واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مساله مرگ و سلامت روان نويسنده: فخريالسادات خليفهسلطاني/ روانشناس فکر کردن راجع به مرگ خود يا مواجه شدن با واقعيت مرگ عزيزان کار بسيار دشواري است اما به هر حال بايد بپذيريم که روزي همه ما با اين دشواري مواجه ميشويم و بنابراين دانستن مطلبي در اين خصوص به حفظ سلامت روان ما کمک ميکند...نحوه واکنش ما به مرگ، بستگي به شرايط آن و باورهاي شخصي و تاثيرات فرهنگيمان دارد. از آنجايي که مرگ، درک ما از راز حيات را به چالش ميکشد، هميشه در برابر آن نوعي حس بيم و احترام داريم. خود فرآيند مردن هم چالشبرانگيز است. کشفيات جديد علمي و پيشرفتهاي پزشکي مرگ و مردن را به دليل الزام بيشتر افراد به تصميمگيري در مورد گزينههاي درمان که در گذشتهها در دسترس نبودند، بيش از پيش پيچيده ساختهاند.درک اين موضوع بسيار مهم است که مرگ يک موضوع کاملا متفاوت از فرآيند مردن است. مرگ نقطه پايان حيات است اما مردن، بخش پايان زندگي است. مردن ميتواند سخت و عذابآور باشد و شکل آن بستگي به تاريخچه پزشکي فرد، واکنش وي به فشارهاي عصبي، ماهيت بيماري و تعامل او با ديگران حين مردن دارد. تاثيرات فرهنگي و سامانههاي اعتقادي فرد هم در اين مساله نقش مهمي بازي ميکنند.براي بسياري از افراد در حال احتضار، تجربيات زندگي هنوز هم داراي معنا و اهميت قابل ملاحظهاي هستند. درک فرآيند مردن ميتواند به افراد مبتلا به بيماريهاي لاعلاج و خانواده و دوستان آنها در کنار آمدن با اين اوقات بسيار دشوار کمککند.
ابتلا به بيماري لاعلاجراههايي که به مرگ ختم ميشوند به اندازه زندگيهاي قبل از آن با هم متفاوت هستند. گاهي اوقات مرگ به طور ناگهاني و بدون هر گونه هشدار قبلي روي ميدهد. در موارد ديگر، افراد بخشي از زندگي خود را با يک مرگ قريبالوقوع پشت سر ميگذرانند. در مورد بيماري لاعلاج، فرد در حال مرگ، پزشک بيمار و مجموعهاي از دوستان و آشنايان به اندازه کافي فرصت دارند تا خود را براي مرگ آماده کنند. آنها ميتوانند راجع به موضوعات مهمي از جمله: آغاز يا توقف حمايتهاي تغذيهاي، احيا و درمانهايي مثل دارو، سرم يا دياليز به بحث و گفتگو بپردازند. در خلال يک بيماري لاعلاج، فرد در حال مرگ، اغلب ميتواند نظر خود را در مورد موضوعاتي مثل کالبدشکافي، اهداي عضو، مراسم کفن و دفن، از جمله به خاکسپاري و مسايل حقوقي روشن کند.حقيقت مردن ميتواند براي بسياري، رعبآور باشد اما با حمايت و دلگرمي، افراد در حال مرگ و خانوادههاي آنها ميتوانند به فرصتها و امکانات قابلملاحظهاي دست يابند که تنها در چنين لحظاتي از زندگي وجود دارند.خانوادهها هم در مواقعي که يکي از عزيزانشان دچار بيماري لاعلاج ميشود، مجبور به چيره شدن بر واکنشهاي عاطفي پيچيده و دردناک هستند. هر کسي به شيوهاي مخصوص به خود، از پس اين معضل برميآيد. در برخي موارد، فرد سوگوار ممکن است سعي کند مرگ حتمي عزيز خود را به فراموشي سپرده يا انکار کند و از هر گونه صحبت راجع به آن، حتي با شخص در حال مرگ امتناع ورزد. اگر چه مردن و حال احتضار براي افرادي که به نوعي درگير آن هستند ميتواند زجرآور و ناراحتکننده باشد اما از زاويه ديگر فرصتي است براي کنار آمدن و پذيرفتن واقعيتي به نام پايان زندگي. روزها و لحظههاي پاياني عمر ميتواند سرشار از يادآوري خاطرات خوشايند و مفاهيم اميدوارکننده باشد.درباره مرگ با هم حرف بزنيداغلب افراد در حال مرگ را ميتوان (و اصلا بهتر است) از مرگ قريبالوقوعشان مطلع ساخت. به جز در مواردي که يک آيين فرهنگي خاص، تاکيد بر بيخبر نگاه داشتن فرد در حال مرگ از مرگ خويش دارد، بهطور کلي افرادي که دچار بيماري لاعلاج هستند، مايلاند صادقانه و بيپرده راجع به وضعيت خود آگاه شوند. در اغلب موارد، آگاه ساختن فرد به شکل صحيح از بيماري لاعلاجي که دارد، نه تنها او را تضعيف نميکند که باعث تقويت بهداشت روان او هم ميشود. به علاوه، اين کار ممکن است به فرد در حال مرگ اين فرصت را بدهد تا ديگران را ببيند و با آنها صحبت کند. کارهاي ناتمامش را به انجام برساند و خاطراتش را به رشته تحرير درآورد يا فرايض مذهبي را به شکل کاملتري برگزار کند. البته منظور اين نيست که دادن چنين اخباري يا هضم آن کار سادهاي است. افراد در حال مرگ اغلب از تنها ماندن، تحقير شدن و دلتنگيهاي لحظات پايان زندگي سخت در هراس هستند. برخي هم از مردن در بيمارستان يا زير دستگاههاي قلب و ريه مصنوعي بيم دارند. يک سري هم از اينکه آخر عمري سربار و وبال گردن عزيزان خود شوند، احساس نگراني ميکنند و عدهاي هم معتقدند در اين دوران روابط فردي آنها خدشهدار ميگردد و با آنها ديگر مثل يک انسان طبيعي رفتار نميشود. اين نگرانيها، اغلب چنانچه به فرد در حال مردن، فرصت صحبت کردن راجع به احساس ترس و حيرت در هنگام مواجهه با مرگ داده نشود، تشديد ميگردند. شخصي که مبتلا به يک بيماري لاعلاج است، ممکن است با افراد غيرفاميل راحتتر صحبت کند. فرد در حال مردن و خانواده او نيازمند بحث و گفتگو در مورد مسايل علمي هم هستند. آگاهي از مدت تقريبي فرآيند مردن، در صورت مشخص بودن، کمک شاياني ميکند. آيا چند روز، چند هفته يا چند ماه به پايان زندگي فرد مانده است؟ آگاهي از اين موضوع اين امکان را به خانواده فرد ميدهد تا کارهاي خود را برنامهريزي کنند يا از پيش، در فکر گرفتن مرخصي باشند.فرآيند مردنبه طور کلي درد، چه جسمي و چه روحي، مهمترين عامل ترس فرد از مردن است. خوشبختانه، روشهاي مختلف کنترل درد، اين امکان را فراهم ميسازند تا با تسکين فرد، بدون عوارض جانبي قابل ملاحظه، از در مخاطره قرار گرفتن عظمت و آرامش مرگ جلوگيري شود. برخي از بيمارستانهاي بزرگ داراي درمانگاههاي ويژه درد هستند يا آسايشگاههايي دارند که در آنجا افراد متخصصي در زمينه کنترل درد فعاليت ميکنند.داروهاي مسکن قادرند با موفقيت بيشتر دردهاي جسماني را کنترل کنند. درمانهاي ديگري مثل بيوفيدبک (پس خوراند زيستي) يا شل کردن عضلات از طريق تمرکز فکر هم ميتوانند موثر واقع شوند. اين رويکردها به تنهايي ممکن است قادر به تسکين کامل درد نباشند، به ويژه دردهاي عميق رواني که برخي، هنگام مردن تجربه ميکنند.خبر مرگوقتي به کسي گفته ميشود که او دچار يک بيماري لاعلاج است، ايجاد يک سري حالات متفاوت مانند شوکه شدن، خشم، انکار و افسردگي در وي پديده ناشايعي نيست. فرد در حال مرگ ممکن است نوعي احساس تنفر نسبت به همه انسانها پيدا کند و از کامياب شدن از باقيمانده عمر خود بيبهره بماند. او ممکن است بپرسد «چرا من»؟ برخي از افراد سعي ميکنند راجع به اين امر اجتنابناپذير به مذاکره پرداخته يا آن را به تعويق بيندازند. شايد بتوان آن را نوعي چانه زدن با خدا يا سرنوشت قلمداد کرد. اغلب اوقات، اين معامله و چک و چانه زدن نتيجه مطلوبي هم در پي دارد و آن نوعي احساس آرامش و بيدردي است که فرد در طي اين دوره پيدا ميکند. بعضيها هم در کمال آرامش، اهميت و ارزش روزهاي باقيمانده را درمييابند و مهم نيست که اين دوره چهقدر طول بکشد.منبع: http://salamat.ir/س
#پزشکی#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 616]