واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: پيشگامان جهاد فلسطين((۱
سياسي. فلسطين. اشغال. ۶۰
طوفان قيام و جهادي كه در فلسطين تحت عنوان انتفاضه آغاز و تداوم يافته ريشه در مبارزاتي دارد كه از اواخر قرن نوزدهم با ورود استعمار و صهيونيسم به فلسطين شروع شده و تاكنون فراز و فرود بسياري را پشت سر گذارده است.
در واقع از هنگامي كه بختك صهيونيسم بواسطه استعمار به دامن فلسطين چسبيده، تاكنون كه انتفاضه، عصر جديدي در عرصه بحران فلسطين گشوده است، آتش انقلاب فلسطين هرگز خاموش نشده و نام و هويت فلسطين را در جان و ضمير ملت فلسطين و مسلمانان جهان و نيز در اذهان مجامع بينالمللي ، زنده نگه داشته است.
اگرچه در اين وادي هميشه بودهاند كه كساني كه در مبارزات، طرق مسالمت جويانه و عافيتطلبانه را برگزينند اما مقاومتهاي ملت فلسطين در قبال اشغال سرزمين آن توسط بريتانيا، درگيريها و انقلاب براق سال ،۱۹۲۹جهاد و قيام عزالدين قسام در سال ،۱۹۵۳انقلاب سرتاسري ۱۹۳۶و درگيريهاي قهرمانانه ،۱۹۴۸و ديگر مبارزات گروهها، جنبشها و توده مردم در دهههاي پنجاه و شصت تا قيامهاي مكرر در دهههاي هفتاد و هشتاد پشتوانه مستحكمي براي تداوم جهاد و انتفاضه و كارنامهاي درخشان براي انقلاب مقدس فلسطين فراهم آورده است.
انقلاب فلسطين را بطور كلي ميتوان در چهار مرحله مورد مطالعه قرار داد:
اول دورهاي كه از سالهاي اواخر قرن نوزدهم تا سال ۱۹۴۸را در برمي گيرد و در آن ملت فلسطين، تقريبا به تنهايي بار انقلاب را بدوش دارد، دوم؟ دورهاي كه با تاسيس رژيم صهيونيستي و عربي شدن مسئله فلسطين آغاز و با چهار جنگ سالهاي ۱۹۷۳،۱۹۶۷،۱۹۵۶،۱۹۴۸تداوم مييابد. سوم؟ مبارزه و مقاومت ملت فلسطين در مقطع ۱۹۸۷-۱۹۷۴پس از شكست تجربه تلاشهاي كشورهاي عربي در قبال اسراييل، با حضور گروههاي چريكي و كماندويي فلسطين در قالب ساف متبلور گشت و چهارم؟ انتفاضه كه از سال ۱۹۸۷آغاز شده و ادامه دارد.
در اين تحقيق ، مقطعي از تاريخ انقلاب اسلامي فلسطين مدنظر قرار گرفته كه از ورود اشغالگران بريتانيايي و صهيونيستها به فلسطين تا تاسيس اسراييل در سال ۱۹۴۸را در برمي گيرد. در اين مقطع سه مرحله از جنبش و انقلاب فلسطين مطرح و به نقش و تفكرات عزالدين قسام به عنوان پيشگام جهاد در فلسطين خواهم پرداخت. سپس با مروري بر نقش و انديشههاي حسن البناء و سيد قطب در اين وادي و به عنوان دو پيشرو و رهبر مبارزاتي و جهاد .
جستارهايي از انقلاب فلسطين تا سال ۱۹۴۸
اولين بارقههاي انقلاب
اولين گروههاي مهاجر يهود، پيش از آنكه صهيونيسم به صورت سازمان يافته مطرح شود، در شرايطي وارد فلسطين ميشدند كه مردم اين سرزمين با آغوشي باز و بدور از هرگونه تعصبي از آنان پذيرايي ميكردند و آنان را زائراني با عواطف گرم ديني با پناهندگاني كه از آزار و شكنجه اروپاييان به آنان و سرزمينشان پناه آوردهاند مينگريستند. اما ديري نگذشت كه موج دوم و استعماري صهيونيسم و نهضت جديد صهيوني در ۱۸۹۷خوش بيني و مهر عرب را به بدبيني و كينه تبديل كرد.
سرازير شدن يهوديان مهاجرت دوم به فلسطين سبب نارضايتي كشاورزان فلسطيني شده بود. آنها مخالفت خود را از لحظه اول ورود استعمارگران صهيونيست بارها نشان دادند. نارضايتي از آمدن مهاجران جديد با موجي از خشم عليه زمينداران برزگ عرب در هم آميخت. در اين برهه نارضايتي فلسطينيها بيشتر از سود كلاني بود كه فروشندگان زمينها به ضرر كشاورزان مستاجر به جيب مي زدند. اما با فرا رسيدن پايان سال ۱۹۰۹مخالفت با مهاجرت صهيونيستها موضوعي همه گير بين مردم شد. تنها روزنامه الكرمل كه در حيفا منتشر ميشد در كشف و افشاي خطر صهيونيسم بر فلسطين و فلسطينيها نقش مهمي داشت.
اساسا نجيب خوري نصار اين روزنامه را در سال ۱۹۰۹براي يك هدف پايه گذاشت و آن نوشتن عليه صهيونيستها بود تا اعراب اراضي خود را به آنان نفروشند.
گذشته از اعتراضات ضعيفي كه نخبگان فلسطيني در پارلمان عثماني، نسبت به صهيونيسم و مهاجرت يهوديان ابراز ميداشتند، نوشتن دادخواست به مقامات و درج مقالات اعتراض آميز در روزنامهها و مخابره تلگراف و فرستادن هياتهايي در سطوح مختلف، دعوت مردم به تحريم كالاهاي يهوديان و فعاليت در ضديت با فروش زمين، اولين گامهاي مقاومت مردم فلسطين بود.
فلسطينيان در زمينههاي تبليغاتي و فكري به كوشش پرداختند و روزنامه ها نگراني و مخالفت با صهيونيسم و مهاجرت يهوديان را آشكار ساختند. روزنامه هاي فلسطيني آن هنگام صفحات بسياري را به اين هدف اختصاص دادند.
همه اين روزنامهها در فلسطين منتشر ميشدند. در سال ،۱۹۱۱حزب ملي عثماني در فلسطين جزوهاي منتشر ساخت و در آن صهيونيسم را محكوم كرد.
نجيب نصار نيز جزوهاي در همين زمينه انتشار داد. نجيب عازوري در كتاب بيداري ملت عرب- كه در سال ۱۹۰۵در پاريسي منتشر شد- بر تناقض صهيونيسم با آرمانهاي عربي انگشت گذارد. رشيد رضا، دانشمند نامدار اسلامي و يوسف خالدي، روشنفكر فلسطيني در مقالههاي خويش هشدار دادند كه نقشه صهيونيست ها، همانا برپايي كشوري يهودي در فلسطين است. ادبيات فلسطين نيز در آن دوره، آشكارا اين پايداري شكوهمند را بازتاب نمود.
گذشته از نقش و عملكرد ملت فلسطين و يهوديان در جنگ جهاني اول و عملكرد موذيانه انگلستان در بهرهگيري از تواناييهاي هر دو طرف، صدور اعلاميه بالفور در نوامبر ،۱۹۱۷كه تعهد انگلستان مبني برايجاد يك كانون ملي يهودي در فلسطين را علني ميكرد، مردم فلسطين را به تكاپو واداشت. در واقع جنگ و اوضاع و احوال ناشي از آن سرنوشت استعمار صهيوني در فلسطين را بهبود بخشيد، چرا كه، بين امپرياليسم بريتانيا و صهيونيسم، زمينه اتحاد را فراهم آورد. و اين خود سرآغاز عصر نويني در جنبش مقاومت فلسطيني بود كه تا مقطع تاريخي ۱۹۴۸سه مرحله داشت كه مرحله اول آن ،۱۹۱۸-۱۹۲۹مرحله دوم سالهاي ۱۹۳۰تا ۱۹۳۹و مرحله سوم از ۱۹۴۰تا ۱۹۴۸را در برگرفت.
مرحله اول جنبش فلسطين ((۱۹۱۸-۱۹۲۹
جنبش ملي فلسطين در نخستين مرحله خود شكل يك مقاومت مسالمت آميز را به خود گرفت. در اين دوره بزرگ مالكان به تنهايي رهبري جنبش ملي را در دست داشتند. تنگ نظري، كمبود توان انقلابي، سرنوشت واپس گرايانه و مواضع نوساني آنان نقش عمدهاي در سست كردن جنبش ملي ايفا كرد. اين رهبري، توده هاي عرب فلسطيني را از دشمن اصلي شان- استعمار بريتانيا- به سوي دشمني نژادپرستانه مذهبي با يهوديان به عنوان يك دين منحرف كرد. همچنين اين رهبري، در درازاي اين دوره- با شكايت و تضرع از خلال كنگره ها، عريضهها و هياتهايي كه نزد حاكمان بريتانيايي فلسطين و حكومت بريتانيا در لندن مي فرستاد، به مهاجرت يهوديان و فروش زمين به آنان، اعتراض ميكرد. اين رهبري به اين گونه روشهاي منفي نبرد بسنده كرد، بيآنكه كوششي براي بهبود آنها انجام دهد، يا آن كه با مشخص كردن اردوي انقلاب و ضد انقلاب و نيز تعيين وظايف تاكتيكي و استراتژيكي نبرد، انديشه تودهها را روشن سازد در سال ۱۹۱۸رهبران فلسطين تصميم به تشكيل (انجمنهاي اسلامي، مسيحي) در شهرها و روستاها گرفتند تا بوسيله آن حكمران انگليسي را اندرز دهند و خواستار لغو وعده بالفور شوند. اين انجمنها به زودي راه تمركز سازماني را پيش گرفتند و در سال ۱۹۱۹اولين كنگره خود را كه نخستين كنگره عربي فلسطين ناميده شد، تشكيل دادند. حاصل كار انجمنهاي اسلامي، مسيحي خبري بيش از تلگرامها و عريضههايي كه به نهادهاي دولتي بريتانيا ارائه مي كردند، نبود. در همين حال در نوامبر ۱۹۱۸نخستين تظاهرات مردم عرب قدس و در ۲۷فرويه ۱۹۲۰تظاهرات گسترده ديگري در قدس برگزار شد. در سال ۱۹۱۹يك گروه مخفي عربي با نام فدايي در قدس تشكيل شد و در يكم مارس ،۱۹۲۰دو يورش از سوي فلسطينيهاي مسلح به دو مستعمره مطلعه و تل ميدر شمال فلسطين سازمان داده شد، كه پيامد آن كشته شدن هفت نفر صهيونيست بود.
حزب عربي هواخواه بريتانيا كه در سال ۱۹۱۸با موافقت دولت بريتانيا تشكيل شد و نيز احزاب پيشرو كه از سال ۱۹۱۹پا به عرصه وجود گذاردند، قدمي فراتر از انجمنهاي اسلامي، مسيحي برنداشتند. تا بدين ترتيب اعتصاب عمومي ۱۹۲۲و تحريم بالفور در سفر سال ۱۹۲۵او به فلسطين در كنار گسترش مهاجرت يهوديان و كنترل اقتصادي صهيونيستها بر فلسطين در سال ۱۹۲۸ما را به مرحله دوم جنبش ملي فلسطين راهنمايي كند.
بدينسان مشاهده ميشود كه تا اين تاريخ نه تنها خبري از جهاد عليه استعمار نيست بلكه مقاومت منفي تنها در قبال صهيونيست و به صورتي مسالمت آميز انجام ميگرفت. اساسا در اين دوره بريتانيا به عنوان دشمن تلقي نمي شود و نخبگان فلسطيني سعي دارند با تكيه به دولت بريتانيا از شر صهيونيسم خلاص يابند.
مرحله دوم جنبش ملي فلسطين ((۱۹۳۰-۱۹۳۹
شورشهاي گسترده سال ۱۹۲۹سرآغاز دومين دوره حكومت بريتانيا در فلسطين و نيز راديكال شدن جنبش ملي فلسطين در اين مرحله بود.
شنبه 28 ارديبهشت 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 157]