واضح آرشیو وب فارسی:فارس: شعر شیخ الاسلامی در واکنش به حمله عربستان به یمن
وای اگر وقت رجزخوانی دریا برسد
جواد شیخ الاسلامی از شاعران جوان کشورمان در واکنش به حمله عربستان سعودی به مردم یمن شعری سروده است.
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، جواد شیخ الاسلامی از شاعران جوان کشورمان در واکنش به حمله عربستان سعودی به مردم یمن شعری سروده است. این شعر به شرح زیر است: به دل سوختهی سوختهاش خندیدید
به غزلهای برافروختهاش خندیدید اف به روتان! همهی باغچه را داس زدید
تا ابد گُر به دل حضرت عباس زدید رو به سر ریز شدن کاسهی صبر دریا...
هان ببینید کنون لشکر ببر دریا... مثنوی آمده تا نعرهی هوهو بزند
بیت در بیت فقط «أینَ تفِرّوا» بزند بیت در بیت فقط «أینَ تَفِرّوا »؟...آری
واژه در واژه فقط پیچش ابرو؟... آری خنجر واژه به آنها که بدانی بزند
به فلانی و فلانی و فلانی بزند باز این طایفه با دشنه و تیغ آمده است
«سر بدزدید که هفتاد و دو تیغ آمده است» این جماعت پی عشقاند و به دریا راهی...
همه بیخانه عشقاند و به دریا راهی... دل ز کف داده به دریا، همه مجنون، همه مست...
«پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست» تا غبار از کف پاتابهی شان برخیزد
کبر بیهودهی صد کوه به هم میریزد خون این قوم اگر بند بیاید خوب است!
ید بیضا شده در بند بیاید خوب است! وای اگر دست قضا حکم به اعجاز دهد
سنگ را بر کَنَد از خاک و به پرواز دهد... وای اگر هق هق طوفانی دریا برسد
وای اگر وقت رجزخوانی دریا برسد وای اگر نعرهی «من حیدریام» را بزنند
به شکافی که به آن خانه علم را بزنند... شده با خون، شده با آه؛ که میگیریمش
مکه از ماست؛ به والله که میگیریمش ایهاالناس! حرام است، مبادا بروید!
حج کجا؟ عمره کدام است؟مبادا بروید! راه این نیست که: «یک راست به حج باید رفت»
گاه فرمان رسد: ای قافله! کج باید رفت... کعبه و سنگ بهانه است؛ خودش را دریاب
مقصدت صاحب خانه است؛ خودش را دریاب جز پی فتح و ظفر، مکه مگر باید رفت؟
غیر از این باشد از این قافله در باید رفت... ایهاالناس! حرام است، مبادا بروید!
حج کجا؟ عمره کدام است؟ مبادا بروید! اف به روتان! همهی باغچه را داس زدید
تا ابد گُر به دل حضرت عباس زدید تا بشر هست شما خوار ابرنکبتها
ننگ اسلام و نگونسار ابرنکبتها از تمامی جهان مشت و لگدخواهی خورد
و به دستان یل فاطمه حد خواهی خورد این قلم آن قلمی نیست که سرریز شود
هرچه که تیغ خورد تیز شود تیز شود این قلم آن قلمی نیست که بی سر برود
از بلاسوزی این معرکه ها دربرود این قلم آمده تا نعره هوهو بزند
بیت در بیت فقط این تفروا بزند سر بدزدید ندزدید رفیق آمدنی است...
رقص شمشیر و سپس چرخش تیغ آمدنی است... هر که با آل علی در پی شر میگردد
تیغ گم کرده و دنبال سپر میگردد... سرنوشتت همه مغضوب دو صد ایل شدن
بنشیند به دلت حسرت قابیل شدن بنشیند به دلت داغ مسلمان کشتن
داغ مالک کشی و بوذر و سلمان کشتن هر که با آل علی در پی شر میگردد
تیغ گم کرده و دنبال سپر میگردد... شده با خون، شده با آه؛ که میگیریمش
مکه از ماست؛ به والله که میگیریمش... انتهای پیام/و
94/01/22 - 09:18
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 108]