محبوبترینها
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1853383609
روایت روزهای رویایی یک نبرد ماندگار/ عاشقانههای یک شهید در آخرین دم با عکس 3 فرزند قد و نیمقدش
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: روایت روزهای رویایی یک نبرد ماندگار/
عاشقانههای یک شهید در آخرین دم با عکس 3 فرزند قد و نیمقدش
بهسرعت دست بردم و از داخل جیبش، کیفی را بیرون آوردم، ناخودآگاه آن را گشودم، عکس 3 فرزند خردسالش بود، با علامت به من فهماند که عکس را جلوی صورتش ببرم.
به گزارش خبرگزاری فارس از ساری، رزمندگان و غیورمردان لشکر ویژه 25 کربلا در دوران دفاع مقدس حماسهای کمنظیر از خود به یادگار گذاشتند که از این میان میتوان عملیات والفجر هشت را نگینی از این رشادتها دانست، به همین منظور خاطراتی از چند تن از رزمندگان این لشکر خطشکن در ادامه تقدیم به مخاطبان میشود. * به جیب پیراهنش اشاره کرد محمد هاشمی میگوید: برادر مجروحی را به اورژانس مستقر در فاو آوردند، ترکش در چند سانتیمتری قلب او خانه کرده بود، او داشت آخرین لحظات عمر خود را سپری میکرد، دیدن لحظات جان کندن او برایم سخت و ناگوار بود، هیچ وسیلهای برای جراحی نداشتم و انتقال او به پشت جبهه، نیاز به صرف زمان داشت، دیوانهوار دور او میچرخیدم، بغض گلویم را چنگ میزد، کاری از دستم ساخته نبود، آن برادر لحظهای چشمانش را باز کرد، مرا که دید با دست به جیب پیراهنش اشاره کرد. بهسرعت دست بردم و از داخل جیبش، کیفی را بیرون آوردم، ناخودآگاه آن را گشودم، عکس سه فرزند خردسالش بود، با علامت به من فهماند که عکس را جلوی صورتش ببرم، صورتی که پر از خاک و خون بود، شهادتینش را گفت و پرگشود، من عکس را در دستم گرفتم و با صدای بلند گریه کردم. * بهجای اینکه دور قبرم جمع شوید، به راه و هدفم فکر کنید محمدمهدی مسلمیعقیلی میگوید: یکی از بچهها به شهید علی یوسفزاده ـ فرمانده گروهان سه از گردان مالک اشتر (ع) لشکر ویژه 25 کربلا ـ گفته بود: «تو که خودت تهرانی هستی و همسرت اهل رامسر، بعد از شهادت دوست داری کجا دفنت کنند؟» علی جوابش عاقلانه بود، گفت: «من موقع زنده بودنم معلوم نیست که کجا هستم؟ یک روز غرب، یک روز هم جنوب، یکبار تهران و یکبار هفتتپه، حالا غصه قبرم را هم بخورم؟ دوست دارم بهجای آن که عدهای دور قبرم جمع بشوند، به راه و هدف من فکر کنند.» قبل از عملیات بعضی از دوستان به او سفارش کردند که لباس سپاه خود را عوض کرده، لباس بسیج بپوشد، چون در صورت اسارت، عراقیها با پاسدارها رفتار ناجوانمردانهای میکردند، اما علی به این حرفها گوش نمیداد، میگفت: «راهی است که انتخاب کردهام، این لباس رنگ تفکر من است، وقتی زندهام، این آرم مقدس روی سینهام قرار دارد، دوست دارم هنگام مردن نیز با همین ظاهر، از دنیا بروم، بهویژه آیهای که روی آرم نوشته شده، خیلی برایم ارزش دارد.» وقتی به طرف منطقه عملیاتی حرکت کردیم، علی پشت سر هم از بچهها میخواست، ذکر بگویند، هر از گاهی پیغام میداد که پنج تا صلوات ... پنج تا تکبیر ... پنج تا قلهوالله ... تا آخر ستون همه مشغول ذکر میشدند. موقع درگیری، آرام و قرار نداشت، اینطور نبود که چون فرمانده است، یک گوشه بایستد و فقط دستور بدهد، نارنجک میانداخت، آرپیجی شلیک میکرد، میدوید و جستوخیز میکرد و دشمن را به رگبار میبست، رفتار او شور و حال بچهها را بیشتر میکرد. یکی از سنگرهای دشمن بهشدت مقاومت میکرد، علی پرید و نارنجکی داخل آن انداخت، راه تقریباً باز شد و بچهها توانستند وارد پایگاه شوند، در همین حین او با چند گلولهای که از سوی یک بعثی شلیک شد، به زمین افتاد. وقتی بالای سرش رسیدیم، هنوز نفس میکشید، تیر به چند جای بدنش اصابت کرده بود، از جمله گلولهای کنار آرم سپاه، روی سینهاش. علی چشمان معصومش را باز کرد، ما را که دید لبخند زد، شهادتینش را کامل خواند، به حضرت اباعبدالله (ع) و امام عصر (عج) به زیبایی سلام داد و سپس چشمانش را بست، رفتنش نیز رنگ عقیدهاش بود. * آن روز بچهها تا توانستند تانک شکار کردند علیاکبر محمدعلیتبار میگوید: تانکهای دشمن آنقدر به ما نزدیک شده بودند که لولههایشان از پایین خاکریز دیده میشد، درگیری بهشدت ادامه داشت، بچهها بعد از چند روز عملیات، تازه داشتند استراحت میکردند که عراقیها با نیروهای تازهنفس، برای چندمین بار پاتک زدند. من کمکآرپیچیزن بودم، با هیجان میدویدم، مهمات میآوردم و به بچهها میرساندم، پریشان و مضطرب به این سو و آن سو میرفتم. در همان گیرودار چشمم به برادر مجروحی افتاد که دو دستوپایش قطع شده بود و خون بهشدت از بدنش فوران میکرد، رنگش به سفیدی گرایید، دیگر کارش تمام بود، با دیدن او حالم دگرگون شد، اما خودش با درد کنار آمده بود، تبسم بر لب داشت و ذکری را زیرلب زمزمه میکرد، خیلی برایم عجیب بود، گاهی هم به زور صدایش را بلند میکرد و به بچههایی که در کنارش بودند، روحیه میداد. حالت او باعث شد که احساس کنم چند برابر قدرت پیدا کردهام، آن برادر مجروح به ما نشان داد که تا آخرین نفس رزمنده بودن یعنی چه؟ آن روز بچهها تا توانستند تانک شکار کردند. * بچهها یکییکی پرپر میشدند وی همچنین نقل میکند: داخل یکی از شیارها بدجوری گیر افتادیم، نه میتوانستیم جلو برویم نه کسی حاضر به عقبنشینی بود، پشت شیار، مقر فرماندهی بعثیها قرار داشت، آنها با تمام توان ما را زمینگیر کرده بودند، خیلی از بچهها همانجا داخل شیار، شهید و مجروح شدند. ما هم میدانستیم در صورت از بین نبردن فرمانده بعثیها، نمیتوانیم نیروهای عراقی فعال در آن نقطه را فلج کنیم. آتش سنگین دشمن به فاصله کمی از بالای سرمان عبور میکرد، وضعیت سخت و طاقتفرسایی بود، دوستان و همرزمان ما یکییکی پرپر میشدند، یکی از برادران که خون زیادی از او رفته بود، ناگهان فریاد یا حسین (ع) سر داد و با تمام قدرت فریاد زد: «برادرها ! راه امام را ادامه بدین ... برید جلو، انقلاب خون میخواد ... یا حسین (ع) ...» اینها را که گفت چشمانش بسته شد و دیگر صدایی از او بر نخاست، بچهها روحیه حماسیشان دوچندان شد، با صدایی بلند یا حسین (ع) گفتند و جلو رفتند، این روزها هم هر وقت که سر یک دوراهی گرفتار میشوم، یاد حرفهای آخر آن شهید بزرگوار میافتم. * حالا دیگر خستگیام از بین رفته بود حسن کیانی میگوید: بچهها خسته اما پرشور، کارشان را ادامه میدادند، سه هزار کیسه شن را باید آماده کرده و به خط انتقال میدادیم، بهدلیل وضعیت خاص زمین، نیسان تا حد معینی میتوانست جلو بیاید، کیسهها را بعد از پر کردن، دستبهدست از آب عبور میدادیم تا پشت نیسان چیده شود، نیمههای شب داخل نخلستان، به دلیل ابری بودن هوا، خیلی تاریک بود، با این که خسته بودم، اما بهعنوان مسئول لجستیک هم کار میکردم و هم به بچهها روحیه میدادم. باد سردی که میوزید سرمای سخت زمستان را تا عمق استخوانهایمان نفوذ میداد، دلم برای بچهها میسوخت، از بچههای کمسنوسال گرفته تا پیرمردهای گردان، دست در دست هم، با آن همه خستگی در دل شب مشغول کار بودند. در همان حال ذهنم رفت پیش آن دو نفری که در این سوز و سرما داوطلبانه داخل آب ایستاده بودند و کیسهها را به آن طرف میبردند، گفتم بروم به آنها هم خدا قوتی بگویم. لب آب که رسیدم اولش باورم نشد، اما خوب که دقت کردم، هر دویشان را شناختم: «شهید صلبی ـ فرمانده گردان ـ و حاج کمیل کهنسال ـ جانشین لشکر ویژه 25 کربلا ـ تا سینه داخل آب ایستاده بودند، پوست صورتشان از سرما میلرزید، برای لحظهای هم استراحت نمیکردند، انگار نه انگار که همه روز را در خط مقدم با دشمن درگیر بودند، حالا دیگر خستگیام از بین رفته بود. * عملیات پیش رو عین حج میماند! وی همچنین خاطرهای از عملیات کربلای 10 را چنین نقل میکند: شهید حاج حسین بصیر ـ قائممقام لشکر ویژه 25 کربلا ـ که بعدها در عملیات کربلای 10 به شهادت رسید را قبل از عملیات، با سری تراشیده و پایی برهنه مشغول کار دیدم، رو به او کردم و گفتم: «حاجی! جریان سر تراشیدن چیه؟!» جواب داد: «عملیات پیش رو عین حج میماند!» * تهدید و تشویق آقامرتضی در خاطرهای دیگر این رزمنده بیان میکند: سردار مرتضی قربانی ـ فرمانده لشکر ویژه 25 کربلا ـ آمده بود، برای سرکشی، میدانست بچهها چقدر خسته هستند اما کلی کار روی زمین مانده بود، باید آن همه کیسه را جابهجا میکردیم، عدهای آنقدر خسته بودند که به زور خودشان را حرکت میدادند. آقامرتضی مانده بود که تهدید کند یا تشویق، هر دو را انتخاب کرد، کمیقدم زد و کاغذ و خودکاری را از جیبش درآورد، با لهجه اصفهانیاش گفت: «بچههای بسیج! هرکس کم کار کند اسمش را این جا مینویسم که در عملیات، خطشکن نباشد، تا پنج صبح کارها باید تمام شده باشد.» نیمهشب بود، وقتی برگشت خودش از انجام شدن کارها، تعجب کرده بود. * روحانیونی که لباسهای رزمندهها را میشستند حسین جعفری میگوید: در کنار بچههای بسیج، طلبهها و روحانیون هم درگرد آنها حضور داشتند، اگرچه وظیفه اصلی آنها کار فرهنگی و پرورش معنوی نیروهای رزمنده بود، ولی عشق به جهاد و شهادت باعث شده بود که آنها در همه میادین، حضوری چشمگیر داشته باشند، با چشم خود، روحانیونی را دیده بودم که لباسهای بچهها را میشستند، برای آنها آب و غذا میبردند و به مجروحان رسیدگی میکردند. در شب عملیات بچههای طلبه هم بیکار نبودند، یکی سنگر میساخت، یکی هم با تیربار، دشمن را هدف میگرفت، در همان حال طلبهای را دیدم که تا زیر خاکریز دشمن پیش رفت و نارنجکی آن طرف خاکریز انداخت و روحانی پرشور دیگری نشسته پشت لودر، رو در روی آتش مستقیم دشمن، برای بچهها خاکریز میساخت. انتهای پیام/86029
93/12/18 - 07:26
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 103]
صفحات پیشنهادی
روایت نبردی سخت/ رانندگی با تانکهای آخرین مدل / همه از قایق روی کمر زخمی من میپریدند!
روایت نبردی سخت رانندگی با تانکهای آخرین مدل همه از قایق روی کمر زخمی من میپریدند هرکس از قایق بیرون میپرید ناخواسته پا روی کمر زخمی من میگذاشت و به سرعت رد میشد هرچه آه و ناله میکردم اخوی برادر من یواشتر آخ مُردم هیچ فایدهای نداشت به گزارش خبرگزاری فارس از سعکس/ روايتي تكان دهنده از لحظه پيدا شدن شهيد نبوی پس از 28سال
عکس روايتي تكان دهنده از لحظه پيدا شدن شهيد نبوی پس از 28سال همين چند ساعت پيش بود كه زمين لرزيد و آسمان گريه كرد از لحظه اي كه خبر پيدا شدن مهدي به خانواده اش داده شد مادر اشك ريخت و پدر لرزيد عکس رضا قلیچ خانی مادر بزرگوار شهيد محسن نبوياعلام فرايند شناسايي شهيد توسط نماروایت روزهای سخت نبرد فاو غوغای شهادت مادر در روز چهارم عملیات/چند شب است که خواب پرواز میبینم
روایت روزهای سخت نبرد فاوغوغای شهادت مادر در روز چهارم عملیات چند شب است که خواب پرواز میبینمشنیدم یکی میگفت مادر گل که بیخار نمیشود بچههای خوبت را گلچین کردی ما را هم به میهمانی خود دعوت کن به گزارش خبرگزاری فارس از ساری رزمندگان و غیورمردان لشکر ویژه 25 کربلا در دورانروایت برادر «شهید فاتح» از آخرین دیدار
روایت برادر شهید فاتح از آخرین دیدارتاریخ انتشار جمعه ۱۵ اسفند ۱۳۹۳ ساعت ۱۰ ۳۵ برادر شهید مدافع حرم حضرت زینب س میگوید برادرم دو سال در مسیر دفاع از حریم اهلبیت ع مجاهدت کرد چراکه آرمانش دفاع از اهلبیت ع بود علی بخشی برادر شهید رضا بخشی فاتح در گفت&zwعکس: پدر شهید؛ منزل نو مبارک!
عکس پدر شهید منزل نو مبارک پس از انتشار تصاویر وضعیت زندگی نامناسب پدر شهید اصغری اقدامات لازم توسط بنیاد شهید و استانداری مازندران صورت گرفت و وی وارد منزل جدید شد خبرگزاری مهر پس از انتشار تصاویر وضعیت زندگی نامناسب پدر شهید اصغری اقدامات لازم توسط بنیاد شهید و استانداری- آخرین اخبار از پیروزی های عراق در نبرد با داعش در استان صلاح الدین
آخرین اخبار از پیروزی های عراق در نبرد با داعش در استان صلاح الدین تهران- ایرنا- نیروهای عراقی در جریان عملیات آزادسازی مناطق تحت اشغال گروه تروریستی داعش در استان صلاح الدین بخش های وسیعی از این استان را آزاد کردند و شماری زیادی از تروریستها را به هلاکت رساندند به گزارش ایرناناگفته های آخرین روزهای زندگی صادق طباطبایی از زبان پسرش/او در باره احمدی نژاد چه عقیده ای داشت؟
ناگفته های آخرین روزهای زندگی صادق طباطبایی از زبان پسرش او در باره احمدی نژاد چه عقیده ای داشت با پدر درباره این مسایل بسیار صحبت میکردیم در اینباره دلایل منطقیشان این بود که احساس میشد سیاست کلی کشور باید به سمتی برود که کشور امنیتی شود و گفتمان کمی تندتر و محکمتر شود ببلومبرگ گزارش داد یمن؛ آخرین ایستگاه نبرد نیابتی ایران و عربستان سعودی/ گسترش نفوذ ایران در جهان عرب
بلومبرگ گزارش دادیمن آخرین ایستگاه نبرد نیابتی ایران و عربستان سعودی گسترش نفوذ ایران در جهان عربیک شبکه خبری آمریکایی در وبگاه خود نوشت افزایش روابط ایران با حوثیهای شیعه و دیگر متحدینش چون لبنان سوریه و عراق به مثابه گسترش نفوذ این کشور در جهان عرب است به گزارش گروه بین&zwnگفتوگوی مشروح فارس با استاد «داوود نیکنام» کتیبهای که رهبر انقلاب بر آن بوسه زدند/از کتاب برادر شه
گفتوگوی مشروح فارس با استاد داوود نیکنامکتیبهای که رهبر انقلاب بر آن بوسه زدند از کتاب برادر شهیدم سرمشق مینوشتم روایتی از پنجه قوی آیتالله نجومیاستاد داود نیکنام را به خوشنویسی اهل بیت ع میشناسند اگر چه چهره این مرد هنوز برای خیلیها نا آشناست اما سالهاست که آثارش راآخرین ایستگاه نبرد نیابتی ایران و عربستان
آخرین ایستگاه نبرد نیابتی ایران و عربستانتاریخ انتشار سه شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۳ ساعت ۰۷ ۲۰ یک شبکه خبری آمریکایی در وبگاه خود نوشت افزایش روابط ایران با حوثیهای شیعه و دیگر متحدینش چون لبنان سوریه و عراق به مثابه گسترش نفوذ این کشور در جهان عرب است به گزارش فارس وبگاه شبکه خعکس/ دیدار مادری با فرزند شهیدش پس از ۳۱ سال
تراز خاانواده شهید امرالله معروف وند صبح امروز پس از ۳۱ سال در معراج شهدای تهران با پیکر فرزندشان دیدار کردند این شهید سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر در جزیره مجنون به درجه رفیع شهادت نائل شده بود شنبه 9 اسفند 1393 ساعت 14 50آخرین گلزن پرسپولیس به بنیادکار + عکس
شماره هشت آلمانی که محبوب نشد آخرین گلزن پرسپولیس به بنیادکار عکس شماره 8 آلمانی و سابق پرسپولیس آخرین سرخپوشی است که توانسته دروازه حریف امروز این تیم را باز کند به گزارش سرویس ورزشی جام نیوز پرسپولیس و بنیادکار آخرین بار 3 سال و 10 ماه و 10 روز پیش در لیگ قهرمانان با هم مصفرمانده شهید تیپ فاطمیون در کنار حاج قاسم+عکس
کلنا عباسک یا زینب س فرمانده شهید تیپ فاطمیون در کنار حاج قاسم عکس گفتنی است فرمانده تیپ فاطمیون شهید علیرضا توسلی با نام جهادی ابوحامد و معاونش رضا بخشی معروف به فاتح شنبه 9 اسفند در جریان آزاد سازی تپه تل قرین در حومه درعا به دست تروریستهای جبهه النصره به شهادت رسیدندتفریح قرقیزها در روزهای برفی+ فیلم و عکس
تفریح قرقیزها در روزهای برفی فیلم و عکسدر قرقیزستان با توجه به هوای سرد و کوهستانی روزهای تعطیل اسکی و تیوپسواری از تفریحهای مورد توجه محسوب میشود به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس در بیشکک با توجه به هوای سرد و کوهستانی قرقیزستان در روزهای تعطیل اسکی و تیوپسواری از تفآخرین مصاف پرسپولیس با یک تیم قطری +عکس
آخرین مصاف پرسپولیس با یک تیم قطری عکس جام جم ورزشی فردا پرسپولیس کار خود در لیگ قهرمانان آسیا را با رویارویی با لخویای قطر آغاز می کند پرسپولیس فردا در حالی رو در روی لخویای قطر قرار خواهد گرفت که آخرین بار 2 سال و 10 ماه و 6 روز پیش در آزادی با یک تیم قطری رو به رو شده است-آخرین وضعیت نبرد در جبهههای اطراف تکریت
پیشروی ارتش عراق برای فتح العلم آخرین وضعیت نبرد در جبهههای اطراف تکریت نیروهای امنیتی و مردمی بهسوی منطقه البوعجیل در شرق تکریت حرکت کردند تروریستها در البوعجیل و العلم در صلاحالدین پس از آزادی منطقه الدور دچار وحشت شدهاند به گزارش پایگاه المسله منابع وابسته به نیسینمای الجزایر «سفر به الجزایر» روایتی از همسران شهید انقلاب/نگاهی به انقلابیون مزدور
سینمای الجزایرسفر به الجزایر روایتی از همسران شهید انقلاب نگاهی به انقلابیون مزدورفیلم سفر به الجزایر آثار و نتایج استعمار فرانسوی و مشکلات ایجاد شده توسط مزدوران آنها و همچنین نقش و مشکلات زنان شهدا را به تصویر کشیده است به گزارش خبرگزاری فارس این روزها فیلمی در الجزایر ساخته-
گوناگون
پربازدیدترینها