تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 12 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله شوخى مى‏كردند ولى جز حقّ چيزى نمى‏گفتند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

خانه انزلی

تجهیزات ایمنی

رنگ استخری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799212429




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

اعترافات هومن برقنورد در ايده آل


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی:
اعترافات هومن برقنورد در ايده آل ناگهان با بهنام رفيق شدم!شما گفتي فقط با يك نفر رفاقت داري. يعني با بهنام تشكر هم رفاقتي نداري؟خب، آن يك نفر بهنام تشكر است كه به خانه من مي‌آيد و با هم رفت‌و‌آمد داريم.براي بازي در كارها يكديگر را...

ناگهان با بهنام رفيق شدم!
شما گفتي فقط با يك نفر رفاقت داري. يعني با بهنام تشكر هم رفاقتي نداري؟
خب، آن يك نفر بهنام تشكر است كه به خانه من مي‌آيد و با هم رفت‌و‌آمد داريم.
براي بازي در كارها يكديگر را پيشنهاد مي‌دهيد. باتوجه به اينكه در «ساختمان پزشكان» بازي شما 2نفر اتفاق خوبي بود و اين اتفاق دوباره درحال تكرار شدن است؟
اگر ببينيم حرفمان در گروه برش دارد چراكه نه؟
ما واقعا يكديگر را قبول داريم. بهنام يار خوبي است. يكسري از رفاقت‌ها اين‌طور شروع مي‌شود؛ 2نفر اول با هم رفيق مي‌شوند و بعد با هم كار مي‌كنند و در كار ممكن است هزار حرف و حديث پيش بيايد. من و بهنام اول با هم كار كرديم و بعد رفيق شديم. در تئاتر من اجراهاي او را مي‌ديدم و او اجراهاي من را، اما فقط با هم سلام و احوالپرسي داشتيم.
اولين تجربه همكاريمان «ساختمان پزشكان» بود. بهنام همكار بسيار دقيق و خوبي است و من هيچ‌وقت چنين دوستي نداشتم.
ممکن است مرفه باشي و خلاف کني
فكر مي‌كنيد طبقه اجتماعي يا جبر جغرافيايي كه در آن قرار داريد چقدر كمك كرده كه شما به جاي دزد و خلافكار شدن بازيگر شويد. دركل چقدر به جبر جغرافيايي اعتقاد داريد؟
شايد اگر من در يك خانواده نرمال زندگي نمي‌كردم خلافكار مي‌شدم اما خيلي‌ها هستند كه زندگي‌شان از آن حد متوسطي كه بايد باشد پايين‌تر است و خانواده نرمال ندارند. اما تحصيلاتشان را دنبال كرده‌اند، زحمت كشيده‌اند و به جايگاهي هم كه دلشان مي‌خواســته‌رسـيده‌اند. نمي‌خواهم بگويم طبقه اجتماعي بي‌تقصير است ولي نمي‌توان گفت هركس از طبقه اجتماعي پايين است، ممكن است خلافكار باشد و هركس از طبقه اجتماعي بالاست، خلافكار نمي‌شود.
يادم مي‌آيد نوجوان كه بودم در محله‌مان دعوایی شد كه به چاقوكشي رسيد. با اينكه محله پاييني هم نبود ولي دعوا به چاقوكشي رسيد. كسي كه چاقوكشي كرده بود فرار كرد اما هم‌دست‌هاي او دستگير شدند. آن شب 2نفر آمدند در خانه دوست من كه چاقو خورده بود تا رضايت بگيرند. پدرومادر چاقوكش پزشـك بودنـد. وقتـي رضايت نگرفتند پدربزرگ و مادربزرگ او آمدند. آنها هم پزشك بودند. منظورم اين است كه اگر از خانواده تحصيلكرده و مرفه آمده باشي، دليل آن نيست كه تو خلافكار نشوي. به نظر من دوست و محله‌اي كه در آن زندگي مي‌كني مهم است. براي پسرها دوست حرف اول را مي‌زند. پسرها از يك سني اهل كوچه و خيابان مي‌شوند. روي دخترها هميشه يك سلطه‌اي وجود دارد كه بيشتر تحت‌نظر خانواده قرار مي‌گيرند. اما براي پسرها در همين كوچه و خيابان مسائل مختلفي اتفاق مي‌افتد.
خانواده را پيدا کن
ميگويند خيلي دوست و رفيق نداري؛ درست است؟
من هيچ‌وقت آدم رفيق‌بازي نبودم و الان هم نيستم و درحال حاضر يك دوست دارم كه با او رفت‌و‌‌آمد مي‌كنم. بقيه همه دوستاني هستند كه همكارند و در طول روز آنها را مي‌بينم. از اول هم اهل رفيق و رفيق‌بازي نبودم، بيشتر اهل خانواده بودم تا اهل رفيق‌بازي، يعني اگربه مهماني دوستانه‌ای دعوت مي‌شدم قطعا آن را رد مي‌كردم. از مهماني خانوادگي بيشتر لذت مي‌بردم.
چه چيزي در خانواده بيشتر تو را جذب كرد كه در دوستانت آن را نديدي؟
در خانواده‌اي كه عشق واقعي وجود دارد، دايي‌ات وقتي مي‌گويد اين كار را انجام نده،مي‌داني كه او از روي دلسوزي به تو مي‌‌گويد. اما دوست و رفيق تو ممكن است دلسوزت نباشد و تا بخواهي بفهمي كه آيا او آدم دلسوزي هست يا نه ممكن است دچار مشكلاتي شده باشي ولي مطمئن باش پدر، بد تو را نمي‌خواهد.
يعني در دوران جواني‌ات هم آنقدر منطقي فكر مي‌كردي؟
نه الان كه دارم جواني‌ام را مرور مي‌كنم مي‌بينم خانواده‌ها بد فرزندانشان را نمي‌خواهند. البته من هيچ‌وقت جنگجو نبودم. شايد آن‌موقع اين منطق را نداشتم اما چيزي هم آزارم نمي‌داد. هميشه فكر مي‌كردم پدرم است و بايد حرفش را گوش كنم؛ چه اشكالي دارد.
پياده راه بروي و دزدي نکني!
هيچ‌وقت اتفاق افتاده است كه از نظر مالي به كف برسي و هيچ پولي نداشته باشي. در چنين شرايطي هيچ‌وقت فكر دزدي به ذهنت خطور كرده بود؟
آن موقع در تئاتر شهر اجرا داشتم. بعد از اجرا، پول تاكسي و اتوبوس سوار شدن را نداشتم و مجبور مي‌شدم از چهارراه وليعصر تا خانه پياده بروم. نزديك 2ساعت در راه بودم تا به خانه برسم. فرداي آن روزهم پياده به تئاتر برمي‌گشتم. حتي آن موقع هم فكر دزدي به سرم نزد.
بزرگ‌ترين ترس هومن برق‌نورد از زندگي چيست؟
اينكه سكته كنم و نميرم. دعايم براي خودم اين است كه خدايا به روزي نيفتم كه ديگران مجبور به تر و خشك‌كردنم شوند. اگر قرار است اتفاقي بيفتد بهتر است كه يكدفعه از دنيا بروم.
يعني در تئاترتان پولي در كار نبود؟
الان هم پولي در كار نيست. با مديرها كه صحبت كني، مي‌گويند تئاترها مثل باغ زمزم است. بايد از ما بپرسي تا بگويیم چه سختي‌هايي كه تحمل نمي‌كنيم.
با اين حال اصرار داري تئاتر را ادامه دهي؟
بله متاسفانه. از اين بابت مي‌گويم متاسفانه كه شرايط، شرايط مناسبي براي بازيگرهاي تئاتر نيست. ما قطعا به خاطر پول تئاتر بازي نمي‌كنيم. درواقع همين تئاتر بازي كردن باعث مي‌‌شود از خيلي پول‌ها و كارهاي ديگر صرف‌نظر كنيم. اما متاسفانه بعضي از مسئولان فقط ميز و مقامشان برايشان مهم است. من هيچ‌وقت خودم را وابسته به ژانر خاصي نمي‌كنم. هيچ‌وقت آلوده يك گروه نمي‌شوم. به اين دليل كه به محض اينكه زيراب يكي بخورد، همه گروه زمين مي‌خورد. من هميشه كارم را انجام مي‌دهم. فرقي نمي‌كند تئاتر گلريز بازي كنم يا تئاتر تماشاخانه. البته كارگردان و شرايط برايم مهم است. كارگردان‌ها بيشتر از مديران قدر تو را مي‌دانند، چون مي‌دانند تو برايشان پول به دست مي‌آوري و آنها تو را به شكل اسكناس مي‌بينند كه اشكالي هم ندارد. چون از طريق تو پول درمي‌آورند و به تو هم دستمزد مي‌دهند.
من مجري نيستم، بازيگرم
چه خصوصيت خاصي در بهنام تشكر ديدي كه باعث شد شما كه اهل رفيق و رفيق‌بازي نيستي بتواني به او اعتماد كني؟
بهنام يك انسان به تمام معناست. انسان واقعي كه انسانيت را مي‌شناسد.
تو و بهنام مثل كدام زوج‌هاي سينمايي جهان خودتان را مي‌بينيد؟
در كار «دزد و پليس» به بهنام گفتم من بيشتر مي‌خورم تا چاق شوم تا بشويم مثل «چيچو و فرانكو» اما به‌طور جدي به اين موضوع فكر نكرده‌ام.
اما امكانش هست كه اين زوج هرچه جلوتر مي‌روند ماندگارتر شوند؟
اين كار را نمي‌‌كنيم. خيلي پيشنهادها به من شده است كه وقتي متن را خوانده‌ام متوجه شده‌ام به «ناصر» «ساختمان پزشكان» نزديك است و آن را بازي نكرده‌ام. حتي يك نفر يك مسابقه طراحي كرده بود و به من و بهنام پيشنهاد داد كه بهنام «دكتر نيما» باشد و من «ناصر» كه با هم مسابقه را اجرا كنيم. پولي‌ هم‌كه‌پرداخت مي‌كردند مبلغ نجومي‌اي بود. من و بهنام با هم صحبت كرديم و بعد از مشورت پيشنهاد را رد كرديم زيرا من مجري نيستم، بازيگرم. به كساني كه هزار شغل دارند؛ بازيگر، مجري، كارگردان و تهيه‌كننده هستند، شب‌ها مسافركشي مي‌كنند و بعدازظهرها در بانك كار مي‌كنند، كاري ندارم، من بازيگرم.
راهی برای كم كردن اضطراب‌ها
سيستم زندگي‌ات چطور است؟
من بي‌نظم‌ترين فرد روي زمينم؛ از لحاظ زمانبندي، وقت و خواب. اگر كار نداشته باشم تا وقتي هوا روشن مي‌‌شود بيدارم. از آن‌‌طرف 2بعدازظهر از خواب بيدار مي‌شوم، صبحانه مفصل مي‌خورم و ساعت 11،10 شب شام مي‌خورم و دوباره تا صبح بيدارم.
خودت اين‌ بي‌نظمي را دوست داري؟
بله، من شب را دوست دارم به خاطر سكوتش و اينكه در تاريكي كثيفي بيرون ديده نمي‌شود، بنابراين دوست دارم شب‌ها بيدار بمانم.
بعد ازفشار كاري‌ات براي ريكاوري چه مي‌كني؟
يا به سفر مي‌روم يا در خانه مي‌مانم و پلي‌استيشن بازي مي‌كنم. با همين كارها خستگي‌ام را رفع مي‌كنم. البته كارتون هم مي‌بينم و از كارتون هيچ‌وقت نمي‌گذرم. من «تام و جري» و «همينه‌ها» را و همچنين عروسك‌هايشان را دوست دارم.
عکس من با لباس بتمن
قهرمان دوران كودكي‌ات كدام كاراكتر بود؟
بتمن، يك عكس با لباس بتمن دارم. متولد 1348 هستم و دوران قبل از انقلاب بتمن و اسپايدرمن تازه خلق شده بودند و با آنها رؤياپردازي مي‌كردم.
كارتون ديدن براي بازيگرها تكنيك است؟
نه، من كارتون نگاه مي‌كنم كه لذت ببرم. مثل بچه‌ها يك بسته پفك برمي‌دارم و كارتون مي‌بينم، تا حالا برايم اتفاق نيفتاده است كه از كاراكتر انيميشن بخواهم وام بگيرم.
اگر مي‌توانستي به گذشته برگردي دوست داشتي در كدام مقطع زندگي‌ات توقف كني؟
من نه به ديروزم فكر مي‌كنم و نه به فردا. فقط در امروز هستم. در لحظه زندگي مي‌كنم. اگر همين الان با شما كتك‌كاري كنم، فردا كه شما را ببينم انگار نه انگار كه با هم مشكل داشته‌ايم. هيچ كينه‌اي را در دلم نگه نمي‌دارم؛ براي اينكه مي‌گويم كينه، عداوت، حسادت اولين ضرري كه مي‌رساند به خود كسي است كه اين احساس‌ها را دارد.
خصيصه‌اي داري كه تو را رنج بدهد؟
نه، زندگي همين است كه هست. كساني كه از زندگيشان راضي نيستند فكر مي‌كنند زندگي چيز ديگري است. نه اينطور نيست زندگي همين است؛ صبح بايد بروي سركارت، دعوا كني، خوش بگذراني، بگويي و بخندي. نمي‌دانم بعضي‌ها از زندگي چه مي‌خواهند، اتفاق بد هم كه برايم مي‌افتد، مي‌گويم هميشه كه نبايد خوش‌ خوشان باشد. مهم نيست كه امروز هم اين اتفاق بد افتاده است. زندگي است ديگر...
من نميتوانم مدل بشوم
زندگي بازيگري كه صرفا بازيگر است در كدام طبقه اجتماع طبقه‌بندي مي‌‌شود؟
شايد آقاي گلزار از طبقه مرفه باشد ولی ما متوسط و اصغرآقا طبقه پايين. نمي‌شود كليت بست.
خوش‌قيافه بودن چقدر به موفقيت يك بازيگر كمك مي‌كند؟
چهره خوب بي‌تاثير نيست. تو مي‌خواهي بنشيني و يك آدم را ببيني و آن آدم بايد يك سمپاتي داشته باشد كه تو جذبش شوي. اگر نداشته باشد كار بازيگر سخت مي‌شود كه بدون آن بتواند نظر كسي را جلب كند. داشتن چهره خوب يك امتياز است براي بازيگر، اما نداشتن آن عيب نيست.
من چهره متوسطي دارم و نمي‌توانم مدل عكس‌ها شوم. بازيگري هستم كه براي كارم زحمت مي‌كشم، براي خودم و هنري كه مي‌خواهم ماندگار شود.
چقدر به خودت مي‌رسي؟ هيچ‌وقت رژيم‌غذايي گرفته‌اي؟
اصلا به خودم نمي‌رسم، رژيم مي‌گيرم اما نه به آن معنا كه به خودم بگويم بايد 20كيلوگرم لاغر شوم؛ روزي 2ساعت پياده‌روي كنم،‌ باشگاه بروم، رژيم بگيرم و چربي نخورم، من نمي‌توانم با برنامه زندگي كنم. زندگي ‌ام درعين بي‌برنامگي برنامه خودش را دارد و خودم مي‌دانم مي‌خواهم چكار كنم. تنها موقعي كه برنامه دارم وقتي است كه سركار هستم و برنامه به من تحميل شده است. 7صبح بيدار شدن برايم كابوس است. وقتي آدم‌ها را در خيابان مي‌بينم مي‌گويم من نمي‌توانم مثل اينها باشم. وقتي يك كار اداري دارم بيچاره مي‌شوم تا آن كار انجام شود، يك هفته به آن فكر مي‌كنم. هرروز مي‌‌گويم فردا، نه پس فردا انجام مي‌دهم و مدت‌ها اتمام آن كار طول مي‌كشد. آرزويم اين است اگر عمري بود و پير شدم يك فروشگاه اسباب‌بازي فروشي بزنم و آنجا با خيال راحت بازي كنم و از ديدن بچه‌ها لذت ببرم.

سه شنبه 20 آبان 1393 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 100]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی
uyt


پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن