تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر کس دو رکعت نماز بخواند و بداند چه می گوید، از نماز فارغ می شود، درحالی که میا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1842335349




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

کیارستمی به مرادی کرمانی چه می‌گوید؟


واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: جمعه ۱۷ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۱:۲۱



هوشنگ مرادی کرمانی از دوران کودکی، شروع نوشتن و مسائلی مربوط به کارش سخن گفت. به گزارش بخش ادبیات ایسنا، هشتمین نشست از سری «دیدار و گفت‌وگو با استادان و بزرگان فرهنگ و ادب ایران» به هوشنگ مرادی کرمانی، نویسنده نام‌آشنا، اختصاص داشت. در این نشست که پنج‌شنبه 16 بهمن‌ماه در کتاب‌فروشی آینده برگزار شد، جمعی از نویسندگان، مترجمان، مستندسازان، روزنامه‌نگاران و علاقه‌مندان به این نویسندۀ دوران خوش کودکی گرد هم آمدند تا پای صحبت‌های او بنشینند. علی دهباشی پس از خیرمقدم‌گویی خطاب به هوشنگ مرادی کرمانی نخست یادی کرد از حسین باقرزاده، مدیر انتشارات توس که با درگذشت او جامعه نشر ایران یکی از پیشکسوتان خود را از دست داد. او سپس چنین ادامه داد: آقای مرادی، اعلام خبر حضور شما در این نشست موجب شد سؤالات فراوانی از نقاط مختلف با ایمیل به دست ما برسد؛ از بندرعباس گرفته تا استرالیا! در این فرصت مهم‌ترین آن‌ها را از شما می‌پرسیم هرچند که احتمالاً بارها به این قبیل سؤالات پاسخ داده‌اید. خوب است که در ابتدا از تجربه‌های آغازین نوشتن خود برایمان بگویید. - اتفاقاً به این سؤال هم بارها پاسخ داده‌ام. واقعیت این است که فرایند نوشتن اول در وجود کسی که می‌نویسد شروع می‌شود و سپس به مخاطب می‌رسد. من در روستایی در توابع کرمان به دنیا آمدم. شاید رؤیاها و تنهایی‌های کودکی، زندگی سخت و ناسازگاری‌های روزگار همه دست به دست هم داد تا از من نویسنده بسازد. زمانی که فقط چند ماه داشتم مادر جوانم را از دست دادم. پس از مدتی هم پدرم که کارمند ژاندارمری بود به‌علت بیماری روانی اخراج شد. خواهر و برادری هم نداشتم؛ این شد که من و پدر بیمارم در منزل پدربزرگ و مادربزرگم زندگی کردیم. کودکی من در محیطی ناشاد، با فقر و پر از تنش‌های خانوادگی سپری شد. به اصطلاح روی دست پدربزرگ و مادربزرگی که خودشان هم با هم یک دنیا اختلاف داشتند مانده بودم. اغلب تنها بودم، چون بیماری پدرم موجب می‌شد کودکان روستا من یا او را ریشخند کنند. ولی ذهن قصه‌پردازی داشتم. خاطرم هست که سقف حمام روستایمان گچ‌بری‌هایی داشت که بعضی جاهایش ریخته بود. من در ذهنم آن‌ها را شکل خرس و گرگ و لاک‌پشت می‌دیدم و با این شخصیت‌ها برای کودکان روستا قصه می‌بافتم! با این‌حال، همان‌طور که گفتم تنها بودم و تنهایی‌هایم خاص خودم بود. هنوز هم بازی‌های جمعی را بلد نیستم چون همواره با ذهنم بازی کرده‌ام. خاطرۀ دیگری که از آن زمان دارم این است که مسئول چراندن گاوی بودم. وقتی به چرا می‌رفتیم، روی زمین کنار نهر آب می‌خوابیدم، به صدای آب گوش می‌دادم و آسمان را نگاه می‌کردم. با ابرها شکل می‌ساختم، به کوه‌ها خیره‌ می‌شدم؛ خلاصه اینکه با طبیعت بزرگ شدم. انگار زمین برای من جای زندگی نبود؛ بنابراین، من آسمان را انتخاب کردم و این عادت همیشه با من ماند. هنوز هم صبح‌های زود به پارک می‌روم و آسمان را نگاه می‌کنم. کلاً اهل طبیعت هستم. چهل سال است که هر پنج‌شنبه کوه می‌روم که البته امروز استثنا شد! این‌ها را گفتم تا با ساختار ذهنی منِ نویسنده آشنا شوید، ولی واقعاً این قضاوت به عهدۀ شما مخاطبان است که بگویید من از چه زمانی نویسنده شدم؟ آیا از وقتی که در ذهنم قصه می‌ساختم نویسنده بودم یا از وقتی که برای ملخ‌ها و آسمان می‌نوشتم؟ یا بعدتر که به کرمان آمدم و نویسندۀ روزنامه شدم؟ (همین جا بگویم که مدتی در کرمان روزنامه‌نگاری کردم. به گویندگی در رادیو هم بسیار علاقه ‌داشتم، و‌لی چون در توانم نبود نویسندۀ داستان‌های رادیویی شدم.) شاید هم وقتی نویسنده شدم که به تهران آمدم. وقتی به مجلۀ خوشه که آن زمان در خیابان صفی‌علیشاه بود و شاملو هم سردبیرش بود، رفتم و داستانی به او دادم. او هم خواند و گفت: خوب است چاپ می‌شود. (نام این داستان کوچۀ ما خوشبخت است بود که در سال 1347 در مجلۀ خوشه و سپس در مجموعه داستان معصومه چاپ شد.) شاید هم وقتی نویسنده شدم که اولین کتابم، معصومه، را آقای ملک‌زاده چاپ کردند. یا وقتی داستان‌هایم در مجلات فردوسی، سپید و سیاه و تهران مصور چاپ شد. جالب است بگویم اولین درآمدی که از نوشتن به دست آوردم 300 تومان بود؛ از چاپ چند داستان در مجلۀ سپید و سیاه. حالا شما بگویید که یک نویسنده از کجا شروع می‌شود؟ در ادامه از مرادی کرمانی دربارۀ تصویرسازی آثارش سؤال شد: تصویرسازی داستان‌های شما همان‌گونه که اشاره کردید ریشه در کودکی‌تان دارد. جالب است که این تصاویر اغلب وجهی سینمایی دارند و مناسب فیلم شدن هستند مثل مربای شیرین یا قصه‌های مجید. - جالب است بگویم که عباس کیارستمی در این زمینه به من می‌گوید روی کاغذ داستان می‌نویسی یا فیلم می‌سازی؟ تا حالا 33 داستان من به فیلمنامه تبدیل شده است و با 18 کارگردان کار کرده‌ام. بیشترین فیلم‌ها را هم آقایان فروزش و طالبی از آثار من ساخته‌اند؛ فیلم‌هایی مثل چکمه، تیک‌تاک، کیسه‌ برنج و ... . مرادی کرمانی در پاسخ به اینکه از کدام یک از فیلم‌هایی که بر اساس آثارش ساخته شده راضی است یا آن را بیشتر می‌پسندد گفت: - در این باره باید مقدمه‌ای بگویم. وقتی در روستا زندگی می‌کردم عاشق تعزیه و نمایش‌های روستاییان بودم. اغلب هم با بچه‌ها تعزیه‌خوانی به راه می‌انداختیم و من نقش شمر را بازی می‌کردم؛ برخلاف پدرم که گویا هنگام جوانی و سلامتی علی اکبر خان تعزیه‌ها بوده. پس از آن به تئاتر و سینما بسیار علاقه‌مند شدم و به تشویق مجید محسنی که آن زمان به کرمان آمده بود راهی تهران شدم که تئاتر بخوانم و بازیگر شوم. به مدرسه هنرهای دراماتیک هم رفتم و در آنجا با سعید نیکپور و مرحوم علی حاتمی هم‌کلاس بودم. نقش‌های کوچک تئاتری هم بازی کردم. منظورم این است که این علاقه همواره با من بوده است. یادم می‌آید که کرمان دو سینما داشت و من برای اینکه بدون پول دادن بتوانم هرچقدر دلم می‌خواهد فیلم ببینم کارمند سینما شدم. یعنی برنامه‌های سینما را با جمله‌های سادۀ تبلیغی روی کاغذ می‌نوشتم و با کمک پیرمردی شب تا صبح آن‌ها را به دیوارهای شهر می‌چسباندم. در عوض می‌توانستم ‌در سینما فیلم ببینم. دوست داشتم دیالوگ‌ها را حفظ کنم و برای خودم تکرار کنم. این علاقه در فرم نوشتن من ظهور پیدا کرده است. اول دیوانه‌وار می‌نویسم و سپس مثل یک تدوین‌گر به سراغ نوشته‌هایم می‌روم. این است که اغلب نوشته‌هایم چیز زیادی برای حذف کردن ندارند و این چیزی است که من از سینما آموختم. البته ناگفته نماند که معتقدم بسیاری از چیزها مثل کلوزآپ (نمای نزدیک)، لانگ شات (نمای دور)، فلش بک (بازگشت به گذشته)، فلش فوروارد و... از ادبیات به سینما راه یافته، ولی حالا نوبت ادبیات است که از سینما بیاموزد و یکی از مهم‌ترین این آموخته‌ها نشان دادن به جای تعریف کردن است. نکتۀ مهم بعدی این است که هر چیزی در داستان ذکر می‌شود باید جایی به کار بیاید وگرنه ذکر آن بیهوده است. علائم و نشانه‌هایی که من برای هر کدام از شخصیت‌های قصه‌هایم می‌گذارم از این قانون پیروی می‌کنند. مثلاً حتی نقص عضو شخصیت زن داستان ته خیار که اصطلاحاً می‌شلد هم با دلیل صورت گرفته است. خلاصه اینکه نمی‌خواهم فقط انشای قشنگی بنویسم و شاید به همین دلیل هم کارهایم برای سینما مناسب هستند. حالا به جواب سؤال شما برسیم. وقتی قرار می‌شود فیلمی از آثار من ساخته شود من دیگر آن را مال خودم نمی‌دانم. به کارگردان‌ها هم می‌گویم که کار من تا پشت ویترین کتاب‌فروشی بوده و از این به بعد کار شماست. مثل این است که من خمیر مجسمه‌سازی را به دست شما داده باشم؛ ساختن آن با شماست. بنابراین هیچ حساسیتی ندارم که هنرمندی روایت خودش را از قصۀ من داشته باشد. شاید این نشانی از خودستایی باشد یا اعتماد به نفس. به هرحال او با طرفداران و علاقه‌مندان آثار من طرف است نه با من! من سال‌هاست که داوری فیلم‌ها را در جشنواره‌های مختلف داخلی برعهده دارم و حتی این فیلم‌ها را هم به‌ عنوان یک داور می‌بینم. یا خوشم می‌آید یا نه. داستان‌ها را هم خودم تبدیل به فیلمنامه نمی‌کنم. می‌گویم من یک‌بار آن‌ها را نوشته‌ام دیگر نمی‌نویسم، ولی قبل از ساخته شدن آن‌ها را می‌خوانم. می‌خواهم بگویم نمی‌توانم فیلم یکی از آثارم را بهتر از بقیه بدانم. همان‌طور که هرکس ممکن است از یکی از آثار من خوشش بیاید؛ ممکن است که یک فیلم خاص را هم بپسندد. مثلاً من چند قصه از قصه‌های مجید را بیشتر دوست داشتم. مردم هم مهمان مامان را دوست داشتند. سال‌ها پیش هم خمره اولین جایزۀ لوکارنوی ایران را دریافت کرد و 68 اکران بین‌المللی داشت. از فیلم چکمه هم استقبال خوبی شد. این‌ها همه البته زحمت کارگردان‌هاست؛ من فقط قصه را به آن‌ها دادم. سؤال دیگری که مطرح شد این بود که: با اینکه شما روانشناسی نخوانده‌اید، این رابطۀ عمیق روانکاوانه‌تان با دنیای کودکان چگونه شکل گرفته است؟ چگونه می‌توانید ذهنیات کودکان را این‌قدر خوب بیان کنید؟ - واقعیت این است که من نوشتن را به عنوان درمان برگزیدم یعنی نگارش‌درمانی کردم وگرنه با وجود شرایط سخت دوران کودکی‌ام بیمار می‌شدم. با نوشتن خودم را آرام و حتی معالجه می‌کردم. هنوز هم موقع نوشتن فقط خودم و حس و حال خودم برایم مطرح است. مخاطب به من مربوط نیست. تا حالا حدود 25 پایان‌نامه بر اساس کارهای من نوشته‌اند که اغلب دیدگاه روانشناسی دارند. مثلاً خانم خانی آثار من را از دیدگاه روانشناسی بررسی کرده‌اند و آقای دکتر مختارپور پژوهشی با نام اضطراب در آثار مرادی کرمانی انجام داده‌اند. من در واقع کار خودم را کرده‌ام و می‌کنم. روحیات خودم را می‌نویسم و شاید چون خیلی‌ها روحیاتی شبیه به من دارند از این آثار لذت می‌برند. من حتی آثارم را دسته‌بندی هم نمی‌کنم و این کار را دوست ندارم. ممکن است در کتابفروشی‌ها کارهای من در کنار سایر آثار کودک و نوجوان قرار داده شود، ولی من آن‌ها را در زمرۀ کتاب کودک قرار نمی‌دهم. ممکن است افراد از گروه‌های سنی مختلف آن‌ها را بخوانند و دوست بدارند. من سال‌هاست که عضو شورای کتاب کودک هستم و با خانم‌ها توران میرهادی و نوش‌آفرین انصاری دوستی دیرینه دارم. در این سال‌ها یک تعریف از آثار کودک و نوجوان (که نمی‌دانم از چه کسی است) خوانده‌ام که به نظرم درست و خوب است و آن این است که: داستان کودک و نوجوان داستانی است که هر کسی در هر موقعیتی آن را بخواند، بتواند به دنیای کودکی‌اش بازگردد. از مرادی کرمانی پرسیده شد: شما ثابت کردید که انسان لازم نیست به گروه و دسته‌ای وابسته باشد تا آثارش با اقبال مواجه شود، بلکه مهم خود اثر است که با مخاطب ارتباط برقرار می‌کند. ارتباط شما با مخاطبان‌تان از سراسر دنیا به چه شکل بوده و آیا خاطره‌ای هم در این خصوص دارید؟ - بی‌اغراق بگویم روزی نیست که من با کسی مواجه نشوم که می‌گوید کودکی من با آثار شما سپری شده است. بزرگ‌ترین افتخار من لطف خوانندگان آثارم است. این خیلی بیشتر از جایزه و برندۀ کتاب سال شدن خوشحالم می‌کند. چون وقتی می‌نویسم نه به جایزه فکر می‌کنم، نه به پول، نه به فیلم شدن اثر و نه حتی به چاپ‌شدن آن. وقتی با کسی روبه‌رو می‌شوم که می‌گوید من کتاب نمی‌خواندم یا فرزندم کتاب نمی‌خواند ولی با خواندن فلان کتاب شما کتاب‌خوان شد؛ یا معلمی می‌گوید هر چه اصرار می‌کردم شاگردان کتاب نمی‌خواندند اما با خواندن آثار شما علاقه‌مند شدند برایم بسیار ارزشمند است. حتی کسانی را دیده‌ام که برخی از آثار مرا تا بزرگسالی نگه داشته‌اند و با خود به خارج از کشور برده‌اند. بنابراین ارتباط با مخاطب مهم است نه وابستگی به گروه خاصی. من تنها به ملت ایران وابستگی عاطفی دارم و صداقت و سادگی خودم را در آثارم منتشر می‌کنم. سؤال دیگری که مطرح شد دربارۀ نثر مرادی کرمانی بود: شاخص‌ترین ویژگی آثار شما نثر روان و سلیس و خوش‌خوان‌تان است. ارتباط شما با سرچشمه‌های زبان فارسی تا چه حد است و چگونه به این نثر رسیدید؟ - خیلی خوانده‌ام و خیلی تأثیر گرفته‌ام. هم از پیشینیان و هم از آثاری مثل تنگسیر صادق چوبک و عصیان ابراهیم گلستان و آثار بسیار دیگری. مسئلۀ اصلی تسلط به واژه و روی کاغذ آوردن فکر است. اثری مثل قصه‌های مجید که تاکنون 28 بار تجدید چاپ شده است موفقیتش را تا حدی وام‌دار زبانش است. فرهنگستان زبان فارسی کاری پژوهشی بر روی واژه‌ها و تعبیرات این کتاب انجام داده و در آن مثلاً برای مفهوم سرعت و فرار حدود 20 اصطلاح از کتاب پیدا کرده است. تعابیری چون: مثل فنر، مثل برق، مثل گلوله و ... . من فکر می‌کنم بسیاری از واژه‌ها در زندگی امروز ما گم شده‌اند. این چیزی بود که حتی در سفری که به انگلستان داشتم هم به من گفته شد. تعابیری مثل «لباس پلوخوری» یا «شستم خبردار شد» که من در قصه‌های مجید به کار برده بودم از نظر معنایی برای کودکان آن‌جا مبهم بود. زبان فارسی شیرین و جذاب است، ولی متاسفانه به مرور زمان در حال لاغر و لاغرتر شدن است و ما کم‌کم لغات عامیانه را از دست می‌دهیم. مثلاً در گذشته برای مفهوم کادو چندین واژه داشتیم که هریک بر نوع خاصی از کادو دلالت می‌کرد مثل: سوغات، منزل‌نویی، تحفه، چشم‌روشنی، سرراهی، ره‌آورد و... حالا همه را حذف کرده‌ایم و فقط می‌گوییم کادو. یعنی در هر جمله‌ای اولین واژه‌ای را که به ذهن‌مان می‌رسد می‌گذاریم. این مسئله به ترجمه‌های ما هم راه پیدا کرده و نتیجه را همه شاهدیم. جمع‌بندی سخنم این می‌شود که اگر زبان داستان‌هایم روان و سلیس است از این‌روست که از ذهن و گوشم استفادۀ بهینه کرده‌ و از ادبیات عامیانه هم بهره ‌برده‌ام. فرهنگ شفاهی برای بالا بردن گنجینۀ واژگان بسیار مهم است. من در کودکی در بازار و کتابفروشی کار کرده‌ام؛ بنایی کرده‌ام و پای صحبت و داستان‌های پدربزرگم نشسته‌ام که مثل نقال‌ها حرف می‌زد و از همۀ این‌ها اثر گرفته‌ام. تسلط بر زبان و واژه‌های آن امر مهمی است. مرادی کرمانی در پاسخ این پرسش که: داستان‌های شما به 17 زبان ترجمه شده‌اند. مخاطبان غیر ایرانی چگونه با این داستان‌هایی که رنگ و بوی بومی دارند ارتباط برقرار می‌کنند؟ گفت: - داستان خمره در اتریش ترجمه و برندۀ جایزه شد. همان موقع یک کانال تلویزیونی در آن‌جا با من مصاحبه کرد و یکی از سؤالات‌شان همین بود که مفاهیم مورد اشارۀ شما در این قصه مثل خمره و کم‌آبی و مسائل ناشی از آن هیچ‌کدام در کشور ما وجود ندارد، پس چه ارتباطی بین بچه‌های ما و این قصه وجود دارد که آن‌ها به عنوان داوران این مسابقه به این اثر رأی داده‌اند؟ من گفتم بچه‌های شما هم آب می‌خورند و مفهوم آب را می‌شناسند. ممکن است با بطری آب بخورند نه مثل داستان من از خمره، ولی اصل قضیه مشترک است. فقط ظرف آن عوض شده؛ مثل مغازه‌داری که چیدمان مغازه‌اش را عوض می‌کند ولی مغازه همان است. این شگفت‌انگیز است ولی برای کودکان قابل درک بوده است. همان زمان به مدرسه‌ای روستایی در اتریش رفتم که بچه‌ها در آن نمایشگاهی از انواع خمره برگزار کردند و برحسب درک خودشان هم از داستان خمره نمایشی ترتیب دادند. بنابراین حس‌ها جهانی و قابل فهم هستند. من فکر می‌کنم تصوری که ما از دنیا داریم اشتباه است. ما اغلب فکر می‌کنیم مردم دنیا درکی از فرهنگ ما ندارند؛ در حالی‌که امروزه آن‌ها حتی تعزیۀ ما را هم می‌فهمند. به نظرم دنیا کوچک شده و برای همه قابل فهم است. در پایان این جلسه که با حضور افرادی همچون نصرالله پورجوادی و صفدر تقی‌زاده همراه بود هوشنگ مرادی کرمانی کتاب‌های حاضران را که اغلب بیش از یک عدد بود و به منظور هدیه دادن خریده شده بود، امضا کرد. انتهای پیام
کد خبرنگار:







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 37]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن