وقفنامه؛ 3ـ في تفسير سورة التوحيد؛ 4ـ رساله لئاليالليالي.در ابتداي سواد وقفنامه که در برگهاي 31 تا 33 نوشته شده نام مؤلف چنين آمده است: «من منشات حضرت اجل علامه ميرزا صدرالدين محمد يزدي.»متأسفانه نام وي در هيچيک از کتب تراجم و رجال و اعلام نيامده است و اطلاعات ما درباره او همين است که اين چهار رساله از اوست و با توجه به تاريخ کتابت نسخه، ميتوان گفت که وي تا سال 1109 زنده بوده است. القاب «علامه» و «ميرزا» نيز اگر تعارف نباشد، نشاندهنده موقعيت والاي علمي و اجتماعي اوست.متن وقفنامه نيز نمايانگر ذوق و هنر و قدرت ادبـي و تسلط نويسنده بر ظرايف ادبيات عرب و ملاحتهاي ادب فارسي است و همين نکته علـت اصلي نوشته شدن ايـن متن در اين مجموعه است تا شايد به عنوان سرمشقي براي ديگر وقفنامهها مورد استفاده قرار گيرد و ميتوان گفت به همين دليل است که کاتب نسخه تمامي مفاد وقفنامـه را نيـاورده و از ذکر جزئيات عين موقوفه و محـل آن خودداري کـرده است. تنها ميدانيـم واقـف صاحب منصبي خيرخـواه است که قناتي را بـر حضرت سيدالشهدا ـ سلام اللّه عليه ـ وقف کـرده است.من منشات حضرت اجل علامه ميرزا صدرالدين محمد يزديبسماللّه الرحمن الرحيمحمدا لمعبودٍ وقفَ علي سرائر عباده، فلم يَسلب عنهم نعمة الوجود. و حذّر مَن تَخطّي عَن طريق سداده يوم ميعاده، فلم يغادر حجة بالصدُود. بشَّر الصالحين الخاشعين له في السجود بأنّ لهم ماءً مسکوبا في ظلٍ ممدودٍ. و أنذرَ المُتکبرّين مثويهم و سَيصلونَ سَعيرا و بئس الرفد المرفود. خلّد علينا مُلک فضله فشفَّع طيبات رزقه بما أعدَّ لنا مِن الموعود في دار الخلود. و أدام لنا قُرة أعين العرفان فَعرّفنا آياته بما نَصَب لنا مِن عُقود البرهان، حتي کَفانا الغيوب عَن الشُهود. عَلي فاستَعلي، ودَني فتعالي. يُطاع فَيقبل، و يُعصي فيتفضّل. سُبحانه سُبحانه، ما أعظم شأنه و أعلي إمتنانه. بدأ خَلق الأنسان مِن طين، و أجري في طينه عينَ اليقين، و وعدنا بما وفّقنا غِبّما وقفنا عليه رياض المتقين، بأکوابٍ و أباريق و کأسٍ مِن مَعين.الحمدللّه الذي إختارنا بين الاُمم بعدَ ما خَلَقنا في أحسن تقويم، و تَمَّم علينا النِعَم فوق التکريم، فَجَعلنا مِن اُمة مَن بعثهُ رحمةً للعالمين، و خَتَم به النبيّين. و قد کانَ نبيا و آدمُ عليهالسلام بين الماء والطين. فَکَشف الأستار عَن وجوه الأبصار، و کلّف النفوسَ محاسن الآثار، و عرّف القلوبَ عقائد الأخبار. فبلّغ و أعذر، و صَدَع بما يؤمر علي الدين القويم، تجارةً تُنجينا مِن عذابٍ أليم. شَفيعُ الاُمم، والنُور الأقدم، و أکمل القادسين و مقصود العالم، محمّد الأحمد. و من شيعته عليُّ بن أبيطالبٍ أميرالمؤمنين، الأنزع البطين. الأيمان المُزيَّن و زينة الأيمان، والبرهان القاطعُ و قاطعُ البرهان. أشرقَ بنوره الهُدي في القلوب. و رُدَّتِ الشمسُ بعد الغروب. صنوالرسول، و زوج البتول سيّدة نساء العالمين، و آلهما البررة المعصومين، أبواب المعارف واليقين، و أنوار السماء في الأرضين، عيون يشرب بها أرباب العلوم، و شجراتُ يُسقونَ من رحيقٍ مختوم. جَرَت نعمتهم علينا في الأعصار والأمصار، و قَطَرت منهم الأحبار والأخبار في الأصقاع والأقطار. ولاؤهم مُغنٍ عَن الولائج والأصحاب. و هم في الحجاب، کما قَضي الشمسُ وراء السحاب، صلواتُ اللّه عليهم أجمعين، أبدَ الآبدين.و أمّا بعدُ: فانّ الدّنيا قد تنکّرت و ذهبت أيّامها، و تقطّعت أسبابِها و زمامها. والآخرةُ أذِنَت علي الأقبال بطليعة نَهب الأموال. فطوُبي لعبدٍ أفاقَ للّه و فاقَ حُبَّه، فاتّبعٍ تقواهُ، و تتّبع عقله دونَ قواه، وواسي أخا الغيب و ساواهُ، و عزلَ له نصيبا مماهواه، و نادي شُحَّ نفسه في سلوک سبيلٍفنوي نواهُ، و لم يَخلِد الي الأرضِ مُتّبعا هواهُ. و بُشري لمن دالّه التفکيرُ علي طريق النجاة، فأعرضَ عن زَهرة الحياة الدّنيا و لم يتعرض بِشُبهَةٍ، و إنصرفَ مع الذين يُريدون وَجَهُه، فوقف موقفا عاليا بعدما صار من البلايا ناجيا، فأوقعَ نظر خلده اليه، و ألقي مابيده لما بين يديه. فَهمَّ بِصَدَقةٍ يُجريها في حياته، و سَنَّ سُنّةً يُعمل بها بعد وفاته. فربحت تجارته في بيع دُنياه بآخرته، و شَري نفسه إبتغاء مرضاته، فبدّل اللّهُ حقيره مِن عَظيمهِ، و قليله مِن کثيره، و أفرش له مَهدا إذا نَزَل عن سريره. خامهاي که از قلم تصويرش نقش معني توان کشيد، و نامهاي که از ناطقه ضميرش طنطنه «لِمَن المُلک» توان شنيد، ثبت رقم والاي توحيد غفّارِ قهّاري است که نفوس کاينات را بيوساطت آباء و اُمّهات از مشيمه صُنع به يد قدرت برآورده. و سيم نقوش زيباي حمد صانع کريمي که کافّه موجودات را به محض أبداع و اختراع، بلاتوسط آلت و مدّت، و بدون سابقه هيولي و صورت نعمت هستي بخشيده. مالِکُالمُلکي که کف آب را ماده سماوات ساخته، تا هويدا گردد که پستي را بلندي ميتوان داد، و غَنيّ بالذّاتي که أغنياء را به حرص مُبتلي کرده، تا روشن شود که بينيازي در سبکباري ميتوان بود، قلب صنوبري را مخزن أسرار ملکوت ساخت، و طاير بال را به بال شوق لاهوت نواخت.ناطقه به کدام بيان بهصدد حَمد درآيد، و دل به چه معرفت و شناخت در سُرادق ذکر سرايد، و ثنايي که دعوات را إجابت بخشد، و دعايي که بلاشبهه به أستجابت رسد، کرامالکاتبين را شوق شنيدن و نوشتن، و ملائکه رافعين أعمال را ذوق بالا بردن و زود رسانيدن کلمهاي که در عرش قرين حقايق است، و کلامي که حقّ به مضمونش ناطق.صلوات نامحدود و درود غيرمعدود، بر رسول مطهّر، و صاحب کوثر، سرور کائنات، و شهنشاه موجودات، سپهسالاري که آيه «وَجئنابِکَ عَلي هؤلاءِ شَهيدا» عَلَمي است از أعلام رُتبت و عظمتش، و کريمه «لِيَغفِرلَکَ اللّهُ ما تَقَدَّم مِن ذَنبِکَ وَ ما تَأخَّر» آيتي است از آيات شفاعت و مرحمتش. و بر أفصح و أصبح و أسخي و أشجع و أسبق و أقرب، و أنجب و أعلم و أکرم و أزهد، و أعبد و أکمل و أفضل المنصوص بنصّ الغدير بعد «إنَّما وَليّکُم اللّهُ وَ رَسولُه»، المجاهد ليلة الهرير، غِبّ «يُجاهِدونَ في سَبيلِ اللّه». و آلأخيار به سوره «هَل أَتي»، و أهلبيت أطهار به آيه «إنّما»، که شُفعاء مؤمنين، و وسائل دنيا و ديناند. اللّهم صلّ علي محمدٍ و آله، کما صلّيتَ عَلي ابراهيم و آلإبراهيم.و بعد: بر سينهشکافان شوق معرفت و بادپيمايان راه حقيقت، باريافتگان عرش معني و دريافتگان نشئه تجلاّ، پوشيده و پنهان نيست که متاع دنيا را در دنيا حَظّي نيست، که جبر مشاق تحصيلش تواندنمود و مال و منال را آن مقدار فايده نيست که مساوي تعبِ محافظت و نگهبانيش تواند بود، کدام دل گلي از تمني چيد که خاري در دستش نخليد، و کدام سينه جرعه کشيد که ته جُرعه نچشيد. «مَعَ کُلّ أکلةٍ غُصَص، و في کلّ جرعةٍ شَرق» (1) بر تقديري که از أفغان حادثات درامان ماند، و از مار و موش حُسادّ و أبناء زمان سالم باشد، آنقدر ناسپاس حقيقتنشناس است که ساعتي همراهي صاحب خويش در سفر ضروري، و رجوع به مأواي أصلي که نسبت به هر نفس قريب و نصيب است نميکند مگر آنکه وسيله خير و فيض غير شود، و بـه صورت زيبـاي ثواب جزيـل، و لباس ديبـاي أجر جزيـل قائلاً «إنّ ذلـک کـذلک»، جلوهگر رفيقِ موافق، و أنيس مُصادق، و جزء لا ينفکّ گردد. «الدّنيا مزرعةُ الأخرة». ولهذا صاحب وقوفان کارخانه کونين، و باريکبينان به هم بافتن تاروپود نشأتين وقت عزيز را ضايع نکرده، صرف بندگي و سرمايه خويش را وقف رضا و طاعت مولاي حقيقي نموده، مزخرف پرنقشونگار را از برانداخته، و بر أمتعه جهان دستي افشانده، ديگري را بهرهمند گردانيدهاند. في الصحيح عن الأمام أبيعبداللّه عليهالسلام: «لَيس يُتَّبع الرجل بَعد موته منَ الأجر إلاّ ثلاثُ خصالٍ، صدقة اجراها في حيوته فهي تجري بعد موته، و سُنّة هديً سَنَّها فهي تُعمل بها بعد موته، و ولد صالح يدعوله.»بناءً علي هذا وقف مؤبّد و حبس مُخلّد گردانيد قربةً الي اللّه و طلبا لمرضاته، نوابّ مستطاب أختر بُرج سيادت و نجابت، گوهر درج هدايت و نقابت، سلاله دودمان دولت و إقبال، نقاوه خاندان عزّت و إجلال، مهر سپهر عظمت و کامکاري، گُل هميشه بهار رعيتپروري و شهرياري، مجمع مجدين صلاحيت و فرزانگي، جامع مرتبتين درويشي و بزرگي. نظاما لسلسلة السّيادة والنجابة والنقابة والدولة والعظمة والأجلال، ميرزائي أکابر، ملاذي، خلف الصدق نوّاب مُعلّي القاب، فرشتهسيرت، خُجسته سريرت، السيّد السّند، الحسيب الأکمل، الواصل الي رحمة اللّه الأجلّ، غفر اللّه له بلطفه الخفيّ والجليّ، در سبيل إمام هُمام، و سرور أنام، زبده أعلي عليين، و سُلاله طه و يس، ثمره شجره رسالت، و غُصن دوحه ولايت، پرورده يد صُنع در حجر بتول، مکيده شير عصمت از انگشت رسول، خون شهادتش گلگونه رخسار شفاعت، و قطره أشک تعزيتش بضاعت أبر رحمت، سعادت دارين خانهزاد عرفانش و نعمت کونين وقف إخلاصپيشگان خاندانش. از آنوجه که خاک مرقدش مسجد جبهه است، سيماي توسطش در قبول عبادت لايح. و به آن علت که در تربتش شفاء اُمّت است، توقف صحت دين بر ولايتش واضح. پيشوايي که در آينه «إنّي سقيم» مثال بيمثال إمامتش هويدا، و بزرگواري که از سرادق «وَفَديناه بِذبحٍ عَظيم» مزيد رتبهاش بر أنبياء پيداست.غوّاص انديشه کدام گوهر مديح به دست آورد که لائق گوشواره عرش جلالش تواند بود، و ناطقه هنر به کدام بيان بلاغت أثر گويا گردد، که در ميان عالم ثناء کونين تواند نمود؟ الذي قال الرسول صلّي اللّه عليه و آله: «إبني هـذا امام، أبنُ امام، أخو امام، أبو امام، أبو أئمـةٍ تـسعةٍ تاسعهـم قائمهـم.»تمامي مجاري و منابع قنوه جاريه در قريه فلان مع مشتقات و ضمائم و حرائم و سائر مايتّبعها وما يتعلق بها....پی نوشت:1-خستگي.منبع:ميراث جاويدان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 10203]