تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 2 دی 1403    احادیث و روایات:  امام حسن عسکری (ع):در تفسير آيه «با مردم به زبان خوش سخن بگوييد» فرمود: يعنى با همه مردم، چه مؤمن و ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1842921555




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

اعترافات تکان دهنده کارگر کوره آجرپزی


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:


تابستان 82 اتفاق افتاد؛
اعترافات تکان دهنده کارگر کوره آجرپزی
تابستان 82 به کلانتری 174 قیام‌دشت در جاده خاوران منتقل و در یکی از روزها برای بررسی نقاط کور و جرم‌خیز وارد عمل شدم. گشت می‌زدم تا منطقه را بخوبی بشناسم.



  به گزارش سرویس حوادث جام نیوز به نقل از جام جم، در اطراف نهر مکانیزه، پسر بچه ای عریان روی زمین افتاده بود. ابتدا گمان کردم برای شنا به نهر آب آمده، اما کمی که دقت کردم، متوجه شدم پسر بچه بی رمق روی زمین افتاده و تکان نمی خورد. از خودرو پیاده شدم و به سمت او رفتم. دهانش پر از لجن و سرش شکسته و خون از گیجگاهش جاری بود. به رئیس کلانتری زنگ زدم و کودک را به بیمارستان نیروی هوایی رساندم و به کارکنان بیمارستان گفتم در صورت به هوش آمدن این کودک در کوتاه ترین زمان ممکن کلانتری را در جریان قرار دهند.صبح فردا که به کلانتری رفتم، چند خانواده را مقابل در دیدم. از افسر نگهبان پرسیدم چه اتفاقی افتاده؟ او که دستپاچه شده بود، گفت سه پسر بچه از اهالی یک کوچه به طرز مرموزی گم شده اند.   پسر بچه ای که همراه پدرش به کلانتری آمده بود و از ماجرا باخبر بود گفت: ما چهار نفر در حال بازی بودیم که دو مرد جوان که اسم آنها را نمی دانم، به بهانه نشان دادن کبوتر و خرگوش ما را به سمت کوره های آجر پزی بردند. من در میان راه منصرف شدم و به خانه بازگشتم.   با توجه به حساسیت موضوع و تحقیقات گسترده در این زمینه و با مشخصات ارائه شده از سوی پسر بچه ای که موفق به فرار شده بود، یکی از متهمان اصلی به نام علی معروف به علی باغی را در موتورخانه چاه آب دستگیر و به کلانتری منتقل کردیم.   علی باغی را به بازداشتگاه فرستادم و سراغ پسربچه بستری در بیمارستان رفتم. اسمش محمد بود و کمی می ترسید حرف بزند. با حرف هایم آرامش کردم و گفتم نگران نباشد و پس از به دست آوردن اعتمادش پرسیدم چه کسی این بلا را سرش آورده است.   پسرک در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود، به زور زبان باز کرد و گفت: دو مرد جوان به من گفتند، می خواهند خرگوش نشانم دهند. من هم تا حالا خرگوش ندیده بودم. همراهشان رفتم و آنها به من تجاوز کردند و قصد کشتن مرا داشتند. من یکی از آنها را می شناسم، ولی اسمش را نمی دانم. همین قدر می دانم که در یکی از کوره های آجر پزی کار می کند.   همین اطلاعات خیلی مهم بود. موضوع به صورتی جدی و به شکلی دیگر در دستور کار تجسس کلانتری قرار گرفت و من به طور شبانه روزی به آجر پزی های اطراف سرکشی می کردم. سخت بود این همه آجرپزی را یک به یک و بدون این که کسی به من شک کند، به دنبال متهم بگردم. به هر حال با هر زور و زحمتی بود، پیدایش کردم.   متهم در کوره آجر فشاری... همراه خانواده اش کار می کرد. اسمش محمد بیجه بود. فهمیدم متهم هفته پیش با آب زرشک فروشی در قیام دشت درگیر شده بود. بهانه خوبی به دست آوردم. کار به جای حساسی رسیده بود و اگر محمد می فهمید من مامور پلیسم فرار می کرد. ششدانگ حواسم را جمع کردم. با رئیس کلانتری هماهنگ کردم و وارد عمل شدم. از دور می توانستم او را ببینم. بالای تپه ای نشسته بود و چند نفر اطرافش را گرفته بودند. خیلی آرام به او نزدیک شدم.  

  سلام کردم و یکراست رفتم سر اصل قضیه. گفتم تو با آب زرشکی ورودی قیام دشت درگیر شده ای؟ از دستت شکایت کرده است. من پسر عموی آب زرشکی هستم و با توجه به شناختی که از تو و خانواده ات دارم و می دانم در اینجا کار می کنید، صلاح نیست پلیس را به اینجا بکشانم. بیا با هم به قیام دشت برویم و همان جا قضیه را حل و فصل کنیم. نگران چیزی هم نباش. شکایت پسرعمویم را پس می گیرم.   محمد خیلی عادی و طبیعی منکر درگیری شد، ولی بعد از تشریح ماجرا همراهم آمد. پیاده از کوره آجرپزی دور شدیم و به محض رسیدن به جاده ماشینی دربست گرفتم و مستقیم به کلانتری رفتیم.   وقتی رسیدیم، محمد گفت قرار بود مرا با پسرعمویت آشتی دهی! و هنوز نمی دانست من مامورم. وقتی به دایره تجسس رفتیم، با دیدن پسربچه ای که از بیمارستان مرخص شده و کودک دیگری که از دستش فرار کرده بود، کمی جا خورد، ولی به روی خودش نیاورد. انگار هیچ‎گاه آنها را ندیده است.   سر اصل ماجرا رفتم و آنها را با هم مواجه کردم. پسرها ترسیده بودند، ولی وقتی دستبند محمد را محکم‎تر کردم کمی آرام‎تر شدند. آنها با ترس و لرز می گفتند متهم اصلی خود اوست، ولی محمد ادعا کرد پسربچه ها را نمی شناسد و تا حالا چنین کاری نکرده و حتی شخصی به نام علی باغی را هم نمی شناسد.   با ترفندی به او گفتم علی به همه چیز اعتراف کرده و نمی توانی منکر شوی. محمد برافروخته شده بود. ناگهان گفت: علی همه چیز را نگفته است. قلم و کاغذ بدهید تا من همه چیز را بنویسم.   محمد می نوشت و من شوکه می شدم چقدر تجاوز و قتل. نمی توانستم باور کنم این جوانک که تازه پشت لبش سبز شده دست به چنین جنایت هایی زده است. او می گفت برای این که پلیس متوجه قتل ها نشود و کسی هم جسدها را پیدا نکند، اجساد قربانیان را می سوزانده است.   کشف این پرونده سروصدای زیادی راه انداخت و درنهایت محمد بیجه به قصاص در پاکدشت محکوم شد و پس از اجرای حکم این مرد شیطان صفت، پرونده تلخ و تکان دهنده ای برای همیشه بسته شد. خاطره ای از "سرهنگ یوسف خلیلی"     2007    



۲۶/۱۰/۱۳۹۳ - ۰۸:۵۵




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 63]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


حوادث

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن