واضح آرشیو وب فارسی:مهر: گزارش مهر/
پرچم "استاد میکائیل" زودتر از خودش به وصال رسید/ حسرت ۵۸ ساله زیارت
مشهد- خبرگزاری مهر: هنرمند پرده دوز مشهدی ، ۵۰ سال است که هنر دستانش را بر روی پارچههای سرخ و سیاه به نمایش میگذارد و یکی از پرچمهایش نیز روی ضریح امام حسین(ع) نصب شده، اما خودش تا به حال حرم سیدالشهدا را ندیده است. به گزارش خبرنگار مهر، آغاز ماه محرم بهانهای شد تا سراغی بگیریم از کسی که سالها در زمینه دوخت و طراحی پرچمهای مذهبی تجربه دارد و سوی چشم هایش را در این راه گذاشته است. پیدا کردن آدرس مغازه کوچکش زیاد سخت نبود، کافی بود تا در بازار فقط اسم او را بر زبان بیاوری تا کسبه آنجا، آدرس محل کارش را نشانت بدهند.وارد مغازه استاد میکائیل که میشوی بوی پارچه تمام فضا را پر کرده است، کاری نداشت که برای سفارش یا خرید آنجا رفتهایم یا کار دیگری داریم، چنان گرم احوال پرسی کرد که گویی سالها با تو آشناست، هنرمندی که اولین کارش را در ۷ سالگی شروع کرده و اکنون سالهاست که طرح ها و نقش هایش نه تنها در ایران بلکه در سایر کشورهای جهان حرف برای گفتن دارد.
اولین هنرمندی كه تابلو "عصر عاشورا" را روی پارچه كشیداستاد میکائیل طیرانی، ۵۰ سال است با حرکت پارچه زیر سوزن چرخ خیاطی، نام ائمه(ع) را بر روی آن نقش می زند تا در ایام محرم و صفر زینت بخش مجالس و هیئات مذهبی شود و آنطور که همه نقل می کنند وی اولین هنرمندی است که در مشهد تابلوی "عصر عاشورا" استاد فرشچیان را بر روی پارچه طراحی کرده است.این پیشكسوت هنر میگوید با اینکه این حرفه درآمد زیادی ندارد اما دلش نمیآید تا به امام حسین(ع) پشت کند و شغلی که از اجدادش به او ارث رسیده است را کنار بگذارد زیرا حاضر نیست تا برکتی را که درآمد این شغل دارد، با چیز دیگری عوض کند و اگر حتی یک روز این کار را انجام ندهد احساس میکند که چیزی را گم کرده است.سكوت میكند و در نگاهش عشق به حرفه ای كه با نام و یاد امام حسین عجین شده موج میزند و من از سطر سطر سكوتش می خوانم که تنها این محبت به اهل بیت(ع) که او را در این راه ماندگار و ماندنی کرده است، خودش نیز معتقد است اگر به خاطر پول وارد این کار شوی بعد از مدت کوتاهی دلزده خواهی شد، زیرا این پیشه کار عشق به اباعبدالله می خواهد و والسلام.این هنرمند متعهد با تاکید دوباره بر روی عشق به اهل بیت، این موضوع را اولین مولفه و مهمترین شاخص کار خود می داند و در ادامه می گوید: باید برای موفقیت در این حرفه عشق و اخلاص را در کنارهم داشته باشی.میكائیل طیرانی كه در فاجعه بمب گذاری حرم مطهر رضوی خود شاهد ماجرا بوده است، از طراحی پردهای درباره این فاجعه می گوید و در حالی كه اشك در چشمانش حلقه زده تعریف میكند: سیام خرداد ۷۳ وقتی همراه پسر ۵ سالهام به زیارت مشرف شده بودم، بعد از انجام زیارت و همین که از محوطه ضریح امام رضا(ع) دور شدم، ناگهان صدای انفجار مهیبی فضا را پر كرد و جمعیتی بود که سراسیمه از اطراف انفجار فاصله می گرفتند.اینكه استاد و پسرش در این حادثه تنها به مدد دقایق كوتاه زنده میماند برای او نشانهای از لطف خدا و عنایت ویژه امام رضا(ع) است و بعد از این واقعه بود که وی بلافاصله دست به کار شد و پرده عظیمی با عنوان "فاجعه حرم" طراحی و به موزه آستان قدس رضوی اهدا کرد.استاد به پرچم "عصر عاشورا" نیز خیلی حساس است و میگفت وقتی در حین دوختن آن به قطرات خون روی ذوالجناح می رسم، بی تاب می شوم و گریه می کنم زیرا تصور آن لحظه ای که آن حیوان با زبان بی زبانی سعی در اعلام شهادت امام حسین(ع) به حضرت زینب(س) را دارد، بسیار غمگین كننده است.
در این مصاحبه گاهی كه سخن از كربلا با استاد میشد دریای نگاهش طوفانی میشد و من پاسخ این تلاطم و دگرگونیها را وقتی گرفتم كه از آرزوی او با خبرشدم.یکی از پرچم های استاد میکائیل، ۲۰ سال است که ضریح امام حسین را در آغوش گرفته، اما حسرت در آغوش گرفتن ضریح شش گوشه سیدالشهدا و بوسیدن شبکه های ضریح به دلیل مشکلات مالی به دل وی مانده و این تنها آروزی این هنرمند بود که تاکنون برآورده نشده است.آشنایان استاد میکائیل طبق روال هر ساله، قبل از رفتن به کربلا از وی حلالیت طلبیده و خداحافظی می کنند، اما او از هیچ کسی توقع ندارد تا وی را برای رفتن به کربلا کمک کند، می گوید وقتی دلم خیلی برای کربلا تنگ می شود، به حرم امام رضا(ع) می روم و به ایشان گلایه میکنم که چرا بعد از این همه سال هنوز اجازه رفتن من را به آنجا نمی دهد.
پرداخت هزینه اجاره منزل و مغازه به این هنرمند دلسوخته اجازه نمی دهد تا پولی را برای رفتن به کربلا پس انداز کرده و آرزوی ۵۸ ساله خود را برآورده سازد، اما همچنان به کربلا رفتن امیدوار بود و می گفت دلش خیلی روشن است که تا قبل از مرگ، ضریح شش گوشه امام حسین را ببیند.دیگر وقت خداحافظی با استاد میکائیل بود، از مغازه که بیرون آمدیم استاد پرچم ضریح امام حسین(ع) را برداشت و روی میز کارش پهن کرد، حالا دیگر صورت او بین دستها و پرچم ناپیدا شده بود و می شد از تکان خوردن های شانه هایش از حال و هوای بارانی مرد دانست ......................................گزارش: یونس طاهریان
پنجشنبه ۸ آبان ۱۳۹۳ - ۰۹:۱۹
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 53]