واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
کابوس ها و روياهاي تاريخي نويسنده :عزيز الله حاجي مشهدي (نقد فيلم پستچي سه بار در نمي زند)دومين فيلم سينمايي حسن فتحي در ميان مجموعه فيلم هاي به نمايش درآمده در بيست و هفتمين جشنواره بين المللي فيلم فجر،اثري متفاوت و قابل اعتنا به حساب مي آيد. حسن فتحي در مقام نويسنده و کارگردان پستچي سه بار در نمي زند، بعد از اولين فيلم سينمايي اش (ازدواج به سبک ايراني) از يک اثر خاص متعلق به گونه کمدي رمانتيک با چاشني ايراني، به ساخت فيلمي با درونمايه و مضمون فلسفي در چارچوبي معمايي-جنايي روي آورده است که در جاي جاي چنين اثري، نگاهي منتقدانه به تاريخ نه چندان دور اين سرزمين به تصوير کشيده مي شود. انتخاب يک موقعيت مکاني مشخص يعني يک خانه قديمي سه طبقه که از طريق پله هايي پرشمار، هر طبقه را به طبقه ديگر پيوند مي دهد، فرصت مناسبي براي فتحي فراهم مي آورد تا سه دوره تاريخي به هم پيوسته و نه چندان دور تاريخي را - در محدوده يک قرن اخير- در کنار هم و به موازات يکديگر، بستر يک روايت داستان پردازانه خلاق و غير کليشه اي قرار دهد. نويسنده و کارگردان کوشيده است تا با استفاده از تجربه هاي سودمند خود در ساخت مجموعه هاي تلويزيوني پرطرفداري همچون پهلوانان نمي ميرند، شب دهم، ملاصدرا، مدار صفر درجه، ميوه ممنوعه و ... اثري پديد آورد که با تکيه بر پژوهش هايي پردامنه و دقيق، به کاري درخور بدل شود. فتحي برخلاف نخستين فيلم بلندش که فيلمنامه مينو فرشچي را دستمايه کارش قرار داده بود، اين بار پس از چندين سال مطالعه و تحقيق، به ويژه با تاکيد بر ويژگي هاي تاريخي - اجتماعي زندگي گذشته نه چندان دور آدم هاي اين ديار، روايت متفاوتي از تاريخ ارائه داده است. روايت در پستچي ... متفاوت از نوع روايت داستان پردازانه ارسطويي، با حفظ نوعي روايت ويژه با استفاده از لحن روايت هاي مخصوص نمايش هاي تراژدي، از شيوه اي ديگرگونه سود مي جويد که ضمن به تصوير کشيدن سرنوشت تلخ آدم هاي محوري داستان خود و نمايش اوج درد و داغ هاي قهرمانان هر اثر تراژيک، نسبت به لحن قصه گويي به شيوه قصه پردازي هاي هزار و يک شبي نيز بي اعتنا نبوده است. نگاه روان شناختي به آدم هاي اصلي فيلم - يا سه فيلم در هم تنيده شده -به فيلمساز اين فرصت را مي دهد که به جست و جوي دروني هر شخصيت بپردازد و با نمايش جنبه هاي مثبت و منفي رفتارها و کردارهايشان، تماشاگر اثر را در انتخاب زيبايي ها و نيکي ها و نفي زشتي ها و بدکرداري ها آزاد بگذارد. به اين ترتيب در اين اثر نگاه به تاريخ با روايتي متفاوت از آن چه از تاريخ رسمي و متعارف رخ مي دهد، شکل مي گيرد و به همين دليل است که لحن فيلم با آثار منطبق با کارهاي واقع گرايانه و مستند گونه، تفاوت آشکاري دارد. امکان تبديل چنين فيلمي به سه فيلم مستقل، از آن جهت وجود دارد که قصه هر يک از آدم هاي يک طبقه از طبقات سه گانه به طور جداگانه نيز مي توانند به فيلمي مستقل تبديل شود. در طبقه سوم يک شازده قجري هوسباز (شازده صولت با بازي علي نصيريان) زندگي مي کند که متعلق به آدم هاي دوران رضاخاني است و ميل شديد به خروج از کشور يا دور شدن از مرکز التهابات و آشوب هاي سياسي - اجتماعي دارد و با شمشيري خونريز که در دست دارد، همچون رجزخوانان جنگ هاي پهلواني و نمايش سنتي تعزيه، هماورد مي طلبد و در اين گير و دار، اين زن يا مادر است که چون صيدي گريزپا بايد از چنگال چنين گرگي فرار کند و درست در همين فضاست که يک کودک معصوم بايد شاهد اين جنگ و گريزها و خون و خنجرها باشد. فيلمنامه نويس اسارت تاريخي زن و مردسالاري جوامعي از اين گونه را که طي سه دوره تاريخي به هم پيوسته به نمايش مي گذارد، در طبقات ديگر و در ميان آدم هاي ديگر نيز به نوعي ديگر تکرار مي کند در طبقه دوم، جايي که يکي از آدم هاي تنهامانده و بي کس و يکي از دنباله روها و نوچه هاي سردمداران جريان هاي سياسي- اجتماعي دوران کودتاي بيست و هشتم مرداد (1322)زندگي مي کند، با آدمي به نام ابرام غيرت (امير جعفري) روبه رو مي شويم که اگرچه به دو دهه بعد از روزگار شازده صولت تعلق دارد، اما به نوعي از همان حال و هواي روحي برخوردار است. در اين طبقه نيز مثل طبقه بالا، زن و همسر در معرض آسيب و آزار و شکنجه روحي و جسمي قرار دارد. اگر در طبقه سوم، صولت زن را با اسلحه تهديد به مرگ مي کند، در طبقه دوم غيرت با يک قمه بزرگ زن را تهديد مي کند که مي خواهد روياهايش را زهتابي کند. در طبقه اول نيز همين ماجراها در شکل و هيأتي امروزين تکرار مي شود. يک مرد جوان (محمدرضا فروتن)، دختر جواني (باران کوثري) را به زور اسلحه به گروگان گرفته و به خانه آورده است تا صبح شود و پدرش بيايد و او کارش را با وي يکسره کند به نظر مي رسد که تکرار و مشابهت مضموني اين حوادث متفاوت و مستقل باعث شده است که سه قصه مستقل بتواند با اتصال نقطه هاي مشترکي که در فيلم از طريق همان کودک ناظر و انتقال فيزيکي و فرو افتادن و غلتيدن تيله هاي شيشه اي از طبقه هاي بالا به پايين طراحي شده است، فيلم با بياني نمادين به يکديگر پيوند بخورد. زن،دختر، همسر و مادر در مجموعه قصه هاي فيلم، همواره در معرض تهاجم و تجاوز قرار مي گيرد. اگر تماشاگر فيلم بخواهد از گذشته آدم هاي دوران سپري شده پندي بگيرد، بي ترديد بايد زشتي ها و ناهنجاري هاي رفتاري آنان را به کناري بگذارد و گذشته را چراغ راه آينده اش قرار دهد و به ويژه بکوشد که فردايش را با عشق بسازد. بدون ترديد اين فيلم در ميان مجموعه کارهاي تلويزيوني و سينمايي حسن فتحي جايگاه ويژه اي دارد، اما نبايد ناديده گرفت که نوع روايت فيلم، براي مخاطب عام چندان جذاب و گرم و گيرا نيست. درک فضاهايي از فيلم که به قصد به تصوير کشيدن کابوس هاي تاريخي نسل گذشته شکل مي گيرد، به ويژه براي نسلي که مي خواهد به روياهاي تاريخي خويش پناه ببرد، براي همه مخاطبان چندان آسان نيست. کلام آخر آن که پستچي ... در عين حال بيش از آن که اثري از جنس سينما و زبان و فضاي تصوير و سينما باشد، بيشتر به فضاي نمايش هاي صحنه اي وفادار مانده است. منبع: نشريه صنعت سينما ،شماره 85/س
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 648]