تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):با احمق مشورت نکن و از دروغگو یارى مجو و به دوستى زمامداران اعتماد مکن.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827555858




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

روایت نبردی سخت/ رانندگی با تانک‌های آخرین مدل / همه از قایق روی کمر زخمی من می‌پریدند!


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: روایت نبردی سخت/
رانندگی با تانک‌های آخرین مدل / همه از قایق روی کمر زخمی من می‌پریدند!
هرکس از قایق بیرون می‌پرید، ناخواسته پا روی کمر زخمی من می‌گذاشت و به‌ سرعت رد می‌شد، هرچه آه و ناله می‌کردم «اخوی! برادر من! یواش‌تر! آخ، مُردم...» هیچ فایده‌ای نداشت.

خبرگزاری فارس: رانندگی با تانک‌های آخرین مدل / همه از قایق روی کمر زخمی من می‌پریدند!



به گزارش خبرگزاری فارس از ساری، رزمندگان و غیورمردان لشکر ویژه 25 کربلا در دوران دفاع مقدس حماسه‌ای کم‌نظیر از خود به یادگار گذاشتند که از این میان می‎توان عملیات والفجر هشت را نگینی از این رشادت‌ها یاد کرد، به همین منظور در گفت‌وگو با چند تن از رزمندگان این لشکر خط‎شکن، خاطراتی به‌یادماندنی بیان شد که در ادامه تقدیم به مخاطبان می‌شود. * شکرانه الله‎قلی ساورعلیا، در گفت‎وگو با خبرنگار فارس، خاطره‌ای بدین‌شرح بیان می‎کند: شاید بعضی‌ها اولش نگران شدند، اما حقیقت امر چیز دیگری بود، باران همیشه رحمت خداست، صبح، هوا آفتابی بود، نشانی از ابر دیده نمی‌شد، اوایل شب هم آسمان مهتاب داشت، موقع عملیات ابر‌ها از کجا آمدند، خدا می‌داند! باران در ظاهر کمی‌کار بچه‌ها را مشکل می‌کرد، محاسبات طور دیگری انجام گرفت، اما گویا معجزه‌ای رخ داده بود: «آسمان تیره‌وتار شد، دیگر دید دشمن از بین رفته بود، سر و صدای باران هم، فضای آرام شب را به نفع بچه‌های رزمنده به‌هم ریخت.» دیگر نگران سروصدای قایق‌ها و اسلحه‌ها نبودیم، بچه‌ها همان اول عملیات، دو رکعت نماز شکرانه به جای آوردند. هر وقت بچه‌های والفجر هشت، دور هم جمع می‌شوند، نخستین حرف‌شان همان اتفاق معجزه‌گونه باران است، دشمن واقعاً کر و کور شده بود. * باز هم لطف خدا عباس میرزاپور نیز در گفت‎وگو با خبرنگار فارس، خاطره‌ای بدین‌شرح بیان می‎کند: ساعت هفت یا 7/5 شب بود، آب‌های اروند، موج‌های سنگینی داشت، موج‌ها انگار می‌خواستند بچه‌های ما را با خود به خلیج فارس ببرند، دست‌به‌دست هم دادیم و به یک ستون حرکت کردیم، با این حال موج‌ها ما را، 200 ـ 300 متر، از مسیر اصلی دور کردند، وقتی مد می‌شد، عرض اروند از 400 الی 600 متر به هزار متر می‌رسید، عمق آب هم کمتر از 20 متر نبود. بچه‌های تخریب، مشغول باز کردن سیم‌های خاردار دشمن بودند، سیم‌هایی که پیش‌تر با مهارت‌های خاصی در عمق آب نصب شده بود. اضطراب آن لحظات را به هیچ‌وجه نمی‌شود ترسیم کرد، کافی بود عراقی‌ها سایه‌ای مشکوک را ببینند، آن‎وقت جهنمی‌از آتش به‎راه می‌انداختند، دشمن انگار کور شده بود و ما را نمی‌دید، هر از گاه، منوری به آسمان پرتاپ می‌شد، اما به لطف خدا همه آنها در جهتی غیر از مسیر حرکت رزمندگان بود، شاید ساعتی نگذشت که منورهای دشمن شدت گرفت، پشت سر هم گلوله‌های منور در آسمان منفجر می‌شد و اروند زیر نور روشن شده‌ بود. دیگر خیلی دیر شده بود، بچه‌های ما کنار ساحل دشمن پنهان شده بودند، عراقی‌ها هرچه چشم انداختند، اثری از نیروهای ما در آب‌های اروند، مشاهده نکردند. * سلاح و صلاح عبدالحمید صلح‌جو، رزمنده دیگر لشکر ویژه 25 کربلا در گفت‎وگو با خبرنگار فارس، خاطره‌اش را این‌چنین بیان می‎کند: وقتی به فاو رسیدم اولین سوالی که ذهنم را به‌خود مشغول کرد، این بود که چرا عراقی‌ها با داشتن چنین استحکاماتی از مهلکه گریخته، حاضر به مقاومت بیشتر نشدند؟ ساختمان پاسگاهی در فاو آنقدر محکم بود که گلوله‌های آرپی‌‌جی روی آن تأثیری نداشت، با این حال ما فقط 10 ـ  20 نفر بودیم که توانستیم جمع 120 نفره آنها را تارومار کرده و تعدادی را هم به اسارت در آوریم، عراقی‌ها کانال‌های بزرگی داشتند که می‌توانستند به‌راحتی داخل آن قدم بزنند، سنگر‌های آنها هم از بتون آرمه به قطر نیم متر با میله‌گرد ساخته شده بود و از فاصله حداقل 6 متر با انواع سیم‌های خاردار، مین‌های‌ منور و تله‌های انفجاری محافظت می‌شد، زیر آب نیز با میله‌گردهای ضربدری که به خورشیدی معروف بودند، مسدود شده بود. آنها با چهارلول و دوشکا با نفرات ما مقابله می‌کردند، با شدید شدن درگیری، عراقی‌ها سنگرهای مستحکم خود را رها کردند و پا به فرار گذاشتند، اما بچه‌های ما که تنها یک چاله کوچک به ارتفاع کمتر از یک متر را سنگر خود قرار داده بودند، حاضر به عقب‌نشینی نبودند و با همان شرایط پاسخ پاتک‌های آنها را می‌دادند. داخل سنگر عراقی‌ها خبرهایی بود، انواع بطری‌های شراب، عکس و فیلم‌های مبتذل و... یاد سنگرهای خودمان افتادم که جز کتاب‌های قرآن، دعا و احکام چیزی در آن پیدا نمی‌شد. * داشتیم عقده‎ای می‌شدیم! عبدالحسین تنها نیز در گفت‎وگو با خبرنگار فارس، خاطره‌ خود را چنین بیان می‎کند: از مدت‌ها قبل، هر وقت تانکی وارد منطقه می‌شد، آن را با کمک نخل‌ها و یا جا دادن داخل خانه‌های گلی استتار می‎کردیم، این کار با احتیاط و مراقبت بالایی انجام می‌گرفت، به‌طوری که عراقی‌ها متوجه نشوند. قرار بود بلافاصله پس از فتح فاو، پلی روی آب نصب شده و تانک‌ها به آن طرف برده شوند، شب عملیات، داخل تانک‌ها نشسته بودیم، با اصرار فراوان مسئولان لشکر را راضی کردیم که واحد ما نیز در روزهای اول عملیات وارد عمل شود، آن شب تا صبح بیدار بودیم و هر‌ آن، انتظار صدور فرمان حرکت را می‌کشیدیم. سر و صدای درگیری بچه‌ها با عراقی‌ها را می‌شنیدیم و به حال‌شان غبطه می‌خوردیم، از ته دل آرزو داشتم که کاش من هم شانه‌به‌شانه آنها موفقیت‌آمیزترین حمله برون‌مرزی سپاه اسلام را تجربه می‌کردم، وقتی صدای الله‌اکبر از آن سوی آب به‌گوش می‌رسید، ناخودآگاه اشک در چشمانم حلقه زد، حالا لحظه‌شماری می‌کردیم تا هرچه زودتر به ما نیز اجازه دهند که به‌عنوان اولین واحد زرهی وارد عملیات شده و به نبرد با دشمنان بپردازیم. صبح شد و انتظار ما به طول انجامید، داشتیم نگران می‌شدیم که نکند واحدهای زرهی دیگر زودتر از ما وارد منطقه شوند و دیگر نیازی به ما نباشد، در همین افکار بودیم که صدای فرمانده‌مان به گوش رسید، او با عجله از بچه‌ها می‌خواست که تانک‌ها را رها و آماده اعزام شوند. از تانک پیاده شدم و به گمان این که حدسم درست از آب در آمده و واحدهای دیگر زودتر از ما اعزام شدند، خود را برای رفتن به آن طرف آب آماده کردم، البته از این که به‌عنوان نیروی پیاده به عملیات می‌رفتم، خیلی خوشحال بودم. فرمانده گفت: «مگر نمی‌خواستید نخستین گروه زرهی باشید؟ پس زودتر به طرف نهر بروید که قایق‌ها منتظرند.» گفتم: «حاجی! گروهان زرهی بدون تانک؟!» در جواب گفت: «غصه تانک‌ها را نخورید، آنجا آنقدر تانک هست که به همه‌تان برسد.» وارد فاو که شدیم، همان طوری که فرمانده‌مان وعده داده بود، عراقی‌ها به‌رسم مهمان‌نوازی، تانک‌های آخرین مدل‌شان را پیش‌کش سپاهیان اسلام کرده بودند! چه کیفی داشت، از بس با تانک‌های قدیمی و زنگ‌زده و از رده‌خارج، دست‌وپنجه نرم کرده بودیم، داشتیم عقده‌ای می‌شدیم! * چراغ روشن  این رزمنده، خاطره دیگری را نیز بدین‌شرح بیان می‎کند: آن‌قدر جلو رفته بودیم که برای حفاظت از مناطق آزادشده، نیرو کم آورده بودیم، عراقی‌ها هم دنبال چنین فرصتی بودند تا زحمات ما را با یک پاتک، هدر بدهند. هر آن احتمال پاتک عراقی‌ها وجود داشت، اگر می‌فهمیدند تعداد نیروهایی که در خط حضور دارند، اندک است، دیگر منتظر صبح نمی‌ماندند. فکر جالبی به ذهن فرماندهان رسید و این که آن‌ها پشت سر هم ماشین‌های خالی را با چراغ روشن، به خط می‌فرستادند تا این گونه وانمود کنند، در حال جایگزینی نیرو هستیم. حرکت ماشین در شب با چراغ روشن خیلی هم شجاعت می‌خواست، عراقی‌ها هم باورشان شده بود که ما نیروی تازه‌نفس آورده‌ایم، آن شب ابتکار فرماندهان ما، مانع از هر اقدام دشمن شد. * لگدهای بی‌وقفه؛ سهم من از عملیات سیدحبیب‌الله حسینی، در گفت‎وگو با خبرنگار فارس، خاطره‌ جالبی را این‌گونه بیان می‎کند: دشمن بدون هدف به‌روی اروند آتش می‌گشود، شلیک پراکنده و نامنظم دشمن نشان می‌داد که آخرین رمق‌های‌شان را برای جلوگیری از سقوط فاو به‌کار بسته‌اند، اغلب تیرهای آنها کور و بی‌هدف بود و کمتر به کسی یا  اهداف مهمی‌اصابت می‌کرد، بچه‌ها سالم و سرحال به اسکله می‌رسیدند، از شانس بد ما در چند متری ساحل، باک قایق‌‌مان مورد اصابت گلوله‌ای قرار گرفت، قایق داشت می‌سوخت و ما باید هرچه زودتر خود را نجات می‌دادیم. در همین هنگام، دو گلوله به پشتم خورد، تا بجنبم نارنجکی کنارم منفجر شد و ترکش‌های آن مرا بی‌نصیب نگذاشت، بدنم را خون فرا گرفت، از درد به خودم می‌پیچیدم، به هر مشقتی بود، خودم را به ساحل رساندم و روی اسکله ولو شدم، باید منتظر می‌ماندم تا بچه‌های امدادگر به سراغم بیایند، مدام نگران بودم و غصه می‌خوردم که چرا نتوانسته‌ام در این عملیات نقشی داشته باشم، در همین فکر بودم که بچه‌های موج سوم هم از راه رسیدند، آنها رزمندگان گردان مالک اشتر لشکر ویژه 25 کربلا بودند. شب خیلی تاریک بود، چیزی هم روی زمین قابل رویت نبود، بچه‌های مالک با شور و هیجان از قایق پیاده می‌شدند تا هرچه زودتر وارد عملیات شوند، هرکس از قایق بیرون می‌پرید، ناخواسته پا روی کمر زخمی من می‌گذاشت و به‌سرعت رد می‌شد، هرچه آه و ناله می‌کردم: «اخوی! برادر من! یواش‌تر! آخ، مُردم...» هیچ فایده‌ای نداشت که نداشت، کمی‌که حالم جا آمد، از اتفاق پیش‌آمده خنده‌ام گرفته بود. صبح که برای مداوا به عقب منتقل می‌شدم، پیش خودم می‌گفتم: «از قرار معلوم، سهم من از این عملیات ـ والفجر هشت، لگد‌های بی‌وقفه رزمندگان اسلام بود!» این هم جای شکر داشت. انتهای پیام/86029/

93/12/11 - 06:05





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 86]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن