تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 10 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):هرچیز بهاری دارد و بهار قرآن ماه رمضان است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819473110




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

نیم‌روز خیابان‌گردی با بیمار مبتلا به ایدز


واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: نیم‌روز خیابان‌گردی با بیمار مبتلا به ایدز

نیم‌روز خیابان‌گردی با بیمار مبتلا به ایدز

از خانواده پرجمعیت ساسان، فقط پدر از بیماری‌اش خبر دارد. پدری در آستانه كهنسالی كه وقتی شنید، نگاهی به دور دست‌ها، آنجایی كه ساسان به آن راهی نداشت انداخت و گفت: «مطمئنم كه تو خطایی نكردی.»






١٠ آذر (اول دسامبر) به یاد قربانیان ایدز، كمك و آموزش به جمعیتی كه هنوز گرفتار بیماری نشده‌اند و درمان مبتلایان، روز جهانی ایدز نامگذاری شده است. علت شیوع بیماری در اغلب كشورها با افت و خیزی نه چندان متفاوت، شبیه یكدیگر است. در جایی در شرق دنیا، اعتیاد تزریقی علت است و در جایی در غرب دنیا، روابط جنسی نامحدود و پرخطر. ایران در دهه‌های ٦٠ و ٧٠ به عنوان كشوری شناخته می‌شد كه گرفتار ایدز به دلیل شیوع اعتیاد تزریقی است. فقط ١٠ سال، زمان برد تا سیمای ابتلا در كشور و مسیر انتقال ویروس به سمت روابط جنسی محافظت نشده تغییر جهت دهد. از آن پس تا امروز گزارش‌های رسمی سالانه نگران كننده است از این بابت كه با وجود موثر بودن تلاش دولت برای كاهش و كنترل انتقال ایدز از طریق اعتیاد تزریقی و در حالی كه از مقایسه گزارش‌های سالانه می‌توان به كاهش معنادار انتقال بیماری از طریق تزریق مشترك رسید، اما تعداد مبتلایان به دلیل رابطه جنسی محافظت نشده، نه كند و بطئی، كه تصاعدی و پرشتاب رو به افزایش است.اولین هشدار را وزیر بهداشت دولت دهم داد در پایان تابستان ١٣٨٩ و آخرین هشدار را وزیر بهداشت دولت یازدهم داد در پایان تابستان ١٣٩٣ درباره صعود بی مرز انتقال ایدز از طریق روابط جنسی محافظت نشده. و تا پایان سال ٩٠، ٦٦ درصد مبتلایان شناسایی شده در همان سال، از طریق اعتیاد تزریقی و ٢١ درصد از طریق رابطه جنسی مبتلا شدند. تا پایان سال ٩١، ١/ ٥٢ درصد از مبتلایان شناسایی شده در همان سال، از طریق اعتیاد تزریقی و ٦/ ٣٣ درصد از طریق رابطه جنسی مبتلا شدند. تا پایان سال ٩٢، ٥/٤٥ درصد از مبتلایان شناسایی شده در همان سال، از طریق اعتیاد تزریقی و ٨ /٣٦ درصد از طریق رابطه جنسی مبتلا شدند.... و این داستان ادامه دارد و جز با اراده فردی و ترویج فرهنگ مراقبت از خود حتی در پرخطرترین روابط، نمی‌توانیم نقطه پایانی بر آن بگذاریم. اما پشت پرده بیماری، حكایت دیگری در حال روایت است. مبتلایان، من، تو، او، ما، شما، ایشان، هیچ یك امروز نمی‌دانیم كه بغل دستی ما بیمار است یا نیست.شاید همین ابهام بهترین دلیل بود كه یك نیم روز با یك بیمار ایدز در خیابان‌های شهر همراه شوم بدون آنكه از كلامش، گردش نگاهش، راه رفتن و غذا خوردن و نفس كشیدن و نشستنش، گرایی از بیماری هویدا شود. با اینكه ترس‌های خودش را داشت. محافظه كارانه و پر احتیاط، مرا از ورود به هر دایره‌یی كه حریم روحش را خطاب قرار می‌داد دور نگه می‌داشت یا می‌خواست كه این دوایر پرتعداد و درهم آمیخته رد پایی در گزارش نداشته باشد. به احترام انسانیتش كه قطعا، بیماری هم نتوانسته تغییر و خدشه‌یی در آن ایجاد كند، نامی مستعار انتخاب شده و البته، او مردی است مانند همه آنها كه دیروز و امروز و فردا در خیابان و كوچه و گذر می‌بینیم و از كنار هم می‌گذریم....«روزی كه برای گرفتن جواب آزمایش رفتم، وقتی اسمم را به مسوول درمانگاه گفتم، گفت آقا چرا انقدر دیر؟ فهمیدم... گفتم هیچ چیزی نگو. هیچ چیزی نگو. عقب عقب رفتم و نشستم. آزمایشگاه را روی سرم كوبیده بودند. تنها تعبیرم همین است... فقط گریه می‌كردم. تا یك سال اول به این فكر بودم كه می‌میرم. ولی بعد از آشنا شدن با یك پزشك و یك روانشناس، بعد از یك سال، فهمیدم كه مردن در كار نیست. زندگی ادامه دارد و فقط مسیر زندگی ات تغییر می‌كند. اولویت‌هایت تغییر می‌كند»خواب دیده بود كه ایدز دارد. عصر سرد پنجشنبه، در پاركی دور و خلوت در جنوب شرقی تهران با مردی قرار دارم كه خوابش تعبیر شده و پنج سال است كه با ایدز زندگی می‌كند.كمی از ٦ عصر گذشته كه ساسان می‌رسد.«خواب دیده بودم كه رفتم آزمایش دادم و نتیجه مثبت بوده.»٣٣ ساله است. قامتی كوتاه دارد و عمق نگاهش پر از اضطراب و تنهایی است. مثل همه مردهاست. مثل همه آدم‌ها. آنقدر شبیه و بدون تفاوت كه اگر فردا یا ماه بعد از كنار هم رد بشویم نمی‌شناسمش. ایدز، مهری بر پیشانی‌اش نچسبانده. تفاوت‌های هورمونی و ژنتیكی‌اش هم در ظاهرش هیچ نشانه‌یی نگذاشته. حتی از مردهای دیگر بداخلاق‌تر و عبوس‌تر است. ١٢سال قبل ، وقتی مراجعات بی‌شمارش به روانپزشك او را به این نتیجه قطعی رساند كه با بقیه مردها فرق دارد دست زد به انتقام. انتقام گرفتن از خودش. «در بخشی از شهرداری مشغول كار بودم كه كارمان جمع كردن معتادان پرخطر بود. سه بار، عمدا، شرایطی ایجاد كردم كه سرنگ آلوده به دستم فرو برود. دو بار خودكشی كردم.»پیاده روهای آب گرفته را زیر پا می‌گذاریم. فراری از باران به ایستگاه مترو پناه می‌بریم و ساسان، در همهمه آمد و رفت قطارها، روی صندلی‌های ایستگاه مترو، بی تفاوت به كنجكاوی نگاه آدم‌ها، خودش را بیرون می‌ریزد. دو ماه قبل، شریك عاطفی‌اش در یك مهمانی به او خیانت كرده و ساسان كه برای اولین بار در عمرش عاشق شده و به شریكش ابراز عشق كرده، سرگشته از خیانتی كه شاهد بی واسطه‌اش بوده، بیمار بودن را فراموش كرده و لابلای هر جمله، گریزی به آن شب مهمانی می‌زند و یادش می‌آید كه به فوت وقتی، بعد از خوابی كوتاه، چشم هایش شاهد خیانت شریكش بوده. حالا همین چشم‌ها، همین نگاه سرگردان است كه به بعضی مسافران مرد مترو كه قد و قامتی برازنده دارند خیره می‌ماند.«روزهای اول، بعد از آنكه نتیجه آزمایش را گرفتم، به خودم نهیب می‌زدم كه سعی كن با این ویروس رفیق شوی. دوست شوی. این ویروس هست. پس تلاش كن یاد بگیری كه چطور با آن زندگی كنی.»از خانواده پرجمعیت ساسان، فقط پدر از بیماری‌اش خبر دارد. پدری در آستانه كهنسالی كه وقتی شنید، نگاهی به دور دست‌ها، آنجایی كه ساسان به آن راهی نداشت انداخت و گفت: «مطمئنم كه تو خطایی نكردی.»ساسان در این پنج سال هیچ‌وقت نفهمیده كه پدر در خلوت خود چطور بیماری فرزند را برای خود حل و هضم كرده و چقدر به همان استواری بوده كه به هنگام شنیدن خبر نه گوشه لبش لرزیده و نه نگاهش دلواپسی به دل ساسان انداخته...بین جمله‌ها گاهی سكوت می‌كند، گاهی اشك توی چشم‌هایش می‌دود، گاهی چانه‌اش به لرز می‌افتد و دوباره به یاد می‌آورد كه ایدز، تلنگری بود به اعماق روحش. ایدز، باعث شد ساسان، خودش را بشناسد.«ایدز كمكم كرد كه... قدرت پیدا كردم كه... یاد گرفتم چطور انرژی‌ام را تخلیه كنم. باور می‌كنی كه من بعد از ایدز دعوا كردن و لذتش را یاد گرفتم و شناختم؟ قبل از آن وقتی دعوا می‌شد، وقتی اطرافم شلوغ می‌شد، نمی‌دانستم، بلد نبودم كه در این موقعیت، باید زبل باشی. حالتت را عوض كنی. ریتمت را عوض كنی. لازم است دروغ بگویی. باید كاری انجام بدهی. باور می‌كنی؟ قبل از ایدز نمی‌دانستم باید این كارها را بكنم. تا این حد از نظر شخصیتی عقب بودم...»ساسان در این پنج سال و به واسطه آمد و رفت به باشگاه یاران مثبت و درمانگاه ایدز تغییر چهره بیماری را به چشم دیده.«پنج سال قبل همه آنهایی كه می‌آمدند باشگاه و درمانگاه، معتادان خیابان خواب و فقیر بودند. امروز همه آنهایی كه می‌آیند آدم‌های با اعتبار و تحصیلكرده هستند. همه هم از طریق رابطه جنسی مبتلا شده‌اند.»ساسان می‌گوید كه از طریق سرنگ آلوده مبتلا شده. یقینش به این است كه سرنگ‌های آلوده‌یی كه در هنگام جمع آوری معتادان پرخطر در منطقه شوش به دستش فرو رفته او را مبتلا كرده. با وجود آنكه تا پیش از آزمایش، هیچ‌وقت از وسایل پیشگیری استفاده نكرده اما اطمینان دارد كه همان سه باری كه عمدا شرایطی ایجاد كرد كه سرنگ آلوده به دستش فرو برود باعث ابتلایش شده است. اما بقیه آدم‌های جامعه این را نمی‌دانند. نمی‌فهمند. نمی‌خواهند درك كنند كه بیماری ساسان یك اتفاق شخصی است و هیچ كس اجازه ندارد ساسان را به خاطر ایدز و حتی نامتعادل بودن كاركرد هورمون‌هایش محكوم و قضاوت كند. اما در این پنج سال همه به خودشان اجازه دادند كه ساسان را زیر تیغ قضاوت ببرند. مثل آن مسوول درمانگاه عرب‌ها در چهارراه گلوبندك كه وقتی ساسان، مثبت بودنش را اعلام كرد، حاضر نشد از او خون بگیرد و یكی دیگر از همكارانش برای خونگیری از ساسان آمد.بخشنامه‌یی برای زندگیاولین نشانه‌های شیب افزایش بیماری به دلیل روابط جنسی پر خطر، اوایل دهه ٨٠ ظاهر شد. چندی بعد از آنكه رییس وقت قوه قضاییه با یك بخشنامه، ممنوعیت و تابوی توزیع سرنگ یك‌بار مصرف و وسایل پیشگیری در جمع معتادان كارتن خواب را شكست و نخستین مراكز گذری كاهش آسیب اعتیاد در محلات حاشیه‌یی و فقیر نشین شهرهایی همچون تهران و كرمانشاه راه افتاد كه فعالان این مراكز، معتادان بهبود یافته و مبتلا به ایدز بودند كه با استقبال از تغییر نگاه دستگاه قضایی به اعتیاد كه آن زمان و به دلیل الگوی مصرف رایج، در تزریق و سرنگ مشترك تعریف و تلخیص می‌شد، داوطلبانه برای جمع آوری (برچیدن) فرش پهناور سرنگ‌های آلوده رها شده در اماكن عمومی و حاشیه خیابان‌ها و پارك‌ها اعلام آمادگی كرده بودند. توزیع سرنگ یك‌بار مصرف رایگان، همدردی با كارتن خواب‌های تزریقی از طریق مداوای زخم‌های باز و هولناك‌شان، ایجاد مراكزی كه علاوه بر یك وعده غذای گرم، آگاه‌سازی معتادان از عواقب تزریق مشترك و ترغیب به رها شدن از اعتیاد و حمایت‌های مادی جسته گریخته‌یی را به كارتن خواب‌های رانده شده از اجتماع هدیه می‌داد آنقدر مفید بود كه فقط بعد از گذشت شش ماه، دستگاه‌های متولی متوجه شدند كه یك یا دومركز در هر استان برای كاستن از بار اعتیاد تزریقی كافی نیست و این تصویر باید در تمام شهرها قابل رویت شود.به موازات اقدام دولت و انجمن‌های غیر دولتی برای كسب مجوز ایجاد مراكز گذری كاهش آسیب اعتیاد در سطح شهرها، تلاش جدی و زیر پوستی مافیای مواد مخدر برای تغییر الگوی مصرف و زمینه سازی ورود محرك‌ها و جایگزینی با مخدرها نشانه‌های كمرنگی به جا می‌گذاشت. متخصصان ایدز اولین هشدارها را از فروپاشی دیواره نازك ترس از روابط جنسی محافظت نشده در مراجعان جوان خود دریافت كرده بودند در حالی كه انتهای جاده نگرانی‌شان در مه غلیظی از بی اطلاعی و ناآگاهی نسل جوان جسور پنهان مانده بود. آمار سه ماهه ایدز و گزارش رسمی وزارت بهداشت خبر می‌داد كه بخشنامه رییس وقت قوه قضاییه نتیجه‌یی مترادف با موفقیت در كاهش تزریق‌های پرخطر در معتادان خیابان خواب داشته و مشاهدات مددكاران مراكز گذری كاهش آسیب اعتیاد تایید می‌كرد كه معتادان كه در این برهه از زمان، طعم زندگی را جور دیگری شناخته‌اند، حتی به قیمت اینكه هزینه سرنگ خود را گدایی كنند، حاضر به استفاده از سرنگ مشترك نیستند. اما همین معتادان كه با الفبای بهداشت فردی دمخور نبودند و محیط پیرامون‌شان هم مجالی برای درك اهمیت بهداشت فراهم نمی‌كرد و شركای عاطفی‌شان هم آیینه عادات آنها بودند، میلی به استفاده از وسایل پیشگیری نداشتند.وسایل پیشگیری توزیع شده توسط امدادرسانان سیار وابسته به همین مراكز گذری بین معتادان كارتن‌خواب، یا بی‌استفاده می‌ماند و راهی اولین سطل زباله می‌شد یا با پول و به ازای هزینه یك پرس نشئگی معاوضه می‌شد. نمونه این رفتار و بی رغبتی به استفاده از وسایل پیشگیری در روابط جنسی، در جملات مراجعان مطب‌های خصوصی متخصصان عفونی و مردان و زنانی كه با قدم‌های شتابزده، از درگاه خودحذفی محرمانه پایگاه‌های انتقال خون رد می‌شدند تا تردید درباره آینده زندگی شان به دلیل رابطه پرخطری كه داشته‌اند را نقطه پایانی بگذارند هم انعكاس داشت. از سال‌های پایانی دهه ٨٠، تعداد مراجعانی كه نمونه خون‌شان از بابت آلودگی به ویروس اچ‌ای وی مثبت بود و در پرونده شان و در مقابل سوال درباره ارتباط جنسی پرخطر علامت مثبت خورده بود رو به افزایش گذاشت. گزارش‌های سه ماهه نگران كننده شده بود. یك مبتلا و دو مبتلا و سه مبتلا به دلیل رابطه محافظت نشده، در فاصله زمانی كوتاهی رسید به ٥ مبتلا و ١٠ مبتلا و... اصطلاح موج سوم ایدز و انتقال از طریق روابط جنسی پرخطر متولد شد.زندگی با رویای مرگتیر ١٣٨٩ رنگ زندگی ساسان یك جور دیگر شد. با طیف‌هایی دیگر. از سبز دریایی سقوط كرد به خاكستری آسمان ابری.«روزی كه برای گرفتن جواب آزمایش رفتم، وقتی اسمم را به مسوول درمانگاه گفتم، گفت آقا چرا انقدر دیر؟ فهمیدم... گفتم هیچ چیزی نگو. هیچ چیزی نگو. عقب عقب رفتم و نشستم. آزمایشگاه را روی سرم كوبیده بودند. تنها تعبیرم همین است. شاید فقط یك بیمار مثبت این حس را درك كند كه وقتی نتیجه آزمایشت، وقتی مثبت بودنت را به تو اعلام می‌كنند، آن لحظه اول چه حسی داری. دنیا برایت چطور می‌شود. منشی گفت برو بیمارستان. رفتم. گریه... گریه... گریه... فقط گریه می‌كردم. آنقدر به مبتلا شدنم مطمئن بودم كه حتی آزمایش دوم را هم ندادم. ٤٥ روز روزه گرفتم كه خوب شوم. تا یك سال اول به این فكر بودم كه می‌میرم. ولی بعد از آشنا شدن با یك پزشك و یك روانشناس، بعد از یك سال، فهمیدم كه مردن در كار نیست. زندگی ادامه دارد و فقط مسیر زندگی ات تغییر می‌كند. اولویت‌هایت تغییر می‌كند. یاد گرفتم كه از یك اتفاق، هرچقدر بد و آسیب‌رسان، چطور باید استفاده كنی. فهمیدم باید بلد باشی كه چكار كنی و چطور رفتار كنی و این بلد شدن در وجود خودت است. ولی باید بگردی و پیدایش كنی... ولی می‌دانی؟ ما می‌رویم دنبال ایدز. ایدز دنبال ما نمی‌آید. ما رابطه پر خطر برقرار می‌كنیم. ما معتاد می‌شویم و تزریق می‌كنیم. ما سرنگ آلوده را عمدا به دستمان فرو می‌بریم. اما باور می‌كنی كه تا امروز نتوانستم از خدا بپرسم كه چرا من؟»درد عدد دارد. رنگ دارد. برای ساسان عدد و رنگ دارد. دردی كه با اعلام ابتلای ساسان به ایدز، دعوت نشده وارد شد و تمام وزنش را در یك لحظه انداخت روی شانه‌های ساسان. ساسان تیرماه ١٣٨٩ معنی درد را فهمید. وزنش را حس كرد. عددش را شناخت. رنگش را دید. عدد درد برای ساسان، آن موقع كه از بیماری‌اش مطلع شد، همان لحظه اول، در همان كسری از ثانیه، از ١٠، ٩ و ٧٥ بود. با رنگی نزدیك به سیاه...« راه به جایی نداری. سرگشته شده‌ای. فقط می‌خواهی نباشی. فقط می‌خواهی بشنوی كه اشتباه شده. چنگ زدن است یك جوری. درمان دارد؟ می‌میری؟ زنده می‌مانی؟ خانواده ات چه می‌شود؟.... من خیلی سخت گریه می‌كنم. خیلی سخت. اما آنروز، توی درمانگاه، جلوی آن زن گریه می‌كردم. زار می‌زدم. او هم با بی‌تفاوتی نگاه می‌كرد و سوال‌هایی می‌پرسید كه اصلا آن لحظه آدم نمی‌داند كدام را راست می‌گوید و كدام را دروغ...»كد ساسان ..,٦٠ است. هر فردی كه نمونه آزمایش خونش مثبت می‌شود و به درمانگاه مبتلایان مراجعه می‌كند، همان ابتدا یك كد چهار رقمی می‌گیرد و تا پایان عمر با همان كد شناخته می‌شود. اسم‌ها آنقدر هویت ندارد كه این كد و این عدد چهار رقمی می‌شود برگ حدس و تاییدهای دور و نزدیك درباره آینده و دوام و كیفیت زندگی مرد یا زن مراجعه كننده مبتلا... ساسان باید از ماه آینده داروهای ایدز را شروع كند. داروهایی كه دو ماه قبل و به مدت یك ماه مصرف كرد و آنچنان دچار توهم شد كه بعضی شب‌ها خواب حمله نیروهای داعش را می‌دید و در خواب و رختخوابش ادرار می‌كرد به تصور آنكه در دستشویی نشسته است.ساسان یكی از قربانیان برهم ریختن تعادل و نظم هورمونی و ژنتیكی است. پس از ٢١ سالگی، كوتاه‌مدتی بعد از طلاق همسرش و بعد از مواجهه با مشكلات فراوان روحی با واقعیت بیماری خود مواجه شده است. بیماری كه قابل درمان نیست و حتی بیشتر از ابتلای او به ایدز روحش را زخمی كرده است.«هفت سال از زندگی عقب افتادم. پیر شدم. ویران شدم. خدا را به كتابش قسم می‌دادم كه من را شفا بدهد. رفتم كربلا. جلوی ضریح امام حسین زانو زده بودم و التماس می‌كردم كه یا زنده برنگردم یا شفا پیدا كنم... ماه‌ها بعد رفتم پیش یك روحانی. باور می‌كنی كه خدا در زندگی من خیلی هست؟ وقتی از مشكلم با آن روحانی گفتم فقط من را نگاه كرد و با آرامش، بدون اینكه نكوهش و نفرتی در كلام و نگاهش باشد گفت می‌توانی به خدا بگویی چرا؟ تو چیزی هستی كه خدا آفریده. پس برو و زندگی كن.»ایدز آدم‌ها را تبدیل به بازیگر می‌كند. بازیگرانی كه درباره نقش خودشان خیلی خوانده‌اند و می‌دانند. بازیگرانی كه می‌توانند هر نقشی بازی كنند غیر از بیمار مبتلا به ایدز. می‌توانند ناجی و والد و نجات‌غریق باشند حتی در همان آنی كه نفس‌شان برای ادامه حیات یاری نمی‌كند.«چهار ماه بعد از اینكه جواب آزمایشم را گرفته بودم، روانشناس درمانگاه تماس گرفت. رفتم درمانگاه. پسری نشسته بود و زار می‌زد. روز اول خودم را دیدم. مهم نبود كه چطور مبتلا شده بود. ما دوست نداریم برای كسی تعریف كنیم كه چطور و چرا. زن خیابانی می‌آید درمانگاه و می‌دانیم كه از طریق حرفه‌اش مبتلا شده اما نمی‌پرسیم و وقتی می‌گوید تیغ آرایشگاه آلوده بوده ما هم قبول می‌كنیم. همان‌طوری كه انتظار داریم و دوست داریم دیگران هم از ما قبول كنند. من بعد از تمام این سال‌ها یاد گرفتم كه فقط وظیفه دارم كمك كنم. یاد گرفتم كه من و همه آنهایی كه مبتلا به ایدز شدند، این وسط هستیم و دور هر كدام‌مان دایره، دایره، دایره است. هر فردی اجازه دارد در یكی از این دایره‌ها وارد شود. اما دایره آخر، فقط خودت هستی و خدا...»زندگی در انزوای بی‌خبرینزدیك نیمه شب است. باران بند آمده و تهران برای خواب آماده می‌شود. ساسان مرا به جمع دوستانش دعوت می‌كند. دوستان ساسان، دو به دو و در جمع‌های چهار و پنج نفره در گذرهای پارك قدم می‌زنند. پنجشنبه‌ها موعد قرارشان است. بیایند كه شاید به مدد یك نگاه یا اشاره، برای چند ماهی یا حتی چند ساعتی از تنهایی رها شوند. تنهایی عمیق و مفرطی كه گریبان‌شان را گرفته و در هیچ جمعی از همجنسان‌شان، جز آنها كه مثل خودشان هستند، دوستی ندارند. منزوی و آویخته به روابط سست و بی‌دوام، با آگاهی ناچیز درباره ایدز و روش‌های ابتلا و خطری كه از بابت روابط پر خطر بدون استفاده از وسایل پیشگیری تهدیدشان می‌كند .



1393/09/10





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 43]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن