واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: «تاکسی» جایی برای حرف زدن است تهران - روزنامه شرق - شماره 2238 - وقت ناهارشان است، همان جا پشت فرمان تاکسی یا بیرون در چمن های بلوار، بهانه ای برای اینکه ماشین زردرنگشان هم نفسی چاق کند.
راننده های تاکسی کمی هستند که از جعفر پناهی چیزی بدانند یا خبردار شده باشند که فیلمش جایزه خرس طلایی جشنواره برلین را برده اما همین که می فهمند اسم فیلم «تاکسی» است و روایت راننده تاکسی از جامعه امروز ایران، بدشان نمی آید که کمی حرف بزنند تا بلکه بیشتر حس کنجکاوی شان را راضی کرده باشند.
احمد می گوید: «والا ما که از صبح تا شب، پشت فرمون، هرچی می شنویم فقط از گرونیه، مردم چیزای خصوصی شون رو تو تاکسی که نمیگن.» جواب او به سوالی است درباره موقعیت راننده تاکسی ها در جامعه، اینکه آیا راننده تاکسی ها می توانند آدم ها و دغدغه های امروزشان را بشناسند.
با این همه می گوید که برایش اتفاق افتاده بعضی مسافران بیایند و از غم ها و شادی هایشان بگویند. رضا برعکس احمد فکر می کند که راننده تاکسی ها محرم اسرار مردمند: «تو جامعه ما چی مهم تر از ناموس هست، وقتی که مردم اعتماد می کنند و سوار تاکسی می شوند یعنی اینکه اعتماد می کنند برای گفتن مشکلاتشان و دردهایشان.
من خودم بارها شده که چیزهایی از مردم شنیده ام که کلی یاد گرفته ام، سعی کرده ام من هم چیزهایی بگویم، باید حرف بزنیم دیگر.» و یادش نمی رود که بگوید: «وقتی حرف نزنیم، دعوا شروع میشه، مشکلات مثل غده رشد می کنه و یه جایی خودشونو خالی می کنن که اصلا فکرش رو هم نمی کنی.»
فیلم پناهی روایت مستند داستانی راننده تاکسی است که سعی می کند سنگ صبور یا لااقل شنونده دغدغه های انتخاب شده ای از جامعه باشد و همین بهانه ای است برای اینکه جعفر بگوید کارش سخت است: «شما از صبح باید به هزارتا مساله فکر کنی، به پول خرد تو تاکسی، به مسیرها، به ترافیک، به درددل آدما گوش بدی، سعی کنی لبخند بزنی و تازه خودت هم هزارویک مشکل داری.»
اما او می گوید که اعتماد مردم هم چندسالی است که کم شده و دیگر مثل قدیم با راننده تاکسی ها درددل نمی کنند: «مخصوصا از مسایلی که یک کم بوی سیاست بدهد اصلا حرف نمی زنند، شاید چون می ترسند، شاید هم به این خاطر که بی تفاوت شده اند، اما بعضی ها هم از نشستن تو تاکسی استفاده می کنند برای تزدادن. باید بشنوی که چی میگن، خنده داره حرفاشون.»
راننده تاکسی های دیگری هم هستند که در آفتاب سرد آخرین روزهای بهمن تکیه داده اند به ماشین هایشان و دنبال «دربستی» می گردند. دوست ندارند درباره چیزی که نمی دانند چیست حرف بزنند.
تاکسی محل برخورد آدم هاست انگار؛ وقت طولانی تلف شده در ترافیک ها، مجال خوبی برای حرف زدن است، منتها مشکل در گفتن و شنیدن و اعتمادکردن است گویا، موضوعی که شاید پناهی کمتر وقت توجه به آن را در فیلمش پیدا کرده باشد.
رضا می گوید: «اگه فیلمی از یه راننده تاکسی ساختن حتما باید توش بگن که راننده تاکسی ها هم چقدر مشکلات دارن، گاهی حتی اعتمادشون به ضررشون تموم میشه، چون بعضی ها سوءاستفاده می کنن، از اخلاق آدم، از اعتماد آدم. مهم اینه که اعتماد دوطرفه باشه و صداقت دوطرفه.
یعنی اگه من خوب حرف شمارو گوش میدم، شما هم راست و حسینی حرف بزنی، نه اینکه فقط دنبال منافع خودت باشی و دروغ سرهم کنی. تو تاکسی، من راننده کلی دروغ می شنوم تو روز، این نشون میده که باید کمتر اعتماد کنم و بیشتر کلاه خودمو بچسبم، اگه شما میگی یکی اومده نقش راننده تاکسی رو بازی کرده، ای کاش اینارو هم در نظر گرفته باشه.»
1625
27/11/1393
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 46]