واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: دوست داشتم تمام لحظات بازيام را خودم كار كنم. تنها دو پلان را دوستان بدلكار جاي من بازي كردند كه در لانگشات بود و آن قدر دور بود كه حتي اگر من با كت شلوار هم بودم، از آن فاصله ديده نميشدم. معدود هستند بازيگراني كه با موفقيت در يك نقش خاص در كشور ما كليشه نشوند، اينكه رضا رويگري در يكي- دو سال اخير سه – چهار نقش منفي نزديك به هم را متفاوت از آب درآورده و با وسواس تمام براي آنها وجه تمايز طراحي كرده برميگردد به تواناييهاي او در بازيگري. به گزارش سرویس فرهنگ و هنر جهان،اين بازيگر اما پس از بازي در مجموعههايي چون «به كجا چنين شتابان»، «تاوان»، «ملكوت» و ...، با سريال «مختارنامه» متفاوتترين نقش زندگي حرفهاياش را جلوي دوربين داود ميرباقري به نمايش درآورد تا نشان دهد به رغم حضور متفاوتش در نقشهاي منفي، در نمايش يك كاراكتر مثبت تاريخي هم ميتواند موفق عمل كند. رضا رویگری در گفت و گویی و در پاسخ به اینکه سوالي كه پيش از هر چيز ايجاد ميشود، حضور شما در تمام صحنههاي اكشن و جنگي اين سريال و عدم استفاده از بدل است گفت: يادم ميآيد داود ميرباقري وقتي كه روز اول ما را ديد، گفت نميدانم چگونه بايد اين صحنههاي اكشن و جنگ را با شما پير و پاتالها كار كنم! رویگری در گفت و گو با بانی فیلم، عنوان کرد:ايشان راست ميگفتند واقعاً لحظات سنگين سواركاري و شمشيرزني و ... اين سريال آن قدر زياد و حساس بود كه نميشد به راحتي از كنار آنها گذشت. ضمن اينكه ميرباقري آن قدر روي تكتك پلانهاي كارش حساس بود كه امكان نداشت از كوچكترين سكانس هم به راحتي بگذرد. من براي اين كار بعد از 27 سال سيگار را كه خيلي هم سخت بود ترك كردم و شروع كردم به ورزش كردن. دوست داشتم تمام لحظات بازيام را خودم كار كنم. تنها دو پلان را دوستان بدلكار جاي من بازي كردند كه در لانگشات بود و آن قدر دور بود كه حتي اگر من با كت شلوار هم بودم، از آن فاصله ديده نميشدم. به رغم اينكه ميرباقري خيلي ميترسيد بابت ايمني ما، من در تمام سكانسها خودم كار ميكردم. يادم ميآيد كه پس از پايان هر پلان داود ميگفت رضا از اسب پياده شو! يك پلان هم از پشت سر من بود كه يكي از دوستان سواركار جاي من كار كرد آن هم به دليل آسيبديدگي من بود كه آقاي ميرباقري اجازه نداد خودم كار كنم. حتماً خبر داريد كه سالها پيش سر يك كار ديگر اسب روي ران پاي من افتاد و مدتها خانهنشينم كرد. در سكانسي از اين سريال قرار بود شمشير را به بغل بدن يكي از لشگريان بكوبم، اما آن قدر فاصله ما به هم نزديك بود كه مراقبت من به خاطرعدم برخورد شمشير به بدن طرف مقابل باعث شد شمشير با پاي خودم برخورد كرد و كفشم را پاره كرد و در پايم فرو رفت. راستش خيلي شانس آوردم ممكن بود به قول دكتر تا آخر عمرم لنگ بزنم. با اين حال دوست داشتم تمام لحظات اين شخصيت را خودم كار كنم. شما آموزشهاي لازم براي سواركاري و شمشيرزني را قبل از شروع پشت سر گذاشته بوديد؟ - بله، اتفاقا با توجه به اينكه چشم من ترسيده بود، كارم براي سواركاري بسيار سخت بود. اگر چه با ترس و لرز روي اسب نشستم، اما با يك تمرين ساده دور پيست سواركاري كمكم ترسم ريخت و براي لحظات سريع و به تاخت سواركاري آماده شدم. براي لحظات شمشيرزني نيز تمرينات خوبي داشتيم. يك اتفاق متفاوت در اين سريال همين لحظات جنگ و شمشيرزنياش است كه مثل بسياري از كارها، تصنعي و دمدستي كار نشده است. شما ميبينيد لحظات سواركاري و جنگ در اين سريال با همه كارهاي داخلي متفاوت است. البته مسئلهاي كه در مورد سواركاري كيان مدنظر ما بود، سواركاري ايراني بود كه اصولاً با عربها بسيار متفاوت است. شما اگر دقت كرده باشيد، تاختها و سبك سواركاري كيان و نوع نشستن او روي اسب با سواركاران عرب متفاوت است. او با سر و سينه جلو، دلاورانه و يك دستي روي اسب مينشيند و ميتازد. آقاي اردلان هم به عنوان طراح جنگها در شمشير زدن بسيار كمك حال ما بودند، ضربه اول به كدام سمت، ضربه بعدي به سمت ديگر و ... .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 288]