تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 19 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دلى كه در آن حكمت نيست، مانند خانه ويران است، پس بياموزيد و تعليم دهيد، بفهميد و ن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1814661981




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

مسلمانان وقتي وقايع‌نگاري مي‌كردند اروپايي‌ها حتي معناي آن را نمي‌دانستند!


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: مسلمانان وقتي وقايع‌نگاري مي‌كردند اروپايي‌ها حتي معناي آن را نمي‌دانستند!
نویسنده : محمدرضا كائيني 
  استاد عبدالكريم جربزه‌دار، صرف‌نظر از پايه‌گذاري نشر ارجمندي به نام«اساطير»، از تاريخ‌پژوهان معاصر و صاحب‌نظران در شناخت ادوار تاريخ‌نگاري و طبقات تاريخ‌نگاران است. او با آثار نادر و كمتر خوانده شده تاريخي زندگي و تمامي تلاش خود را صرف احيا‌ي آنها مي‌كند. با او در باب پيشينه و سير تاريخ‌نگاري مسلمانان و ايرانيان به گفت‌‌وگو نشستيم كه نتيجه آن در پي مي‌آيد. جنابعالي در طول نزديك به چهار دهه، با بسياري از تاريخ‌نويسان و نيز طالبان كتب تاريخ ارتباط داشته‌ايد و برآيندي از خواست‌ها و ديدگاه‌هاي آنان را به دست آورده‌ايد. به نظر شما مردم چگونه تاريخي را مي‌خوانند و چگونه تاريخي را نمي‌خوانند؟ با توجه به اينكه انواع كتب تاريخي را چاپ كرده‌ايد، چه گونه‌اي از انواع تاريخ‌نويسي و نيز شرح كدام دوره تاريخي بيشتر مورد توجه مردم بوده است و چه دوره‌اي كمتر و چرا؟ بايد براي پاسخ به سؤال شما ابتدا چند مقدمه را عرض كنم. بنده از ابتدا «كتاب‌دوست»، «كتابخوان» و «كتاب‌باز» بودم و كتابخانه‌ام هم هميشه داير بود. دوره تاريخ طبري را داشتم و كسي دو جلد از آن را از من امانت گرفت و نياورد پس بدهد و دوره‌ام ناقص شد. آمديم و در اينجا به چند كتابفروشي مراجعه كرديم و گفتند نيست. بعد به يكي دو تا از ناشران كه از دوستان خوب ما و از خدمتگزاران به فرهنگ هستند، گفتيم: چرا اين را چاپ نمي‌كنيد؟ گفتند: اولاً اين كتاب شانزده جلد است و چاپ يك مجموعه شانزده جلدي خيلي دشوارتر از 30 عنوان كتاب تك جلدي است. ثانياً اگر يك مجموعه شانزده جلدي را چاپ كنيد، يك شانس داريد، شانزده جلد كتاب مجزا را چاپ كنيد، شانزده شانس داريد! لذا اساساً زير بار كار سنگين رفتن خطرناك است. حرفشان معقول بود. به يكي دو تا كتاب ناياب ديگر برخورديم و باز پرسيديم: چرا چاپ نمي‌كنيد؟ گفتند ممكن است ماهي دو نسخه از آن فروش برود، مثل ديوان سيد حسن غزنوي، توجيه ندارد. صرفاً نگاهشان اقتصادي بود؟ بله، آمديم و گفتيم انتشاراتي را درست كنيم كه آنچه را بازار ندارد و كسي نمي‌خرد، چاپ كنيم. اين داستان تولد و تأسيس «انتشارات اساطي» است. طبيعتاً به تنهايي به سراغ متون تاريخي رفتيم و كارنامه‌اش هم همين است كه الان جلوي چشم شماست. در اين مسير با استادان و خوانندگان زيادي برخورد كرديم، كساني كه به اينجا مي‌آيند، درست است كه تعدادشان كم است، اما هر كدام يك «لشكر» و حتي يك «‌ملت» هستنند. افراد ويژه‌اي هستند؟ بله، چون نشان مي‌دهد كسي كه اينجا مي‌آيد تا كتاب بخرد، از چندين مرحله مطالعه و پژوهش تاريخ و علوم اجتماعي گذر كرده و به جايي رسيده است كه آثار ابتدايي ارضايش نمي‌كند و ديگر از اينكه با يك كشمش گرمي و با يك غوره سرديش شود، گذشته است و مي‌خواهد به سرمنشأها رجوع كند، در واقع، يك نگاه اساطيري و جهان‌شمول پيدا كرده است. انسان وقتي تاريخ طبري يا روضه‌الصفا يا ناسخ‌التواريخ يا ابن‌اثير را مي‌خواند، نگاهش يك نگاه جهان‌شمول بي‌زمان است. سؤالم اين بود در اين چهار دهه، چه نوع تاريخ‌نگاري‌اي مخاطب شما را جذب كرده است؟ بيشتراقبال تاريخ‌خوانان به تاريخ‌هاي عمومي است. يعني تاريخ‌هاي اصلي، منشأ و مرجع؟ بهتر است اين‌طور بگويم كه وقتي تاريخ طبري يا تاريخ كامل ابن‌اثير را مي‌خوانيد، اين يك تاريخ عمومي است و از خلقت جهان شروع شده تا مقطعي خاص ولي تاريخنامه هرات يا تاريخ سيستان يا تاريخ برامكه يا تاريخ قراحتاييان كرمان، يك تاريخ محدود هستند و طبيعتاً چون موضوع محدود است، غني‌ترند. به هرحال گذر چهار دهه از« اساطير» به من نشان داد، گرايش بيشتر به طرف تاريخ عمومي است، چون خواننده تاريخ ـ خواسته يا ناخواسته ـ مي‌خواهد نگاهي در كلان زمان گذشته براي كلان زمان آينده داشته باشد، مضافاً بر اينكه زبان تاريخ عمومي، روان‌تر از زبان تواريخ خاص است. چون تاريخ‌هاي كوتاه، با زبان‌ها و ادبيات متفاوت به مخاطب منتقل مي‌شوند، ولي زبان تاريخ‌هاي عمومي، به هم پيوسته است و مثلاً در 10 يا 15 جلد به انسان منتقل مي‌شود. اينطور نيست؟ در مجموع خواندن تاريخ عمومي شيرين‌تر و هضم آن آسان‌تر است. ضمن اينكه خواننده در اين كليات، نگاه‌هاي متفاوت را مي‌بيند. مثلاً تاريخ خلقت تا قرن چهارم هجري را در طبري مي‌خواند. بعد وقتي به سراغ كامل ابن‌‌اثير مي‌رود، همين موضوعات را از ديدگاه او مي‌بيند، اما اگر بخواهد فرضاً تاريخ هرات يا نيشابور يا تبريزو تهران را بخواند، اين كتاب‌ها اطلاعات محدودتر، اما فني‌تر و تخصصي‌تري به او مي‌دهند، يعني اعلام خاص ازجمله اعلام جغرافيايي، اعلام رجال و... را به او مي‌دهند. مثلاً رجالي كه در دوره‌اي در تهران برجسته بوده‌اند، معنايش اين نيست كه در كل ايران برجسته هستند... در واقع مشاهير منطقه‌اي هستند؟ احسنت! ولي وقتي از بعد كلان به اين مشاهير نگاه كنيد، خيلي‌هايشان حتي جزو رجال درجه دو تاريخ عمومي هم قرار نمي‌گيرند و موضوعات مربوط به آنها هم، همين وضع را پيدا مي‌كند. يعني هر چند تهيه تاريخ‌هاي عمومي براي مخاطب هزينه بيشتري را در بردارد و زمان بيشتري را هم بايد صرف مطالعه آنها كند، ولي باز ترجيح مي‌دهد همين‌ها را تهيه كند تا تاريخ‌هاي كوچك اختصاصي را؟ بله، تاريخ‌هاي محلي و محدود نسبت به تاريخ‌هاي عمومي كمتر مورد اقبال هستند. در اين چهار دهه گرايش مخاطبان را بيشتر به كدام برهه از تاريخ مشاهده كرده‌ايد. يعني مردم به تواريخ دوران ويژه‌اي تمايل نشان داده‌اند يا كلاً گستره تاريخ مد‌نظرشان بوده است؟ از ميان كتاب‌هايي كه چاپ كرده‌ايد و مربوط به ازمنه گوناگون هستند، كدام بيشتر مورد اقبال واقع شده است؟ باز هم مقدمه‌اي را ذكر كنم. مسئله اول اينكه تاريخ‌نويسي به عنوان تاريخ عمومي را، قبل از اينكه اروپايي‌ها بدانند تاريخ عمومي چيست، مسلمين و ايراني‌ها شروع كردند. اين نكته بسيار مهم است. اساساً مسلمين براي تاريخ و سفرنامه بسيار قبل‌تر از اروپايي‌ها اهميت قائل مي‌شدند. زمان تأليف تاريخ‌هاي عمومي معلوم است، شما در تاريخ اروپا، تاريخ مكتوبي همزمان با تأليف «تاريخ طبري» يا «كامل ابن‌اثير» نداريد و اين چيزي نيست كه قابل كتمان باشد. مسئله دوم اينكه: بزرگ‌ترين تأليفي كه در بين كتب تاريخ عمومي جهان انجام شده و هنوز هم سر جاي خودش هست، كتابي است به نام «تاريخ جهان كمبريج». اين كتاب در سه بخش تأليف شده است؛ بخش اول جهان باستان در 29 مجلد كه اكثراً 1000 صفحه و صفحاتش 42 سطري حروف ريز است. بخش دوم قرون وسطي و بخش سوم معاصر است. چند صد محقق روي آن به شكل تخصصي كار كرده‌اند و دوره كه تمام شده، باز در آن تجديد‌نظر شده و تا امروز نيز تداوم پيدا كرده است. نياي اين تاريخ جهاني كه تا امروز بي‌مثال تلقي مي‌شود، به قول مرحوم دكتر زرين‌كوب، «جامع‌التواريخ» رشيدالدين فضل‌الله است! چون قبل از اينكه اروپايي‌ها بدانند چي به چي هست و قبل از قرن بيستم، رشيدالدين فضل‌الله يك تاريخ جهاني در يك حجم عجيب و غريب از دوران باستان تا دوران خودش تأليف و در آنجا به چين، هند و حتي فلسطين نگاه مي‌كند. يا وقتي درباره تاريخ ويل دورانت سخن گفته مي‌شود، به بعضي از دوستان مي‌گويم «روضه‌الصفا» تاريخ تمدنِ ايراني است و قبل از اينكه ويل دورانت زاده شود و چنين چيزي به فكرش برسد، «مير خواند» اين اثر فاخر را نوشته است. روضه‌الصفا خيلي شيرين است و اگر كسي با نثر فاخرش كمي آشنايي داشته باشد، اغراق نيست اگر بگويم غزلِ غزل‌هاست! خوش‌شانسي در اينجاست كه وقتي «مير خواند» مرحوم مي‌شود، نوه دختري او، آن را ادامه مي‌دهد و در يك جلد، دوره زنديه را به آن مي‌افزايد. بعدها در زمان ناصرالدين شاه، او رضاقلي‌‌خان هدايت را مأمور مي‌كند كه دنبال اين كار را تا دوره ناصري بگيرد، در نتيجه روضه‌الصفا تاريخ مفصل ايران و جهان است كه توسط سه نفر و در طول اين دوره زماني تأليف شده است. تفاوت مقطع شروع تاريخ‌هاي عمومي غربي‌ها، با تاريخ‌هاي عمومي مسلمانان و ايرانيان از جنبه نقطه آغاز وقايع‌نگاري و نوع نگاه آنها به رخدادهاي تاريخي چيست؟ تاريخ عمومي از نگاه غربي‌ها از نقطه‌اي شروع مي‌شود، اما وقتي به دنياي ايران و اسلام مي‌آييد از جايي ديگر آغاز مي‌شود. يعني مثلاً روضه‌الصفا برخلاف تاريخ جهان، ابتدا از قصص و اسطوره‌ها شروع مي‌كند و خلقت جهان را مي‌آورد. بعد بر اساس داشته‌هاي خود، دوره قبل از اسلام را به شرح مي‌كشد و بعد به دوره پيامبر(ص) خلفا و امويان مي‌رسد. به امويان كه مي‌رسد، به‌تدريج تقسيم‌بندي‌ها شروع مي‌شود. يعني روضه‌الصفا بعد از امويان، به سراغ صفاريان، سامانيان و... مي‌رود. خوانندگان ما دو چيز مد نظرشان است: 1- ايران پيش از اسلام، يعني دقيقاً به دنبال شناخت خود است. 2- ايران بعد از اسلام كه معمولاً به زحمت به دوره افشاريه و زنديه مي‌رسد و بيشتر در حول و حوش مغول و تيموريان باقي مي‌ماند. عمده سؤالاتش هم معمولاً در همان‌جاست. از آنجا به بعد يك جورهايي جوابش در گذشته‌ها هست. البته كمي كه جلوتر مي‌آييم، باز قدري كنجكاوتر مي‌شود تا به دوره مشروطه مي‌رسد. البته ناگفته نماند كه دوره مشروطه دوره مهمي است. دوره ناصرالدين شاه هم دوره مهمي است، چون ورود تجدد به ايران، از دوره ناصرالدين‌شاه شروع مي‌شود و او در تاريخ ايران، بنيانگذار خيلي چيزهاست كه به اشتباه به ديگران نسبت داده شده است. برخلاف تصويري كه عمدتاً توسط تاريخ‌نگاران پهلوي القا شده است؟ تصور موجود كه اساساً غلط است... الان برخي تاريخ‌پژوهان معاصر، به نوعي تجديد‌نظر درباره داوري‌هاي خود درباره قاجار رسيده‌اند. آيا اين مسئله به همين نكته برمي‌گردد؟ دقيقاً همين‌طور است. وقتي حكومتي سرنگون مي‌شود، نظام بعدي همه چيز آن دوره را تخطئه مي‌كند! چون اگر بخواهد بگويد كه او خوب بوده است، وجود خودش زير سؤال مي‌رود. به هر حال بايد بپذيريم در دوران پهلوي، قضاوت در مورد قاجار صحيح نبود. صد‌در‌صد منفي بود. بعضي از ويژگي‌هاي شاهان قاجار مثل مسافرت‌ها و زنبارگي‌ها عمده شده، اما حركت‌هاي اجتماعي گسترده از قبيل نگارش تواريخ، ترجمه‌ها و... ناديده گرفته شده است. اينطور نيست؟ بله، اساساً خاطره‌نويسي، دستگاه چاپ، تأسيس اداره‌اي به اسم دارالترجمه، انتشار روزنامه رسمي و... همه مربوط به آن دوره است. كارهايي را كه اعتمادالسلطنه كرده، خط و دستورش را چه كسي مي‌داده است؟ شاهنامه اميربهادر يا كارهاي ديگري را كه شده و... همه هزينه‌بر و پايه‌گذار علم بوده است. دارالفنون را چه كسي ساخت؟ اميركبير، با پول چه كسي؟ اگر ناصرالدين‌شاه موافق دارالفنون نبود كه ساخته نمي‌شد. حتي بعد از مرگ اميركبير، دارالفنون رشد مي‌كند. اصلاً دارالفنون بعد از عزل اميركبير افتتاح شد. او پايه‌اش را گذاشت، اما موقع افتتاحش عزل شده بود... همين را مي‌خواهم بگويم كه اساساً رشد دارالفنون بعد از اميركبير است و بعد هم خود دارالفنون پايه‌گذار مطالعات علمي در زمينه‌هاي مختلف بود. آيا تاريخ‌نگاري در دوره قاجاريه، جدي‌تر از دوران پهلوي نبود؟ به نظر مي‌رسد در آن دوران حتي «باجي‌ها» هم خاطرات خود را مي‌نوشتند! به نظر من، حتي رجال درجه يك دوره پهلوي هم، تربيت شده مكتب قاجار هستند. خيلي‌هايشان اساساً از خانواده قاجار هستند، از جمله دكتر مصدق، قوام‌السلطنه، وثوق‌الدوله، مظفر فيروز و... تاريخ‌نويسي را هم خيلي جدي گرفته بودند. راجع به تاريخ‌نويسي دوره قاجار مثال خوبي كه مي‌توانم برايتان بزنم، اعتضادالسلطنه است. او پسرهايي دارد كه به نام مسعود ميرزا عين‌السلطنه و عمادالسلطنه. اعتضادالسلطنه صاحب قلم است، اما نه خيلي قوي، ولي بچه‌ها را وادار مي‌كند از زماني كه سواد مي‌آموزند، خاطراتشان را بنويسند. عين‌السلطنه از هجده‌سالگي خاطراتش را مي‌نويسد كه خوشبختانه ما آن را چاپ كرده‌ايم. او از دوره ناصري شروع مي‌كند، ولي موقعي كه خاطراتش را مي‌خوانيد، بايد متوجه يك چيزي باشيد و آن هم اينكه نثر اين كتاب از جلد يك تا 10 توفير مي‌كند و به‌تدريج پخته مي‌شود. مهم‌تر از آن، ديدِ اين آدم است. در جلد يك بيشتر به كار شكار و اسب‌سواري و امثال اينهاست، ولي در جلد 10 مي‌بينيد در يك مجله فرانسوي خبري را خوانده و خوشش آمده و آن را آورده است! مهم‌ترين نكته در اين خاطرات، اين است كه به دوره نايب‌السلطنه‌ها مي‌رسد كه ما اصلاً راجع به اين دوره سند نداريم... دوره محمدعلي‌شاه و احمدشاه؟ بله، اما به‌قدري نكات ظريف و خاص در اين خاطرات هست كه نگوييد و نپرسيد. راجع به غذا، آشپز، روابط خانوادگي يا روابطي كه در حرم بوده، يك دائره‌المعارف كامل است. شايد جزو نادر منابعي باشد كه در مورد نقش زنان در نهضت مشروطه سخن مي‌گويد. در يك جا آورده كه زن‌ها چوب و چماق‌ها را زير چادر پنهان مي‌كردند! به هرحال مسائلي را در آنجا مي‌گويد كه خواندني است. اين را كنار بگذاريد و بياييد سراغ برادرش. او هم خاطراتش را به همين مفصلي نوشته، ولي هنوز چاپ نشده است، او اولاً: مهندس بود و ثانياً: براي اينكه بتواند كتيبه‌هاي بيستون را بخواند، خط پهلوي را ياد مي‌گيرد و خودش مي‌رود در آنجا طناب مي‌بندد و داربست درست مي‌كند و آويزان مي‌شود كه هم كتيبه‌ها را بخواند و هم از روي آنها كپي‌برداري كند! همين آدم كتاب بسيار مشهوري به نام «بازگشت ده هزار يوناني» را ترجمه كرده است. از اين كتاب در سال‌هاي 35 ـ 30، يك گزيده منتشر شد و در سال‌هاي بعد هم باز گزيده‌اي از آن انتشار يافت و ظاهراً هيچ وقت متن كامل آن چاپ نشده است. ظاهراً قبل از اينكه مترجمان جديد زاده شوند، اين فرد متن كامل اين كتاب را ترجمه كرده است. البته ما اين متن را چاپ كرديم و بعد ديديم پس از ترجمه اين كتاب، فصلي را از خودش اضافه و در واقع تأليف كرده و نام آن را «برخي جعليات يونيان درباره ايرانيان» گذاشته است و با استناد به منابع يوناني، دروغ‌ها و اتهاماتي را كه در متون يوناني‌ها به ايراني‌ها نسبت داده شده بود را عيناً مي‌آورد و رد مي‌كند. قبل از اينكه اميرمهدي بديع به دنيا بيايد و در اروپا با امكانات كتابخانه‌هاي سوئيس و كشورهاي اروپايي دست به تأليف بزند، اين بنده خدا در گوشه تهران نشسته و به تمام منابع مورد نيازش دسترسي داشته و با فراغت اين كار را كرده است. به هر حال مي‌شود گفت تاريخ‌نگاري در عصر قاجار به صورت يك سنت رايج در خانواده‌هاي اشراف، اساساً آموزش داده مي‌شد، ولي در دوره‌هاي بعد، خيلي اين موضوع را نمي‌بينيم. به نظر شما علت چيست؟ همين‌طور است. در دوره قاجار مسئله شاگردپروري بسيار رايج بود. يعني يك مستوفي، چهار پنج وردست داشت. از بين اينها كسي را كه مي‌ديد مستعدتر است، انتخاب و روي او كار مي‌كرد كه جانشين وي شود. كما اينكه اميركبير، انتخاب قائم‌مقام است. قائم‌مقام نمي‌آيد بگويد پدر و مادر او كه هستند؟ وقتي متوجه استعداد و علاقه او مي‌شود، او را زير بال و پر خودش مي‌گيرد و پرورش مي‌دهد تا جايي كه نهايتاً پسر آشپز، صدراعظم و نفر دوم كشاورز مي‌شود. مكتب شاگردپروري و به تبع آن نگارش تاريخ دراين دوره به شكوفايي مي‌رسد. قاجار به تاريخ خيلي علاقه داشتند، كما اينكه اولين ترجمه‌ها در زمان قاجار انجام مي‌شوند. ما در آغاز كارمان و تا هم اينك، بايد مي‌گشتيم و مي‌ديديم كه چند كتاب به دستور ناصرالدين‌شاه ترجمه شده و او خوانده و كنار گذاشته و از دستبرد زمانه محفوظ مانده است كه چاپ كنيم. ترجمه‌هاي زمان قاجار هم نثر فاخري دارند، هم از اصالت و دقت عمل بالايي برخوردارند... و جزئي‌نگري زيادي؟ ... در زمينه ترجمه و چاپ. كارهاي دوره قاجار در زمينه كتاب، به ويژه در تاريخ كم‌نظيرند، كما اينكه خود مردم هم كم‌نظير بوده‌اند. در دوره قاجار ما مستقيماً با روسيه و انگليس سرشاخ هستيم و اين دو با اينكه دشمن همديگر بودند، به ايران كه مي‌رسند همدست مي‌شوند! چون در اينجا بر سر تقسيم منافع به توافق مي‌رسند. ايراني‌ها به هرات مي‌روند و آنجا را به‌رغم تلاش انگليسي‌ها ـ كه حتي در اردوي ايران بودند و جاسوس داشتند و اطلاعات غلط به ايراني‌ها مي‌دادند ـ فتح مي‌كنند. واقعاً انگليسي‌ها نامردند و من وقتي تاريخ را مي‌خوانم گريه‌ام مي‌گيرد... و اين داستان هنوز هم ادامه دارد؟ آخر ايراني‌ها در يك جاهايي ساده‌لوح هستند. اگر كسي 10 بار هم به او بدي كند، باز تا روي خوش نشان مي‌دهد، يادش مي‌رود و اعتماد مي‌كند و همه چيز را مثبت مي‌بيند. انگليس مي‌بيند هرات حريف قاجار نشد، سفاين انگليس به خرمشهر (محمره) مي‌آيد و تهديد مي‌كند اگر لشكر قاجار برنگردد، ما از اينجا حمله مي‌كنيم. يا مثلاً در قضيه بحرين. تاريخ بحرين نوشته عباس اقبال آشتياني را بخوانيد. ما اين را منتشر كرده‌ايم و ان‌شاءالله كار سعيد نفيسي را كه تا عيد بيرون مي‌دهيم. اگر عمري باشد در مسئله بحرين- كه باز هم قضيه ايران و انگليس است ـ تلاش خواهم كرد. نشر شما در زمينه انتشار آثار ديني از قبيل ترجمه قرآن و نهج‌البلاغه، ناسخ‌التواريخ زندگي پيامبر و برخي امامان و برخي آثار علما از قبيل شيخ بهايي و علامه مجلسي هم كارنامه خوبي دارد. چه بازخوردهاي مثبتي را در اين زمينه دريافت كرده‌ايد؟ نگاه كلي ما همان است كه اول عرض كردم. نگاه نمي‌كنيم اين كتاب را مي‌خرند يا نمي‌خرند! مثلاً كتابي در آورده‌ايم به نام چهارده روايت در قرائت قرآن مجيد. خدا دكتر محمدجواد شريعت مؤلف اين كتاب را بيامرزد. بسيار كتاب خاصي است، يعني حتي به درد خواص هم نمي‌خورد. خاص‌الخاص است... بله، ولي واقعيت اين است كه چاپ اين كتاب لازم بود و ما با علم به اينكه ممكن است فقط ماهي دو نسخه از آن به فروش برسد، آن را منتشر كرديم. يا فرض كنيد تفسير امام فخر رازي يا آشنايي با علوم قرآن كه متني است كه براي دانشجويان درآمده است... ناسخ‌التواريخ‌هايتان درباره زندگي پيامبر و ائمه (ع) چه بازتابي داشت؟ ناسخ‌التواريخ چيز ديگري است. اين كتاب غير از اينكه يك كتاب ديني است، ولي دو اصل مهم در آن هست كه در جاي ديگري پيدا نمي‌كنيد. يكي اينكه همه كتاب‌هاي ديني تاريخي ـ از جمله طبري و كامل ابن‌اثير ـ به عربي تأليف شده‌اند، اما ناسخ‌التواريخ به فارسي است، آن هم به اين جامعيت. از ديگر امتيازات اين كتاب اين است كه مؤلف تمام منابع عربي قبل از خودش را خوانده و ديده است. از اين مهم‌تر اين است كه نگاهش ايراني است و اين نكته‌اي است كه كمتر به آن توجه مي‌شود. ابن‌اثير مي‌گويد: من كتابم را بر بناي كتاب امام محمد بن جرير طبري گذاشته‌ام، يعني هر چه را كه او گفته است، نقل كرده‌ام و نقل هم كرده، اما نگاه ابن‌اثير يك نگاه عربي سني ـ شامي است. در تاريخ‌نويسي، كسي كه اهل شام يا كوفه يا طبرستان است، وقتي مي‌خواهد تاريخ بنويسد، نگاهش فرق مي‌كند. اين نكته كمي نيست. تاريخ طبري و ابن‌اثير و ابن خلدون، هر سه تا قرن چهارم هستند و ظاهراً تكراري، اما با هم اختلافاتي دارند كه به ديدشان برمي‌گردد و محقق از همين اختلاف ديدهاست كه آن چيزي را كه مي‌خواهد دريافت مي‌كند. نگاه «ناسخ‌التواريخ» و «روضه‌الصفا» ايراني است و اين مسئله مهمي است. به همين دليل هم ناسخ‌التواريخ از روزي كه تأليف مي‌شود بلافاصله مورد استقبال عموم واقع مي‌شود و چاپ‌هاي متعدد سنگي در ايران و هند دارد؛ يعني يك تاريخ رسمي ديني مي‌شود و اين به خاطر نگاه و زبان ايران آن است. كل اين كتاب حدوداً 100 جلد است. ظاهراً شما تعدادي از آن را منتشر كرده‌ايد؟ ما 22 جلد از آن را چاپ كرده‌ايم كه شامل زندگي پيامبر(ص)، امام علي(ع)، خلفا، اصحاب، حضرت فاطمه(س)، حضرت زينب(س) و خاندان قاجار است. جلدِ مربوط به امام‌حسن(ع) همه كارهايش شده است و فكر مي‌كنم تا شهريور سال آينده و امام‌حسين(ع) تا آخر سال آينده در بيايد. فعلاً تا اينجا آمده‌ايم. بناست همه آن را كار كنيد؟ اگر عمري باقي باشد. كار خيلي عظيمي است و روزي كه شروع كرديم هيچ بنايي نداشتيم و گفتيم فقط پيامبرش را در مي‌آوريم. بعد به‌تدريج جلو آمديم. اگر توفيق شوم به سراغ مجلدات مربوط به بقيه ائمه(ع) مي‌رويم. به‌رغم اينكه چندان به انتشاركتب تاريخ معاصر گرايش نداريد، اما در اين موضوع هم دستي داشته‌ايد و كتب خاطراتي در تاريخ معاصر منتشر كرده‌ايد. آيا قصد داريد اين روند را ادامه بدهيد؟ ما تا جايي كه بتوانيم برخي از خاطرات را احيا كنيم، اين كار را مي‌كنيم. خاطرم هست انتشارات دانشگاه تهران روزي كه تأسيس شد، اعلام كرد: من كتاب‌هايي را كه ناشر خصوصي به دليل فقدان بازار چاپ نمي‌كند، چاپ مي‌كنم. از نمونه‌هاي مشهور آن، كليله و دمنه به تصحيح مرحوم مينوي است. قطع اصلي اين كتاب، رحلي با حروف درشت است. حروفچيني معرب آن هم به صورت دستي، كار آساني نيست. حتي الان با كامپيوتر هم، كار سختي است. آن روزها از نظر بار مادي و دشوار بودن كار، كسي توان چاپ اين كتاب را نداشت، ولي وقتي دانشگاه چاپ كرد و در بازار خواهان يافت، ديگر دانشگاه آن را چاپ نكرد و چون يك كار تجاري شده بود، اميركبير آن را چاپ كرد. يا ديوان كبير تصحيح مرحوم فروزانفر كه كار بسيار دشواري بود و بار اول دانشگاه چاپ كرد، ولي وقتي درآمد و بازار پيدا كرد، ديگر چاپ نكرد و اعلام كرد كه: ديگر كار من نيست و نمي‌خواهم كار را براي سودش چاپ كنم. به هرحال، اگر خاطراتي باشد كه ديگران به سراغش نمي‌روند، ما چاپ مي‌كنيم، مثل خاطرات عين‌السلطنه كه وقتي چاپ شد، ولوله‌اي در تاريخ‌نگاري مشروطه به بعد، به وجود آورد و از آن موقع به بعد، خيلي چيزها تصحيح يا تكميل شد و در ميان مشروطه‌پژوهان سر و صداي عجيبي به پا كرد. نوشته‌هاي عمادالسلطنه هم چاپ شود، از آن هم بيشتر ولوله ايجاد خواهد كرد. اين نوع كارها را اگر عمري باشد خودم ادامه مي‌دهم. بنا نداريد خاطرات خودتان را بنويسيد؟ چون شما با جمع زيادي از چهره‌هاي شاخص تاريخ‌نگاري ارتباط داشته‌ايد. اين خاطرات دو قسمت هستند. يك قسمت داستان چاپ كتاب‌هاست و يك قسمت داستان برخوردها و آشنايي‌هاست و ناگفته‌هاي فراواني هستند. يك مقدار مجموعه پوسترها و كارت دعوت‌هاي فرهنگي داريم كه از بين اينها نكات زيادي بيرون مي‌آيند. نامه‌هايي هستند كه بايد طبقه‌بندي شوند. قسمت سوم هم بعضي از دستنوشته‌هاي استادان هست كه پشت كتاب‌ها نوشته شده‌اند. اگر عمري باشد به‌تدريج اينها را تفكيك و تنظيم خواهيم كرد. نامه‌ها بسيار مهم هستند كه حدود 100، 150 هستند و نكات زيبايي در آنها هست. با تشكر از فرصتي كه در اختيار ما قرار داديد.

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۱۳ دی ۱۳۹۳ - ۱۴:۵۳





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 19]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن