واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: نگاه شما: آخر،عاقبت جوانگرایی؟!
بخش «نگاه شما» برای ارائه و معرفی «نگاه» مخاطبان «تابناک» به همه موضوعات است. هر مخاطب «تابناک» میتواند با مد نظر قرار دادن شرایط همکاری با این بخش، «نگاه» خود را ارسال کند تا در معرض دید و داوری دیگر مخاطبان قرار گیرد.
کد خبر: ۴۷۶۶۲۹
تاریخ انتشار: ۰۲ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۱:۰۲ - 21 February 2015
محمد ماکویی: به مجرد استخدام کار کوچکی دستم دادند که اصلا با میزان دانشی که آموخته بودم جور در نمی آمد!چرا که مدیران ارشد شرکت همانند بسیاری از مدیران ارشد سایر شرکت ها می گفتند-و پر هم بیراه نمی گفتند!-که دانشگاه چیز زیادی یاد آدم نمی دهد!
به قول مادربزرگ ها آدم باید گناه غیبت را پاک کند!روی این اصل باید بگویم که شرکت با تمامی بدی ها؟!خوبی هایی هم داشت!یکی از خوبی هایش هم این بود که اگر مشاهده می کرد کارمندی کارش را صادقانه , به موقع و با کیفیتی درخور توجه انجام می دهد,از طریق ارتقاء سمت و جایگاه اداری و محول نمودن کار بزرگتر و مهم تر تشویقش می کرد و در این تشویق از یاد هم نمی برد که درآمد و عایدی او را نیز –بدون توجه به قوانین همسان سازی عایدی ها و بی اعتنا به تورم سالانه و نیازمندی های و مایحتاجات زندگی کارمندی و اینکه طرف چند سر عائله دارد-به میزان قابل قبولی افزایش دهد!
انصافا همین خوبی ها هم بود که باعث شده بود پیر و جوان از مدیران ارشد شرکت نسبتا خوشنود باشند زیرا کهنسالان و سابقه دارها هم از سمت و میز و صندلیی که داشتند راضی بودند و هم از عایدی و دشتیی که پر بدک نبود!جوانتر ها هم که آینده خوب شغلی خود را به جای آنکه به گونه ای رویایی در ذهن به تصویر بکشند, به چشم می دیدند, نگران فردای خود که چه پیش خواهد آمد نبودند!ضمن اینکه توجه شرکت به ویژگی ها و خصوصیات فرهنگی ما ایرانیها, باعث می شد که زیاد پیش نیاید که کسی که دیگر در عنفوان جوانی نیست بابت ریاست شخصی که هنوز پشت لبش سبز نشده و مهر فارغ التحصیلیش تر است و یک الف بچه نیز بیشتر نیست,ناراضی باشد و چندان که باید و شاید دل به کار نبندد یا ندهد!
با تمامی این اوصاف مدیران ارشد شرکت همواره متوجه "دو قطره روغن داخل قاشق"*نیز بودند و فراموش نمی کردند که به راحتی آب خوردن جوان هایی که قابلیت و توان انجام کاری بیش از سابقه دارها و سوءسابقه دارها داشتند! را جایگزین آنها که سن و سالی هم ازشان گذشته بود نمایند!;جایگزینیی که در طی آن به رییس و مرئوس فعلی و قبلی به خوبی فهمانیده می شد که تغییر و تحول صورت گرفته پیش و بیش از آن که نشان دهنده توجه هرچه بیشتر شرکت به جوان ها و نادیده گرفتن ارزش و احترام و موی سپید بزرگترها و ارشدهای شرکت باشد,در راستای بهتر انجام شدن کارها و کارها را باید به کاردان ها سپرد است و نه هیچ چیز دیگری!
با همه این محسنات به خاطر اینکه "همیشه پای پول در میان است" شرکت را ترک گفته و در شرکتی دیگر مشغول به کار شدم!;شرکتی که در آن بیش از آنچه که باید مورد استقبال و تشویق!قرار گرفتم!;بدون آنکه حقیقتا کاری انجام داده باشم! و بدون آنکه بدانم پای در شرکتی گذارده ام که به "خوش استقبال" و "بد بدرقه" بودن شهره خاص و عام است!
با جا افتادن در شرکت بود که بخوبی متوجه شدم که نفر قبلی –که جایگزینش شده بودم!-هم انصافا کارش درست بوده و اینکه او "خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود" تنها به خاطر دیدگاه مدیران ارشد شرکتی بود که آدم ها را به چشم پیتزا می دید و تازه هایش را بیشتر دوست می داشت!
با این اوضاع و احوال تعجبی نداشت که شرکت کارکندان و کارکنانی داشته باشد که قبل از آنکه به فوریت تعدیل شوند!, هم به چشم خویش ببینند که جانشان می رود! و هم درک کنند که:"هر کسی پنج روزه نوبت اوست!";پنج روزی که در آن –به دلیل عدم شایسته سالاری-نه فرصت خدمت به خلق میسر می شد و نه زمان کافی برای ارائه قابلیت ها و توانایی های انجام کار به مدیران ارشد به دست می آمد!پنج روزی که در آن کارمندان و کارکنان فقط وقت کافی بدست می آوردند تا با شدت و حدتی هرچه تمامتر خود را مهیای روزگار نداری و بیماری خود و اهل و عیال نمایند!!!؟
*برگرفته از داستان راز خوشبختی که در این است که آدمی تمامی شگفتی های جهان پیرامون را ببیند اما متوجه دو قطره روغن قاشق که از دستش نریزد نیز باشد!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 33]