واضح آرشیو وب فارسی:الف: عاشق شدن در دی ماه؛ مردن به وقت شهریور
حمیدرضا امیدی سرور؛ 5 آبان 1393
تاریخ انتشار : دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۳ ساعت ۱۵:۴۱
اشرف جان و رویاهای شهریورنویسندگان: شرمین نادری و سیروس سعدوندیاننشر: کتاب آمه، چاپ اول زمستان ۱۳۹۲۱۹۲ صفحه، ۱۸۰۰۰ تومانفروشگاه اینترنتی شهر کتاب، این کتاب را تا یک هفته پس از معرفی، با ۱۰% تخفیف ویژه عرضه میکند، در صورت تمایل اینجا کلیک کنید.****بسیارند آنها که دوست دارند، سوار بر ماشین زمان سری به گذشته بزنند؛ سفری خیال انگیز و جذاب، آمیخته به شور و شوق و عطراگین به بوی خوش نوستالژی. اما چنین سفری تنها در خیال و میسر است. رفتن به گذشته محال است، پس این سفر شاید درواقع آوردن گذشته به زمان حال است. چیزی که در ذهن مجسم شده، جان میگیرد و یا در قالب عکس و تصویر عینیت مییابد.گاه تماشای یک فیلم کوتاه که به سالهای دور مربوط است، ورق زدن مجلهای کهنه و یا حتی مرور عکسهای قدیمی آلبوم خانوادگی، حکم ماشین زمان را پیدا کرده و ما را مسافر گذشته میکند.کتاب «اشرف جان و رویاهای شهریور» حکم یکی از همین ماشینهای زمان را دارد و در نوع خود منحصر به فرد است؛ زیرا نه از سر اتفاق، که برای همین منظور و به شکلی فکر شده توسط سیروس سعدوندیان و شرمین نادری، تدارک دیده شده و به همت کتاب آمه به بازار آمده.برخلاف سنت همیشه، که این صفحه حکم معرفی کننده کتابها را دارد، تا مخاطب با آشنایی قبلی به سراغ آنها برود، اینبار بهتر است چیزی نگوییم که پرده از راز این کتاب بردارد! مخاطب کتاب حاضر با اثری متفاوت و خاص روبربهرو خواهد شد، پس چه بهتر که لذت کشف راز کتاب برای او باقی بگذاریم. لذت غیرقابل پیش بینی بودن آنچه در لابلای صفحات کتاب، چه در قالب متن و چه در قامت تصویر شاهدش خواهد بود. تنها همین بس که اگر گذشته باز باشی، به سان آنها که حسرتخواری برای ایام رفته را خوش دارند، و جذبه شور نوستالژیکِ قدم زدن در کوچه باغ خاطرات خود و با این حساب مخاطبی که اندکی با تاریخ معاصر دمخور بوده و میداند در شهریور ۱۳۲۰ چه بر این دیار گذشته، این لذت برایش دو چندان خواهد شد.دوستی که سالها پیش نزد کسی کار میکرد که حرفهاش خرید کاغذها باطلهُ روزنامههای کهنه و کتابهای پاره پوره درسی و غیر درسی بود، حکایتهای عجیبی از یافتن اشیاء بیارزش، اما گرانبهایی برای گذشتهبازان، از لابلای آن کاغذهای باطله تعریف میکرد. نمونهاش نخستین نقشه منتشر شده توسط موسسه سحاب؛ و یا یک شماره از روزنامهای قدیمیُ که خبر از اتفاقی خاص در آن روز میدهد که به هر دلیل برای ما گرامیست. این چیزها میتواند برای برخی به قدر وزن کاغذش نیز نیارزد (چون خشک زرد شده و حتی نمیتوان لای آن چیزی پیچید یابا آن شیشهای پاک کرد) و همان برای کسی دیگر شاید دنیا دنیا ارزش داشته باشد.ماجرای کتاب حاضر از آنجا آغاز میشود که دفتر کهنهی خاطراتی قدیمی، در میان بساط کهنهفروشی پیدا میشود؛ دفتری که هفتادسال عمر کرده و دربرگیرنده روایت خوابها دختریست به نام افسر به قلم خود او. این دفتر که میتوانست در لابلای کاغذهای باطله خمیر شده و از بین برود، در دست محققی کنجکاو با کمک شاگرد خوش فکرش بدل به کتابی شده که حالا پیش روی ماست. سیروس سعدوندیان و شروین نادری با استفاده از تصویر و متن، روایت خود را با خواب نوشتههای دختر جوان پیوند زده به مدد نشانههایی گذشته که رد آن هنوز در این زمانه قابل پیگیریست و درآمیختن آن با یادگارانی از گذشته کتابی ساختهاند، ویژه که میتوان با لذت آن را خواند و باعلاقه بارها و بارها آن را تورق کرد، بخشهایی از آن را دوباره خواند و در قفسه کتابها گذاشت تا دوباره وقتی که شور سفر کردن به گذشته در سرمان بیفتد!چندی پیش کتابی منتشر شد با عنوان «یادته!» با طرح جلدی که یادآور دفترهای مشق دهه شصت بود و درون آن در واقع انبانی درهم و برهم بود از نشانهها و یاگارهای خاطره برانگیز دهه شصت که به شکلی شلخته و دور از خلاقیت هنری صفحاتش را پرکرده بودند. کتابی که پیدا بود به شکلی شتابزده و با رویکردی بازاری تدارک دیده شده. با اینحال فضای خاطره انگیز حاکم برکتاب به خصوص برای بچههای دهه شصت که حالا سن و سالی از آنها گذشته ضامن فروش کتاب بود.کتاب اشرف جان و رویاهای شهریور کتابیست کم و بیش بر این روال اما با این تفاوت مهم که با درکی هنرمندانه و ساختاری روایی تدارک دیده شده و البته ما را به زمانی دورتر میبرد. روزگار جوانی پدر بزرگ یا مادربزرگهایمان: «تابستان ۱۳۲۰، همان وقت که افسرهای پاگون پوش انگلیسی در شهر قدم می زدند و شهر در بیم و هراس اشغال بود و دخترکان ارمک پوش مدرسه ژاندارک برای فراموش کردن صدای هواپیماهای متفقین، رادیو گوش میکردند و از روی مجله مد پیرهن ژورژت میدوختند و پشت در شیرینی فروشی به انتظار جعبهای نان فرنگی منتظر میماندند...»
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 34]