واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: پيشگامان جهاد فلسطين((۲
سياسي. فلسطين. اشغال. ۶۰
... شكست انگليسيها و صهيونيستها در انتخابات شهرداري در ۱۹۲۷و تبليغات شديد عليه حاج امين الحسيني رهبر جنبش ملي فلسطين و علاوه بر آن گسترش مهاجرت و انتقال زمينهاي اعراب به يهوديان، زمينههاي درگيريهاي ۱۹۲۹را فراهم ساخت.
درگيري بر سر تصرف ديوار ندبه آغاز و با تظاهرات يهوديان در ۱۵اوت و تظاهرات مسلمانان در فرداي آن روز به خيزش و درگيري براق انجاميد. اين درگيريها سپس به شهرهاي الخليل، يافا، بيان حيفا و صفد و در نهايت به ۱۳۳ كشته و ۳۳۹زخمي از صهيونيستها و ۱۱۶كشته و ۲۳۲زخمي از عرب ها انجاميد.
حوادث سال ۱۹۲۹سبب شد تا روستاييان و تودههاي فلسطيني، بيش از پيش به دو حقيقت مهم پي ببرند. حقيقت اول اين بود كه صهيونيسم و سياست ميهني ملي يهود در نهايت به سرنيزه انگلستان اتكا دارد و بنابراين جنبش ضد صهيونيستي اگر بخواهد به اهداف خود نائل شود بايد با انگلستان مبارزه كند . حقيقت دوم مهم اين بود كه نخبگان و رجال سياسي فلسطين ميترسند و قادر به رهبري مبارزه ضد صهيونيستي و ضد انگليسي در فلسطين نيستند.
با اينحال كميته اجرايي عرب در بهار ۱۹۳۰هياتي را به رياست موسي كاظم الحسيني، حاج امين الحسيني، راغب نشاشيبي و عوني عبدالهادي و يك مسيحي به لندن فرستاد تا مقامات انگلستان را در توقف مهاجرت و تاسيس يك حكومت دمكراتيك در فلسطين تشويق نمايد. هيا ت مزبور در بازگشت ناكام خود از لندن برداشتش اين بود كه مسئله عرب به تنهايي توسط دولت بريتانيا كه زير نفوذ صهيونيستها ميباشد حل نخواهد شد، نظر به اينكه ما متقاعد هستيم كه ادامه غصب حقوقمان به نفع سياست صهيونيست به معني انهدام و قلع و قمع ما به عنوان يك ملت و دور شدن از كشورمان ميباشد و لذا مسئله براي ما مسئله مرگ يا زندگي است و ما معتقديم كه خلق ما با تمام وسايل غير قهرآميز با اين سياست خواهند جنگيد. به اين ترتيب در حاليكه كتاب سفيد ۱۹۳۰انگلستان نتوانست اعراب را متقاعد كند و جوانان عرب خواستار دست زدن به اقدامات شديد و راديكال عليه بريتانيا و صهيونيست شدند. در مارس ۱۹۳۳ كميته اجرايي عرب عدم همكاري با تمام ارگانهاي حكومتي بريتانيا در فلسطين را اعلام كرد و بعد جديدي به جنبش ملي فلسطين داد كه زمينههاي اقدامات راديكال تروريستي مسلحانه را فراهم آورد.
مرحله سوم جنبش ملي فلسطين ((۱۹۴۰-۱۹۴۸
شورشهاي سال ۱۹۲۹براي فلسطين تجربه تلخ بود و آنها را بسوي سازماندهي و تشكيل هستههاي مسلح سوق داد. تا دهه ۱۹۳۰تنها تعدادي از اعراب عمليات مخفي شبه نظامي را بعنوان راهي براي مقابله با صهيونيست ها، گيج كردن بريتانيا، و جلب نمودن انظار به جديت شكايات و تظلمات اعراب مورد توجه قرار داده بودند. و تا اين مرحله از جنبش ملي فلسطين نميتوان نامي از جهاد به ميان آورد. گروههاي كوچك و مسلحي چون گروه دست سبز و گروه ابوجلده نيز به علت فقدان سازماندهي و نداشتن استراتژي سياسي و نظامي روشن، نميتوانستند توفيقي كسب كنند و محكوم به شكست بودند.
عزالدين قسام طلايه دار جهاد فلسطين
نهضت عزالدين قسام از اين نظر متفاوت بود. گرچه اين حركت نشاندهنده نارضايتي عمومي مردم بود لكن هدفهاي سياسي و نظامي روشني داشت. شيخ قسام با منشور قيموميت و استعمار صهيونيست مخالف بود زيرا از نظر او وجود صهيونيستها و مسئله قيموميت نقض تماميت ارضي دارلاسلام تلقي ميشد كه در اين صورت جهاد يك واجب عيني به شمار ميرفت. قيام عزالدين قسام يك قيام كاملا مذهبي بود و در حاليكه رهبران ملي كمابيش به روشهاي مسالمت آميز مبارزه و مقاومت ادامه ميدادند، براي اولين بار در تاريخ انقلاب فلسطين جهاد را مطرح كرد و زمينههاي آن را فراهم كرد.
عزالدين قسام با آموختههاي علمي در مكتب شيخ محمد عبده و تجارب علمي در انقلاب عشاير صهيون، پس از تحقيق و تفحص در اوضاع تودههاي عرب در فلسطين، معتقد بود كه دست يافتن به پيروزي انقلاب اسلامي فلسطين بدون عوامل زير ناممكن است:
- ايجاد ابزار انقلاب
- ايجاد سازمان انقلابي استوار
- تدارك و سازماندهي توده ها
- برنامه ريزي علمي در زمينههاي سياسي و نظامي و در ضمن كوشش انقلابي - وضوح انديشه، كه در خط مشي سياسي روشن و صحيح نمايانده ميشود؟ خطي كه دوست و دشمن، سرشت نبرد، اهداف استراتژيك، هدفهاي مرحلهاي و اشكال نبرد را مشخص ميسازد و ...
قسام از حلقه اصلي اين زنجير يعني سازمان دهي آغاز كرد و پس از سه سال بررسي و ارزشيابي به سازمان دهي هستههاي مخفي پرداخت. وي شمال فلسطين را كه آكنده از خشم و انتقام بود عرصه فعاليتهاي سياسي و تشكيلاتي خويش قرار داد.
با فرا رسيدن سال ۱۹۳۵قسام توانست پنج كميته براي امور زير سازمان دهد:
دعوت و تبليغ، آموزش نظامي، تداركات، اطلاعات، و روابط خارجي. و اين زماني بود كه با گسترش مهاجرت يهوديان به واسطه به قدرت رسيدن نازيها در آلمان و در اوايل دهه ۱۹۳۰اشغال زمينهاي عربي نيز سرعت و وسعت بيشتري يافت و همگام با آن، خشم توده و سازماندهي قسام نيز گسترده تر شد.
قسام عليرغم اينكه حدود ۲۰۰نفر از ياران خود را سازمان داده و حدود ۸۰۰ نفر را بسيج كرده بود ولي با كشاورزان و كارگران- كه نقطه اتكايش بودند- در جنوب و مركز فلسطين عملا ارتباط نداشت. لذا از مفتي فلسطين ميخواهد كه همزمان با اعلام انقلاب در شمال فلسطين توسط قسام، مفتي نيز در جنوب اعلام انقلاب كند. اما مفتي كه بيش از هر چيز در پي حفظ مقام و موقعيت و نيز جان خود بود پاسخ داد كه رسيدن به راه حلي سياسي را بر انقلاب مسلحانه ترجيح مي دهد.
عزالدين قسام معتقد بود تنها راه رسيدن به هدف، مبارزات مسلحانه متكي بر بسيج و حركت توده هاست. در صورتي كه رهبري ملي ميكوشيد تا از طريق مذاكرات صلح و گاهي تظاهرات مسالمت آميز به هدف برسد. شيخ قسام از سياستمداران و خصوصا از تشكيلات مذهبي انتقاد ميكرد.
خط مشي تشكيلاتي قسام بر بنياد سازماندهي مخفي پيشاهنگ و پرورش كادرهاي سياسي و نظامي قرار داشت. اساس خط مشي سياسي وي بر اين بود كه استعمار بريتانيا را به عنوان دشمن اصلي معرفي كند و با صهيونيست بسان دست نشانده و وابسته به اين استعمار، برخورد نمايد. شيوه نبردي كه قسام ابزار برنده خود را در آن يافت، پيكار مسلحانه بود. اعضاي سازمان بر مهارتهاي سياسي و نظامي كه شامل فرهنگ سياسي و ديني و آموزش نظامي بود دست مييافتند.
تركيب اعضاي سازمان، كه اغلب از كشاورزان و روحانيون بود حكايت از آن داشت كه خميرمايه جنبش قسام، دين و محتواي آن دهقاني بوده است.
از سال ۱۹۳۵قسام بعد تازهاي به مبارزات فلسطينيها داد و با تيزهوشي خاص خود دريافته بود كه محيط براي انجام پيكار مسلحانه بر ضد رژيم سرپرستي و صهيونيسم آماده گشته است، چرا كه:
- رهبران جنبش ملي فلسطين پراكنده بودند و در هر چيزي جز در نزديكي به رژيم سرپرستي اختلاف نظر داشتند.
- ناكامي مبارزات قبلي و رسوايي و عدم كارايي رهبران، نزد بخش نسبتا وسيعي از مردم بيهودگي طرق نفي پيكار و لزوم پيكار مسلحانه را در اذهان مردم جاي داد.
- گسترش سازمان قسام امكان كافي براي مبارزه را فراهم ميآورد.
- دسترسي قسام به جنگ افزار لازم براي جنبش و انبار كردن آن در روستاي زادگاهش محدوديتهاي پيشين در اين زمينه را رفع ميكرد.
عزالدين قسام پس از آنكه از حمايت حاج امين حسيني، مفتي نااميد شد، در نيمه نخست نوامبر ۱۹۳۵همراه ۲۴تن از يارانش با هدف دعوت مردم به انقلاب و آموزش كشاورزان و تشكيل آنچه كه امروز به هسته انقلابي معروف است وارد شهرستان جنين شدند، وي پس از سازماندهي نيروهاي خود در شهر، براي آغاز انقلاب از شهر به روستا عزيمت كرد.
اما پيش از آنكه قسام بتواند عمليات مسلحانه خود را به صورت گسترده آغاز كند، قتل يك پليس صهيونيست توسط پيروان وي در ۱۹۳۵.۱۱.۱۴مواضع انقلابيون را آشكار كرد و امتياز ابتكار غافلگيري دشمن، از دست قسام خارج شد. روز بعد در نزديكي روستاي البارد برخورد ميان انقلابيون و پليس به شهادت يكي از اعضاي سازمان و كشته شدن دو تن از ماموران پليس انجاميد. روز نوزدهم نوابر ۱۹۳۵حدود پانصد سرباز انگليسي، قسام و ياران وي را در بيشه زارهاي يعبد محاصره كرد و در پي جنگي نابرابر در نزديكي روستاي شيخ زيد شيخ عزالدين قسام و دو تن از يارانش را به شهادت رساندند.
شهادت دلاروانه قسام اثر عميقي در سراسر فلسطين بجاي گذاشت و بزودي سمبل جانبازي و فداكاري گرديد. پيكر او در حيفا با تظاهرات ميهني بزرگي تشييع شد. در جريان اين تظاهرات مردم خواستار سرنگوني حكومت انگليسي فلسطين شدند و افراد پليس را زيرضربات سنگ گرفتند. ولي زعماي محافظه كار و مسالمت جوي سياسي از شركت در تشييع جنازه خودداري كردند و تنها به فرستادن چند تلگراف تسليت بسنده كردند. تلاش رهبران احزاب سياسي فلسطين براي اعاده اعتبار كه به لحاظ عدم حمايت از قسام و محافظه كاري بيش از حد از دست رفته بود نيز كارگر نيفتاد و به تدريج گروههاي سياسي جديدي با اعضاي جديد و رهبران انقلابي جديد پا به عرصه وجود گذاشتند. و ديري نپاييد كه نهال جهاد توسط عزالدين قسام در سرزمين مقدس فلسطين كاشته شد و به درختي تنومند با شاخ و برگي بسيار تبديل گرديد.
تنها به عنوان يك نمونه، شيخ عزالدين قسام، نماد اول در فلسفه جهادي براي جنبش جهاد اسلامي تلقي ميشود. جهاد اسلامي در اين مرحله براي قضيه جهاد در راه فلسطين اولويت قائل است، و قسام منبع الهام بخش و راهبر اول جنبش به حساب ميآيد.
جنبش جهاد اسلامي به قسام بعنوان اولين رهبر قيام مسلحانه فلسطين در تاريخ معاصر فلسطين و پدر حقيقي انقلاب مسلحانه فلسطين مينگرد. همچنين به وي بعنوان روحاني انقلابي نيز اشاره ميشود و او سمبلي مقدس است كه طرفداران جهاد به او لقب مولانا الشيخ عزالدين القسام را اطلاق ميكنند.
شنبه 28 ارديبهشت 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 201]