واضح آرشیو وب فارسی:فارس: صدای پای قافله عشق میآید
تن تاریخ سیاهپوش در سوگ حضرت خورشید
این روزها و شبها، روضه و نوحه را در رگهای جغرافیای سرزمینات میبینی و هُرم گرمای «خورشید عشق» را در وجود هستی حس میکنی.... شرق یا غرب؛ شمال یا جنوب؛ فرقی نمیکند... همه جایش سیاهپوش است در سوگ «حضرت خورشید»؛
به گزارش خبرگزاری فارس از همدان، صدای زنگ قافله میآید؛ قافله مظلوم عشق و عرفان؛ آری... قافله حسین(ع)،...گوش بسپار؛ هنوز نوای نینوایش از روزنه تاریخ بر جغرافیای هستی جاری است؛... دل ببند؛ ببین...! هنوز نوای حزنانگیز ناله کودکانش بر نای گلویت مینشیند و نالهات را بلند میکند. کودکان حسین(ع)، همان ستارههای هستی که سپاه سیاه کفر، تازیانه بر سر و صورتشان میزد تا آنها را به نیستی ببرد. کمی دقت کن! نفسهای بریده کودکان نینوا، نفسات را میبُرد آن گاه که پرده غم در پس خون و آتش با سرشک اشک پیوند میخورد. کافیست چشمانت را ورق بزنی، عباس(ع) را مییابی... آری... هماو که تبلور عشق و احساس است و «ایثار» و «مردانگی» کهترشاگرد مکتباش! قمر بنیهاشم، ماه فروزان قافله عشق...؛ همان رادمردی که با لبان ترکخورده از تشنگی، در علقمه پای نهاد و آب ننوشید به یاد تشنگی «خورشید عشق» تا هیچگاه علقهاش از دل تاریخ پاک نشود. گوش فرا ده؛ چکاچک شمشیرش را میبینی و میشنوی علیه سپاه سیاهی برای آوردن مشکی آب تا سیراب کند ستارگان قافله عشق را؛ رشادتش را میبینی و راز و نیازش با معبود را؛ بیدرنگ بند دلت پاره میشود آن جا که مشک ماه از هم میگسلد؛ اینجاست که قلبت تکه تکه میشود از این همه مظلومیت. نیمنگاهی به سطری از تاریخ بلند عاشورا که بیندازی، تیزی تیغ کینه بر گلوی حسین(ع) ـ هماو که به حق «خورشید عشق» بوده و هست ـ را میبینی برای قطعه قطعه کردنش! لشگر سیاهی را نظاره میکنی که تلألو «خورشید» را تاب نمیآورند؛ یک تن میشوند تا تنها نور زمانهشان را خاموش کنند، اما زهی خیال باطل که اگر «خورشید» به دست سیاه کفر، مثله مثله شد اما فروغ فروزانش بیش از پیش نوری شد بر تن تارک تاریخ. اینها همه از پس نگاهت میگذرد، چشمانت سیاهپوش میشود و مرثیه اشک میسراید از سوگ نبود «خورشید عشق» و «ماه» و «ستارههایش»!. به خود میآیی و میبینی تنها چشمان تو سیاهپوش و سوگوار نیست که در و دیوار غرق در سوگ و عزاست. نیمنگاهی میاندازی، شبهای روضه و نوحه را در رگ رگ جغرافیای وطنات میبینی و هُرم گرمای «خورشید عشق» را در وجود هستی حس میکنی....شرق یا غرب؛ شمال یا جنوب؛ فرقی نمیکند... همه جایش سیاهپوش است. زیر لب آرام میگویی... هر جا که باشی، عشق حضرت خورشید وجود خرابت را آباد میکند تا همیشه. ============ مریم شهابی باهر ============ انتهای پیام/89002/ذ30
93/08/05 - 01:46
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 42]