تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834375949
گزارش فارس از حال و روزِ امروزِ غسالان دیروز حنجره سوخته و قلب باتریی؛ یادگار سال های سخت/ اینها از پایانِ ما آغاز کرده اند
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گزارش فارس از حال و روزِ امروزِ غسالان دیروز
حنجره سوخته و قلب باتریی؛ یادگار سال های سخت/ اینها از پایانِ ما آغاز کرده اند
یکی حنجره اش را از دست داده، یکی قلبش با باتری کار می کند و ریه هایش عفونت کرده، یکی کمرش آسیب دیده، یکی آرتروز گرفته و همه اینها برای چه؟ برای سال ها شستن اموات من و شما. این حال و روزِ امروزِ غسال های دیروز است.
به گزارش خبرنگار اجتماعی فارس؛ بهشت زهرا آخر دنیاست، جایی که بالاتر از سیاهی رنگی نیست و همه در آن به آخر خط می رسند. اما بهشت زهرا برای کسانی که سال ها روزشان و کارشان را از آنجا شروع کرده اند، چطور جایی است؟ آنها که روز خود را با پایانِ یکی از ما آغاز می کنند و سال ها و سال ها دستشان به پیچ و خم بدن اموات آموخته است و حالا؟ پیر و ناتوان و فرتوت هر یک در کنج بی خبری آرام گرفته اند و گرچه بهشت زهرا می کوشد مرهمی بر دستان خسته و روح آزرده شان بگذارد، اما بعضی زخم ها عمیق تر از آن است که به این راحتی درمان شود. مرده ترس ندارد، آدم باید از زنده بترسد صورتش پر از چین و چروک است، چروک هایی که مثل آجرهای یک ساختمان روی هم سوار شده و از خشت های یک زندگی سخت حکایت می کنند که ذره ذره سقفی برای هفت فرزند بی پدر فراهم کرده اند. لاغر است، قامتش آب رفته و به اندازه یک بچه 12 ساله شده و آدم می ماند که چطور با این دستان نحیف و پر از لک و رگ و این اندام استخوانی، 20 سال تمام میت جابجا می کرده، می شسته، کفن پوش می کرده و برای سفر به دیار باقی بدرقه می کرده است. چادرش را سفت گرفته و لبخندی نرم بر چهره دارد که خبر از دل رئوفش می دهد؛ دلی آنقدر نازک که تاب دیدن جسد بچه ها و جوانان را نداشته و پا به پای داغداران برای آنها گریه می کرده و بر صورت های جوان و ناکامشان بوسه می زده است. نامش مریم است. می گوید تازه شناسنامه عوض کرده، شناسنامه ای که سواد خواندن آن را ندارد و برای همین نمی داند کی پا به این دنیای پرمشقت گذاشته است. اما دفترچه ای را سر و ته نشانم می دهد و می گوید سنش آنجا نوشته شده است. می گوید یادش رفته چند سالش است، تنها می داند 20 سال در بهشت زهرا مرده شسته و دو سال است که بازنشسته شده. خانه اش نزدیک شهرری است و ماهی دو میلیون تومان مستمری می گیرد. سواد ندارد، ثمره زندگی اش هفت فرزند است که دست تنها بزرگشان کرده. شوهرش بعد از ازدواج با زنی دیگر، از او جدا شده و مریم خانم مانده و هفت شکم گرسنه. می گوید شوهرم حتی طلاقم نداد و یک قران هم برای خرجی بچه ها نداد، برای همین مجبور شدم به تنهایی بچه هایم را بزرگ کنم. سواد ندارد، اما می گوید هفت بچه را سواددار کرده. می گوید در این سال ها یک قران پول غیر از حقوقش به خانه نبرده، تنها وام گرفته تا بچه هایش بتوانند درس بخوانند. بین بچه هایش از دیپلمه تا لیسانسیه و فوق لیسانسیه دارد، اما چه فایده که همه بیکارند. تنها یک دخترش با فوق لیسانس حقوق در بخش حقوقی بهشت زهرا به صورت شرکتی کار می کند و گویا قرار است به زودی استخدام شود. سه دختر شوهر کرده و خانه نشین دارد، یک دختر مجرد و خانه نشین و یک پسر سرباز. می گوید یکی از دخترانم که ساکن کرج است، با یک فرزند از فرط غم و غصه بیکاری دستانش از حرکت افتاده و هر جا برای کار می رود، جوابش می کنند. می گوید همه پشت سر بچه هایش می گویند مادرشان «آنجا» کار می کرده است و هیچ کس تحویلشان نمی گیرد و نگاهشان نمی کند. می گوید تنها برای قالیباف درد دل کرده و از بچه های تحصیل کرده و بیکارش گفته و شهردار به او گفته در ادارات شهرداری استخدام می شوند. از بیست سال کار می گوید که برایش خیلی سخت بوده، از راه انداختن کار مردم، از درآمدی که آن زمان مکفی نبوده، اما حالا بهتر شده و سر موقع مستمری اش را می گیرد. می گوید من قلبم را اینجا بر سر این کار گذاشته ام و الان قلبم با باتری کار می کند و سالی یک فنر برایش می گذارند. برای قلبم قرص هایی می گیرم دانه ای شصت هزار تومان. می گوید از قند و چربی و ناراحتی قلبی و ... همه جور درد و مرض به سراغش آمده. از ریه هایش می گوید که به خاطر کافور و سدر و شوینده ها عفونت کرده است. می گوید زمان ما کار خیلی سخت تر بود. دو نفر بیشتر نبودیم و باید دست تنها میت را حمل و جمع می کردیم. الان تعداد غسال ها بیشتر و شرایط آنها بهتر شده است. اما آن زمان این کار نان بچه هایم بود و مجبور به انجام آن بودم. نمی داند چند مرده شسته، هیچ وقت نشمرده شان. می گوید بعضی روزها 10 میت می شستیم، گاهی 20 تا و گاهی هم 2 تا. سخت ترین لحظات وقتی بوده که میت جوانی را برای تطهیر می آورده اند «من خیلی گریه می کردم و آنها را می بوسیدم. نمی توانستم هیچ کاری کنم و دست و پایم می لرزید. فقط از خدا می خواستم کمکمان کند، چون اینجا که ما افتاده ایم، هیچ کسی جز خدا نگاهمان نمی کند». برخلاف شایعات و داستان های ترسناکی که گاهی از بهشت زهرا نقل می شود، می گوید هیچ وقت مرده زیر دستش زنده نشده، هیچ اتفاق ترسناکی هم نیفتاده. می گوید «مرده ها خیلی نورانی هستند، دستشان از این دنیا کوتاه شده و ترسی ندارند و شستن آنها ثواب هم دارد، آدم باید از زنده بترسد». موذن زاده را با صدای خودش شستم قدبلند است و قوی هیکل. پیراهن سفیدی پوشیده و صورت آرامی دارد. از آن صورت ها که به خوبی از پس جمع کردن کارهای سخت برمی آیند. شاید برای همین سال ها سرپرست تطهیرکنندگان بوده. از سرپرست سابق غسالخانه انتظار داری شخصیتی خشن و خشک داشته باشد، اما وقتی شروع به حرف زدن می کند، از صدای محجوب و مهربانش جا می خوری. حتما لمس دستانش هم برای مسافران آخرت به همین اندازه اطمینان بخش بوده است. مراد احمدوند 52 ساله است. قبل از اینکه به بهشت زهرا بیاید، به صورت افتخاری در نیروی انتظامی و در کمیته سابق کار می کرده و به اقتضای کارش زیاد به بهشت زهرا و به خصوص قطعه شهدا تردد می کرده و از همان جا به کار در بهشت زهرا علاقه مند شده و چون قرارداد نیروهای افتخاری نیروی انتظامی کوتاه مدت و یکی دو ساله بوده، بی واهمه کارش را رها کرده و بر خلاف خیلی های دیگر که از سر اجبار به شهر اموات می آیند، در سال 66 داوطلبانه به اینجا آمده. می گوید وقتی پیش مسئول کارگزینی رفتم، پرسید دوست داری در کدام بخش کار کنی؟ گفتم دلم می خواهد شهدا را شستشو بدهم. گفت نمی شود، الان نیروی خدمات شهری نیاز داریم، اما اسمت را در لیست انتظار می گذاریم و هر وقت غسالخانه اعلام نیاز کرد، به آنجا می روی. این شد که بعد از پنج شش ماه کار به عنوان نیروی خدمات شهری بهشت زهرا، به غسالخانه رفتم و 19 سال آنجا بودم تا بازنشسته شدم. می پرسم از سروکار داشتن با مردگان نترسیدید؟ می گوید نه، چون مدتی در جبهه بودم، به دیدن مرگ عادت داشتم. اما 20- 10 روز بعد از آمدنم به غسالخانه، اتفاقی را شاهد بودم که واقعا ترسیدم و تا دو روز حالم بد بود و اصلا می خواستم دیگر به سر کار نیایم. قضیه از این قرار بود که یک بنده خدایی سرش را بریده بودند و به دلیل سهل انگاری پزشکی قانونی یا آمبولانس، وقتی طبق معمول رفتم متوفی را تحویل بگیرم، در آمبولانس را باز کردم و دیدم جسد را لخت گذاشته و سرش را روی سینه اش گذاشته اند و واقعا جا خوردم. البته اوایل کاور نبود و مسئولان آمبولانس هم مقصر نبودند. اما آن لحظه واقعا شوکه شدم و حالم بد شد. جز این هیچ اتفاق ترسناک دیگری در این مدت نیفتاد. روایت او هم از کار در غسالخانه، حکایت سختی و مشقت است. می گوید آن زمان کلا 12- 11 نفر غسال بودیم و دو سه نفرمان هم عملا از کارافتاده بودند و با آن همه شهید و کشته شدگان حوادث آن سال ها، کارمان سنگین بود. مرخصی و استراحت اصلا نداشتیم و بعد از مدتی هم خودم سرپرست سالن تطهیرکنندگان شدم. اما الان نیروهای تطهیرکننده حدود 100 نفر هستند و همه جوانند و دو روز کار می کنند و 24 ساعت استراحت دارند و شرایط خیلی بهتر شده است. می گوید از نظر روحی لطمات زیادی بابت این کار خوردم و به خصوص دیدن اجساد بچه ها و جوانان خیلی سخت بود. مردم هم برخورد خوبی با کار ما ندارند، اما چون به کارم علاقه داشتم، تحمل می کردم. خاطره از کارش فراوان دارد، اما دو تا در ذهنش پررنگ تر از بقیه است؛ یکی تلخ و یکی شیرین. خاطره شیرینش تطهیر پیکر مرحوم موذن زاده است. می گوید وقتی او را برای شستشو آوردند، اذان مغرب با صدای خودش در حال پخش بود و خودم مشتاق بودم که وی را بشویم و نگذاشتم بچه های دیگر این کار را انجام دهند. چهره اش بسیار نورانی و آرام بود، انگار خوابیده بود. خاطره تلخ هم این است که یک میت را برای شستشو آوردند و برادرش دو بار پارچه کفنی برای او آورد و مشخصات برادرش را داد، گفتیم شخصی با این مشخصات را هنوز برای شستشو نیاورده اند، گفت نه برادرم روی سنگ است و بردیم نشانم دادیم گفت همین است و کفنی که از کربلا برای خودش آورده بود را به تطهیرکننده دادیم، بعد دوباره برگشت و گفت اشتباه کردم، آن برادرم نبود. دوباره رفت پارچه کفنی خرید و آورد و بردمش بالای سنگ و گفت همین است، اما باز هم آن میت برادرش نبود. دفعه سوم آمد و گفت برادرم نزول خوار بوده و خدا شاهد است روی سنگ چهره خودش را می بینم، اما وقتی بیرون می آید، می فهمم که خودش نبوده است. می گفت برادرم را خیلی نصیحت کردم که این کار را نکند، اما گوش نداد و معلوم است کفن را نمی خواهد و قصد رفتن ندارد. می گوید هیچ وقت ندیده مرده ای در غسالخانه زنده شود، اما شایعاتی در این باره هر از گاهی بین مردم و روزنامه ها پخش می شد. سه فرزند دارد، دختر بزرگش شوهر کرده و دو فرزند دارد، پسرش یک سالی است به صورت قراردادی به عنوان مباشر در بهشت زهرا مشغول شده و زن گرفته، دختر کوچکش هم 10 ساله است. می گوید مستمری اش به موقع پرداخت می شود و از شرایط بازنشستگی خود راضی است. اگر هم کاری داشته باشند، مسئولان بهشت زهرا جوابگو هستند و نشده چیزی بخواهند و به آنها نه بگویند. اما می گوید انتظار داریم مایی که اینجا زحمت کشیده ایم و از جان و دل کار کرده ایم، فرزندانمان را به جای خودمان بگمارند و قراردادی کنند. علاوه بر این می خواهد توجه خوبی که مسئولان به آنها دارند، کم نشود. بچه ام را قایم می کردم و به سرکار می آوردم زن درشت هیکل و خوش بنیه ای است، برای همین کارهایی که کسی از عهده اش برنمی آمده را به او می سپرده اند. می گوید بعد از زایمانم سریع به سر کار آمدم و دخترم را زیر مقنعه ام قایم می کردم و با خود به سر کار می آوردم تا اینکه بالاخره مسئول غسالخانه متوجه شد. اما بچه ام در این فضا بزرگ شد. دختر که با پسر همکار مادر ازدواج کرده و اکنون خودش مادرِ دختری به سن و سال آن موقع هایش شده، از یادآوری آن روزهای سخت اشک در چشمانش جمع می شود. می گوید دیدن این صحنه ها به عنوان یک کودک برایش خیلی سخت بوده و وقتی از او می خواهیم مادرش را در یک جمله وصف کند، نمی تواند و تنها پاسخش بغض و اشک است. حنجره ای که سوخت توضیحش تنها یک خط است: مرد به خاطر سال ها سوزاندن پارچه ها و سایر دورریختنی های غسالخانه، حنجره خود را از دست داده است. از این جمع تنها 50- 40 نفر باقی مانده؛ آن هم اغلب در بیمارستان یا خانه زمین گیر هستند و با بیماری ها و دردهای مختلفِ یادگار روزهای سخت دست و پنجه نرم می کنند. مسئولان بهشت زهرا البته مرتب به دیدن آنها می روند، سراغشان را می گیرند، احوالشان را می پرسند، به سفر می فرستندشان و خلاصه می کوشند زحمات سال های سخت را به هر نحوی جبران کنند. شاید برای این جمع سختی کشیده، بزرگترین لطف، فراموش نکردن باشد، چون دنیا یک عمر آنها را نادیده گرفته و می ترسند همین روزها از یاد بروند. انتهای پیام/
93/08/05 - 08:28
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 49]
صفحات پیشنهادی
گزارش خبرنگار اعزامی فارس از اینچئون خسرویوفا: حالا وقت گلایه نیست/ شک نکنید مدالهای بیشتری نسبت به دوره قبل
گزارش خبرنگار اعزامی فارس از اینچئونخسرویوفا حالا وقت گلایه نیست شک نکنید مدالهای بیشتری نسبت به دوره قبل میگیریمرئیس کمیته پارالمپیک گفت شک نکنید که تعداد مدالهای کاروان ایران نسبت به دفعات قبل افزایش خواهد یافت به گزارش خبرنگار اعزامی فارس از اینچئون محمود خسروی وفا رئفارس گزارش میدهد حکم اعدام شیخنمر؛ خوشحالی و سکوت جریانهای تندروی شیعه و سنی
فارس گزارش میدهدحکم اعدام شیخنمر خوشحالی و سکوت جریانهای تندروی شیعه و سنیچندی است که دیگر در جهان اسلام خطکشی شیعه و سنی را باید کنار گذاشت و وحدت و ضدوحدت را به عنوان دو خط اصلی در جهان اسلام دنبال کرد که آخرین نمونه از نشانههای این خطکشی جدید را میتوان در پی حکم اعدامفارس گزارش میدهد حال فوتبال گیلان ناخوش است
فارس گزارش میدهدحال فوتبال گیلان ناخوش استفوتبال گیلان از قطبهای اصلی ورزش کشور محسوب میشود اما این روزها حال خوشی ندارد به گزارش خبرگزاری فارس از رشت گیلان از استانهای دارای سابقه و شناسنامه در سطح فوتبال کشور است و فوتبال جایگاه خاصی در نزد ورزشدوستان گیلانی دارد فوتبالگزارش خبرنگار اعزامی فارس به اینچئون امیدی: خوشحالم که با دستان پُر به ایران برمیگردم/ مدالم را به مادر تقدیم
گزارش خبرنگار اعزامی فارس به اینچئونامیدی خوشحالم که با دستان پُر به ایران برمیگردم مدالم را به مادر تقدیم میکنمدارنده عنوان سوم پرتاب نیزهی در کلاس ادغامی 44 گفت بسیار خوشحالم که با کسب مدال برنز با دستانی پُر به کشورم باز می کردم به گزارش خبرنگار اعزامی فارس از بازی هایفارس گزارش میدهد قامت گردشگری زیارت زیر بار وعدهها خم شد / حال میراث معنوی ایران خوش نیست
فارس گزارش میدهدقامت گردشگری زیارت زیر بار وعدهها خم شد حال میراث معنوی ایران خوش نیستپایتخت معنوی کشور سالهاست که در مسیر گردشگری زیارت گام بر میدارد اما محدودیت اعتبارات کمر مشهد را زیر بار هزاران مشکل خمیده کرده و اکنون حال گردشگری زیارت به عنوان میراث معنوی ایران خوشگزارش خبرنگار اعزامی فارس از اینچئون جوانمردی: امیدوارم شایسته چنین انتخابی باشم/خیلی خوشحالم که پرچمدار شدم
گزارش خبرنگار اعزامی فارس از اینچئونجوانمردی امیدوارم شایسته چنین انتخابی باشم خیلی خوشحالم که پرچمدار شدمدارنده دو مدال طلای تیراندازی بازی های پاراآسیایی گفت افتخار بزرگی نصیبم شده و خیلی خوشحالم که مرا انتخاب کرده اند به گزارش خبرنگار اعزامی فارس از اینچئون ساره جوانمردی ددرحال بروز رسانی/ گزارش فارس از مراسم تشییع پیکر آیتالله مهدوی کنی پیکر «آیتالله» بر دستان امت حزب
درحال بروز رسانی گزارش فارس از مراسم تشییع پیکر آیتالله مهدوی کنیپیکر آیتالله بر دستان امت حزبالله آخرین وداع چشمهای بارانی با عالم ربانیآیتالله مهدوی کنی امروز پنجشنبه بر دستان مردم تهران تشییع شد و در جوار حرم عبدالعظیم الحسنی آرام خواهد گرفت به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگفارس گزارش میدهد چهارمحال و بختیاری مهیای استقبال از کاروان عزای حسینی
فارس گزارش میدهدچهارمحال و بختیاری مهیای استقبال از کاروان عزای حسینیهمزمان با فرار سیدن ماه محرم بنا بر یک آیین سنتی فضای شهر و بقاع متبرکه چهارمحال و بختیاری برای استقبال از این ماه سیاه پوش شد تا باری دیگر طنین لبیک یا حسین در آسمان غم گرفته شهر طنین اندازه شود به گزارش خبرگگزارش خبرنگار اعزامی فارس از اینچئون صلحیپور: خوشحالم مزد زحماتم را گرفتم/ نمیخواستم بازهم نقرهداغ شوم
گزارش خبرنگار اعزامی فارس از اینچئونصلحیپور خوشحالم مزد زحماتم را گرفتم نمیخواستم بازهم نقرهداغ شومدارنده مدال طلای وزنهبرداری بازیهای پاراآسیایی گفت خوشحالم با کسب مدال طلا مزد زحماتم را گرفتم به گزارش خبرنگار اعزامی فارس از اینچئون سیدحامد صلحی پور درباره کسب مدال طلافارس گزارش میدهد حال و هوای محرم در دروازه نجف+تصاویر
فارس گزارش میدهدحال و هوای محرم در دروازه نجف تصاویراستان کرمانشاه از دیرباز افتخار این را داشته که بر سر راه عتباتعالیات قرار گرفته و این روزها در نقاط مختلفی از شهر هیئتها و اماکن مذهبی آماده برگزاری مراسمات عزاداری محرم هستند به گزارش خبرگزاری فارس از کرمانشاه استان کرماگزارش فارس از گذری در جمع روشندلان «پنجرههایی خاموش»؛ «حنجرههایی روشن»/ همه با چشمدل زی
گزارش فارس از گذری در جمع روشندلانپنجرههایی خاموش حنجرههایی روشن همه با چشمدل زیبایندشاید پس از اتمام اردوی یک روزه موسسه نابینایان بصیر در منطقه آزاد ارس تا یک هفته افسرده بودم و حالم خوش نبود اما واقعیت جز این بود و حالا دیگر هیچ احساس ترحمی نسبت به نابینایان در خودم احساگزارش خبرنگار اعزامی فارس از اینچئون بارش شدید باران در ورزشگاه دوومیدانی و نماد برج آزادی تهران در قلب اینچئو
گزارش خبرنگار اعزامی فارس از اینچئونبارش شدید باران در ورزشگاه دوومیدانی و نماد برج آزادی تهران در قلب اینچئونبارش شدید باران در ورزشگاه محل برگزاری رقابتهای دوومیدانی باعث ایجاد مشکلاتی برای برگزارکنندکان رقابتها و ورزشکاران شده است به گزارش خبرنگار اعزامی فارس از اینچئون درگزارش خبرنگار اعزامی فارس از اینچئون فلفلی: بازی اول همیشه شرایط خاصی دارد/ خوشحالم که با برد آغاز کردیم
گزارش خبرنگار اعزامی فارس از اینچئونفلفلی بازی اول همیشه شرایط خاصی دارد خوشحالم که با برد آغاز کردیمسرمربی فوتبال پنچ نفره ایران گفت بازی اول در هر تورنمنتی همیشه شرایط خاصی دارد و خوشحالم که با برد آغاز کردیم به گزارش خبرنگار اعزامی فارس از اینچئون جواد فلفلی سرمربی فوتباگزارش خبرنگار اعزامی فارس از اینچئون آقاکوچکی: هدفمان صعود به عنوان تیم اول است/ از حالا به ژاپن فکر میکنیم
گزارش خبرنگار اعزامی فارس از اینچئونآقاکوچکی هدفمان صعود به عنوان تیم اول است از حالا به ژاپن فکر میکنیمسرمربی تیم بسکتبال پس از برتری مقابل تایلند گفت هدفمان صعود از گروه به عنوان تیم اول است به گزارش خبرنگار اعزامی فارس از اینچئون عباس آقاکوچکی پس از برتری ٩٣ بر 4٨ ایراگزارش خبرنگار اعزامی فارس از اینچئون اسلامی: دوست داشتم مدال امروزم طلایی باشد/ مسابقات دیروز خستهام کرد
گزارش خبرنگار اعزامی فارس از اینچئوناسلامی دوست داشتم مدال امروزم طلایی باشد مسابقات دیروز خستهام کرددونده نقرهای کاروان غدیر در بازیهای پاراآسیایی 2014 اینچئون گفت دوست داشتم مدال امروزم طلایی باشد اما نشد به گزارش خبرنگار اعزامی فارس از اینچئون حمید اسلامی بعد از کسب مگزارش خبرنگار اعزامی فارس از اینچئون دهمین مدال طلا برای ایران/ سیفیپور در پرتاب وزنه قهرمان شد
گزارش خبرنگار اعزامی فارس از اینچئوندهمین مدال طلا برای ایران سیفیپور در پرتاب وزنه قهرمان شدپرتابگر وزنه ایران در بازیهای پاراآسیایی 2014 اینچئون یکی دیگر از طلاییهای کاروان ایران شد به گزارش خبرنگار اعزامی فارس از اینچئون یونس سیفیپور ورزشکار شایسته ایران در رشته دوومیگزارش خبرنگار اعزامی فارس از اینچئون برتری مقتدرانه بانوان والیبالیست ایران مقابل سریلانکا
گزارش خبرنگار اعزامی فارس از اینچئونبرتری مقتدرانه بانوان والیبالیست ایران مقابل سریلانکاتیم والیبال نشسته بانوان کشورمان دومین بازی خود را با پیروزی پشت سر گذاشت به گزارش خبرنگار اعزامی فارس از اینچئون تیم والیبال نشسته بانوان ایران پس از شکست روز گذشته برابر چین امروز به مصا-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها