واضح آرشیو وب فارسی:فارس: به مناسبت سالروز وفات پدر امام موسی صدر
ماجرای عنایت حضرت معصومه(س) به شهریه طلاب در زمان طاغوت
آیتالله سیدصدرالدین صدر گفت: با ناراحتی به حضرت گفتم: عمه جان! رسم نیست که عدهای از طلاب غریب، در همسایگی شما از گرسنگی جان دهند، اگر خود اختیار حل این مشکل را ندارید، به برادر بزرگوارت حضرت علی بن موسی الرضا(ع) متوسل شوید!
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، علامه سیدصدرالدین صدر از عالمان برجسته و مراجع بزرگ زمان خود بود که در فقه، اصول، رجال، شعر و تفسیر دستی توانا داشت، زمانی که رضاخان در پی متلاشی کردن حوزه علمیه بود، آیتالله صدر همراه یارانش آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری و آیتالله سیدمحمد حجت سرپرستی و تدریس در حوزه علمیه را بر عهده داشت و در حفظ آن میکوشید، نوزدهم ربیعالثانی سالروز وفات این عالم وارسته است که در سال 1373 هجری قمری دار فانی را وداع گفت. در ادامه به گوشهای از کرامت علامه سیدصدرالدین صدر پدر بزرگوار امام موسی صدر از زبان آیتالله شیخ ابراهیم رمضانی از شاگردان مرحوم صدر نقل میشود: پس از مرحوم آیتالله حائری مدتی زمام حوزه به دست من بود و عهدهدار شهریه طلاب بودم، یک ماه وجهی نرسید، قرض کردیم و شهریه را دادیم، ماه دوم هم نرسید، باز هم قرض کردیم و شهریه را پرداخت کردیم، ماه سوم هم نرسید، دیگر جرأت نکردیم قرض کنیم، طلبهها برای شهریه در خانه ما گرد آمدند، من گفتم که ندارم و بسیار بدهکار شدهام، طلاب نگران و ناراحت شدند. من تحت تأثیر قرار گرفتم، پس گفتم: آقایان تشریف ببرید، انشاءالله تا فردا برای شهریه کاری خواهم کرد، آنان رفتند، ولی تا شب هر چه فکر کردم، راهی به ذهنم نرسید، خوابم نمیبرد، سحر برخاستم، تجدید وضو کردم، به حرم حضرت معصومه(س) مشرف شدم و نماز خواندم، حرم بسیار خلوت بود، پس از به جای آوردن نماز صبح و تعقیبات در حالی که منظره روز گذشته به خاطر میآوردم، خود را به ضریح مطهر رساندم، با ناراحتی به حضرت گفتم: عمه جان رسم نیست که عدهای از طلاب غریب، در همسایگی شما از گرسنگی جان دهند، اگر خودت اختیار حل این مشکل را نداری، به برادر بزرگوارت حضرت علی بن موسی الرضا(ع) یا جدت امیرالمؤمنین(ع) متوسل شوید، این را گفتم و با عصبانیت به خانه رفتم، بسیار افسرده خاطر بودم، منظره روز پیش پیوسته در برابرم آشکار بود، برخاستم، قرآن را برداشتم بخوانم تا قدری آرامش یابم. هوا تاریک و روشن بود که ناگهان در زدند، گفتم بفرمایید، در باز شد، کربلایی محمد خدمتکار کهنسال وارد شد و گفت: آقا! یک نفر با کلاه شاپو و چمدان پشت در است و میگوید: همین حالا میخواهم خدمت آقا مشرف شوم، وقت ندارم زمان دیگر بیایم، ترسیدم و گفتم: نمیدانم آقا از حرم آمده یا نه، چه میفرمایید؟ گفتم: بگو بیاید، اگر چه راحتم کند! کربلایی محمد برگشت، طولی نکشید که مردی موقر با کلاه شاپو و چمدان وارد شد، سلام کرد، دستم را بوسید، عذرخواهی کرد و گفت: ببخشید بیموقع شرفیاب شدم، چند لحظهای پیش، ماشین ما بالای گردنه رسید و نگاهم به گنبد حضرت معصومه(س) افتاد، ناگهان به فکرم رسید که در مسافرت هر لحظه احتمال خطر است، اگر اتفاقی بیفتد و بمیرم، مالم تلف شده، دَین خدا و امام برگردنم بماند، چه خواهم کرد؟ ظاهراً! همان زمانی که آیت الله صدر در حرم دعا میکرد، این فکر به خاطر آن مردم خطور کرده بود. او ادامه داد: وقتی به قم رسیدیم، از راننده خواستم اندکی توقف کند تا مسافران به زیارت بروند و من خدمت شما برسم. سپس اموالش را حساب کرد و مقدار قابل توجهی بدهکار شد، در چمدان را باز کرد و به اندازهای سهم امام داد که توانستم علاوه بر قرضها و شهریه آن ماه، تا یک سال از همان وجوه شهریه دهم، بعد از این جریان، به زیارت حضرت معصومه(س) رفتم و از حضرت سپاسگزاری کردم. انتهای پیام/ک
93/11/20 - 10:49
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 69]