تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 1 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):خداوند عزو جل كه فرموده است: از صبر و نماز كمك بگيريد، صبر، روزه است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1842434464




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

داستان قهر آیت الله طالقانی و خروج از تهران به روایت رفیقدوست


واضح آرشیو وب فارسی:الف: داستان قهر آیت الله طالقانی و خروج از تهران به روایت رفیقدوست

تاریخ انتشار : جمعه ۱۴ فروردين ۱۳۹۴ ساعت ۱۷:۳۰
کتاب «برای تاریخ می‌گویم» خاطرات محسن رفیقدوست از دهه اول انقلاب و جنگ تحمیلی به قلم سعید علامیان تدوین شده و یکی از کتب پرمخاطب انتشارات سوره مهر در حوزه تاریخ شفاهی انقلاب است.به گزارش خبرآنلاین، کتاب «برای تاریخ می‌گویم» از مقطع ورود حضرت امام(ره) در ۱۲ بهمن ۵۷ که رفیق‌دوست راننده بلیزر امام(ره) بود، آغاز و در ادامه حوادث دهه اول انقلاب و جنگ تحمیلی از زبان ایشان نقل می‌شود.رفیقدوست به این دلیل که پایه‌گذار سپاه است و بعد از آن مسئول تدارکات جنگ بوده، به عنوان یکی از شخصیت‌های مهم در این ایام به حساب می‌آید. مهمترین فعالیت رفیقدوست به زمانی بازمی‌گردد که به عنوان مسئول تدارکات سپاه در طی جنگ تحمیلی خدمت می‌کند. علامیان نگارش این خاطرات را از سال ۸۷ آغاز کرده و ساختار کتاب براساس پرسش‌هایی است که نویسنده از رفیقدوست پرسیده و این سؤالات بر اساس توالی زمانی انتخاب شده است.ناشر کتاب معتقد است بسیاری از ناگفته‌ها در این اثر بازگو شده است. بسیاری از پرسش‌هایی که در آن زمان وجود داشته و تاکنون مطرح نشده است، در گفت‌وگو با رفیق‌دوست آمده که وی پاسخ های مستدل و صریحی را به رویدادهای تاریخی داشته است.با هم دو بخش از این کتاب را مرور می کنیم:اوایل اسفند - احتمالاً ۹ اسفند - آیت‌الله بهشتی، آیت‌الله مطهری، مقام معظم رهبری، آقای موسوی اردبیلی و آقای هاشمی رفسنجانی خدمت امام رسیده و در حال خارج شدن از مدرسه علوی بودند. مرحوم بهشتی جلوی پله‌های مدرسه علوی مرا صدا کرد و گفت: «حاج محسن، حضرت امام الان حکم تشکیل سپاه پاسداران را زیر نظر دولت موقت به آقای لاهوتی دادند، بهتر است شما هم در این سپاه باشی.» آن موقع مصادف با تشکیل حزب جمهوری اسلامی بود. من می‌خواستم در حزب فعالیت کنم، اما نظر آقای بهشتی این بود که به جمع آقایانی که آقای لاهوتی در پادگان عباس‌آباد جمع کرده بود، بپیوندم. بلافاصله به محل جلسه در پادگان عباس آباد رفتم. وارد اتاق شدم. دیده عده ای از آقایان از جمله دانش منفرد آشتیانی، غلامعلی افروز، ابراهیم سنجقی،علی‌محمد بشارتی، مرتضی الویری و چند نفر دیگر حضور دارند. آقای تهرانچی و آقای هاشم صباغیان هم از طرف دولت موقت آمده بودند. بعضی از افراد حاضر را نمی‌شناختم، ولی همه مرا می‌شناختند؛ چون آدم مشهوری بودم. گفتم: «سلام علیکم. من از طرف شورای انقلاب آمده‌ام».بعد پرسیدم: «سپاه قرار است اینجا تشکیل بشود؟»گفتند: «بله»کاغذی برداشتم و روی آن نوشتم: «بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم - سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل شد: ۱. محسن رفیق‌دوست».بقیه هم اسم‌هایشان را نوشتند و سپاه پاسداران تشکیل شد. هفت نفر به عنوان شورای فرماندهی انتخاب شدند. آقای دانش آشتیانی شد فرمانده سپاه، آقای غلامعلی افروز مسئول امور پرسنلی، آقای محمدعلی بشارتی مسئول اطلاعات، آقای الویری مسئول روابط عمومی و من هم مسئول تدارکات. اولین مأموریت را هم به من دادند که برو جا پیدا کن.چون در حکم حضرت امام تأکید شده بود که ما زیرنظر دولت موقت هستیم، لذا به عنوان مسئول تدارکات باید به سراغ دولتی‌ها می‌رفتم. ابتدا به سراغ آقای ابراهیم یزدی - که آن روزها معاون نخست‌وزیر در امور انقلاب بود - رفتم. به او گفتم: «حالا که سپاه زیرنظر دولت موقت تشکیل شده، ساختمان اداره مرکزی ساواک را به ما بدهید».گفت: «نه، نمی‌شود».گفتم: «پس کجا برویم؟»آقایی به نام شادنوش - که بعدها از دوستان ما شد - به عنوان نماینده آقای یزدی حضور داشت و بالاخره ساختمان اداره چهارم ساواک را به ما دادند. ساواک از این ساختمان چندان استفاده نکرده بود و قرار بود مرکز شنود تهران را در آنجا راه بیندازند. سرخط‌های تلفن‌های توی زیرزمین این ساختمان آمده بود. ساختمان را گرفتیم، کارگر آوردیم و تمیز کردیم. اتاق‌های فرماندهی، پرسنلی، اطلاعات و هماهنگی استان‌ها را معین کردیم. در ورودی یک سوئیت نگهبانی بود که دو اتاق داشت. آنجا هم شد تدارکات.برای تدارکات هیچ چیز نداشتیم به اداره مرکزی ساواک رفتم. آقای شادنوش در انبار را باز کرد و مقداری کاغذ سفید و خودکار و قلم و وسایل نوشت‌افزار برداشتیم. حدود ۲۵ خودروی ساواک، پژو، ولو و غیره، پشت‌سر هم پارک شده بود. قفل‌ساز بردیم و درهایشان را باز کردیم؛ با یک سره کردن سوئیچ، آنها را روشن کردیم و به سپاه بردیم. آقای مهندس [سیدمحمد] غرضی هم آمد و شد مسئول عملیات. علاوه بر او، آقای محمدرضا طالقانی، پسر آیت‌الله طالقانی، اصغر صباغیان، ناصر آلادپوش و عبدالله محمودزاده به جمع ما ملحق شدند. از آنجا که طرف حساب ما در دولت، آقای دکتر یزدی بود، آبمان توی یک جوی نمی‌رفت و معمولاً با هم دعوایمان می‌شد....من و خانم [مرضیه حدیدچی] دباغ و مهندس غرضی یک روز به قم نزد حضرت امام رفتیم. آنجا من مطرح کردم که ما با دولت موقت معامله‌مان نمی‌شود. باید کار ما زیر نظر شورای انقلاب باشد. امام گفتند: «بله، درست است. امر سپاه با شورای انقلاب باشد».گفتم: «آقا، مرقوم می‌فرمایید؟»گفتند: «نه، بروید از طرف من بگویید»تقویم را باز کردم و نوشتم «حضرت امام فرمودند امر سپاه با شورای انقلاب باشد». با شورای انقلاب جلسه تشکیل دادیم. آقای هاشمی رفسنجانی از طرف شورای انقلاب مأمور شد که نظارت داشته باشد.*سال ۵۸، مجتبی، پسر آیت الله طالقانی از سوی سپاه دستگیر شد...ایشان عضو سازمان مجاهدین بود و در جریان تغییر موضع داده ها یا به اصطلاح اپورتونیست ها پرونده کارهای خلاف داشت؛ از جمله قتل یکی از دختران سازمان مجاهدین. آیت‌الله طالقانی به محض اینکه پسرش دستگیر شد، قهر کرد و از تهران بیرون رفت. پرس و جو کردیم و فهمیدیم در باغ کسی به نام احمد علی بابایی در شمال است. امام مرا خواستند و رفتم. توضیح خواستند. پرونده مجتبی را خدمتشان دادم. امام خوب مطالعه کردند و فرمودند: «اگر این پرونده متعلق به احمد، پسر من، بود و شما او را دستگیر می کردید، من از شما تشکر می کردم. اما چه کنم که مربوط به آقای طالقانی است و ایشان گردن انقلاب خیلی حق دارند.» بعد گفتند که شما بروید پسر ایشان را آزاد کنید و به هر نحو از ایشان دلجویی کنید.»{ناپدید شدن آیت الله طالقانی تنش هایی را در فضای تب آلود آن روزها به وجود آورد. این ماجرا چند روز بعد با ازاد شدن مجتبی پایان یافت. آیت الله طالقانی پس از بازگشت به تهران، بلافاصله به قم رفت و با امام خمینی دیدار کرد....مجتبی طالقانی بعدها در فرانسه اقامت کرد و با تشکیل یک گروه روشن فکری علیه جمهوری اسلامی به فعالیت پرداخت}کتاب «برای تاریخ می گویم» در ۴۷۲ صفحه و در تیراژ ۲۵۰۰ جلد و با قیمت ۱۹۹۰۰ تومان منتشر می‌شود.







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 119]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن