تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خداوند از توبه بنده اش بیش از عقیمی که صاحب فرزند شود و گم کرده ای که گمشده اش ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821035828




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

150سال پس از شهادت علي(ع)‌هم سخنان او پنهاني نقل مي‌شد!


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: 150سال پس از شهادت علي(ع)‌هم سخنان او پنهاني نقل مي‌شد!
نویسنده : محمدرضا كاييني 
درسالي كه بر ما گذشت، رويدادي ارجمند و شگرف را شاهد بوديم كه از رويش‌هاي شاخص تحقيق و پژوهش در جهان تشيع به شمار مي‌رود. دراين سال نسخه كاملي از كلمات امير مؤمنان (ع) به سعي و اهتمام بليغِ جناب حجت‌الاسلام والمسلمين سيد صادق موسوي شيرازي، در بيروت منتشر و روانه بازار نشر گرديد. بازتاب‌هاي اين واقعه فرهنگي بس وسيع بود كه در گفت‌وشنود پيش روي، به بخش‌هايي از آن اشاره شده است. درآستانه عيد ولايت و در بررسي مكانت تحقيقي اين اثر، با گردآورنده ارجمند آن گفت‌وشنودي انجام داده‌ايم كه آغازين بخش از آن، پيش روي شماست. اميد آنكه مقبول افتد. در آستانه عيدالله الاكبر، عيد سعيد غدير خم قرار داريم. درسالي كه گذشت شاهد يك رويداد شگرف و ارزنده فرهنگي درباب سخنان امير مؤمنان(ع) بوديم و آن ارائه نسخه‌اي كامل از نهج‌البلاغه با ظاهري وزين و نفيس توسط حضرتعالي بود. اين رخداد مهم، موضوع اصلي گفت‌وشنود ماست. منتها قبل از ورود به بحث ـ با عنايت به آشنايي مطلوبي كه شما با اين موضوع داريد ـ مناسب است كه درباره تاريخچه ثبت و ضبط بيانات حضرت در صدر اسلام، توضيحاتي ارائه فرماييد؟ بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم. الحمدلله‌رب‌العالمين و صلي‌الله علي‌محمد وآله الطاهرين(ع). درپاسخ به پرسش حضرتعالي، ابتدا بايد مروري بر فضاي زيستِ اميرالمؤمنين(ع) چه در دوران پيامبر(ص)، چه در دوران خلفاي ثلاثه و چه در دوران حكومت و بعد از حكومت ايشان بيندازيم، چون اگر بر اين فضا، حتي مرور سريعي نداشته باشيم، نمي‌توانيم درك كنيم كه «نهج‌البلاغه» يعني چه؟ و تاكنون چه كار كرده است و از اين پس، چه كارها مي‌تواند بكند؟ اميرالمؤمنين(ع) از آغاز حركتشان كه پاياپاي حركت پيامبر(ص) بود، به عنوان يك نوجوان عاشق و پرشور، به دنبال ايشان بود. اينكه روي عناوين «نوجوان»، «عاشق»و «پرشور» تأكيد مي‌كنم به اين دليل است كه اگر بزرگسال مي‌بود، نمي‌توانست پرشور باشد و اگر نوجوان بود و پرشور بود، اما عاشق نبود، باز هم نمي‌توانست گام به گام با پيامبر(ص) حركت كند. اين ويژگي‌ها در اميرالمؤمنين(ع) جمع شده بود و در نتيجه مي‌بينيم كه مي‌فرمايد: «وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ إِتّباعَ الْفَصيلِ اَثَرَ أُمِّهِ، يَرْفَعُ لى فى كُلِّ يَوْم مِنْ أَخْلاقِهِ عَلَمًا، وَ يَأْمُرُنى بِالاِْقْتِداء بِهِ»: من دنبال پيغمبر(ص) مثل بچه شتري كه دنبال مادرش حركت مي‌كند، حركت مي‌كردم! يعني هيچ فاصله‌اي بين من و پيامبر اكرم(ص) نبود. در نتيجه حضرت درآن دوره، در مقابل شخصيت حضرت رسول(ص)، چيزي را از خودشان بروز نمي‌دادند، مگر در موارد بسيار كم و نادر. در دوران خلفا هم همين شيوه را داشتند؟ تقريباً بله، بعد مي‌رسيم به دوران بعد از وفات پيامبر(ص). در هنگام رحلت پيامبر (ص)، فضاي شهر مدينه كه نقطه اتصال مستقيم حضرت با مسلمانان بود، به سه قسمت تقسيم شد. يك قسمت آنهايي كه دستور اكيد پيغمبر(ص) را پذيرفتند و به «ارتش اسامه» پيوستند و در نتيجه خارج از مدينه بودند. دسته ديگر آنهايي بودند كه به هر دليلي در مدينه ماندند، اما در فضاي مسجدالنبي نبودند، بلكه يك نقطه تجمعشان، سقيفه بني ساعده بود. فضاي مسجدالنبي يعني فضاي تبعيت از پيغمبر(ص)؟ نه، عرض مي‌كنم. قسمتي از مردم مدينه كه مانده بودند، يك قسمت در سقيفه بني ساعده جمع شده بودند. هر كدام از اينها بحث مفصلي دارد و دارم مرور سريع مي‌كنم. يك قسمت ديگر دور مسجدالنبي بودند كه همان جا منزل پيغمبر(ص) هم بود. اينها هم دو قسمت بودند. يك قسمت مشغول عزاداري و شيون براي فقد پيامبر(ص) بودند و يك عده مي‌خواستند ببينند بعد از پيامبر(ص) چه مي‌شود و چه اتفاقي مي‌افتد؟ مجموع اينهايي كه دور خانه پيامبر(ص) بودند و مجموع آنهايي كه در سقيفه بودند، اقليت كمي از مردم مدينه را تشكيل مي‌دادند. آنهايي كه حرف پيغمبر(ص) را گوش مي‌دادند و مطيع امر ايشان بودند، بيرون از مدينه بودند. آنهايي كه در داخل مدينه بودند، كساني بودند كه به علل مختلف به حرف پيغمبر(ص) گوش نداده بودند... تحليل جالبي است و به سهولت و نيكي مي‌شود ازآن نتيجه گرفت... همين‌طور است. اميرالمؤمنين(ع) در ميان اين مجموعه مانده درمدينه قرار گرفته است، در نتيجه هر حركتي بخواهد بكند، پشتوانه محكمي از نيروهاي مردمي مطيع پيامبر(ص) را ندارد، لذا خيلي راحت توانستند موضوع را جمع كنند و فقط چند نفر بروند و در سقيفه بني ساعده فضا را در دست بگيرند و بگويند كه ما جانشين پيغمبر(ص) را برگزيديم! حضرت در آن مقطع تلاش كردند در مقابل اين جريان، حقانيت خود را نشان بدهند، ولي كسي در اين راستا، به ايشان كمك نكرد. در مرحله بعد، شرايطي پيش آمد كه اميرالمؤمنين(ع) آرام‌آرام تعامل خود را با جامعه آغازكردند و جامعه هم دو‌باره و به‌تدريج، ايشان را پذيرفت و حضرت در اين فضا مجدداً جايگاه خود را پيدا كردند. يعني اميرالمؤمنين(ع) ابتدا در جايي بودند كه به ايشان مي‌گفتند يا بايد بيعت كني يا تو را مي‌كشيم! بعد از چند سال تبديل مي‌شود به يكي از شش نفري كه توسط خليفه دوم، براي انتخاب خليفه تعيين مي‌شود. بعد از قتل عمر بن الخطاب، عبدالرحمن عوف مي‌گويد: «ان الناس يقولون علي(ع) و عثمان»، يعني فضاي عمومي مي‌شود بين علي(ع) و عثمان. در دوره حاكميت عثمان، اميرالمؤمنين(ع) مي‌شود ضامن خليفه! يعني مردم مي‌گويند: اگر علي(ع) تضمين كند كه خليفه به قولش عمل مي‌كند، ما محاصره را رها مي‌كنيم و اميرالمؤمنين(ع) مي‌شود ضامن خليفه! بعد از قتل عثمان، اميرالمؤمنين(ع) مي‌شود: «مالنا غيرك يا علي.» بنابراين، حضرت به اين ترتيب درجامعه، يك حركت صعودي داشتند. دوران حكومت ظاهري‌شان ـ چون امامتشان ربطي به حكومت نداشت ـ دوراني است كه هم تجلي عشق مردم به علي(ع) بود و هم تلاش تمام عيارِ عده‌اي، براي مقابله با اين تجلي. در جنگ جمل بيش از هزار نفر از صحابه رسول‌الله(ص) در لشكر اميرالمؤمنين(ع) بودند و در قسمت دوم فقط سه نفر بودند. يكي همسر پيغمبر(ص) يعني عايشه ... منظورتان سه تن صحابه شاخص است يا مطلق صحابه؟ بله، چون بقيه رقمي نبودند، در حالي كه در لشكر اميرالمؤمنين(ع) عده زيادي از اصحاب پيغمبر(ص) بودند. دو نفر ديگر در سپاه مقابل، يكي طلحه بود و ديگري زبير! حضرت كاري كه كردند اين بود كه درميانه جنگ، طلحه و زبير را از صحنه جنگ دور كردند. زبير را كسي در خارج از فضاي جنگ مي‌كشد و به طلحه هم مروان بن حكم تير مي‌زند و او در اثر خونريزي مي‌ميرد. به همين دليل اميرالمؤمنين(ع) قاتلين طلحه و زبير را لعنت كردند؟ شايد. فضا طوري بود كه در اين طرف بيش از هزار نفر از اصحاب پيامبر(ص) با علي(ع) هستند و از آن طرف سه نفر بودند كه دو نفر از صحنه خارج شدند و يكي ماند. اين يعني وجاهت اجتماعي اميرالمؤمنين(ع). در جنگ صفين هم به‌رغم همه حيله‌گري‌هايي كه از طرف مقابل شد، حضرت توانستند فضا را به جايي برسانند كه آنها ناچار شدند با حيله قرآن بيايند و افكار ساده‌لوحان را مغشوش كنند! در جنگ نهروان قبل از شروع جنگ، آنها عبدالله بن عباس را براي محاجه با اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرستند و نهايتاً تعداد بسياري از آنهايي كه گول خورده بودند، برمي‌گردند و تعداد خيلي كمي از آنها مي‌مانند. در ميان كساني كه برمي‌گردند، همگي هم به حضرت عقيده پيدا نمي‌كنند، از جمله ابن الكواب و اشعث بن قيس، اما... به طرف مقابل هم كمك نمي‌كنند... بله، آنها از صحنه بيرون مي‌روند. در جنگ‌ها هم، تعداد كشته‌ها زياد بود. اين‌طور نبود كه قضيه با چهار پنج كشته حل شود. در ليله الحي، صفين 20 هزار كشته به جا ماند و اين كشته‌ها معمولاً، از افرادي هستند كه با عشق جلو مي‌آيند! به‌‌رغم تلفات جمل، صفين و نهروان، باز حضرت وقتي كمبود نيرو پيدا مي‌كنند ـ آنهايي كه در جامعه ماندند در واقع نخاله‌هاي جامعه بودند، چون نخبگان رفته بودند ـ باز حضرت با چند خطبه كوتاه، از جمله خطبه جهاد كه معروف است، چنان فضا را آماده مي‌كند كه حدود 60 هزار نيرو براي اعزام به صفين اعلام آمادگي مي‌كنند. نوف بكالي مي‌گويد: يك هفته نگذشت كه ابن ملجم لعين، حضرت را به شهادت رساند و ما شديم مثل گوسفندان بدون چوپان! پس اينكه حضرت توانست با يك سخنراني فضاي جامعه را طوري تغيير بدهد كه از نخالگان نخبگان بسازد و حدود 60 هزار نيرو را آماده رزم با معاويه كند، نشان مي‌دهد حضرت چقدر مقبوليت عمومي داشتند. همه اينها با صحبت، محاوره، كلام و خطبه بوده است. تا مي‌رسد به شهادت اميرالمؤمنين(ع) كه سه مرحله داشت. مرحله اول اينكه ايشان توسط يكي از خوارج شهيد شدند و بر فضاي جامعه آن وقت شوكي وارد شد، چون ايشان كسي بودند كه همه اميدها به ايشان بسته شده بود. حتي يك شب در جنگ صفين از ايشان سؤال مي‌كنند: «اگر در اين تاريكي شب شما را گم كرديم، چگونه پيدايتان كنيم؟» حضرت مي‌‌فرمايد: «هر جا مرا رها كرديد، همان جا هستم!.» يعني به‌قدري وابستگي و علاقه به حضرت شديد بود كه هيچ‌كس فكرش را هم نمي‌كرد ايشان روزي به آن شكل به شهادت برسند... مفهوم اين جمله كه «هر جا مرا رها كرديد، همان جا هستم!»چه بود؟ گفتند: «حيث تركتموني.» هر جا تركم كرديد همان جا هستم!يعني اين‌طور نيست كه در ميدان جنگ، جايم عوض ‌شود، عقب‌نشيني در كار من نيست! فضاي عمومي نسبت به حضرت اين بود كه ايشان مقاوم‌ترين، شجاع‌ترين، رزمنده‌ترين، دانشمندترين و... هستند، اما يكمرتبه سر از سجده برمي‌دارند و مي‌بينند حضرت غرق به خون هستند! ناگهان شوك در اين فضا ايجاد شد. مرحله دوم وداع با حضرت بود، چون حضرت سه روز در قيد حيات بودند و فضا به‌شدت تحت تأثير قرار گرفته بود. يكي اينكه حضرت علي(ع) به‌رغم ضربه شديدي كه به ايشان وارد شده بود، با همان وضعيت... دوروز و اندي دوام آوردند... با همان وضعيت و با همان لباس خوني به مسجد كوفه مي‌آيند و سخنراني مي‌كنند! اين موضوع كمتر مورد اشاره يا استناد تاريخ‌نگاران قرار گرفته است. بله، مي‌آيند و سخنراني مي‌كنند و در آن فضا باز به مردم مي‌گويند «سلوني قبل ان تفقدوني» از اين فرصت استفاده كنيد و هرچه را كه مي‌خواهيد از من بپرسيد. قبلاً سخنراني بسيار مفصلي كرده و فرموده بودند: «سلوني قبل ان تفقدوني.» و اين بار دوم است... بله، در اين فضا اين حرف خيلي معني دارد. كسي كه فرقش چاك خورده و لباسش خوني است با اين فضا و ضعف بنيه آمده و به ستون تكيه داده است و مي‌گويد: باز هم از اين فرصت استفاده و از من سؤال كنيد تا جواب بدهم! سؤال‌كننده‌ها حالت روحي عجيبي را درون خود دارند، عشق و در عين حال در ذهنشان دنبال اين مي‌گردند كه در چنين شرايطي چه سؤالي بپرسند كه مفيد باشد. حضرت با وجود خطبه‌اي كه ايراد مي‌كنند، در حال احتضار و ديدار آخر، باز مي‌گويند: «سلوني قبل ان تفقدوني» كه امام حسن(ع) در محظور گير مي‌كنند. از يك سو رعايت حال پدر و از سوي ديگر عدم رد درخواست پدر، لذا خطاب به كساني كه از جلوي حضرت عبور مي‌كردند، مي‌گفتند: «سلوا و خفّفوا.» سؤالاتتان را كوتاه كنيد كه حضرت خيلي اذيت نشوند. با وجود همه اينها، بعد از اينكه همه بيرون مي‌روند، عبدالله بن عباس آنجا بود. حضرت مي‌فرمايند: «ابن عباس! تو سؤالي نداري بپرسي؟» عبدالله بن عباس مي‌گويد: «در ذهنم سؤالاتي هست، ولي اين وضع شما را كه مي‌بينم خجالت مي‌كشم بپرسم.» حضرت مي‌فرمايند: «مي‌دانم سؤالاتت چيستند و جواب‌هايش را به تو مي‌دهم.» حضرت 70 سؤالي را كه در ذهن ابن عباس بود مي‌گويند و پاسخ‌هايش را هم مي‌دهند! اسبق بن نباته... قضيه اسبق معروف است كه بيرون از منزل است و در مي‌زند... بيرون منزل بود و مشغول شيون! امام حسن(ع) صدايش را مي‌شنوند و به او مي‌گويند: «مگر به تو نگفتم برو، چرا اينجا ماندي؟»اسبق جواب مي‌دهد: «پاهايم كشش ندارند و نمي‌توانم بروم.» بعد مي‌پرسد: «يابن رسول‌الله! مي‌توانم بيايم و نگاه آخر را به مولا علي بيندازم؟» مي‌گويند: «بيا.» وقتي اميرالمؤمنين(ع) را مي‌بيند مي‌گويد: «يا اميرالمؤمنين(ع)! مي‌دانم جاي بهتري از اينجا مي‌رويد، ولي ما ديگر نمي‌توانيم شما را درك كنيم، مي‌خواهم آخرين سخن‌ها را برايم بگوييد؟» حضرت دو‌باره روايتي از پيامبر اكرم(ص) را نقل مي‌كنند. اين فضايي كه در گرايش عمومي به امير مؤمنان(ع) ترسيم كرديد، تا چه حد در دوران خلافت امام مجتبي(ع) تداوم پيدا كرد؟ اين فضاي عمومي كه حضرت درست كردند، منتهي مي‌شود به اينكه امام حسن مجتبي(ع) به اجماع مردم به خلافت انتخاب مي‌شوند، يعني اگر آن فضاي اجماع عمومي و آن فضاسازي اميرالمؤمنين(ع) نبود، با آن شوكي كه خوارج به جامعه وارد كرده بودند، امكان نداشت جامعه با امام حسن مجتبي(ع) بيعت كند و حداقل اينكه يك‌سري از افراد به مخالفت برمي‌خاستند. قصه جنگ‌هاي امام حسن(ع) و كشيده شدن ماجراها به جاهايي كه مي‌دانيد، خارج از موضوع بحث ماست. بعد از آغاز حكومت معاويه، فضاي عمومي تبديل به فضاي خصومت با اميرالمؤمنين(ع) مي‌شود، آن هم يك خصومت تمام عيار! يعني اشخاص به صرف يك تهمت درباره علاقه و ارتباطشان با امير‌مؤمنان(ع)، مورد عقاب قرار مي‌گرفتند! واقعاً هم دنبال اين نبودند كه دريابند اين شخص واقعاً شيعه اميرالمؤمنين(ع) بوده يا نبوده است؟ بلكه همين‌كه كسي با ديگري مختصري اختلافي پيدا مي‌كرد، او را به شيعه بودن متهم مي‌كرد و مورد آزار و شكنجه قرار مي‌گرفت! در اين فضا سخنان اميرالمؤمنين(ع) اعم از خطبه يا كلام در چه شرايطي قرار مي‌گيرد؟ قاچاق!... آنهايي كه چيزي از ايشان به ياد دارند يا تدوين كرده‌اند، در چه شرايطي قرار مي‌گيرند؟ وقتي به مجرد يك اتهام كسي به قتل مي‌رسد، شكنجه مي‌شود يا به زندان مي‌افتد و از همه بالاتر سهميه بيت‌المالش كه تنها ممر درآمد و وسيله زندگي‌اش بود، قطع مي‌شد و در نتيجه او را از هستي مي‌انداختند، تا چه حد مي‌شد به شكل درست به ثبت وضبط كلام حضرت پرداخت؟ همه اينها را در نظر بگيريد تا ببينيد ميراث كلامي اميرالمؤمنين(ع) در چه وضعيتي قرار مي‌گيرد و چطور مي‌تواند از اين فترت سخت عبور كند؟ اين شرايط هر روز بدتر مي‌شود تا مي‌رسد به زمان عباسي‌ها. آنها چون در ظاهر، حركتشان را بر پايه محبت به پيامبر (ص)وخاندانش متمركز كرده بودند، در نتيجه فضا قدري باز شد و نقل كلمات و فضايل امير مؤمنان (ع)، به سهولت بيشتري صورت مي‌گرفت. اوج اين آزادي، دوران امام محمدباقر(ع) و امام جعفرصادق(ع) بود كه اين دو امام بزرگوار در آن فرصت توانستند بيشترين حركت فرهنگي را انجام بدهند و در آنجا بود كه حصاري را كه بر كلمات اميرالمؤمنين(ع) كشيده شده بود، قدري باز كنند، لذا منع تدوين الحديث، تا 150 ـ 100 سال ادامه داشت و تا قبل از اين تاريخ، اگر كسي مي‌خواست حديثي از پيغمبر(ص) را در جايي تدوين و منتشر كند، اجازه نداشت! وقتي نقل و انتشار حديث از پيغمبر(ص) مجازات داشت، به طريق اولي ذكري از اميرالمؤمنين(ع) هم ممكن نبود. اين مراحل را خيلي فشرده رد كردم تا برسم به دوره مرحوم «شريف رضي» يعني سال 400 هجري قمري. بايد ديد شريف رضي در اين سال چه امكاناتي داشته يا چه منابعي در دسترس وي بوده‌اند كه از آنها كلمات امير مومنان (ع) را گلچين كند. كاري كه سيد رضي كرده، فوق‌العاده مهم بوده است كه از ميان سخنان اميرالمؤمنين(ع) كه در حصار 300، 400 ساله بودند، آن هم گزيده‌هايي كه براي هيچ‌كس قابل تشكيك نيست را انتخاب و تدوين كرده است. نام «نهج‌البلاغه» را انتخاب كرد به‌گونه‌اي كه حتي يك غيرمسلمان هم مجذوب اين متن و محتوا مي‌شود. بيشتر با نظر به جنبه بلاغي موضوع؟ نه فقط جنبه بلاغي، كه شواهد نشان مي‌دهد جنبه محتوايي آن هم مورد نظر ايشان است. در نتيجه كسي كه مخالف علي(ع) است نمي‌تواند در مقابل متن مخالفت كند، چون سطح بلاغتي و محتوايي متن به‌قدري بالاست كه او هم بايد واقعيتِ شكل و محتواي كلام حضرت را قبول كند. شريف رضي اين كار را كرد، اما چون در آن زمان خود چندين اشتغال مهم داشت، فقيه، اديب، امير الحاج، شاعر و نايب‌الوالي بود و اين مجموعه مشغوليت‌ها وقت زيادي را براي ايشان باقي نمي‌گذاشت، لذا نتوانست طرح‌هاي خود را درباره تدوين زندگي و كلمات ائمه معصومين(ع)، عملي كند. خود ايشان در مقدمه نهج‌البلاغه روي اين نكته تأكيد مي‌كند كه: مي‌خواهم مجموعه‌ كتابي درباره خصائص‌الائمه بنويسم... راجع به همه ائمه معصومين؟ بله، ولي مشغوليت‌هايم اجازه نداد، بيش از خصايص‌ اميرالمؤمنين(ع) چيزي بنويسم و وقتي اين خصايص را نوشتم، دوستاني از من خواستند چكيده‌اي از آن را در كتاب جداگانه‌اي تدوين كنم كه اسمش را «نهج‌البلاغه» گذاشتم. بعد خود ايشان مي‌فرمايند: آخر هر فصلي، چند صفحه سفيد گذاشتم كه اگر بعداً موضوعي مربوط به آن فصل پيدا كردم، به آن اضافه كنم... بنابراين در اين مقدمه چندين مطلب گنجانده شده است: 1- اينكه مشغوليت‌هاي زياد به من اجازه نداد حق مطلب را ادا كنم. 2- امكاناتي كه داشتم در يك جا نبود و در نتيجه صفحاتي را سفيد گذاشته‌ام كه اگر مطالبي را پيدا كردم به آن اضافه كنم. 3- مجموعه‌اي از دوستان، تدوين چنين اثري را از من خواسته‌اند. در نتيجه در ذهن شريف رضي اين ضرورت ايجاد نشد كه منابع و اسناد را ذكر كند. الان من و شما كه با هم صحبت مي‌كنيم، شما نمي‌پرسيد اين حرفي كه مي‌زني در كدام كتاب يا سندش كجاست؟ چون فكر مي‌كنيد كسي كه دارد حرف مي‌زند، ثقه است. اما اگر بخواهم با كسي صحبت كنم كه با هم در حالت محاجه باشيم، بايد بگويم در فلان كتاب، صفحه فلان، مؤلف و... يعني خوش‌بيني به سيد رضي موجب شد كسي از او سند و منبع نخواهد؟ خواهنده‌ها كساني بودند كه لزومي به اين كار نمي‌ديدند. جالب اينجاست اولين جايي كه نهج‌البلاغه مورد استفاده قرار گرفت در بغداد نبود، بلكه در شهر نيشابور بود! يكي از شاگردان شريف رضي، يك نسخه از نهج‌البلاغه را به نيشابور مي‌برد و در آنجا تدريس مي‌كند. اين قصه چند نكته را روشن مي‌سازد. يكي اينكه فضاي آن موقع فضاي متناسب با موضوعات بلاغتي بوده است. بغداد بود و ادبيات و امور بلاغي، يكي از ملاك‌ها بوده است. كساني هم كه از شريف رضي خواسته بودند گزيده‌اي را ارائه كند، ذوق بلاغي داشتند. خود ايشان هم اديب شاخصي بود... غير از اينكه اديب بود، در موضوعات ديگر هم كتاب‌هايي دارد، اما درآن دوره، فضا بيشتر بلاغي بود و ايشان هم اين كار را بيشتر براي اهل ادب و بلاغت انجام داده است. مطلب مهم ديگر نيز اين است كه به خاطر شخصيت شريف رضي و اعتماد عمومي نسبت به ايشان كه نقيب‌الاشراف، امير الحاج، نايب الوالي، فقيه و... بود، همه دست به دست هم داد و نهج‌البلاغه كتاب نخبه جامعه آن زمان شد. در نتيجه همه انديشمندان اين را به عنوان يك كتاب منبع و طراز مطرح كردند. كاستي‌ها يا حذفيات نهج‌البلاغه شريف رضي، همواره از دلمشغولي‌ها و دغدغه‌هاي پژوهندگان اين اثر بوده است. افرادي هم در جبران اين نقايص كارهايي كرده‌اند. به طور مشخص براي جنابعالي از چه دوره‌اي اين انگيزه پيش آمد كه به پيدا كردن مواردي بپردازيد كه اين كتاب را كامل مي‌كند؟ مسئله مهم، همين جاست. مقام معظم رهبري حضرت آيت‌الله خامنه اي(دام ظله)، در اولين كنگره نهج‌البلاغه در حسينيه ارشاد، اين موضوع را مطرح كردند كه: فضاي الانِ ما با فضاي زمان شريف رضي كاملاً متفاوت است، چون نه عرب‌هاي امروز آن اهتمام بلاغي آن دوره را دارند و غيرعرب‌ها هم كه از عربي چيزي نمي‌فهمند و سر و كارشان با ترجمه است و ترجمه هم نمي‌تواند بار بلاغتي كلام اميرالمؤمنين(ع) را به‌طور صحيح منتقل كند، چون ترجمه، برداشت مترجم از كلام ايشان است، ولي كاستي‌هايي كه در گلچين‌هاي شريف رضي بود براي ما بين است. برش‌هايي كه در تقطيع لفظ هست، در تقطيع معنا هم هست و ما را از فهم كامل منويات حضرت محروم مي‌كند، چون حضرت وقتي يك سخنراني يك ساعته ـ كمتر يا بيشتر ـ داشتند، از وقتي بسم‌الله و الحمدلله مي‌گفتند تا زماني كه مي‌گفتند استغفر الله ربي و بحمده يا استغفر الله ربي و عليكم، روندي را شروع مي‌كردند و مي‌خواستند در پايان نتيجه‌اي را بگيرند. وقتي متن برش پيدا مي‌كند، ديگر نمي‌توانيم اطلاع كاملي از منويات حضرت در يك يك خطبه‌ها داشته باشيم و الان براي ما مهم است بدانيم حضرت چه مي‌خواستند... ايشان وقتي اين موضوع را مطرح كردند، به عنوان يكي از حضاركه آنجا بودم و از طرف دفتر حضرت امام(ره) هم آمده بودم، اين موضوع را خيلي پسنديدم. ادامه دارد

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۱۹ مهر ۱۳۹۳ - ۱۲:۰۳





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 22]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن