واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > سینما - رامتین شهبازی منتقد نقد را برای چه کسی مینویسد. اصولا نقد را باید نوشت یا اینکه آن را بصورت محاورهای و در گفتوشنود با دیگران بیان داشت؟ مدتی است این مسائل دستخوش جدلهایی شده که برخی از منتقدان در حوزههای مختلف هنری با آن درگیر هستند.هنرمندان فکر میکنند نقد منتقد برای آنهاست. برخی منتقدان نیز میانگارند باید نقد خود را برای هنرمند و صاحب اثر بنویسند. در صورتیکه نقد متعلق به مخاطب است. منتقد قرار است حد واسطی باشد میان هنرمند و مخاطب. در این میان هنرمند نیز میتواند یکی از مخاطبان نقد باشد. مخاطبی در خیل مخاطبان دیگر و نه در جایگاهی یکه و متمایز از دیگران. منتقد دارای ادبیات و آدابی است که باید آنها را در نقد رعایت کند. اینکه منتقد این آداب را رعایت میکند یا نه موضوع این بحث نیست. ما فرض این یادداشت را بر این میگذاریم که با منتقدی کاربلد مواجهیم که در طول سالها کار در این حیطه تخصصی ادب نقد را آموخته است. در این میان همین منتقد با هنرمندانی مواجه میشود که در برخی گفتوگو های شفاهی به او - و یا دیگر دوستانش دائم تذکر میدهند- باید آنگونه بنویسی و اظهار نظر کنی که من میگویم. اگر آنگونه که من میگویم نظر دادی نقدت بر اثر من پذیرفتنی است و اگر نه «تو را به عنوان یک منتقد بیسواد و ناکارآمد» به شمار خواهم آورد. اینکه یک منتقد تا چه اندازه زیر بلیت یک هنرمند قرار بگیرد نیز بحثی است جداگانه. شیفتگی یک منتقد نسبت به یک صاحب اثر گاه موجب ایجاد این تفکر و سوء تفاهمها می شود. یک اثر هنری زمانی که خلق شد از صاحب خود جدا میشود و میتواند در مقاطع و به شیوههای گوناگون مورد خوانش قرار گیرد. امروزه نقد هنر به یک اصل آکادمیک تبدیل شده است. علمی که منتقد آکادمیک را از اظهار نظر شخصی دور میکند. این علم مسیری را پیش روی منتقد قرار میدهد که او با تاسی بر آن از اظهار نظرهای شخصی و سلیقهای دور میشود و البته چگونگی تربیت سلیقه شخصی نیز خود بخشی از این آموزههای آکادمیک است. با این تفاسیر برای نگارنده جالب است که چگونه یک هنرمند فکر میکند به منتقد دائم یادآوری کند باید چه بنویسد و چگونه نقد کند. جالبتر اینجا که همین هنرمند زمانی که شیوه کار خود را تغییر داد از همان منتقد نیز میخواهد که زاویه نگاهش را تغییر دهد و دوباره آنگونه بنویسد که هنرمند در راه تازه از او انتظار دارد. با تاسف در ایران برخی هنرمندان به روزنامهنگار و منتقد به شکل یک ابزار تبلیغاتی نگاه میکنند. ابزاری که اگر از اثر آنها حمایت کرد صاحب شعور و سواد است و اگر نه در جایگاهی نیست که شان اجل اثر هنری را زیر سئوال ببرد. این نیز از همنشینیهای نامتجانس فرهنگی ماست. همنشینیهایی که باید تغییر یافته و اصلاح شود. اگر هرم هنرمند، مخاطب و منتقد نه بر پایه سود و زیانهای شخصی و گهگاه مالی که بر مبنای ایجاد یک جریان منطقی و اصولی فرهنگی بنا نهاده شود، آنگاه هر یک از این رئوس در جایگاه خود واقع شده و همان مبنای گفتوگویی که مد نظر بسیاری از فلاسفه بوده نزج میگیرد. در هنرهای نمایشی نقد عمری همپای هنر دارد. همان زمان که ارسطو قوانین و سنگ بنای دستهبندی آثار هنری را انجام میداد به شکل تلویحی نقد و چگونگی انجام نقد را نیز به منتقد آموزش داده است. از همین رو اگر ما توانستهایم که هنرهای جدید را بر مبنای بنیانهای ارسطویی بنا کنیم، نقد نیز در طول این سالها توانسته خود را تغییر داده و با شرایط آموخته کند. اگر هم این اتفاق در کشور ما رخ نداده نمیتوانیم، همه چیز را بر گردن نقد و منتقد بینوا بیندازیم. باید پذیرفت اگر نقد به بلوغ نرسیده، پای هنر هم در برخی جهات میلنگد. که این دو تابعی مستقیم از یکدیگرند. 5858
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 320]