محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826733857
عصيان مرد تنها
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
عصيان مرد تنها نويسنده: اميرحسين جلالي «دشمنان ملت» جديدترين فيلم مايکل مان، ما را بار ديگر وارد دنياي جذاب مردانه فيلم هاي اين فيلمساز پرطرفدار مي کند .بار ديگر اکران فيلمي از مايکل مان (من)، کارگردان سبک گرايي که هميشه با يک روش کار مي کند، علاقه مندان به اصالت و حرفه اي گري را سر ذوق و شوق آورده. فيلم هاي «مان» درباره حرفه اي ها و رفتار و اعمال حرفه اي آنهاست. قهرمان هاي مان بهترين عملکرد را دارند و همين قضيه باعث شده در اين زمانه متوسط ها؛ تماشاي «آدم هاي کامل»- ولو اينکه خلافکار و مطرود باشند- براي ما جذاب باشد. فيلم جديد مان، «دشمنان ملت»، بازسازي آزادي از زندگي عجيب و غريب جان دلينجر- سارق بانک مشهور دهه 1930 ايالات متحده- است؛ دوران رکود اقتصادي است و دلينجر در نظر مردم به خاک سياه نشسته، رابين هودي شده که خشم «ملت» را بر سر عامل اصلي اوضاع خراب اقتصادي يعني بانک ها خالي مي کند. نگفته پيداست که اين بار هم مان شخصيتي آفريده که تريبون هاي رسمي، دشمن ملتش مي خوانند و در عين حال همين «ملت» دوستش دارند. در فيلم هاي مان بازيگر مرد نقش اول براي هميشه در ذهن سينمادوستان ماندگار مي شود. اين اتفاق حتي براي بازيگر کمتر مشهوري چون کالين فارل هم بعد از بازي در «ميامي وايس» افتاده. حالا خودتان حساب بکنيد، وقتي جاني دپ، بازيگر نقش اول فيلمي از مايکل مان باشد چه لذتي در انتظار همه ما خواهد بود. اين پرونده مختصري است در باره مؤلفه هاي سينماي مان و به بهانه اکران فيلم جديدش. فيلم که آمد و تماشايش که کرديم، تازه مي رسيم به بحث و گفت و گو درباره «دشمنان ملت». من يعني چيزي بيشتر از يک مرد تلفظ صحيح نام خانواگي کارگردان 66 ساله شيگاگويي، «من» است. mann که نام خانواگي مايکل است با man که به معناي مرد است تنها در يک n (يا همان «نون» خودمان) اختلاف دارد؛ به عبارت ديگر، کارگردان ما مردي است با يک نون اضافه!در زمانه ما هنرمندان بزرگ بيشتر از هر زمان ديگري سراغ بيان غيرمستقيم رفته اند؛ به اين معنا که چون ديگر کسي براي پيام هاي صريح و مستقيم تره هم خرد نمي کند، هنرمند مجبور است منظورش را در لفافه اي دلنشين و چشم نواز بگذارد. اين طوري مي شود که فرم در هنر مدرن تا اين اندازه اهميت پيدا مي کند. تازه، اين غير از آن چيزي است که آدم هايي مثل ديويد لينچ و اين اواخر چارلي کافمن انجام مي دهند؛ يعني با پيچيده گرايي و مغلق گويي کاري مي کنند که کسي موفق نشود حرف آنها را به نفع پيام خودش مصادره کند. در روزگار دستورالعمل هاي خوشبختي در 30 ثانيه و اعتماد به نفس در سه سوت، خيلي سخت است که هم بتوانيد حرفتان را بزنيد و هم مانع استفاده ابزاري رسانه هاي حاکم از آن بشود. مايکل مان به ظاهر يک کارگردان اکشن ساز است و در ظاهر هيچ گونه کار پيچيده و عجيبي هم نمي کند اما استاد، يک فوت کوزه گري بلد است که وقتي يک تريلر ساده دزد و پليسي مي سازد به نام «مخمصه»، آدم خيال مي کند تا پيش از اين حتي يک فيلم دزد و پليسي هم در تاريخ سينما وجود نداشته است. داستان هاي يک مرد تنهافيلم هاي مايکل مان داستان مرداني است که صرف نظر از شغل يا جايگاه اجتماعي شان؛ تنهاي تنها هستند. آنها به ظاهر شبيه بقيه مردم سر کار مي روند، ازدواج مي کنند، بچه دار مي شوند و براي تفريج مي روند کافه و سينما اما قشنگ معلوم است که شبيه هيچ کدام از آدم هاي دور و برشان نيستند. خاصيت مشترک همه اين آدم ها تمرکز افراطي روي کاري است که دارند انجام مي دهند. به عبارت ديگر، تمام زندگي اين مردها شغلشان است. از ويل گراهام «شکارچي انسان» گرفته تا نيل مک کالي و وينسنت هاناي «مخمصه» و از جفري ويگاند «اينسايدر» (نفوذي) تا وينسنت «شريک جرم» و از ساني کراکت «ميامي وايس» تا همين جان دلينجر «دشمنان ملت»، دزد و پليس، عامي و دانشمند و روزنامه نگار و راننده تاکسي؛ يک خصلت مشترک دارند؛ حرفه اي بودن. اين آدم ها تمام وقت و فکرشان صرف کاري مي شود که دارند انجام مي دهند. زندگي شان هيچ جلوه متظاهرانه اي از تفاوت و تمايز با مردم عادي ندارد و در عين حال کاملا از آنها متمايز است. همين حرفه اي بودن، تنهايشان کرده و مانع از ارتباط با محيط و آدم هاي اطراف شده است. اين مردهاي حرفه اي تنها شب را به روز گره مي زنند تا آن لحظه و آن موعودشان از راه برسد و کار بزرگ زندگشيان را انجام دهند. نيل مک کالي (رابرت دنيرو) و وينست هانا (آل پاچينو)- دزد و پليس داستان «مخمصه» - بهترين نمونه هاي اين مردهاي تنها هستند. هر دو به سختي مشغول انجام کارشان هستند و هر دو در رابطه با زندگي شخصي شان مشکل دارند و کاملا احساس تنهايي مي کنند. همين است که وقتي به هم مي رسند، با اينکه يکي شان بايد کلک ديگري را بکند اما براي اولين بار در زندگي شان يک «پا: پيدا مي کنند. مي روند قاتي مردم عادي و رو به روي هم در کافه مي نشينند و زندگي احمقانه مردم عادي را به مسخره مي گيرند؛ زندگي کباب باد زدن و توپ بازي را. آنها دزد و پليس شده اند چون به قول خودشان «کار ديگه اي بلد نيستن».داستان هاي يک عشق بي سرانجام اين مردهاي تنها هم مثل همه قهرمانان ديگر عاشق مي شوند اما طبيعي است که عاشق شدنشان هم با آدم هاي عادي متفاوت باشد. مردهاي دنياي مان دارند کارشان را مي کنند که ناگهان از بي ربط ترين و غير قابل پيش بيني ترين مسير ممکن، عشق زندگي شان از راه مي رسد و فصل تازه زندگي آنها را آغاز مي کند. در «مخمصه» يک دختر کتابفروش سر راه نيل مک کالي سبز مي شود و دل او را مي برد. دزد داستان ما که مانيفست زندگي اش «رها کردن تمام دلبستگي ها ظرف مدت سي ثانيه» است و اين اصل را «ديسيپلين» کارش مي داند، ناگهان با يک دلبستگي جدي مواجه مي شود؛ دلبستگي اي که به خاطرش تصميم مي گيرد دزدي را رها کند، يک سرقت درست و درمان بکند و براي ادامه زندگي همراه زن زندگي اش به جزيره اي دورافتاده برود. مکس (جمي فاکس)، راننده ماهر تاکسي در «شريک جرم»، يک وکيل زن مشهور و معتبر را سوار مي کند و همين زن نگاه او به زندگي و جزيره خيالي اش را به کلي تغيير مي دهد. ماجراي ساني (کالين فارل) وايزابلا (گونگ لي) در «ميامي وايس» از همه عجيب تر و درگير کننده تر است. پليس مخفي اي که دارد نقش نفوذي را در باند قاچاقچيان بازي مي کند، عاشق سردسته زن گروه خلافکارها مي شود و حالا بايد بين عشق و وظيفه اش هماهنگي به وجود بياورد. حتي در «آخرين موهيکان» و «علي» که به نوعي بي ربط ترين و غير شخصي ترين فيلم هاي کارنامه مان محسوب مي شوند هم، نقش رابطه عاطفي قهرمان ها در پيشبرد داستان به روشني قابل تشخيص است. نگفته معلوم است که عشق مردهاي دنياي مايکل مان هم مثل تمام عشق هاي واقعي و اصيل ديگر بي سرانجام به پايان مي رسد و به ياد و خاطره اي شيرين از دوراني کوتاه ولي عزيز تبديل مي شود؛ مردان تنهايي که خوب مي دانند که جامعه يکسان ساز رياکار، چقدر ماهرانه عشق را هم به ابزاري براي کند کردن لبه تيز فرديت آدم ها تبديل کرده است. مگر آنها به بقيه دام هاي اين سيستم اختاپوسي تن داده اند که به اين يکي تن بدهند؟داستان هاي دنياي نه سياه و نه سفيد آنچه در دنياي مايکل مان مهم و حياتي است، خاکستري بودن آدم هاست. در اين دنيا مرز روشني بين خود سياهي و سفيدي هست که تشخيص اش آسان هم هست. اما در بين آدم ها بيشتر از سياه و سفيد بايد به دنبال خاکستري گشت. در سينماي نوين تقريبا همه مدعي نسبي بودن خوبي و بدي شخصيت هاي داستان هستند اما تعداد آثاري که موفق شده اند اين اصل معقول را واقعي و باورپذير به نمايش درآورند خيلي کم است. فيلم نمونه مان در اين زمينه، بهترين و خوش ساخت ترين فيلم او يعني «مخمصه» (1995) است. تناظري را که مان - نويسنده و کارگردان - بين گروه دزدها و پليس ها/سياه و سفيدها برقرار مي کند در کمتر فيلمي مي توان به اين روشني مشاهده کرد. دنياي مخمصه به شکلي پينگ پنگي بين لحظات مشابه وينسنت هانا و همکارانش از طرفي و دار و دسته نيل مک کالي از طرف ديگر، در رفت و آمد است. بگومگوها و مشکلات هانا با همسر سومش به اولين درگيري مک کالي و نامزدش کات مي خورد و مجلس جشن گروه دزدها بلافاصله با مجلس مشابهي از طرف پليس ها ادامه مي يابد. اين دو گروه که از طرف نهادهاي رسمي سفيد و سياه معرفي مي شوند، به موازات هم حرکت مي کنند تا در سکانس مشهور کافه به هم برسند. لحظه پايان فيلم، اوج اين مدل نگاه نسبي به شخصيت هاست؛ جايي که هاناي پليس، مک کالي دزد را مي کشد و بعد مي رود و در نمايي جاوداني دست رفيق خلافکارش را در دست مي گيرد تا معلوم شود اين فقط شرايط است که اختلاف ظاهري اي را بين دزد و پليس داستان پديد آورده. دنياي مايکل مان به جاي محکوم کردن افراد، سيستم را محکوم مي کند. در «اينسايدر»، شبکه هاي رسانه اي بزرگ و صنايع عظيم، متهم اصلي هستند و در «علي»، سيستم فريبکاري که يک ورزشکار ملي را به بن بست رسانده، محکوم مي شود. تمام اجزاي سيستم ظاهرساز و يکسان خواه مدرن در فيلم هاي مان زير سؤال مي روند و فيلمسازاني مثل او با فيلم هايشان مثل لودر از روي اين نوع نگاه رد مي شوند. دنياي مان دنياي مرداني است که نمي خواهند شبيه ديگران باشند؛ مي خواهند راه خودشان را بروند و ساز خودشان را بزنند و چون اين جامعه سر راهشان مانع تراشي مي کند «دشمن» اش مي شوند. دشمنان ملت، هم دزد دارد و هم سرقت بانک و هم زني که قهرمان داستان بايد از دست بدهد. تازه، همه اين اتفاق ها در دنياي دهه 30 آمريکا مي گذرد. پس بايد در انتظار يک مخمصه ديگر باشم؛ مخمصه اي روي داده در 80 سال پيش از اين. گنگسترها ايستاده مي ميرند نقش اول هاي فيلم هاي مايکل مان هميشه به يادماندني هستندتصور ما از يک چهره مردانه چيست؟ آيا به سبک قديمي ها؛ سبيل هاي از بناگوش دررفته و کلاه مخملي را نشانه مرد مي دانيم يا مثل امروزي ها، بازوهاي ستبر و عضلات در هم را؟ شايد سينما بتواند کمک کند تا تصورمان از تيپ و قيافه مردانه را با ديگران به اشتراک بگذاريم؛ مثلا همفري بوگارت به عنوان يکي از شمايل هاي مردانگي در «شاهين مالت» چهره مردانه تري دارد يا در «آنها در شب مي رانند»؟ فيلم هاي مايکل مان را بايد نمونه تابلوي آثار سينمايي در معرفي و نمايش تيپ و قيافه هاي مردانه دانست. شايد بهتر است بعضي از شخصيت هاي فيلم هاي مايکل مان را زير ذره بين قرار دهيم تا ببينيم او چطور از بازيگران نقش اول، مردهاي خودساخته مي سازد. راسل کرو در «اينسايدر»/1999:اين قضيه درباره «اينسايدر» معروف است که راسل کرو وقتي مي فهمد شخصيت «جفري وايگند» در فيلمنامه، سالها از او مسن تر است و براي بازي در اين فيلم بايد زير يک گريم سنگين برود؛ اعتراض مي کند. با توجه به گنده دماغي خاصي کرو شايد اگر او در آن سال جايگاه چند سال بعدش- که با بازي در «گلادياتور» و «ذهن زيبا» به دست آورد- را داشت هرگز زير بار بازي در اينسايدر نمي رفت. اما شخصيتي که مايکل مان اسطوره پرداز از راسل کرو ساخت، بي برو برگرد يکي از بهترين نقش آفريني عمر سينمايي او را رقم زد. «مرد»ي که با وجود داشتن زن و فرزند تنهاي تنهاست و در محاصره تمام مظاهر سيستم حاکم، گير افتاده است. موهاي جوگندمي و آن عينک بزرگ راسل کرو به اضافه قاب بندي هاي بي نظير مان کارگردان و نماهاي درشت تمثال گونه دانته اسپيوني فيلمبردار، تماشاگر را در لذتي غير قابل توصيف غرق مي کنند. تام کروز در «شريک جرم»/2004:چهره جوان پسند و مکش مرگ ماي تام کروز که در تمام فيلم هايش از «آخرين سامورايي» تا «مأموريت غيرممکن»ها و از «چشمان کاملا بسته» تا گزارش اقليت» هيچ تغيير عمده اي نکرده است، زير دست مايکل مان تبديل به معجوني مي شود از تجربه و پختگي يک «مرد» پاکباخته به اضافه مهارت و خوش دستي يک قاتل سينمايي. مو و ريش خاکستري کروز در «شريک جرم» حالتي به چشم هاي اين سوپراستار هاليوودي مي دهد که متناظر است با آن گرگي که در نمايي از فيلم، عرض خيابان را مي پيمايد و نمايي بسته از صورت وحشي اش به چهره خيره کروز کات مي خورد. کالين فارل در «ميامي وايس»/2006:اين يکي را بايد بهترين تيپ و قيافه مردانه سينماي معاصر دانست. جوان کم سن و سال «باجه تلفن» و «اسکندر» که نوعي شرم شرقي را در صورت و چشم هايش پنهان کرده است، تبديل مي شود به «مرد»ي مصمم و رخنه ناپذير که هيچ دلبستگي اي نمي تواند او را از هدفش دور کند. مدل مو و سبيل کالين فارل در «ميامي وايس» آن قدر جذاب و پرابهت از آب درآمده که فارل تا مدت ها پس از اين فيلم هم دست به سر و صورتش نزد. منبع: نشريه همشهري جوان شماره 222
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 333]
صفحات پیشنهادی
عصيان مرد تنها
عصيان مرد تنها نويسنده: اميرحسين جلالي «دشمنان ملت» جديدترين فيلم مايکل مان، ما را بار ديگر وارد دنياي جذاب مردانه فيلم هاي اين فيلمساز پرطرفدار مي کند .
عصيان مرد تنها نويسنده: اميرحسين جلالي «دشمنان ملت» جديدترين فيلم مايکل مان، ما را بار ديگر وارد دنياي جذاب مردانه فيلم هاي اين فيلمساز پرطرفدار مي کند .
عصيان (خدائي )
عصيان (خدائي )-نيمه شب گهواره ها آرام مي جنبند[/font] بي خبر از کوچ درد آلود انسان ... عاصي خدا باشم گر خدا بودم ، خدايا ، زين خداوندي کي دگر تنها مرا نامي به دنيا بود من به ... آنچنان مي کوفتم بر فرق دنيا مشت تا که "هستي" در تن ديوارها مي مرد خانه مي کردم ...
عصيان (خدائي )-نيمه شب گهواره ها آرام مي جنبند[/font] بي خبر از کوچ درد آلود انسان ... عاصي خدا باشم گر خدا بودم ، خدايا ، زين خداوندي کي دگر تنها مرا نامي به دنيا بود من به ... آنچنان مي کوفتم بر فرق دنيا مشت تا که "هستي" در تن ديوارها مي مرد خانه مي کردم ...
سفرهاي مكرر مرد جوان همسرش را وادار به طلاق كرد
(2)اسلام تنها مکتبي است که آمد تا حق زن و مرد را در زندگي به آنها بدهد، و تنها ديني است که ... داد، هرگز آنها را به تمرد و عصيان و طغيان و بدبيني نسبت به جنس مرد وادار ...
(2)اسلام تنها مکتبي است که آمد تا حق زن و مرد را در زندگي به آنها بدهد، و تنها ديني است که ... داد، هرگز آنها را به تمرد و عصيان و طغيان و بدبيني نسبت به جنس مرد وادار ...
دایی ؛ اسطوره ی عصیان
دایی ؛ اسطوره ی عصیان شخصیت کاریزماتیک فوتبال ایران علی اکبر زاده: شاید اوج ... فوتبال همچون سال های گذشته در مراسم انتخاب برترین مرد سال جهان شرکت کند. ... از این بازی سنتی میان تماشاگران و سکوها به راه انداخته بود و تنها امید تماشاگران به ...
دایی ؛ اسطوره ی عصیان شخصیت کاریزماتیک فوتبال ایران علی اکبر زاده: شاید اوج ... فوتبال همچون سال های گذشته در مراسم انتخاب برترین مرد سال جهان شرکت کند. ... از این بازی سنتی میان تماشاگران و سکوها به راه انداخته بود و تنها امید تماشاگران به ...
مرد: زنم مرا به فساد اخلاقی کشاند
مرد: زنم مرا به فساد اخلاقی کشاند جدايي خواهرم از شوهرش ضربه روحي بسيار ... در بيايم اما افسوس که با اين تصميم عجولانه نه تنها شرايط خانه بهتر نشد بلکه سرنوشتم را ... داد، هرگز آنها را به تمرد و عصيان و طغيان و بدبيني نسبت به جنس مرد وادار نکرد.
مرد: زنم مرا به فساد اخلاقی کشاند جدايي خواهرم از شوهرش ضربه روحي بسيار ... در بيايم اما افسوس که با اين تصميم عجولانه نه تنها شرايط خانه بهتر نشد بلکه سرنوشتم را ... داد، هرگز آنها را به تمرد و عصيان و طغيان و بدبيني نسبت به جنس مرد وادار نکرد.
نافرماني والدين عصيان خدا و كفران نعمت اوست
7 سپتامبر 2008 – نافرماني والدين عصيان خدا و كفران نعمت اوست بالاترين مقام بهشت خشنودي و ... و در حقيقت اتصال به سرچشمه حب و دوستي را تنها راه كسب محبوبيت اصيل و پايدار مي ... گفت: مرد سفيد خوشبو با جامه هاي نيكو به طرف من مي آيد و مي رود.
7 سپتامبر 2008 – نافرماني والدين عصيان خدا و كفران نعمت اوست بالاترين مقام بهشت خشنودي و ... و در حقيقت اتصال به سرچشمه حب و دوستي را تنها راه كسب محبوبيت اصيل و پايدار مي ... گفت: مرد سفيد خوشبو با جامه هاي نيكو به طرف من مي آيد و مي رود.
گيله مرد ادبيات داستاني ايران(1)
در اين حين مأمور بلوچ-که چشم طمع به تنها اندوخته ي گيله مرد، پنجاه تومن پول همراه دارد .... عصيان و درماندگي گيله مرد، به ستوه آمدن و کلافه بودن مرد بلوچ از اوضاع نامساعد ...
در اين حين مأمور بلوچ-که چشم طمع به تنها اندوخته ي گيله مرد، پنجاه تومن پول همراه دارد .... عصيان و درماندگي گيله مرد، به ستوه آمدن و کلافه بودن مرد بلوچ از اوضاع نامساعد ...
تو اي تنها وارث
تو اي تنها وارث نويسنده:سعيد سامكنمنبع:ماهنامه موعود صبح شده بود همين كه از خانه ... و در نسيان عصيان ميكنيم چنان كه گمان ميبريم كه وارثان زمينيم هرهفته امام ما دفتر ... آن حضرت، تنها مرد بازمانده از خاندان حسين (عليه السلام) در روز عاشورا بود که تداوم قيام ...
تو اي تنها وارث نويسنده:سعيد سامكنمنبع:ماهنامه موعود صبح شده بود همين كه از خانه ... و در نسيان عصيان ميكنيم چنان كه گمان ميبريم كه وارثان زمينيم هرهفته امام ما دفتر ... آن حضرت، تنها مرد بازمانده از خاندان حسين (عليه السلام) در روز عاشورا بود که تداوم قيام ...
.com ::: مرد ميانسال قرباني كينه قديمي شد
مأموران با حضور در خيابان كوهستان واقع در يك خانه نيمه ساخته دريافتند يك مرد 43 ساله ... در داستان مربوط به بوچ، بوکسور خائن و نامزد جوانش تنها به خاطر يک ساعت ... تمام ان سال هایی که سعی کرده بود کینه و نفرت را در قلبش مدفون و خشم و عصیان را در .
مأموران با حضور در خيابان كوهستان واقع در يك خانه نيمه ساخته دريافتند يك مرد 43 ساله ... در داستان مربوط به بوچ، بوکسور خائن و نامزد جوانش تنها به خاطر يک ساعت ... تمام ان سال هایی که سعی کرده بود کینه و نفرت را در قلبش مدفون و خشم و عصیان را در .
زئوس و درخت موز
قاضي كه خود مرد قانون و حافظ آن است تنها كسي است كه از اين حركت برخلاف قانون ... در برهوت گرم و خشك شهر، درخت موز ميپژمرد و تنها نشان عصيان و زندگي در شهر رو به ...
قاضي كه خود مرد قانون و حافظ آن است تنها كسي است كه از اين حركت برخلاف قانون ... در برهوت گرم و خشك شهر، درخت موز ميپژمرد و تنها نشان عصيان و زندگي در شهر رو به ...
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها