تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 12 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):به من ايمان نياورده است آن كس كه شب سير بخوابد و همسايه اش گرسنه باشد. به من ايمان ن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820129061




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

نوعروسهایی که منتظرکمک هزینه جهیزیه هستند/ چشم امید به یاری نیکوکاران -


واضح آرشیو وب فارسی:مهر: گزارش مهر از مشهد/
نوعروسهایی که منتظرکمک هزینه جهیزیه هستند/ چشم امید به یاری نیکوکاران

اهدای جهیزیه به 63 نوعروس


شناسهٔ خبر: 2450720 یکشنبه ۷ دی ۱۳۹۳ - ۱۲:۳۴
استانها > خراسان رضوی

مشهد- زیر سقف آسمان شهر مشهد نوعروسانی هستند که دلهره نداشتن توان مالی سایه بر همه داشته های زندگی شان انداخته و چشم امیدشان پس از خدا مهربان به یاری نیکوکاران و سازمان های حمایت گر است. به گزارش خبرنگار مهر، زیر سقف این آسمان در همین نزدیکی و در شهر خودمان، هستند آدم هایی که به دور از زرق و برق و ریخت  و پاش های روزگار خیلی ساده زندگی می کنند؛ افرادی که با وجود مشکلات فراوان زندگی و ناملایمات و پستی و بلندی های زندگی کمر خم نکرده، دست به زانو گرفته و یک تنه جور زندگی را کشیده اند اما امروز دیگر رمقی برایشان نمانده است.مادران و پدرانی هستند که شبانه روز تلاش کرده اند تا اشکی بر گونه فرزندان خود نبینند و جگر گوشه هایشان را بدون پول و رخت به خانه بخت نفرستند، دخترانی که برای آغاز زندگی مشترکشان به جهیزه ای ساده و مختصر قانع هستند. اما همین جهیزیه مختصر هم امروز از عهده والدینشان بر نمی آید و اگر دستی نباشد تا یاریشان کند به ناچار کمر خم می کنند.برای لمس زندگی تنی چند از این تلاش گران عرصه زندگی با چند تن از مسئولان کمیته امداد به خانه های آنها سر می زنیم.می‌گوید: دختر است و حساس؛ مثل همه دخترهای این شهر و این دیار که آرزو دارند وقتی زندگی مشترک را زیر سقفی آغاز کنند دغدغه‌ گرم کردن این خانه با بخاری و پختن غذا با قابلمه را نداشته باشد.مي افزاید: اما چه کنم، ندارم و همه لوازمی که خریدم یک دست رختخواب، اندکی از لوازم آشپزخانه و چرخ گوشت بیشتر نیست.می گوید؛ چه باید بگوییم از این زمانه، به چه کسی باید بگوییم که گوشت و برنج را می‌گذاریم برای زمانی که عروس ودامادهای مان به خانه می آیند تا بچه‌هایم در برابر همسرانشان خجالت نکشند.چه باید بگوییم از این زمانه، به چه کسی باید بگوییم که گوشت و برنج را می‌گذاریم برای زمانی که عروس ودامادهای مان به خانه می آیند تا بچه‌هایم در برابر همسرانشان خجالت نکشند.ابراز می کند: به چه کسی باید بگوییم که دخترم تا چند ماه آینده قرار است به خانه شوهرش برود و این روزها جلوی فامیل داماد با سیلی صورت مان را سرخ نگه می‌داریم تا کسی متوجه نشود که هنوز هیچ اسباب و لوازمی برای دخترم نخریده‌ایم.می افزاید: اگر سردی هوا نبود شاید تعداد روزهایی که سرکار می‌رفت بیشتر می‌شد اما این روزها هر چند روز یکبار سرکار می‌رود و حساب دخل و خرج زندگی خودش و دو دخترش را  روی یارانه‌های دولت باز کرده، البته به این فهرست باید خرید اندکی لوازم جهیزیه دو دخترش را نیز اضافه کند.شش فرزند را تنهایی خانه بخت فرستاده اموقتی از زندگی‌اش می‌گفت بغض را از لابلای صدایش که بریده بریده جملات را ادا می‌کرد می‌شد حس کرد، اینکه ۸ بچه را با وجود بیماری و فوت همسرش به تنهایی بزرگ کرده، اینکه حالا شش فرزندش را همه با کم و زیادهای زندگی‌اش به خانه بخت فرستاده است.اما حالا سن و سالی از او گذشته و ناملایمی های زندگی همراه با بیماری امانش را بریده، آنقدر که دیگر توانی برای کار کردن سر زمین کشاورزی، کارخانه کمپوت و رفت و روب خانه‌های افراد برای خرید جهیزیه دو دختر کوچکش را ندارد.مسیر اول مان بلواری است که توس می نامنش، نامی که با شاهنامه گرده خورده است، همگام با اسلامی رئیس اداره امور حمایت‌های اجتماعی، حسینی کارشناس امور حمایت‌های خاص و ایرانی کارشناس امور جهیزیه حمایت از خانواده کمیته امداد امام خمینی(ره) مشهد سراغ دو خانواده تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی(ره) رفتیم.در ابتدای مسیر اسلامی رئیس اداره امور حمایت‌های اجتماعی اين نهاد، شرح کوتاهی از این خانواده‌ها ارائه می‌دهد و می‌گوید: این خانواده‌ها جزء زنان سرپرست خانواده و زیر پوشش کمیته امداد هستند که یک یا چند دختر نوعروس و در انتظار تامین جهیزیه برای رفتن به خانه بخت دارند.بعد از گذشتن از بلوار توس وارد یک کوچه شش متری شدیم و آن گونه که مددکار كميته امداد با دست نشان می‌داد باید کمی جلوتر می‌رفتیم.در اندک فرصتی که تا رسیدن به خانه این زن سرپرست خانواده بود از اين مددكار جزئیات این خانواده تحت حمايت امداد و دلیل انتخاب آنان در بین تمام خانواده های کمیته امداد راجویا شدم که گفت: همه افرادی که تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی(ره) هستند به نحوی با مشکلات بسیاری برای گذران زندگی دست و پنجه نرم می‌کنند اما در این بین افرادی داریم که مشکلات آنان در برابر با دیگر افراد از شدت بیشتری برخوردار است.این مددکار کمیته امداد امام خمینی(ره) چند قدم مانده به خانه ای که ما شیر زن می نامیم اش (همان زن سرپرست خانواده) شرح زندگی و شرایط فعلی این خانواده را با سروسامان دادن به جملاتش قبل از ورود این گونه تکمیل می‌کند: این یکی از چند زن سرپرست خانواده است که در حال حاضر دو دختر نوعروس دارد که با شرایط کارگری و اجاره نشینی و مخارج زندگی، سعی دارد جهیزیه دو دخترش را تهیه کند.بوی گل‌های زعفران همان بویی که در بدو ورود به فضای کوچک خانه خانم شیر زن احساس ‌کردیم اينك قدری بيشتر شده بود و با چشم چرخاندن به فضای خانه؛ گوشه سمت راست روی چادری مندرس مقداری گل زعفران انباشته شده بود.برای کسب درآمد هر کار حلالی در توانم باشد انجام می دهمبا نگاه ما شیر زن به سراغ گل‌ها می‌رود و چادر را جمع و جور می‌کند و می‌گوید: یکی از کارهایی که این روزها می‌توان تاحدودی برای کسب درآمد روی آن حساب بازکرد همین تمیز کردن گل‌های زعفران است. تقریباً برای هر یک کیلوگرم گل زعفران كه پاك می كنيم ۳۵۰۰ تومان پول می‌دهند. او در ادامه می‌گوید: چه کنم برای کسب پول و درآمد هر کار حلالی که بتوان در خانه انجام داد را قبول می‌کنم حتی با اينكه نسبت به بوی زعفران حساسیت دارم.این زن سرپرست خانواده در وصف حال و روز زندگی و کارکردنش ‌می‌گوید: اگر سردی هوا نبود شاید تعداد روزهایی که سرکار می‌رفتم بیشتر می‌شد اما این روزها هر چند روز یکبار سرکار می‌روم و فعلا دخل و خرج زندگی را با یارانه‌ها دولت می‌گذارنم.اگر سردی هوا نبود شاید تعداد روزهایی که سرکار می‌رفتم بیشتر می‌شد اما این روزها هر چند روز یکبار سرکار می‌روم و فعلا دخل و خرج زندگی را با یارانه‌ها دولت می‌گذارنم.سراغ شرایط روزهای زندگی سختش را که می‌گيرم؛ او سرفصل زندگی‌اش را با جدایی آغاز می‌کند: همسرم معتاد شده بود و هرکاری کردم تا ترک کند فایده نداشت، تا اینکه چهارسال قبل از شوهرم جدا شدم.وقتی با صدای آرامی ادامه شرایط زندگی‌اش در این سال‌ها را برای من توصیف می‌کرد بغض را می‌شد از صدای آرام و بریده بریده شدن جملاتش که پیوستگی رشته کلام را از او ربوده بود حس کرد: مشکلات زندگی مشترک مان روز به روز بیشتر می‌شد و هرچقدر همسر سابقم درآمد داشت برای خرید مواد مخدر خرج می‌کرد. روزهای اول مثل همه معتادها می‌گفت که برای راحتی اعصابش از مخارج و شرایط سخت زندگی مواد مصرف می‌کند اما در ادامه نه تنها مصرف مواد او کم نشد بلکه به سمت مواد جدید و شیشه هم کشیده شد. این اوضاع درشرایطی بود که من دارای دو فرزند دختر شده بودم.در حالی که صحبتش را ادامه می‌داد سعی داشت قرمزی چشم‌هایش و حلقه زدن اشک‌هایش را با گره زدن نگاهش به زمین مخفی کند: با این اوضاع بود که تصمیم گرفتم از همسرم جدا شوم و حضانت دو دخترم را نیز بر عهده گرفتم. آن روزها همه می‌گفتند با این شرایط اقتصادی چگونه می‌خواهی برای خودت و دو دختريتيم ات سرپناه باشی و من تنها یک جواب داشتم؛ با کار کردن و توکل به خدا.آن گونه که این سرپرست خانواده می‌گوید بعد چهار سال دو دخترش را با درآمد پاره وقت کارگری سروسامان داده و هر دوی آنان سه سالی است ازدواج کرده‌اند اما حالا جهیزیه و فرستادن این دو دختر به خانه بخت با هزینه‌های سرسام آور لوازم خانگی، کنار تمام مشکلات اقتصادی ریز ودرشت مخارج خانه و اجاره‌نشینی قد علم کرده است.تمامی جهیزیه؛ دو دست رخت و دوتا ظرف، به گفته او دختر کوچکش سه سالی است نامزد کرده اما بدلیل نداشتن شرایط مالی هنوز نتوانسته جهیزیه‌ او راکامل کند و به خانه بخت بفرستد و در این شرایط، یک سال قبل هم دختر بزرگتر نامزد می‌کند و حالا جدا از دختر کوچکتر باید لوازم جهیزیه دختر ديگرش را نیز آماده کند.سراغ دخترها که می‌روم با اشاره دست، تنها اتاق خانه را نشان می‌دهد. فضای اتاق کوچک بود و اندك جهیزیه هر دو دختر گوشه اي از اتاق گذاشته شده بود. آن گونه که دختر کوچکتر خانواده، سرجمع همه جهیزیه خودش و خواهرش را لیست می‌کرد؛ یک دست رختخواب، چرخ گوشت و مقداری لوازم و ظروف ريزآشپرخانه بود.البته این نوعروس این را هم ضمیمه صحبت‌های خودش می‌کند که هنوز قابلمه و اجاق گاز که جزء موارد اصلی یک زندگی به حساب می آيد را به دلیل گرانی نخریده است.۵۵۰۰ نوعروس استان چشم انتظار تسهیلات جهیزیهمیسر دوم همت آباد- خانواده دومی که همراه با کارشناسان کمیته امداد امام خمینی(ره) سراغ آنان می‌رویم ساکن همت آباد مشهد بودند.قبل از رسیدن به محل زندگی خانواده دوم از اسلامی، رئیس اداره امور حمایت‌های اجتماعی کمیته امداد خراسان‌رضوی کم و کیف وضعیت خانواده‌های تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی(ره) را برای دریافت کمک هزینه جهیزیه جویا شدم كه او گفت: با وجود همه تلاش‌هایی كه در این چند سال برای تامين کمک هزینه جهیزیه به نوعروسان کمیته امداد صورت گرفته اما در عمل همچنان به واسطه تنگناهای اعتباری تعداد پنج هزار و ۵۰۰ خانواده در نوبت دریافت کمک هزینه جهیزیه داريم. وی این را هم ضمیمه گفته‌هایش می‌کند که در سال ۹۲ تعداد چهار هزار و ۷۸۷ کمک جهیزیه با کمک خیران نیکوکار و دولت به نوعروسان اهدا شد و امسال هم تاکنون تعداد یک هزار و ۸۳۷ کمک جهیزیه اهدا شده است.سال ۹۲ تعداد چهار هزار و ۷۸۷ کمک جهیزیه با کمک خیران نیکوکار و دولت به نوعروسان اهدا شد و امسال هم تاکنون تعداد یک هزار و ۸۳۷ کمک جهیزیه اهدا شده است.اسلامی در لابه لای صحبت‌هایش به حمایت‌های خیران و نقش و جایگاه کلیدی نيكوكاران در حمایت از این خانواده‌ها اشاره کرده و می‌گوید: بی شک اگر افزايش کمک خیرين بیش از آنچه که اکنون برای اعطای کمک هزینه جهیزیه همراهی می‌کنند باشد، قطعاً فهرست افرادی که درانتظار دریافت این کمک هزینه هستند، کاهش می‌یابد.او آموزش های كميته امداد كه برای تحكيم بنيان خانواده وثبات زندگی شان درقبل از ازدواج نوعروسان ارايه می شود را به حرف هايش اضافه می كند و ادامه می دهد: چه كنيم كه فعلا با مشكل كمبود اعتبارات مواجه ايم كه جهت رفع آن، يك همت مضاعف و همه جانبه اي را از سوی خيرين انتظارداريم.نزدیک محل سکونت مددجو که شدیم گل و لای کوچه بیش از همه چیز نگاه‌ها را به زمین و اوضاع رفت و آمد جلب می‌کرد. برخلاف اغلب کوچه‌ها که آسفالت بود کوچه‌ این مددجوی کمیته امداد هنوز در ردیف همان کوچه‌های خاکی با گل و لای خاص بارندگی‌های پائیزی و زمستانی قرار داشت.البته اوضاع بارندگی‌های پائیزی امسال و کاهش آن بر همگان روشن است و تنها یک نکته برای وجود گل و لای اين كوچه پر رنگ ترديده می‌شد آن هم فاضلاب وسط کوچه، است.همت مردانه یک شیر زن دیگر، بزرگ کردن هشت یتیم است، در خانه که زده شد، مادری ۵۵ یا ۶۰ ساله لنگ لنگان، اما با لبخندی مهربان و روی خوش به استقبال ما و گروه همراه آمد.بعد از وارد شدن به خانه‌اش با دست بالای اتاق را نشان داد با تعارف خواست تا آنجا بنشينيم. چند دقیقه‌ای با حال و احوال پرسی گذشت و بعد از آوردن چای داغ، وصف‌ حال و احوال خانواده‌اش و اینکه چگونه این روزها دخل و خرج زندگی با سه پسر و پنج دخترش را تامین می‌کند، این گونه توضیح می‌دهد: حدود ۳۰ سال قبل بود که با توجه به مشکلات زندگی از قوچان به همراه بچه‌ها و همسرم به مشهد آمدیم و چند سالی با کارگری شوهرم و شغل مغنی گری، مخارج زندگی را تامین کرد.به اینجا که رسید کمی مکث کرد و بعد از گرفتن نفس جدید ادامه روایت زندگی‌اش را از سر گرفت. نمی دانم شایدیادآوری آن روزها بغض را به حنجره‌اش بازگردانده بود: چند سال بعد از آمدن ما به مشهد، همسرم با توجه به کارسختی که داشت به سرطان مبتلا شد و بعد چند ماه دوا و درمان فوت کرد و من ماندم و هشت فرزند یتیم.چند سال بعد از آمدن ما به مشهد، همسرم با توجه به کارسختی که داشت به سرطان مبتلا شد و بعد چند ماه دوا و درمان فوت کرد و من ماندم و هشت فرزند یتیم.کار کردن در زمین کشاورزی در تابستان و کار کردن درکارخانه کمپوت به صورت پاره وقت در زمستان همه کارهایی بود که این سرپرست خانواده برای بزرگ کردن هشت یتیم خود انجام داده بود اما حالا می‌گوید که" از پادرد نمی‌تواند حتی بایستد چه برسد به کار کردن در زمین‌های کشاورزی.با این وجود از هشت فرزندش تنها دو دختر در خانه داشت که باید به خانه بخت می‌فرستاد و دیگر بچه‌ها را با همین کارگری راهی زندگی مشترک کرده بود.خدای دختر من مثل خداي همه دختران این شهر بزرگ استاین شیر زن می گوید: گوشت فقط وقتی بچه‌ها با همسران شان می‌آیند می‌خوریم. از دخترش که در دوران عقد هست و باید به خانه شوهر برود، پرسیدم و از اینکه با این بیماری چگونه جهیزیه او را فراهم می‌کند؟ و او تنها با یک جمله جواب این پرسش‌هایم را می‌دهد:نمی دانم چگونه اما خدای دختر من مثل خدای همه دختران این شهر بزرگ است.زیاد از سختی‌هاي زندگی اش نگفت شاید آنچه که باید می‌گفت در همین بزرگ کردن بچه‌ها بدون همسر و فرستادن آنان به خانه خودشان کفایت همه جملات و سختی‌هایی که کشیده بود را می‌کرد اما زمان خداحافظی و هنگامی که گفتم همت شما بیش از یک مرد در این روزگار است بغض گلويش که حرف برای گفتن بسیار داشت ترکید و اشکش سرازير شد.هق هق گریه امان را از ادای واضح جملات او گرفته بود و چند لحظه به همین روال گذشت. بعد از گذشت اندک زمان آرام می‌شود و جملاتش را اینگونه ادامه می‌دهد: آقا چه باید بگوییم از این زمانه، به چه کسی باید بگوییم که گوشت و برنج را می‌گذاریم برای وقتی که دامادها و عروس‌هايمان به خانه ما می‌آیند تا بچه‌هایم در برابر همسرانشان خجالت نکشند. به چه کسی باید بگویم که دخترم چند ماه آینده قرار است خانه شوهرش برود و جلوی فامیل داماد با سیلی صورت مان را سرخ نگه می‌داریم تا کسی متوجه نشود که هنوز هیچ چیزی برای دخترم نخریده‌ایم. خبرنگار: رضا آرمانیان









این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 103]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن