تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 10 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):پرهيزكارى منافق جز در زبانش ظاهر نمى شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803122229




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

- پرواز بر فراز اچ. 3، سقوط در سلیمانیه


واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: پرواز بر فراز اچ. 3، سقوط در سلیمانیه تبریز - ایرنا- امیر سرتیپ دوم خلبان آزاده " یوسف سمندریان" از جمله خلبانان هشت سال دفاع مقدس است که در دفاع از آب و خاک این مرز و بوم و آرمان های رهبر کبیر انقلاب از همان روزهای جنگ شجاعانه جنگید و با شرکت در عملیات ماندگار موسوم به " اچ .3 " توانمندی تیزپروازان ایران اسلامی را به رخ کارشناسان نظامی جهان کشید.


... جنگ تحمیلی عراق علیه ایران جنگ نیست، بلکه گنجی است که باید به عنوان میراث داران این گنجینه عظیم از آن به خوبی محافظت کرد.
برای پاسداری ازاین گنجینه بزرگ مسوولیتی خطیر برعهده خبرنگاران است تا با قلم خود یاد و خاطره شهدا را زنده نگه دارند و از خاطرات رزمندگانی که بی هیچ چشم داشتی در این راه قدم گذاشته اند، بنویسند تا نسل های جدید که جنگ را لمس نکرده اند، با دلاورمردان و شیرزنان آن روزها بیشتر آشنا شوند.
امیرسرتیپ دوم خلبان سمندریان از جمله بلند مردان آسمانی هشت سال دفاع مقدس است که از همان روزهای ابتدایی جنگ در کنار دیگر همرزمان خود برای دفاع از آب و خاک این کشور مردانه جنگید و در عملیات های مختلف حضور چشمگیر داشت که از جمله این عملیات ها می توان به تلاش های وی در روزهای ابتدایی جنگ در پایگاه دزفول اشاره کرد.
این آزاده سرافراز همراه با دیگر همرزمان خلبان خود جانانه جنگید و نگذاشت ارتش عراق قسمتی از خاک این مرز و بوم را از جمله دزفول و اهواز را به تصرف خود در آورد.
حسب وظیفه از امیر سمندریان وقت مصاحبه ای گرفتیم تا از نزدیک از خاطرات جنگ و چگونگی اسارتش به عنوان یک رزمنده مفقود الاثر در اسارتگاه های عراق سخن بگوید.
امیر لطفا خودتون رو برای مخاطبان معرفی و از خاطرات دوران جنگ و اسارتتون بگویید:
یازدهم بهمن ماه سال 1333 در یکی از محلات قدیمی تبریز بنام خیابان مارالان در خانواده ای مذهبی به دنیا آمدم، دوران دبستان را در مدرسه دهقان گذراندم و دوره اول متوسطه را در دبیرستان رضا شاه (امیرکبیر) و دوره دوم را در دبیرستان منصور سابق (طالقانی) تحصیل کردم.
در سال های 49 یا 50 بود که پایگاه نیروی هوایی تبریز به هواپیماهای شکاری بمب افکن اف 5 مجهز شد و در آن سال ها این جنگنده ها روزانه چندین بار از بالای مدرسه ما رد می شدند و من از پنجره کلاس درس نظاره گر پرواز آنها بودم و بدلیل علاقه ای که از کودکی به خلبانی داشتم پس از گرفتن دیپلم بدون توجه به نتایج کنکور به تهران رفته و درخواست استخدام در نیروی هوایی را به عنوان خلبان دادم.
در مرکر آموزش های نیروی هوایی فرم های مربوط به معاینه پزشکی را دریافت و پس از دوماه انجام معاینات کامل و دقیق بدنی توانستم نمره قبولی را دریافت کنم. در این معاینات بدنی از بین هر 100 نفر دو نفر موفق به اخذ نمره قبولی می شدند.
با توجه به اینکه زبان انگلیسی من در حد متوسط و نسبتا ضعیف بود پس از ورود به دانشکده در کلاس های تئوری و لابراتوارهای زبان توانستم در مدت یکسال مسلط به زبان انگلیسی شوم.
پس از یکسال گذراندن کلاس های تئوری دورهای عملی پرواز آغاز شد و "بونانزا" یا "اف. 33 " اولین هواپیمایی بود که سوار آن شدم و این دوره را با موفقیت سپری کردم در صورتی که برخی افراد در این دوره به دلایل مختلف انصراف می دادند.
پس از این مرحله برای گذراندن دوره تکمیلی با دریافت بورسیه تحصیلی به مدت دو سال به آمریکا اعزام شدم و در آنجا نیز با گذراندن دورهای مختلف آموزشی و پرواز با تی 41 و تی 37 که هواپیماهای با موتور جنگی هستند به مدت 170 ساعت گذراندم تا توانستم گواهینامه خلبانی را با درجه ستوان دومی دریافت کنم.
پس از اتمام این دوره با توجه به نمراتی که اخذ می کردیم افراد برای مرحله بعد به عنوان خلبان شکاری انتخاب می شدند و یا به ایران باز می گشتند که من موفق به اخذ نمره برتر و گذراندن دوره خلبان شکاری شدم که دراین دوره نیز با تی 38 پرواز کردم و توانستم با دریافت درجه ستوان یکم پس از 22 ماه آموزش به ایران بازگردم.
پس از بازگشت به ایران به مدت هفت ماه به عنوان خلبان اف 5 به پایگاه چهارم شکاری وحدتی دزفول اعزام و آموزش های تکمیلی از جمله بمباران هوا به زمین، شلیک هوا به زمین و هوا به هوا و پرواز در ارتفاع پایین و پرواز ترازیشن سپری کردم.
قبل از انقلاب به تهران منتقل شده و با هواپیمای RF5 (آر.اف.پنج) که هواپیمای شناسایی و برای عکس برداری بود پرواز می کردم و پس از پیروزی انقلاب و در روزها و ماه های نخست به دلیل خرابکاری هایی که توسط عوامل نفوذی ضد انقلاب ها انجام می شد، تمام نیروهای پایگاه به صورت 24 ساعته اسلحه به دست نگهبانی می دادند.
تا اینکه 31 شهریور ماه سال 59 ساعت 1.5 بعدازظهر زنگ خطر در پایگاه هوایی تهران به صدا درآمد که با شنیدن آن من به عنوان تنها خلبان آلرت (آماده) خیلی سریع از زمین بلند شدم و در عین حال با رادار کرج تماس گرفتم که به دلیل قطع شدن صدا به پایگاه برگشتم که متوجه شدم یاپگاه در وضعیت عادی نیست.
با آغاز جنگ، فردای همان روز برای دفاع ازمرزهای کشور به پایگاه شکاری دزفول منتقل و در پروازهای 141 فروندی که اولین پرواز دفاعی و جنگی در برابر رژیم بعثی بود، حضور یافتم.
شش ماه نخست جنگ سخت ترین شرایط برای نیروی هوایی کشور بود و خلبانان با جان و دل برای دفاع از انقلاب و آب و خاک ایران اسلامی جانانه جنگیدند به طوری که روزانه 80 سورتی برای بمباران نیروهای زمینی عراق انجام می دادیم تا نتوانند به مرزهای کشور نزدیک شوند.
آن روزها شرایط بقدری سخت بود که هر روزی که برای پرواز بلند می شدیم می دانستیم که یکی از ما دیگر به پایگاه بر نخواهد گشت ولی با این وجود کارکنان نیروی هوایی برای حفاظت از تمامیت ارضی ایران اسلامی و دفاع از آرمان های امام خمینی (ره) جانانه جنگیدند و ایستادگی کردند.
بیشترین پروازها در شش ماه نخست جنگ صورت گرفت و اگر خلبانان مقاومت نمی کردند و نیروهای عراقی را مورد هدف قرار نمی دادند هر لحظه ممکن بود اهواز و دزفول به دست بعثی ها تصرف شود، تا اینکه نیروهای بسیجی و سپاهی شکل گرفتند و به کمک ارتش جمهوری اسلامی شتافتند.
پروازهای حساس و مختلف از تهران اعلام می شد و در بسیاری از پروازهای حساس و انهدامی حضور داشتم از جمله این پروازها 15 فرودین ماه سال 60 عملیات اچ 3، که یکی از عملیات های مهم در جنگ ایران و عراق بود، حضور یافتم و توانستیم با یک برنامه ریزی استراتژیک و دقیق، پایگاه هوایی الولید (اچ 3) را در غربی ترین نقطه عراق، در مرز مشترک عراق و اردن بمباران و منهدم کنیم.
در سال 63 دوره های معلم خلبانی را به اتمام رساندم و به دلیل اینکه فقط شش معلم خلبان در پایگاه هوایی تبریز وجود داشت از آن پس مسوولیت های من به عنوان معلم خلبان و خلبان تست افزایش یافت.
زمستان سال 64 من و سه خلبان دیگر با چهار فروند به پادگان نظامی عراق حمله کردیم و توانستیم آن را به صورت کامل منهدم کنیم که حین بازگشت از این عملیات دیگر خلبانان که هواپیمای من را می دیدند از طریق رادیو اعلام کردند که هواپیمایم سوراخ شده و بنزین آن در حال ریزش است و هر لحظه ممکن بود سقوط کنم که من به سختی و با توکل به خدا توانستم آن را تا تبریز هدایت کنم که هنگام فرود هرچه تلاش کردم فلت را برای کنترل پرواز باز کنم، باز نشد و این بار نیز به لطف الهی توانستم بدون مشکل فرود بیایم.
مرداد ماه سال 65 بطور داوطلبانه برای حضور در ماموریتی که یکی از منابع مهم اقتصادی عراق را مورد هدف قرار داشت، اعلام حضور کردم و طبق دستور من و خلبان "عباس رمضانی" برای بمباران مخازن سوخت سلیمانیه واقع در شمال عراق انتخاب و آماده پرواز شدیم.
انگار برای هردو ما الهام شده بود که این آخرین ماموریتمان خواهد بود، به همین دلیل تمام مدارک خود را در خانه گذاشتیم و متفاوت تر از سایر ماموریت ها از خانه خارج شدیم.
هنگامی که به سلیمانیه رسیدیم دیواره آتش دشمن آماده دفاع بود، در حالی که هفت کیلومتر تا کارخانه مورد نظر فاصله داشتم قبل از اینکه بتوانم بمبارانی انجام دهم، موتور سمت چپ هواپیمای من مورد اصابت موشک قرار گرفت و من با این وجود به سمت کارخانه پرواز کردم و هر دو توانستیم تمام بمب های خود را بر فراز آن فرو ریخته و آنجا را به تلی از آتش و دود مبدل کنیم.
هنگام بازگشت موتور سمت راست هواپیمای من نیز آتش گرفت و خلبان رمضانی از طریق رادیو از من می خواست که به دلیل آتش گرفتن موتورها به بیرون بپرم و من در اطراف کوه های سلیمانیه مجبور به پرش شدم.
این آزاد سرافراز به این قسمت از سخنان خود که می رسد یادی از شهید خلبان علی اقبالی می کند و ادامه می دهد: اگر به دست نیروهای غیرنظامی عراق دستگیر می شدم غیر ممکن بود که زنده بمانم و من نیز همچون شهید اقبالی توسط این افراد کشته می شدم، پس از سقوط هنگامی که سرم را بلند کردم متوجه شدم به دست نظامیان عراقی افتاده ام و آنها با بستن چشمانم، مرا به شهر سلیمانیه انتقال و ازآنجا توسط هلیکوپتر به بغداد منتقل شدم.
14 ماه بدون اینکه اسمی از من در صلیب سرخ ثبت شود، در سلول انفرادی نگهداری شدم و هرروز ساعت های طولانی از من بازجویی می شد و من برای اینکه دشمن متوجه پاسخ های دروغین من نشود، پس از بازگشت به سلول تمام حرف هایی را که گفته بودم را چندین بار با خود تکرار می کردم.
یکی از روزها متوجه شدم فردی را به سلول کناری سلول من منتقل کرده اند و ما شب هنگام از طریق حفاظی که بالای سلول بود با هم صحبت کردیم و متوجه شدم وی از اردوگاه شش منتقل شده و نامش در لیست صلیب سرخ وجود دارد و می تواند با ایران از طریق نامه در ارتباط باشد به همین دلیل از فرصت استفاده کرده و مشخصات و آدرس منزل پدری ام را در تبریز به او گفتم تا او پس از بازگشت به اردوگاه به خانواده ام اطلاع دهد که من زنده ام.
وی پس از بازگشت به اردوگاه به خانواده ام نامه ای را با این مضمون که " یوسف کاملا در صحت سلامت روحی و جسمی است ..." فرستاد ...
پس از 14 ماه زندگی در سلول انفرادی تاریک و سرد بالاخره به اردوگاه 11 تکریت که نامی از هیچ یک از اسرای آن در لیست صلیب سرخ نبود و به عنوان مفقود الاثر محسوب می شدند، انتقال یافتم و 100 اسیر جنگی را در یک سوله که به سختی جا می شدیم نگهداری می کردند و برای هر سه نفر فقط یک پتو وجود داشت.
در حدود پنج سال اسارت، پس از آتش بس سال 67 رفتار عراقی ها به نسبت قبل بهتر شده بود و ما فرصت بیشتری در بیرون آسایشگاه یافتیم و این امر موجب شد من با هسته های خرما بدون هیچ امکاناتی و فقط با ساییدن در روی زمین سیمانی و چسباندن آنها به هم صنایع دستی همچون تسبیح، هواپیمای F16 و قاب خودکار و همچنین با ساییدن سنگ های ریز روی زمین توانستم هواپیمای F5 که اسم همسرم و فرزندانم روی آن حکاکی شده و لوزی چهارده وجهی که اسامی ایمه اطهار حکاکی شده است، بسازم.
من از جمله آخرین اسرایی بودم که عراق ما را تحویل داد و هنگام بازگشت برخلاف اسرای عراقی که با کت و شلوار به کشور خود باز می گشتند ما با همان لباس اسارت تا لب مرز ایران آورده شدیم ...
همین که به خاک ایران اسلامی قدم گذاشتیم در همان ابتدا تمام اسرا سجده شکر به جا اوردیم و خاک ایران اسلامی را بوسیدیم.
هنگام بازگشت به ایران انتظار استقبال آنچنانی از سوی مردم را نداشتیم ولی آنچه که دیدیم و لمس کردیم فراتر از سخن است و مردم با چنان شور و هیجانی از ما استقبال کردند که خستگی سال ها اسارت از تن ما رخ بر بست.
امیر سرتیپ دوم خلبان آزاده" یوسف سمندریان" اظهار کرد: آنچه که پس از بازگشت به کشور در این مدت مرا اذیت می کند این است که کمتر یادی از شهدای خلبان می شود و کمتر کسی با شهدای خلبان شهر و استان خود آشناست...
6120/1756



02/12/1393





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 13]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن