واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: 3 خبر قاچاقي و يك قصه و چند تدبير!
نویسنده : اولاد آدم
خبر يك: رئيس اتحاديه فناوران رايانه گفته كساني كه بيرون از اتحاديه در بحث واردات گوشي فعاليت ميكنند بايد بدانند قاچاق در بازار گوشيهاي تلفن همراه سرسامآور شده و با واگذاري تبلت به اتحاديه لوازم صوتي و تصويري، سرنوشت موبايل براي تبلت نيز رقم ميخورد. تبلت و ترخيص آن هنوز زيرمجموعه اتحاديه فناوران رايانه محسوب ميشود و واگذاري آن به اتحاديه لوازم صوتي و تصويري كذب است. . .
خبر دو:رئيس اتحاديه لوازم صوتي و تصويري اعلام كرده در حال حاضر 75 درصد تلفن همراه در بازار قاچاق است و اگر تعرفه تلفن همراه صفر شود تلفنهاي همراه از راه قانوني وارد كشور ميشوند و فقط هشت درصد ارزش افزوده به قيمت آن اضافه خواهد شد و بالابردن تعرفهها فقط قاچاق را افزايش ميدهد. در سال گذشته اگر 20 ميليارد دلار كالاي قاچاق داشتيم فقط 2 ميليارد دلار مربوط به تلفن همراه ميشود و نياز است كه در اين زمينه كار كارشناسي صورت گيرد تا تعرفه تلفن همراه صفر و بازار ساماندهي شود. او گفته تبلت مال آنهاست چراكه سيم كارت ميخورد. . .
خبر سه:رئيس اتحاديه توليدكنندگان و فروشندگان پوشاك تهران گفته واردات غيرقانوني پوشاك به گراني آن دامن ميزند. . .
قصه:يكي بود يكي نبود. يك زني بود سه تا دختر داشت كه قدرتي خدا زبان هر سهشان جوري ميگرفت كه دو تا كلمه سالم نميتوانستند تحويل كسي بدهند. يك روز كه چادرچاقچور كرده بود ميخواست برود خانه خاله خانباجيها به دخترها سفارش كرد كه اگه در نبود من كسي اومد مبادا جلوش حرفي بزنين چيزي بگينها! ممكنه اومده باشه خواستگاري، عيب و نقصتون تو ذوقش بزنه دمبشو بذاره كولش و بره رَدِ كارش. حالي تونه؟
دخترها گفتند: بله.
مادره رفت و آنها گرفتند صُم و بُكم كنج اتاق نشستند و مگس هم كه چه عرض كنم، مثل ابر تو هوا ميزد و تو چشم و چارشان ميرفت. يك خرده كه گذشت زن غريبهاي از دم هشتي ندا داد:«صابخونه!» ديد جوابي نيامد. آمد تو حياط پرسيد:«مهمون نميخواين؟»، ديد جوابي نيامد. سرش را كرد تو اتاق، ديد دخترها نشستهاند و مگسها ريختهاند سرشان. سلام كرد. دخترها بِربِر نگاهش كردند و هيچي نگفتند. صورت خودش را خنج كشيد گفت: خدا مرگم بده، انگار اينها لالموني گرفتن!
دختر بزرگه ديد بدجوري است: از يك طرف مادره سفارش شان كرده كه هيچي نگويند و از يك طرف هم اگر هيچي نگويند زن يقينش ميشود كه اينها راستي راستي لال لالند يا يك چيزيشان ميشود؛اين بود كه بنا كرد مگسها را با دست راندن و آنها را دعوا كردن كه: تيس، تيس، مَدَسينا!
خواهر وسطيه كه اين را ديد لبش را گاز گرفت گفت: مَده ننه مون نَدُف حَف نَتَتينا!
دختر كوچكه از اينكه ديد خواهرهاش سفارش ننهشان را نديد گرفتهاند و جلوي زن غريبه حرف زدهاند بغ كرد لب ورچيد و گفت: الحمد تتينا، تِه من پيس تَسي حَف نَتَتينا!
زن كه از يك طرف حرف زدن اينها را ديد و از يك طرف خل و چلي شان را، پا شد گفت:«خدا فظينا!» زد به كوچه و ديگر اگر شما رنگ او را ديديد شوهر هم دخترها را ديد. . .
سه تدبير: 1 ـ مگس اگر مزاحم است آن را بايد از بين برد.
2 ـ نبايد از ترس خواستگار وقتي دلمان نميآيد مگسها را از خودمان دور كنيم، ادا در بياوريم كه با مگسها دشمن خوني هستيم.
3 ـ اگر فكر كرديد منظورم از مگسها در اين قصه قاچاقچيهاست و فكر ميكنيد كه منظورم اين است كه قاچاقچيان را ميبينيم و در اطرافمان هستند و بايد ما هم ليست رو كنيم، سخت در اشتباهيد. مردي كه ليست رو ميكرد ديگر اينجا نيست. . . .
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۱۴ آبان ۱۳۹۳ - ۰۹:۳۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 35]