محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1832710346
روايت عشق 29 ساله جانباز 52درصد و همسرش
واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز: روايت عشق 29 ساله جانباز 52درصد و همسرش
محمدرضا مینایی و همسرش به قدری با شعف از روزهای آغازین پیروزی انقلاب اسلامی تعریف می کنند که تصورش برای من که آن روزها نبودم و حالا 36 سال بعد می خواهم آن شرایط را تصور کنم غیر ممکن است.
به گزارش نامه نیوز، گفت و گوی من با این زوج که هردوی شان برای انتخاب های انقلابی شان دلایل جدی دارند در یک شامگاه تابستانی در منزل شان انجام شد. محمدرضا مینایی جانباز 52 درصد در 11 شهریور 1360 بخشی از پای چپش را براثر انفجار مین از دست داده است و همسرش که چندسال بعد با او ازدواج کرده می گوید هرگز به این که خواستگارش بخشی از پایش را از دست داده فکر نکرده است.
وقتی با اعتراض من مواجه می شود که نمی توانم چنین چیزی را باور کنم، آقای مینایی می گوید شما آن روزها نبودید، من که بودم احساس آن روزهای همسرم را درک می کنم که چطور خواست با مردی زندگی کند که حتی نمی توانست با او تا سرکوچه برای خرید برود.
این زوج البته کمی هم دل شان گرفته است. از این که احساس می کنند آن حس و حال روزهای آغاز انقلاب دیگر وجود ندارد و هر دوشان دوست دارند به لحظاتی از آن روزها بازگردند و دوباره آن شب و روزها را تحمل کنند. گفت و گوی خراسان را با محمدرضا مینایی و همسرش می خوانید.
* آقای مینایی چطور شد که رفتید جنگ؟
من سرباز نیروی هوایی بودم. سربازان نیروی هوایی پشت جبهه فعال بودند و به منطقه اعزام نمی شدند. اما من به اتفاق حدود 120 نفر دیگر به صورت داوطلب پس از 15 روز پیگیری توانستیم وارد منطقه شویم و به ستاد جنگ های نامنظم پیوستیم.
* چگونه مجروح شدید؟
یادم هست در 11 شهریور 1360 در یکی از عملیات های جزئی، درحال پیشروی بودیم. از نیمه شب تا حدود ساعت 4 صبح این پیشروی ادامه داشت تا این که به نزدیکی خاکریز بعثی ها رسیدیم. حدود 500 متر مانده به خط، آتش عراقی ها شروع شد. به ما هم دستور حمله دادند و در حین نزدیک شدن به خط بودم که ناگهان رفتم روی مین. آن شب خیلی از بچه ها شهید شدند. من هم حدود ساعت 5 بود که مجروح شدم و یادم هست تا ساعت 9 صبح همان جا افتاده بودم. تا خاکریز دشمن حدود 150 متر فاصله داشتیم. پس از آن برخی از بچه ها آمدند و من را به عقب برگرداندند.
* در آن شرایط چگونه توانستند شما را عقب ببرند؟
شرایط خیلی سخت بود. تصورش برای همه سخت است. اماناگهان دیدم یک استوار ارتشی که از لهجه اش معلوم بود کرمانشاهی است من را انداخت روی دوشش و برد عقب. خیلی از پیکرهای شهدا همانجا ماند تا 3 ماه بعد که عملیات شد و توانستند آن ها را برگردانند عقب.
* می خواهم یک سوال سخت از شما بپرسم. آقای مینایی در این 33 سال چند بار از این که داوطلب رفته اید به منطقه پشیمان شده اید؟
پشیمان نشده ام. ولی بارها دلم از برخی شرایط گرفته است.
* مگر می شود آدم پشیمان نشود؟ شما بخشی از پای تان را از دست داده اید!
خب به هرحال من براساس اعتقادم رفتم. بچه های آن روزها خیلی فرق می کردند. واقعا ما با علاقه دنبال این بودیم که خودمان را به ستاد جنگ های نامنظم برسانیم.
* دلتان از کدام شرایط گرفته است؟
به هر حال ما خیلی شعارها اول انقلاب دادیم. اما امروز به آن شعارها نرسیده ایم. این است که دل من گرفته.
* سوالم را به نحو دیگری می پرسم. اگر همان شب 11 شهریور 1360 که در حال آغاز عملیات بودید، فرض کنیم کسی پیدا می شود و به شما می گوید آقای مینایی اگر الان با این رزمنده ها بروی ساعت 5 صبح می روی روی مین و بخشی از پایت از بین می رود و در نهایت ممکن است در آینده به چنین زندگی برسی. با این شرایط آیا حاضر هستید بازهم آن شب به عملیات بروید؟
خانم مینایی: اگر بگویند وقتی نروی کشورت را از دست می دهی چه؟
آقای مینایی: بله من در آن شرایط بازهم می رفتم. اما می خواهم بگویم شرایط خیلی تغییر کرده است.
همسر جانباز: خب معلوم است که می رفتیم. این که می گوییم دلمان گرفته است این است که برخی در این کشور اولویت ها را گم کرده اند. ما نمی خواهیم خدای ناکرده ایران هم تبدیل به سوریه و عراق و ... شود و آمریکا ایران را هم بگیرد. نباید کاری کنیم که از ما تصویر ملتی جنگ طلب در دنیا دیده شود.
* فکر می کنم شما چون آسیب های جنگ را دیده اید و با فردی که در جنگ سلامتی اش را از دست داده ازدواج کرده اید، نمی خواهید بهانه دست دشمن باشد؟
بله.
* چه سالی ازدواج کردید؟
سال 1364
* خانم مینایی! چطور شد با کسی ازدواج کردید که بخش از پایش را از دست داده است؟ بالاخره هر دختری به دنبال یک مرد سالم است.
این چیزها اصلا برای من اهمیت نداشت.
* مگر می شود؟ پس چه چیز اهمیت داشت؟
من وقتی انقلاب شد 15 سالم بود. برای این انقلاب من حتی با پدرم مخالفت می کردم و حتی افراد دیگر. خیلی ها می گفتند این انقلاب راه به جایی نمی برد و می ترسیدند از این که دختری مثل من در اعتراضات علیه پهلوی حضور داشته باشد. یادم هست پدرم به خاطر استقرار تانک ها در خیابان ها حتی به من اجازه نداد که از خانه خارج شوم. اما من از امام پشتیبانی می کردم و برای تحقق هدفم اصرار می کردم. وقتی هم دیپلم گرفتم انقلاب شده بود. خودم به طور داوطلب رفتم به روستاهای محروم.من حتی برای جهادسازندگی و دروی محصولات به روستاها می رفتم و همیشه دستانم زخم بود. بنابراین خیلی دور از ذهن نیست که همسر یک جانباز شوم. اما الان که فکر می کنم آن روزها برایم شبیه آرزوست.
* به هرحال این که کسی به راهپیمایی برود یا انقلابی باشد یک چیز است چرا که راهپیمایی یک روز یا دو روز است و تمام می شود اما این که تصمیم بگیری با یک مرد که بخشی از سلامتی اش را برای همیشه از دست داده تا آخر عمر زندگی کنی، موضوع دیگری است. چطور اینقدر راحت پذیرفتید؟
من باخودم می گفتم که این چیزها اصلا اهمیتی ندارد. من حتی یک ثانیه هم به این فکر نکردم. واقعا نمی دانم باید چطور جواب این سوال را بدهم که شما حس واقعی من را درک کنید. البته مثلا برادرم به من گفت که ایشان یک پایش می لنگد و جلوی فامیل خوب نیست. اما برای من اصلا مهم نبود.
* آقای مینایی! شما وضع مالی تان خوب بود وقتی ازدواج کردید؟
نه.
* خانم مینایی! ایشان وضع مالی خوبی هم که نداشتند!
خب آن زمان این چیزها اصلا مطرح نبود. ما حتی در عروسی مان شام هم ندادیم. طلای زیادی هم نخریدیم. من به عنوان یک انسان با آقای مینایی ازدواج کردم. همین.
* این کلمه «همین» که می گویید خیلی ارزش دارد. کاری که شما کردید خیلی بزرگ است.
آقای مینایی: من حرف های همسرم را درک می کنم. شاید شما درک نکنید. اما خود من آن زمان شگفت زده بودم که چرا ایشان برایش این چیزها مهم نیست. شرایط من الان کمی خوب به نظر می رسد اما اوایل زندگی حتی نمی توانستم راه بروم.
خانم مینایی: ما تا سر کوچه نمی توانستیم باهم راه برویم و خرید کنیم.چرا که ایشان تا راه می رفت کف پایش زخم می شد و عفونت می کرد و... می خواهم بگویم من به این چیزها فکر نمی کردم.
* به خانواده های جانباز امکانات و سهمیه های مالی زیادی می دهند؟زمین، ماشین و ...
آقای مینایی: در جامعه هم این حرف ها مطرح می شود. مثلا می گویند به جانبازان خودرو می دهند و زمین و ...
* مگر نمی دهند؟
نه! من نه تاحالا زمین گرفتم نه خودرو و ...
* مثلا چقدر باید زمین بدهند به شما که به اندازه آن بخشی از پای تان که از دست داده اید باشد؟
جبران این موضوع با این مسائل نیست . من اصلا به خاطر همین موضوع دنبال چنین چیزهایی نرفتم. هیچ کس هم این را باور نمی کند.
خانم مینایی: در سال 87 هم وقتی ورشکست شد مجبور شدیم برویم پرونده تشکیل دهیم.
* آقای مینایی! هیچ کدام از همرزمانتان بودند که شهید شده باشند و شما زیاد به فکرش باشید و مدام از او یاد کنید؟
بله! یکی از دوستان و هم محله ای هایم بود به نام حسین زالی. من و حسین همیشه باهم بودیم. وقتی من تصمیم گرفتم به صورت داوطلب به منطقه بروم حسین هم با این که هفته قبلش ازدواج کرده بود، تصمیم گرفت با من بیاید. حسین همان شبی که من مجروح شدم قبل از مجروحیت من با اصابت گلوله به سرش به شهادت رسید و از آن شب تاکنون من همیشه به فکر او هستم. چرا که احساس می کنم حسین به خاطر علاقه به من همراهم آمد منطقه.
خانم مینایی: همیشه در خانه از حسین تعریف می کند.
* آقای مینایی اگر بخواهید زمانی را انتخاب کنید که دوباره تجربه کنید کدام دوره و زمان را انتخاب می کنید؟
فکر می کنم بهترین زمان همان دورانی بود که سرباز بودم. اصلا آن روزها همه چیز فرق می کرد. الان هم اگر احساس دلگرفتگی می کنم به خاطر همان چیزهایی است که در جبهه ها داشتیم و حالا نداریم. انگار ما در جبهه ها دنیای دیگری داشتیم.
* شما چطور خانم مینایی؟
عصر 21 بهمن 57. آن روز عصر حکومت نظامی اعلام شد و پدرم که نگران بود ما از خانه خارج شویم در را به روی ما بست. من و برادرهایم مدام بیتابی و سروصدا می کردیم که اجازه بدهند از خانه خارج شویم. می خواهم به آن روز برگردم. زمانی که آن مجری تلویزیون اگر اشتباه نکنم اسمش «علی حسینی» بود اعلام کرد انقلاب پیروز شده است. آن لحظه من پریدم روی کرسی که وسط اتاق بود و نمی توانستم شادی ام را پنهان کنم. در درون من یک شعف غیرقابل وصف بود. آن شب گذشت اما دلم می خواهد آن شعف همیشه زنده بماند
منبع: باشگاه خبرنگاران
۲۵ مهر ۱۳۹۳ - ۲۰:۲۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نامه نیوز]
[مشاهده در: www.namehnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 28]
صفحات پیشنهادی
عاقبت یک عشق ساده خیابانی/ شوهر معتاد به خیانت همسرش خندید/ خانوادهای که دختر 4 سالهاش هم معتاد است
هر شب با یک داستان واقعی عاقبت یک عشق ساده خیابانی شوهر معتاد به خیانت همسرش خندید خانوادهای که دختر 4 سالهاش هم معتاد است چند ماه بعد از عروسیام متوجه شدم که نه تنها نادر بلکه تمام خانواده و آشنایان نادر به مواد مخدر اعتیاد دارند و از راه خرید و فروش مواد مخدر کسب درآمد میروایتی تازه از جشنهای 2500 ساله
دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۳ - ۱۸ ۴۵ در اکتبر ۱۹۷۱ ۲۰ مهر ۱۳۵۰ محمدرضا پهلوی ضیافتی ترتیب داد که از تمام میهمانیها برتر بود او از تمام رهبران جهان دعوت کرد که البته همه نیامدند به گزارش ایسنا به نقل از تاریخ ایرانی همه چیز جشن را از پاریس آورده بودند در دشت خاکی خشک و مرتفع تختروایت پسر 12 ساله از قتل هولناک مادر باردار توسط پدرش!
روایت پسر 12 ساله از قتل هولناک مادر باردار توسط پدرش وی که چشمانش پر از اشک بود و شاهد از دنیا رفتن مادرش بوده است گفت وقتی پدرم مادرم را کتک میزد از خواهر کوچکترم خواستم به خانه پدربزرگم برود و از آنان کمک بخواهد ولی حیف که دیر شد متخصصان پزشکی قانونی بر دیوانه بودن ایناز شبکه افق پخش میشود «بدون مرز، عشق» روایتی از کربلای سیدالشهداییها/ قصه 80 روز مقاومت عاشورایی
از شبکه افق پخش میشود بدون مرز عشق روایتی از کربلای سیدالشهداییها قصه 80 روز مقاومت عاشوراییمستند بدون مرز عشق تصویرگر فعالیت گردان سیدالشهدا ع در عراق و سوریه و شکستن حصر آمرلی توسط این گردان است به گزارش خبرگزاری فارس اشغال عراق در سال 2003 توسط ارتش آمریکا به بهانه مبدون مرز، عشق روایتی از کربلای سیدالشهداییها/ قصه 80 روز مقاومت عاشورایی
بدون مرز عشق روایتی از کربلای سیدالشهداییها قصه 80 روز مقاومت عاشورایی مستند بدون مرز عشق تصویرگر فعالیت گردان سیدالشهدا ع در عراق و سوریه و شکستن حصر آمرلی توسط این گردان است به گزارش حوزه رادیو تلویزیون باشگاه خبرنگاران به نقل از روابط عمومی شبکه افق سیما اشغال عراقرازهای شهرام شکوهی به روایت همسرش/عکس
رازهای شهرام شکوهی به روایت همسرش عکس جام جم نوا شهرام شکوهی خواننده محبوب پاپ ایران را یکی از دوستداران خانواده میان اهالی موسیقی می دانند رازهای موفقیت او در زندگی به روایت همسرش به همین دلیل خوشنامی اش خواندنی است شهرام شکوهی می گوید وجود ملودی در زندگی واقعا به من انگیزهعاقبت دعوای دختر 22ساله با همسرش! چاقو در سر زن جوان!! + عکس
عاقبت دعوای دختر 22ساله با همسرش چاقو در سر زن جوان عکسسر یکی از مهمترین قسمت های بدن بوده و حساسیت مراقبت از آن نیز بسیار بالا است گاهی اوقات یک ضربه کوچک به سر می تواند باعث آسیب دیدن و در نهایت مرگ شود اما گاهی یک حادثه همراه با معجزه سر یکی از مهمترین قسمت های بدن بودباز هم یک قتل ناموسی/ عکاس45ساله به خاطر سوء ظن به همسرش او را کشت
باز هم یک قتل ناموسی عکاس45ساله به خاطر سوء ظن به همسرش او را کشت آفتاب روزنامه ایران نوشت ساعت 2 بعدازظهر یکم مهرماه سال جاری مردی 45 ساله با مراجعه به دایره تجسس کلانتری 108 نواب در ادعای عجیبی گفت که همسرش را با ضربات چاقو کشته است وی که بسیار خونسرد به نظر میرسید به افسرروایت پسر ۱۲ ساله از قتل هولناک مادر باردار توسط پدرش
روایت پسر ۱۲ ساله از قتل هولناک مادر باردار توسط پدرش متخصصان پزشکی قانونی بر دیوانه بودن این قاتل مهر تأیید زدند و مرد همسرکش در تیمارستان بستری شد آفتاب به گزارش ایران ساعت 30 دقیقه بامداد 25 تیرماه سال جاری ماجرای درگیری زن و مردی در خیابان جیحون به پلیس 110 گزارش شد دقایقیعکاس45ساله به خاطر سوء ظن همسرش را کشت
عکاس45ساله به خاطر سوء ظن همسرش را کشت با اصرارهای مرد خونسرد تیمی از پلیس همراه وی و برای بررسی ماجرا به خانهاش در مرکز شهر رفتند و هنگامی که به آنجا رسیدند خودروی اورژانس که مقابل ساختمان بود را دیدند و پس از واردشدن به خانه مرد 45 ساله با بدن نیمه جان زنی به نام مهری روبهررازهاي «شهرام شکوهی» به روايت همسرش
رازهاي شهرام شکوهی به روايت همسرش موسيقي ما شهرام شکوهي مي گويد وجود ملودي در زندگي واقعا به من انگيزه داد وقتي شما خانواده داريد و مسئوليت آنها برعهده شماست هر کاري که انجام ميدهيد براي خوشبختي آنهاست اگر من آدم مجردي باشم که هيچ هدفي در زندگي نداشته باشم ممکن است به جا«عمورا؛ سهگانه عشق» منتشر میشود/ روایت عاشورا از زبان مشک
فرهنگ و ادب ادیبات ایران در گفتگو با مهر مطرح شد عمورا سهگانه عشق منتشر میشود روایت عاشورا از زبان مشک عمورا سهگانه عشق نوشته حمزه اولیازاده که به برشهایی از واقعه عاشورا از زبان مشک حضرت عباس ع میپردازد را نشر نسیما منتشر میکند کتایون رجبیراد مدیر نشر نروایتی تازه از جشنهای ۲۵۰۰ ساله؛ چرا غذای ایرانی ندادند؟+تصویر
روایتی تازه از جشنهای ۲۵۰۰ ساله چرا غذای ایرانی ندادند تصویر در اکتبر ۱۹۷۱ ۲۰ مهر ۱۳۵۰ محمدرضا پهلوی ضیافتی ترتیب داد که از تمام میهمانیها برتر بود او از تمام رهبران جهان دعوت کرد البته همه نیامدند همه چیز جشن را هم از پاریس آورده بودند در دشت خاکی خشک و مرتفع تختروایت رئیس فدراسیون جهانی والیبال از شگفتیآفرینی ستارههای ایران
می توانید به خودتان ببالید روایت رئیس فدراسیون جهانی والیبال از شگفتیآفرینی ستارههای ایران رئیس فدراسیون جهانی والیبال از عملکرد تیم ملی ایران در رقابتهای جهانی لهستان به وجد آمده است وی پیش بینی کرد که ایرانیها این روند موفقیت آمیز خود را ادامه خواهند داد دکتر آری گراسا هدختری 18 ساله با معده ای پر از مو +عکس
دختری 18 ساله با معده ای پر از مو عکس ایپری الکساوا دختر 18 ساله ای است که چند سالی اعتیاد به خوردن موهایش داشت و حالا تمام دستگاه گوارش او با مو پر شده است این موها به صورتی در دستگاه گوارش او قرار گرفته است که حتی او توانایی نوشیدن آب هم نداشت به این مطلب امتیاز دهید به گزتاخیر ۱۱ ساله در اجرای سد ایوشان
دوشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۳ - ۱۷ ۰۹ نمایندهی مجری سد ایوشان گفت علت تأخیر ۱۱ ساله در این پروژه کمبود اعتبارات و بعضاً اعتبارات قطره چکانی بوده است به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا منطقهی لرستان کریم عالینژاد در جمع خبرنگاران افزود سد مخزنی ایوشان در فاصله ۱ ۵ کیلجمجمه کودک 6 ساله توسط برادرش سوزانده شد
جمجمه کودک 6 ساله توسط برادرش سوزانده شد فرمانده نيروي انتظامي شهرستان جويبار از دستگيري قاتلان پسر شش ساله روستاي سروكلا جويبار خبر داد به این مطلب امتیاز دهید به گزارش سرویس حوادث جام نیوز به نقل از اعتماد سرهنگ سيدرحمان رضازاده گفت مقتول به هويت «-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها