تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 16 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805066527




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ضربه‌ها فرود می‌آمد و فحش بود که می‌شنیدیم/ خاطرات دختر17ساله از اسارت


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:


ضربه‌ها فرود می‌آمد و فحش بود که می‌شنیدیم/ خاطرات دختر17ساله از اسارت فرهنگ > کتاب - در پی استقبال مخاطبان از مسابقه «کتاب و زندگی» که از ۴ آبان ماه در سراسر کشور و با محوریت کتاب «من زنده‌ام» آغاز شده، چاپ صد و پانزدهم این اثر وارد بازار شد.

به گزارش خبرآنلاین، کتاب «من زنده‌ام» خاطرات معصومه آباد از روزهای اسارت توسط رژیم بعثی عراق است که چندی پیش منتشر شد و با تقریظ ویژه‌ای از سوی رهبر معظم انقلاب روبرو شد. «من زنده‌ام» خاطرات هزار و یک شب اسارات یک دختر 17 ساله ایرانی در زندان‌های رژیم بعثی است. این کتاب از اواخر مرداد ماه امسال خود را در صدر پرفروش ترین کتاب های بازار نشر قرار داده است. «من زنده‌ام» هم اکنون در 80 فروشگاه کتاب در سراسر کشور همراه با سوالات مسابقه و با 60 درصد کاهش قیمت به مخاطبان عرضه می شود. در ادامه بخش هایی از این کتاب خواندنی را با هم مرور می کنیم: کم کم به تابلوی 12 کیلومتری آبادان نزدیک می شدیم، تعدادی سرباز کنار جاده زیر لوله های نفت دراز کشیده بودند، چند خودروی خودی متوقف شده، توجهم را جلب کرد، گفتم: خواهر بهرامی سربازها را ببین، خدا خیرشان بدهد، زیر این آفتاب داغ با چه زحمتی پاسداری می دهند، هنوز جمله ام را تمام نکرده بودم که ناگهان خودروی ما با صدای انفجار مهیبی متوقف شد و همان سربازهای وظیفه شناس با سرعت زیادی سمت خودروی ما خیز برداشتند.... خوب که دقت کردم آرم سپاه پاسداران را روی لباس شان دیدم اما انگار یادشان رفته بود،کلاه کج قرمز نیروهای بعثی را از سرشان بردارند. از راننده پرسیدم: چی شد؟ گفت: اسیر شدیم! * وقتی ما را داخل گودال انداختند، برادرها جا باز کردند، روی دست و پای هم نشستند تا ما دوتا راحت بنشینیم و معذب نباشیم. سربازهای عراقی که این صحنه را دیدند رو به آن ها تشر زدند که چرا جا باز می کنید؟ و با اسلحه های شان برادرها را از ما دور می کردند. نگاه های چندش آور و کشدارشان از روی ما برداشته نمی شد. * همه جای سلول یخبندان شده بود. حاضر بودیم خشک شویم و جنازه های ما را از آن جا بیرون ببرند اما از بعثی ها چیزی تقاضا نکنیم. پاهای مان توان حرکت نداشت. نشسته یا روی چهار دست و پا تکان می خوردیم تا شاید این تکان ها در بدن مان تولید گرما کند. * هر وقت بعثی ها در سلول ما را باز می کردند، صدای فریاد کسی را می شنیدیم که می گفت: نصر من ا... و فتح قریب و بچه های دیگر جواب می دادند: و بشر المومنین... نمی دانستیم کسی که نسبت به باز شدن در سلول ما واکنش و حساسیت نشان می دهد کیست؟ اما بعداً فهمیدیم او وزیر نفت محمد جواد تندگویان است. * می خواندیم: خمینی ای امام، خمینی ای امام، ای مجاهد ... ناگهان در باز شد، آنقدر صدای مان بلند بود که متوجه باز شدن در نشدیم. ناگهان 3 نگهبان را بالای سرمان دیدیم... با کابل های چرمی که از داخل شان سیم های برق رد می شد وارد سلول شدند و تا آن جا که قدرت داشتند به سر و تن مان زدند. فاصله بین ضربات آن قدر کم بود که انگار هیچ ضربه ای به ضربه دیگر امان نمی داد. ضربه ها فرود می آمد و فحش بود که می شنیدیم... با شدت گرفتن ضربات خون از دست و سرمان راه افتاده بود... 6060  

کلید واژه ها: معرفی کتاب - بازار کتاب - دفاع مقدس (جنگ تحمیلی) -




پنجشنبه 6 آذر 1393 - 20:19:00





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 35]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن