واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: گله یک مادر شهید از گمنامی خلبانان شهید دفاع مقدس تبریز- ایرنا- مادر خلبان شهید " اصغر صدری نوشاد " گفت: از اینکه در یادواره ها و مراسم مختلف که به یاد شهدا برگزار می شود، کمتر اتفاق می افتد که نام و یادی از شهدای خلبان برده شود، گله دارم.
فاطمه اندرگانی نژاد روز شنبه در گفت و گو با خبرنگار ایرنا افزود: اصغر نخستین فرزندم بود و از بچگی علاقه شدیدی به خلبانی داشت به طوری که از کاغذهای باطله هواپیما می ساخت و بازی می کرد.
وی با بیان اینکه پسرم بسیار معتقد و پایبند به اصول دین بود، گفت: هرگز نماز اول وقت را ترک نکرد و اگر نیازمندی را می دید، از کمک به او دریغ نمی کرد، بطوری که در یکی از روزهای برفی و سرد سال وقتی از مدرسه به خانه آمد، دیدم لباس هایش را در راه به یک نیازمند بخشیده است.
این مادر شهید اظهار کرد: اصغر با گرفتن دیپلم در سال 1349 وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد و پس از طی مراحل متعدد در داخل کشور برای تکمیل دوره تکمیلی به مدت دو سال به آمریکا اعزام شد.
وی گفت: پس از بازگشت به ایران در پایگاه شکاری دزفول مشغول به خدمت شد و با شروع جنگ تحمیلی به همراه سایر همرزمانش در نیروی هوایی در برابر ارتش بعثی عراق جانانه جنگید تا اینکه در 17 آبان ماه سال 59 هواپیمایش در خاک عراق سقوط کرد.
اندرگانی نژاد افزود: آن روز در خانه همهمه ای برپا بود در دلم غوغای عجیبی بود، همسرش هر چه تماس می گرفت نمی توانست با پایگاه دزفول ارتباط برقرار کند تا اینکه خبر سقوط فرزندم را از برادرزنش شنیدیم.
وی با بیان اینکه سال ها از او به عنوان مفقود الاثر یاد می شد، ادامه داد: خلبانانی که درآن عملیات حضور داشتند به من دلداری می دادند که مادر " ما اصغر را هنگام سقوط دیدیم که چتر نجاتش باز شد او حتما زنده است و باز خواهد گشت".
این مادر شهید اظهار کرد: بالاخره این انتظار در سال 81 به اتمام رسید و بنیاد شهید و ایثارگران کشور اعلام کرد که فرزندم شهید شده و برای او در گلزار شهدای وادی رحمت تبریز قطعه ای در نظر گرفتند.
وی ادامه داد: با اینکه هر جمعه برای دیدار فرزندم بر سر مزارش می رفتم ولی من یک مادرم و حس مادری ام هرگز به من اجازه نداد که قبول کنم فرزندم شهید شده و هر روز و هر لحظه چشم انتظار او ماندم .
اندرگانی نژاد اضافه کرد: یک روز زمستانی که برف باریده بود و همه جا یخ بندان بود وقتی که به مزار فرزند شهیدم رفتم در راه پایم لیز خورد و به زمین افتادم، آنجا بود که کلی گریه کردم و با خود گفتم من که میدانم تن او اینجا دفن نشده برای چه به مزار خالی می آیم و حرف می زنم، از این پس هرگز نخواهم آمد.
وی گفت: شب همان روز فرزند شهیدم به خوابم آمد و گفت " مامان می بینی دزفول چقدر زیباست من همین جا هستم و دلم می خواهد تند تند به دیدنم بیایی" ...
این مادر شهید اشک های را که در صورتش جاری شده بود را پاک کرد و افزود: فرزندم در راه اسلام و دفاع از آرمان های انقلاب جان خود را فدا کرد تا ملت ایران سربلند زیر پرچم اسلام و ولایت زندگی کنند.
وی ادامه داد: هیچ چشمداشت مادی از مسوولان ندارم فقط تنها موضوعی که من و برادران و خواهرانش را آزار می دهد این است که کمتر کسی از خلبانان شهید یاد می کند و در کمتر مراسمی یاد و نشانی از شهدای خلبان به چشم می خورد.
وی اظهار کرد: خلبانان جزو نخستین نیروهایی بودند که از همان آغازین دقایق جنگ تحمیلی شروع به دفاع از مرزهای کشور کردند و توانستند صدمات اساسی به تاسیسات و پادگان های عراق وارد کنند و این خالی از لطف است که یادی از آنان نشود.
6120/587
08/09/1393
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 28]